printlogo


کد خبر: 232070تاریخ: 1400/1/21 00:00
مغضوب نفاق
مهدی صیادشیرازی درگفت‌وگو با«وطن‌امروز»: نمی‌خواست تک‌بعدی تربیت شویم

علی سافلی: 21  فروردین‌ 1378 خبری ناگوار تیتر یک اخبار ایران شد. سرلشکر علی صیادشیرازی، جانشین ستاد کل نیروهای مسلح در حالی‌ که سوار بر خودروی شخصی مقابل منزل مسکونی‌اش منتظر فرزندش بود، به دست ایادی گروهک تروریست منافقین به شهادت رسید.
سرنوشت ۳ سپهبد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی اینگونه رقم خورد که هر سه با ترور از سوی دشمنان بزدل انقلاب به شهادت برسند. ولی‌الله قرنی به ‌دست گروهک منحرف فرقان، صیاد شیرازی به‌ دست منافقین و سردار قاسم سلیمانی با دستور رئیس‌جمهور تروریست آمریکا، به فیض شهادت نائل آمدند. 
اگرچه بسیاری علت ترور صیاد شیرازی از سوی منافقین را کینه از وی در مقابله با آنها در عملیات مرصاد می‌دانند که درست نیز هست اما آن شهید بزرگوار علاوه بر اینکه در مقابله با دشمن بعثی در 8 سال دفاع مقدس رشادت‌های فراوانی داشت، در مقابله با دشمنان داخلی و گروهک‌های تروریستی نیز در پیش از آغاز جنگ کارنامه موفقی از خود برجا گذاشته بود که مسلما در قرار گرفتن ایشان در لیست ترور از سوی دشمنان ایران بی‌تأثیر نبود، چنانکه دلایل واهی منافقین در اطلاعیه‌های نظامی خود در توجیه ترور سپهبد صیادشیرازی حول ۳ محور است:
1- نقش شهید صیادشیرازی در دفاع از تمامیت ارضی ایران در جنگ با عراق
2- نقش شهید در مهار و کنترل غائله کردستان در سال‌های ابتدایی انقلاب
3- نقش شهید در درهم کوبیدن نقشه منافقین برای تصرف کشور در عملیات «فروغ جاویدان»
آگاهی از زندگی این فرمانده شجاع ارتش نیازمند رجوع به کتاب‌ها و مقالات متعدد است، لذا در این یادداشت به بررسی ۲ برهه از حیات ضدتروریستی شهید سپهبد صیادشیرازی می‌پردازیم؛ یکی در مقطع مقابله با تجزیه‌طلبان در کردستان و دیگری مقطع مقابله با جنایت منافقین در سال 67.
 
* انقلابی در قلب ارتش
شهید سپهبد علی صیاد‌شیرازی متولد 1323 در شهرستان درگز، اصالتش به عشایر قشقایی بازمی‌گشت. او پس از اخذ دیپلم، سال ۱۳۴۳ در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پس از پذیرش در سال 46، در رسته توپخانه دانش‌آموخته شد.
او در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران منتقل شد و پس از پایان کلاس به ‌موجب تسلط بالایی که به ‌دست آورده بود، استاد زبان انگلیسی در ارتش شد. 
سال 1352 برای تکمیل تخصص‌های توپخانه به آمریکا اعزام شد و بعد از گذراندن تخصص‌های جدید به ایران بازگشت و برای استفاده از دانش نظامی‌اش یک سال بعد به اصفهان (مرکز توپخانه) منتقل شد. 
وی پیش از پیروزی انقلاب با اینکه از پایتخت دور بود اما با شبکه مخفی ارتش که به تشکیلات «بی‌نام» معروف بود آشنا شد. خود این آشنایی را چنین توصیف می‌کند: «آن زمان با نیروهای انقلابی در اصفهان و در تهران مانند شهید کلاهدوز و شهید اقارب‌پرست ارتباط داشتم. اینها همرزمان ارتشی من بودند و خود نیز با تعدادی دیگر مانند شهید حسن آیت در ارتباط بودند و به این وسیله، ارتباط‌شان با بیت حضرت امام در فرانسه برقرار می‌شد». علاوه بر این پیوند انقلابی، شهید صیاد در بیرون ارتش نیز با بیت آیت‌الله خادمی از روحانیون معروف اصفهان ارتباط داشت.
او روزهای منتهی به پیروزی انقلاب را به دلیل اعتراض به ضرب و شتم جوانان ارتشی که شعارهای انقلابی سرداده بودند، بازداشت و بعد از آزادی با استفاده از جایگاه خود مانع از بی‌نظمی ارتش و در اختیار گرفتن پادگان‌ها توسط گروهک‌ها می‌شود. 
 
* مأموریت غرب
«غرب کشور» با پیروزی انقلاب عرصه تاخت‌وتاز گروهک‌ها شده بود و اولین مأموریت و خدمت صیاد جوان و انقلابی در غرب رقم می‌خورد.
او اتفاقات آن روزهای کردستان را اینگونه توصیف می‌کند: «کردستان و آذربایجان غربی مسائلی داشته است که از قبل به وجود آمد. کار قاسملو و عزالدین حسینی {هر دو از سران گروهک‌های کومله و دموکرات کردستان بودند} اول جنبه تظاهرات و صحبت داشت و بدون اسلحه بود. حتی قاسلمو نماینده دوره اول مجلس شد. واقعه سقوط پادگان مهاباد و غارت تیپ مهاباد جزو اولین کارهای ضدانقلاب بود. اوضاع لحظه ‌به ‌لحظه بدتر می‌شد. این بود که از مناطق مختلف بویژه اصفهان که یک منطقه انقلابی بود، تعدادی به کردستان عزیمت کردند. خبر دادند 52 نفر از پاسداران انقلاب اصفهان در کردستان قتل عام شده‌اند».
شهید صیادشیرازی که آن زمان جزو نفرات انقلابی ارتش در اصفهان بود، پیشنهاد عزیمت به کردستان را می‌دهد تا مسأله مورد بررسی قرار بگیرد: «پیشنهاد کردم من و برادر رحیم به منطقه کردستان برویم و تحقیق کنیم چرا این جنایت به وجود آمده و باید چکار کرد.... با برادر رحیم صفوی، در تهران با شهید چمران ملاقات کردیم. ایشان هم استقبال کردند و گفتند خیلی خوب است که می‌خواهید درباره این مسأله بررسی و تحقیق کنید. ما هم عازم منطقه هستیم. شما هم می‌توانید با هواپیمایی که ما می‌رویم، بیایید».
اولین حضور شهید صیاد در غرب کشور، 17 روز طول کشید؛ 17 روزی که برای تحقیق رفته بودند اما 9 عملیات نیز علیه ضدانقلاب انجام دادند و به آموزش نیروها پرداختند.
نوبت بعدی اعزام او زمانی بود که برخی شهرها از تسلط خارج شده و جاده‌های مواصلاتی قطع شده بود و به تصرف ضدانقلاب درآمده بود. پادگان‌های سنندج، مریوان، سقز، بانه و سردشت در محاصره بود و برخی سقوط کرده بود. وی طرحی را آماده می‌کند و با سازماندهی 200 نفر از پاسداران اصفهان و 40 نفر از افسران نخبه کار خود را از سنندج شروع می‌کنند.
سنندج در آن زمان مرکز تمرکز ضدانقلاب بود و حرکت ضربتی علیه جمهوری اسلامی از سوی تجزیه‌طلبان از سنندج آغاز می‌شد. شهید صیاد با تقسیم‌بندی شهر و ایجاد تمرکز در هر قسمت میان نیروهای ارتش، سپاه، ژاندارمری، شهربانی و پیشمرگه و همچنین ایجاد اشراف اطلاعاتی بر منطقه، حیات ضدانقلاب در سنندج را ناممکن می‌کند و در کمتر از ۳ ماه سنندج و سایر شهرها را آزاد می‌کنند. 
بعد از درخشش مدیریت و فرماندهی شهید صیاد در مقابله با ضدانقلاب، با اعطای ۲ درجه موقت، به ‌عنوان فرمانده عملیات غرب کشور منصوب شد اما به‌ موجب سعایت‌هایی که علیه او شد، توسط بنی‌صدر، از این مسؤولیت عزل شد و ۲ درجه او را نیز گرفتند. با فرار بنی‌صدر و انتخاب رئیس‌جمهور جدید (شهید محمدعلی رجایی) دوباره فراخوانده شده و با اعطای ۲ درجه، مجددا مأموریت یافت قرارگاه عملیاتی شمال غرب را فعال کند و در همین مقطع موفق شد ۲ شهر اشنویه و بوکان را هم آزاد کند.
 
* تارومار منافقین در چهارزبر
صیادشیرازی 7 مهر 1360 از سوی امام خمینی(ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد و 5 سال در این سمت به خدمت پرداخت که برخی نقاط درخشان کارنامه‌اش در این مدت، فرماندهی در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌‌المبین، بیت‌المقدس و ده‌ها نبرد دیگر بود. 
بعد از استعفا از فرماندهی نیروی زمینی در سال 65، بنا به امر امام راحل، به نمایندگی ایشان در شورای عالی دفاع منصوب شد و تا پایان دفاع‌مقدس در این مسؤولیت ‌ماند. 
اما آنچه بار دیگر صیاد شیرازی را به سمت غرب کشور ‌کشاند، باز هم مقابله با ضدانقلاب بود که مانند روزهای ابتدایی انقلاب به غارت شهرها و کشتار مردم می‌پرداختند. 
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بعد از شورش مسلحانه در 30 خرداد 60 و رویارویی نظامی با جمهوری اسلامی، و بعد اقدام به ترور شخصیت‌های سیاسی و انقلابی و مردم کوچه و بازار می‌کردند یا در کشورهای اروپایی به فعالیت سیاسی علیه نظام می‌پرداختند تا اینکه پس از مذاکرات مقدماتی بین رجوی و طارق عزیز (وزیر خارجه صدام) در پاریس، 17 خراد 1365 رجوی وارد بغداد شد و طی فراخوانی نیروهای باقیمانده را به عراق فراخواند. 
منافقین با تشکیل ارتش به ‌اصطلاح آزادی‌بخش به عنوان پیاده‌نظام صدام، برای عملیات در داخل خاک ایران استفاده می‌شدند. نخستین عملیات، عملیات «آفتاب» بود که 8 فروردین‌ماه سال 1367 با پشتیبانی نیروهای عراقی و با هدف تصرف فکه انجام شد. عملیات دوم، «چلچراغ» نام داشت که 28 خرداد 67 با هدف تصرف مهران انجام شد. این 2 عملیات این توهم را برای رجوی پدید آورد که می‌تواند با ارتش خودساخته‌اش به سمت مرزهای ایران حرکت کند. از سویی با پذیرش قطعنامه 598 در روزهای پایانی جنگ، ارتش عراق با استفاده از ظرفیت منافقین تلاش کرد ضربه‌ای در مرزهای غربی به نیروهای ایرانی وارد کند؛ هر چند صدام نیز که 8 سال جنگ را با ایران پشت سر گذاشته بود، بعید بود حساب ویژه‌ای روی ارتشی باز کند که اکثریت آن را زنان تشکیل می‌دادند. 
منافقین برای عملیات «فروغ جاویدان» همه نیروهای خود را از خارج کشور و اروپا فراخواندند. مسعود رجوی در سخنرانی پیش از شروع عملیات اعلام کرد قرار است 48 ساعته تهران را تصرف کنند! در حقیقت بر خلاف ۲ عملیات دیگر که با هدف تصرف زمین و اسیرگیری انجام شده بود، عملیات «فروغ جاویدان» با هدف سقوط نظام برنامه‌ریزی شد. 
