printlogo


کد خبر: 226337تاریخ: 1399/8/15 00:00
نیاورده‌اند که...

مرغی بختش یاری نکرد و به خانه بدذاتی فرو‌نشست. بدذات چون ذاتش بد است همی، پرنده را گرفت و بال برید و پای بست و تن در قفس افکند. سپس گفت: آزادی هرجا که می‌خواهی بروی. مرغ را به بال و پا و میله‌های قفس اعتنا نبود. اشارت به کنجی کرده و گفت: می‌توانم بروم آنجا؟ بدذات گفت: همه جا جز آنجا. مرغ گفت: اونجا چی؟ بدذات گفت: اونجا هم وایفای قطعه. مرغ گفت: اونور چی؟ گفت: روبه‌رو باد کولره. مرغ گفت: کجا بازه؟ بدذات گفت: هرجا بالت رسید. مرغ گفت: بالم به آنجا می‌رسد. بدذات گفت: منظورم اونجا نبود. مرغ گفت: منظورت اون دیگی که رو آتیشه و داره قلقل می‌کنه نیست؟ بدذات گفت: حالا که خودت انتخاب کردی باشه. و مرغ را در دیگ افکنده و گفت: امیدوار بودم هر جا جز اینجا را می‌گفتی ولی خب حیف. تمت. 

Page Generated in 0/0057 sec