printlogo


کد خبر: 229056تاریخ: 1399/10/17 00:00
در پاسداشت یاد و خاطره شاعر سپیدسرای انقلاب و دفاع‌مقدس، «تیمور ترنج»
شاعر اشک‌ها و لبخندهای خرمشهر

 رضا اسماعیلی: 

«اوقات دریا همیشه آبی نیست

گاهی هم
که بوی گریه‌های ما
در تنفس خاموش بادها می‌پیچد
خیزاب‌های خفته
با تلنگر نسیمی
بیدار می‌شوند
و آوازهای گمشده‌ای را
به یادمان می‌آورند
که در دهان ناگشوده صدف‌ها
جا مانده است. 
بیا برویم
بیا امشب هم
بر صخره‌های خیس انتظار بنشینیم
شاید که آن مسافر غریب
از غربت گریه‌های‌مان، باز آید» (1)
در طول 40 سال گذشته، شاعران بسیاری کاروان شعر انقلاب اسلامی را همراهی کرده‌اند که بسیاری از آنان - با فراخوان الهی - سر بر آستان جانان نهاده و امروز در میان ما نیستند. شاعران نام‌آوری چون: حمید سبزواری، مهرداد اوستا، طاهره صفارزاده، سپیده کاشانی، مشفق کاشانی، محمود شاهرخی، سلمان هراتی، سیدحسن حسینی، قیصر امین‌پور، نصرالله مردانی، محمدعلی‌ مردانی، احمد عزیزی، خلیل عمرانی، محمدرضا آقاسی و... و به قول مسیح کاشانی (از شاعران عصر صفوی):
«در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز آن طرف بیشترند»
«تیمور ترنج» (2) شاعر معاصر جنوبی که ردای بلند و پرافتخار نیروی دریایی جمهوری اسلامی را بر تن داشت، یکی از آن یاران و بسیاران بود. شاعر غیرتمند و باورمندی که در زمان حیات پربرکت خویش، پای ثابت کنگره‌های شعر دفاع‌مقدس بود و مومنانه و عاشقانه حماسه رزمندگان را می‌سرود. شاعری مسلمان، متعهد و وطن‌دوست که عشق به اسلام و میهن با تارو پود جانش سرشته بود و برای پاسداری از خاک گهرریز ایران، با سلاح رزم و هنر همیشه در صحنه حاضر بود. شاعری که هر چند در سال ۱۳۸۳ و به شوق وصال حضرت دوست، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد ولی با آثار درخشان و فاخری که در حوزه‌های شعر انقلاب و دفاع‌مقدس از خود به یادگار گذاشت، در صحیفه سبز شعر و ادبیات انقلاب، به چهره‌ای ماندگار تبدیل شد؛ چهره‌ای ماندگار همچون دیگر شاعران سفرکرده انقلاب که ایران اسلامی به نام ارجمند و بلندشان افتخار می‌کند. 
 
* ترنج، فرزند رنج
ترنج شاعری پاک‌گوهر و خودباور و میراث‌دار گنجی ۱۲۰۰ ساله بود؛ گنجی اصیل و بی‌بدیل به نام «شعر پارسی» که میراث پارسایان پارسی‌گو در ادوار مختلف تاریخی است. شعری چون قند که در دامان طبع نقاد و ذهن وقاد پیر سمرقند قد کشیده و بالیده است، با شاعرانی پرآوازه و سربلند که چکامه‌های باصلابت و استوارشان، شناسنامه مسلمانی و سند عزت ایران و ایرانی است. 
او فرزند رنج و برخاسته از میان مردم کوچه و بازار بود؛ شاعری از طبقه متوسط جامعه که همسایه فقر و قناعت و چشم به راه «عدالت» بود؛ شاعری از جنس مردم و برای مردم. از همین رو، در آیینه بی‌غبار شعرش می‌توان به تماشای سیمای حماسی مردم سربلند ایران نشست. این دقیقه‌ای است که زنده‌یاد سیدحسن حسینی نیز در کتاب «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» بر آن تاکید کرده و در باره این عابر فروتن کوچه باغ‌های شعر گفته است: «در شهرستان‌ها حضور شاعران دردمند غنیمتی است برای استعدادهای بی‌سرپرست. امثال تیمور ترنج و تنی چند از دیگر شاعران خطه جنوب، چراغ شعر بویژه شعر سپید را سال‌هاست که فروزان نگه داشته‌اند. اینان با زبان شعر سپید از سیاهی فقر و سرخی حماسه، فراوان سروده‌اند. بویژه ترنج که با کوله باری از رنج و تجربه، سال‌هاست به سلوک بی‌ادعای خود در جاده بی‌انتهای شعر ادامه می‌دهد». (3)
آری! همچنان که مرحوم دکتر سیدحسن حسینی اشاره کرده است، ترنج راوی صادق غم‌ها، شادی‌ها، اشک‌ها و لبخندهای ملت بشکوه و شهیدپروری بود که به نام خدا و با رهبری امامی بت‌شکن بر نظام ۲۵۰۰‌ساله شاهنشاهی شوریدند و با وحدت کلمه کمر استبداد را شکستند. شاعر دل شده‌ای که بی‌قرار و داغدار شهیدان گلگون‌کفن بود. شهیدان از جان گذشته‌ای که با نثار خون سرخ و جوشان خویش، خاک پاک وطن را لاله‌زار کردند و پرچم عزت و اقتدار جمهوری اسلامی را بر بام فلک به اهتزاز در آوردند:
«می‌رفتند/ و گاه خطر/ هنگامی که ستارگان/ در ازدحام گلوله‌های آتشین/ گم می‌شدند/ در زیر چتر گسترده نخلستان/ پناه می‌جستند/ آنجا که زمین/ از زخم خمپاره/ دهان به خمیازه گشوده بود/ آنجا که لکه‌های ماسیده خون/ بر ساقه شکسته نخل‌ها/ خط‌نوشته‌ای بود/ از نبردی خونریز/ آنجا که لبان تشنه/ بر قمقمه‌های سوراخ سوراخ/ ناله می‌کردند / می‌رفتند/ و زخم‌های تازه/ همچون شقایق‌هایی خونین/ بر دشت سینه‌هاشان/ می‌شکفت / می‌رفتند/ و بهار را/ با تن خویش/ تا دشت‌های سوخته می‌بردند» (4)
 
* آه... ‌ای خرمشهر!
خالق مجموعه شعر«اوقات دریا همیشه آبی نیست»، نقاش اشک‌ها و لبخندهای خرمشهر بود؛ شاعری که هر چند در خرمشهر به دنیا نیامد ولی به خاطر تعلق خاطری که به این شهر داشت، خود را خویش و هم‌کیش این شهر می‌دانست. او خرمشهر را می‌زیست. از همین رو، در روزهایی که خرمشهر در اسارت دشمن بود، با چشمان شعر بسیار بر این شهر گریست:
«هزار آسمان ابری
در چشمانم
بیدار می‌شوند
هنگام 
که از دریچه خاطره‌هایم
بر چشم‌اندازهای تماشایی‌ات
نگاه می‌کنم.
آه... ‌ای شهر خفته در خاکستر
آه... ‌ای خرمشهر!» (5)
ترنج که خانه و کاشانه‌اش را در شبیخون موشک و خمپاره و رگبار بی‌امان سرب در خرمشهر از دست داده بود، در گفت‌و‌گو با علیرضا قزوه، داغی را که از این اتفاق ناگزیر بر دل و جانش نشسته بود، چنین روایت کرده است:
«من بر سبزترین فرش زمین ساکن بودم. شهری به زیبایی عشق و به عطرآگینی بهار؛ شهری که در زیر رگبار بی‌امان سرب، چتر سبز نخل‌هایش را گم کرد. پس از سال‌ها درد و دوری و در به دری، هم‌آواز با دیگر یاران شاعرم به شهر ویرانم بازگشتم و سوار بر اسب چوبین کودکی‌ام، خانه‌ام را یافتم. خانه‌ای که تنها ساکن گریان آن عروسک دلتنگ دخترم بود که با چشمان کوچک و شیشه‌ای، دوردست‌ها را نگاه می‌کرد و آمدن کسی را انتظار می‌کشید تا گیسوان سوخته‌اش را به نوازش بنشیند. به سنگینی آوار تمام دیوارهای فرو ریخته، بغض در گلویم نشست. آن شب در میان جمع و در زیر سقف آسمان پر ترک «خرمشهر» خواستم شعری بخوانم که گریه امانم نداد. آن شعر چون من ناتمام خواهد ماند...»(6)
«بر دروازه های خونین شهر
ایلچیان
شمشیرهای خونچگان را
صیقل می‌دهند
و یاسای چنگیزی را
تکرار می‌کنند. 
در پستوی تاریک خانه‌ها
دختران
مهتاب رخساره‌های‌شان را
در خسوفی خوفناک
انکار می‌کنند. 
بر دروازه‌های خونین شهر
ایلچیان
سربداران را، بر دار می‌کنند» (7)
 