در روز حمله و آغاز عملیات، نیروهای نظامی وابسته به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از مرز قصر شیرین حمله‌ور شدند. به گفته فرماندهان نظامی زمان جنگ، مردم و نیروهای نظامی تصور می‌کردند عراق دوباره به ایران حمله کرده است و یک روز زمان برد تا مردم و نیروهای نظامی به نتیجه قطعی برسند منافقین به ایران حمله کرده‌اند. 
یکی از علل ورود و پیشروی منافقین به داخل خاک ما، تمرکز نیروهای سپاه در جنوب در پی حمله مجدد صدام بود و تمام قوای جنگی در حال مقابله با پیشروی بعثی‌ها در جبهه جنوب در عملیات طراحی شده «غدیر» بودند و جز 2 گردان از لشکر 9 بدر که در حال عزیمت به سمت جنوب بودند و تیپ قائم سمنان، نیروی خاصی در غرب کشور برای رویارویی با منافقین حضور نداشت، اگر نه عبور آنها از قصر شیرین غیرممکن بود. 
با ورود منافقین شهرهای کرند، اسلام‌آباد و گیلان غرب شاهد جنایات وسیع از سوی آنها علیه مردم و غیرنظامیان بود که در یک نمونه از این جنایات، سربازان ارتش و مجروحان بیمارستان اسلام‌آباد را سر بریده و اجساد آنها را سوزاندند. «ابراهیم خدابنده» از اعضای جداشده سازمان در این ‌باره می‌گوید: «سازمان به نیروها اعلام کرده بود اسیر نمی‌گیریم، به همین دلیل تمام اسیرها را تیرباران می‌کردند و می‌کشتند. حتی مجروحان را از بیمارستان اسلام‌آباد بیرون آورده بودند و تیرباران کرده بودند. مزرعه‌ها را هم آتش می‌زدند و حیوانات را می‌کشتند تا جوی ایجاد کنند که همه بترسند».
با مشخص شدن ورود منافقین به داخل خاک ایران، محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران که در جنوب کشور بود، به سمت کرمانشاه راه افتاد و عملیات مرصاد برای مقابله با آنها طراحی شد. 
در این زمان شهید سپهبد صیادشیرازی با استفاده از توان هوانیروز، به ستون زرهی منافقین یورش برد و در تنگه چهارزبر توانست آنها را متوقف کرده و بسیاری از نیروهای آن سازمان تروریست با حمله هوایی به هلاکت رسیدند. همچنین تعداد زیادی از آنها در بازگشت به سمت مرز، از سوی مردم دستگیر شده یا در درگیری با نیروهای محلی کشته شدند. 
شهید صیادشیرازی درباره این عملیات چنین می‌گوید: «شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه‌جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی‌کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق‌بستان حرکت کردیم. نیمه‌شب چهارم مردادماه بود و تا ساعت یک‌ونیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است. ساعت ۵ به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره‌ای نداریم هلی‌کوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد. ابتدا خودم با یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب نخستین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم. صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز «یا علی» آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده بزودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز، علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکر‌های سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می‌توانستند به عقب بازگردند. بعضی از آنها به روستا‌ها پناه برده بودند و بعضی‌های‌شان با خوردن قرص سیانور همراه خود، به زندگی‌شان خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه- اسلام‌آباد هزاران کشته از آنان به‌ جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند؛ کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند. حالا من از این عملیات نتیجه می‌گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر می‌کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود».
******
گفت‌وگوی «وطن‌امروز» با مهدی صیادشیرازی، فرزند شهید صیادشیرازی درباره سیره رفتاری شهید در تعامل با خانواده

نمی‌خواست تک بعدی تربیت شویم

سیده فاطمه کیایی: «او انسان صادق و ذاکر و خاشع و بااخلاصی بود که برای خدا کار می‌کرد و در دوران جنگ و بعد از جنگ، وظیفه خود را انجام داد». رهبر معظم ‌انقلاب
همین کلام کوتاه رهبر انقلاب درباره شهید سپهبد علی صیادشیرازی و توصیف او کافی است تا جایگاه این مرد بزرگ در دهه‌ها پاسداری از کشور و خودسازی مشخص شود. صیادشیرازی یکی از فرماندهان دوران دفاع‌مقدس و یکی از ۳ سپهبد ایرانی است که تلاش‌ها و خدمات او در حفظ تمامیت ارضی کشور به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش و در وحدت بین ارتش و سپاه از یاد و خاطره مردم این سرزمین محو نخواهد شد. ۲۱ فروردین سال ۱۳۷۸ سالروز ترور ناجوانمردانه این فرمانده دلیر در مقابل منزلش و در برابر دیدگان فرزندانش در تهران است؛ اتفاقی که هنوز هم پس از گذشت بیش از 2 دهه از تلخی آن کم نشده و یادآور چهره پلید منافقان در به شهادت رساندن مردان بزرگ ایران اسلامی است. به مناسبت شهادت این امیر دلاور سراغ مهدی صیادشیرازی، فرزند ایشان رفتیم تا در گپ‌و‌گفت مختصری، نگاهی اجمالی داشته باشیم به سبک زندگی شهید در تعامل با خانواده. مهدی صیادشیرازی متولد سال ۱۳۶۰ در تهران و فارغ‌التحصیل دکترای رشته روابط بین‌الملل از دانشگاه علامه طباطبایی است.
***
* جناب صیادشیرازی! ممنون می‌شوم کمی برای ما از سیره رفتاری شهید صیادشیرازی در تعامل با خانواده بگویید. تاکنون درباره شهید صیادشیرازی صحبت‌های گوناگونی شده اما شاید بتوان گفت درباره این موضوع به قدر کافی صحبت نشده است. 
بله؛ حتما! نکته مهمی که در رفتار پدر نسبت به خانواده وجود داشت این بود که به‌ رغم وقت کمی که داشت، حتما از همان زمان کم برای بهترین تعامل با خانواده استفاده می‌کرد. اینطور نبود که به بهانه وظایف سنگینی که دارد، خللی در رسیدگی به خانواده و ادای حقوق خانواده از جانب ایشان پیش بیاید. ما واقعا پدر را کم می‌دیدیم، چون در زمان کودکی ما که پدر در جبهه مشغول خدمت بود، بعدها هم که وظایف سنگینی در ارتش بر عهده داشت، با این حال سعی داشت به همان میزان وسع زمانی که معمولا خیلی کم بود، بهترین پدر باشد. کیفیت همین زمان‌های کوتاه را خیلی بالا می‌برد. اگر ساعاتی در فضای خانواده بود، سعی می‌کرد به نحو احسن استفاده کند، بسیار خوش‌اخلاق و شوخ‌طبع و اهل شوخی بود. معمولا نظامی‌ها افراد خشک و جدی هستند اما ایشان جایی که محیط کاری بود جدی بود اما در فضای صمیمی بین فرزندان و خانواده خوش‌برخورد و صمیمی رفتار می‌کرد. سعی داشت با فرزندان صمیمی باشد و ارتباط خوبی با ما داشته باشد. تا زمانی که شهید شد و من ۱۷ سال داشتم، بین ایشان و تمام اعضای خانواده یک رابطه گرم و صمیمی برقرار بود. 
 
* شهید صیادشیرازی در رابطه با تربیت فرزندان، چه اصول و باورهایی داشتند؟
پدر یک نگاه جامعی به تربیت فرزند داشت، اینطور نبود بخواهد ما را تک‌بعدی تربیت کند. به بسیاری از اموری که ما برای یک زندگی سعادتمند در همین دنیا نیاز داشتیم، توجه و سعی می‌کرد ما را طوری تربیت و هدایت کند که از پس مسؤولیت‌های اجتماعی و خانوادگی خود برآییم. مثلا حساس بود که ما حتما مدرسه‌ای برویم که از نظر تربیتی و علمی مدرسه خوبی باشد، سعی می‌کرد در پیشرفت علمی ما موثر باشد، در درس ریاضی و زبان انگلیسی خودش به ما تدریس می‌کرد، به نظم و انضباط توجه خاصی داشت، برنامه‌ریزی و پرکاری در نظرش حائز اهمیت بود و اینکه بتوانیم برنامه‌ریزی داشته باشیم. به ورزش اهمیت می‌داد و اهل ورزش بود، هفته‌ای یک مرتبه سالن می‌رفتیم و ورزش می‌کردیم. به تفریح سالم اهمیت می‌داد، زمان‌هایی در عید و تابستان وقت می‌گذاشت تا از فضای درسی و کاری فارغ شویم و به مراکز تفریحی برویم. بسیاری از شهرهای ایران را با ایشان سفر کردیم‌. 
در کنار این دغدغه، به مسائل معنوی و دینی ما نیز توجه ویژه‌ای داشت، برای این امور برنامه‌ریزی می‌کرد و سعی داشت ما را طوری تربیت کند تا مسؤولیت‌های دینی خود را نیز به بهترین شکل ممکن ادا کنیم. مسائل اخلاقی، معنویت و عبادت خیلی برایش مهم بود. از همان کودکی ما را به مجالس مذهبی، روضه و دیدار با علمای اخلاق می‌برد. روی این نکته که مطیع اوامر رهبر بزرگوار انقلاب باشیم و خط اصلی ما به لحاظ فکری و سیاسی در چارچوب ولایت باشد حساس بود و سعی می‌کرد طوری ما را تربیت کند که در مسیر انقلاب و نظام جزو کسانی باشیم که مدافع نظام و انقلاب بمانیم. 
خیلی روی برنامه‌ریزی تاکید داشت، برای هر کاری برنامه‌ریزی می‌کرد. برای صحبت و گفت‌وگو خیلی وقت می‌گذاشت و تعامل خوبی در فضای خانه داشت. روحیاتی داشت که همه را جذب خود می‌کرد. تجربه و فکر خوبی داشت و این مایه دلگرمی و‌ آرامش برای فضای خانواده بود. 
هیچ‌گاه ندیدم وقت را تلف کند. سعی می‌کرد فعال و پرکار باشد، بارها این جمله را شنیدم که می‌گفت وقت طلاست و کسی از ثانیه‌های بعدش باخبر نیست. برنامه‌هایش را با نماز تطبیق می‌داد، برای هر کاری وقت خاص می‌گذاشت. یکی از نکات مهمی که باید برای جوانان الگو باشد، مساله انس شهید صیادشیرازی با قرآن بود. ایشان در زمان شهادت هم یک قرآن شخصی داشت که همراه‌شان بود. 
 
* بهترین خاطره‌ای که از پدر دارید چه بود؟
تمام لحظاتی که با ایشان بودیم خاطره بود، خاطرات خوش‌مان بیشتر از خاطرات تلخ بود، بارها پشت سر ایشان نماز خواندیم، چند مرتبه به اداره‌ای که کار می‌کرد رفتیم. به جلسات اخلاق و جلسات آقای بهاءالدینی می‌رفتیم. یک بار به من گفت بدان در همه کارها یکی از کسانی که پشتیبانت هست، خود منم. آنچه وظیفه ‌داری و باید دنبال کنی برو جلو و من پشت سرت هستم. این روحیه که حامی فرزندان بود خیلی برای من حائز اهمیت بود. طوری بود که انسان احساس امنیت می‌کرد؛ احساس می‌کرد یک تکیه‌گاه بزرگی در زندگی دارد. 
 
* متشکرم! نکته‌ای هست که بخواهید در پایان یادآور شوید؟ 
بله! ما به عنوان خانواده شهدا از مسؤولان توقع داریم تمام همت‌شان را برای حل مشکلات مردم به کار بگیرند. شهدا رفتند تا مردم ما در آسایش و آرامش باشند. اگر مسