printlogo


کد خبر: 229057تاریخ: 1399/10/17 00:00
نقدی بر کتاب «چشم به تماشا... تمام» نوشته عبدالرضا رضایی‌نیا
یک جُنگ ادبی

حمیدرضا شکارسری: تولید و نشر یک مجموعه ادبی یک پروژه است، چرا که دارای هدف است و استراتژی خاصی را برای رسیدن به هدف خود تعیین و دنبال می‌کند. حالا اساسا سوال اینجاست: چرا یک مجموعه ادبی تولید و منتشر می‌شود؟
مهم‌ترین دلیل این کار به عنوان هدف، حتی مهم‌تر از انتقال پیامی خاص از هر جنس به مخاطب، تحویل حس زیبایی‌شناسی به مخاطب است. از همین رو است که مجموعه‌های ادبی غالبا به دنبال نوعی یکدستی و هارمونی درونی هستند تا مخاطب دچار گسیختگی حس نشود و به تمرکزی زیباشناختی دست یابد. البته اختلاط و درهم‌ رفتگی حساب شده انواع ادبی و حتی انواع هنرها برای دستیابی به یک زیباشناسی بدیع امری غیرممکن نیست. همراهی شعر و موسیقی، همراهی موسیقی و سینما، همراهی روایت و شعر، همراهی نقاشی و عکاسی، همراهی تئاتر و سینما و داستان و... در همین حوزه قابل تحلیل است اما در تمام این روایت ما با نوعی هم‌جوشی و تولید آلیاژ روبه‌رو هستیم و نه حرکت موازی ۲ نوع هنری و ادبی. شما نمی‌توانید دریاچه قوی «چایکوفسکی» را مگر با نیتی خاص، در متن فیلم جنگ ستارگان «جورج لوکاس» جا دهید یا قوطی‌های سوپ کمپبل «اندی وارهول» را تصادفا در کنار تخت مادر در فیلم معروف «علی حاتمی» بگذارید. کاری که «عبدالرضا رضایی‌نیا» در مجموعه نامنسجم و درهم ریخته «چشم به تماشا... تمام» انجام داده است!
مشکل این مجموعه این است که شما از ابتدا تا انتهای مجموعه نمی‌دانید دارید چه می‌خوانید؟! این کتاب در روزگار رونق کوتاه‌نویسی و کوتاه‌سرایی در ادبیات ایران تولید شده و به همین دلیل مجموعه‌ای‌ است از نوشته‌های کوتاه. با این حال اما در آن می‌توان انواع ادبی چون شعر کوتاه، نثر ادبی کوتاه، جملات قصار، کاریکلماتور، داستانک و حتی نثرهای عادی و روزمره را صرفا در کنار هم و نه با درهم رفتگی و امتزاج با یکدیگر مشاهده کرد. رضایی‌نیا خود این مجموعه را تأملاتی در زندگی، هنر و ادبیات می‌نامد و خواسته و ناخواسته، دغدغه خود را به جای ارضای حس زیباشناختی مخاطب، اقناع عقلی او می‌داند. از این رو کار او در این مجموعه ملغمه‌ای‌ است از نثر و شعر و البته بیشتر متمایل به نثر ادبی و کاریکلماتور و جملات قصار پندآموز و حکیمانه. 
«سانسور/ اعدام اندیشه‌هاست/ اما خودسانسوری/ انتحار روح است». 
البته رضایی‌نیا شاعر است و این را پیش از این به شعر ایران اثبات کرده است. به همین دلیل او موفق می‌شود حتی در همین نثرها با ظرفیت‌های گوناگون کلمات بازی کند. ایهام و کنایه، پرکاربردترین صنایع لفظی نوشته‌های او است که در این مجموعه به چشم می‌آید. 
«جبهه/ راز سر به مهری است/ که در نماز فتح می‌شود». 
به دلیل همین ریزبینی‌ها در کار با کلمات است که نثرهای این مجموعه، بیشتر نثر ادبی شاعرانه‌اند و از ظرافت‌های شاعرانه خالی نیستند اما صراحت معنا و عریانی پیام اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و سیاسی نوشته‌ها جایی برای ابهام شعری و لایه‌مند بودن متن نمی‌گذارد. 
«مذهب/ منظره نیست/ چشم است/ برای تماشای جان و جهان». 
و تمام! دیگر جایی برای مشارکت مخاطب در بازخوانی و معنایابی متن وجود ندارد. آیا به همین دلیل نیست که تقریبا تمام قطعات این مجموعه با نقطه به پایان می‌رسد؟ گویا نویسنده حرف آخر را‌ زده و مطلب را تمام کرده است. بدیهی‌ است که وقتی رضایی‌نیا از واژه‌هایی مجرد و ذهنی برای بیان مطلب استفاده می‌کند، تصویر و استعاره جای خود را به تشبیهاتی ساده یا مضمر می‌دهد و جملات قصار ردیف می‌شوند. 
«نیکنامی/ صله فروتنی است/ گمنامی/ صله اخلاص». 
و در بدترین مواقع به نثرهای عادی و جانبدارانه‌ای می‌رسیم که باید برای رد و اثبات آن با نویسنده به بحثی غیرادبی بنشینیم. 
به طور کلی نوسان در بیان بین نثر و شعر صفت عمومی این نوشته‌هاست که حتی گاه تا موزون و ناموزون بودن کلام هم می‌رسد. 
«فریاد درخت/ ریشه‌دار است». 
*
«ریاترین ریاها/ ریا به بی‌ریایی است». 
***
اگر راجع به شاعرانگی این نوشته‌ها بنویسیم، خوانندگان جدی ادبیات می‌فرمایند مگر اینها شعرند؟ اما می‌توانیم راجع به ارزشمند بودن پیام‌های متن‌ها بنویسیم که آن هم کار منتقد ادبی نیست. منتقد ادبی همین‌قدر می‌تواند بگوید که از نظر ژنریک با مجموعه یکدستی روبه‌رو نیست و ارزش ادبی متن‌ها همنواخت و همسطح نیست و در نهایت این کتاب هر چه هست کتاب شعر نیست. 

Page Generated in 0/0055 sec