* همسنگر داغ شهیدان
ترنج در جبهه مردم ایستاده بود و بر این اعتقاد و باور پای می‌فشرد که هنرمند اصیل کسی است که هنر خود را وقف مردم کند. او می‌گفت: «من دوست دارم بر بلندترین منزلگاه خویش بایستم و رنج‌های آدمیان را تجربه کنم. فریادهای خفته آن کسانی را که بغض، راه بر آوازهای‌شان بسته است؛ کسانی که با نگاه‌شان گویاترین حرف‌ها را می‌زنند. تمام سروده‌هایم برای آنان است».
ترنج، با حنجره به خون نشسته شعرهایش، راوی صادق حماسه‌آفرینی‌های رزمندگان جان بر کف اسلام در 8 فصل عشق بود؛ سال‌های جبهه و جنگ و همنشینی با تفنگ و فشنگ. او احیاگر یاد یاران و همسنگر داغ سرخ شهیدان بود. شهیدان سربلند و راست‌قامتی که در شبیخون ناجوانمردانه دیو‌صفتان، از پنجه در افکندن با مرگ نهراسیدند، مردانه به دریای خطر زدند و با حنجره سرخ عشق فریاد برآوردند:
«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ‌ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ»
ترنج سرودخوان مردان سبزی بود که در فتنه‌خیز حادثه، با ذکر مقدس «حسبی‌الله»، با دست‌های خالی به میدان ایثار آمدند و برای آزادی و استقلال میهن اسلامی مومنانه و عاشقانه جنگیدند و شاهد پیروزی را در آغوش کشیدند. او براستی و درستی شاعر انقلاب بود و تا واپسین دم، استوار و ثابت‌قدم بر راه و مرام خویش پای فشرد. او در روزهای پایانی عمر، روزهایی که خود را برای سفری بی‌برگشت آماده می‌کرد، با لبخند رضا و با ذکر مقدس «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ»، آخرین سپیدسروده خویش را برای نقش بر سینه سنگی که بعد از این او را در آغوش خواهد گرفت، چنین سرود: «آنجا که تو خوابیده‌ای، باران همیشه بهانه‌ای برای گریستن دارد». 
نامش بلند، و چراغ یادش پر فروغ باد. 
---------------------------------
پی‌نوشت‌:
1- تیمور ترنج، صاعقه در فنجان، انتشارات تکا، چاپ اول، تهران، 1387، ص 165. 
2- تیمور ترنج دهم خرداد ماه 1334 در هفشجان از توابع شهر‌کرد متولد و در خرمشهر بزرگ شد و قبل از انقلاب اسلامی به استخدام نیروی دریایی درآمد. وی همزمان با شروع جنگ تحمیلی به استان بوشهر منتقل و در آنجا ساکن شد. وی شاعری معاصر بود که اشعار نو می‌سرود. از مجموعه اشعار وی می‌توان به «صدای مردم ژرفا»، «تو چقدر شبیه شعرهای من گریه می‌کنی» و «گزیده ادبیات معاصر» اشاره کرد. ترنج به دلیل بیماری کبد و فشار خون با وجود مراقبت‌های پزشکان در بخش آی‌سی‌یو دچار ایست قلبی شد و مصادف با سالروز‌ِ تولدش در سال 83 ندای حق را لبیک گفت. (منبع: مرجع جامع بوشهرشناسی) 
3- سیدحسن حسینی، گزیده شعر جنگ و دفاع‌مقدس، سوره مهر، چاپ اول، 1381، ص 129
4- تیمور ترنج، صاعقه در فنجان، انتشارات تکا، چاپ اول، تهران، 1387، ص 165، شعر «سفر عشق»، صص 27 تا 29
5- همان، شعر «آه... خرمشهر!»، ص 33
6- علیرضا قزوه، قدم زدن در کلمات، حوزه هنری، چاپ اول، 1378، گفت‌و‌گو با تیمور ترنج، صص 76 و 77
7- تیمور ترنج، «خاک، خون، حماسه»، مجموعه شعر دفاع مقدس(6)، به کوشش شیرینعلی گلمرادی، بنیاد حفظ آثار، چاپ دوم، خرداد 1385، صص 50 و 51

Page Generated in 0/0056 sec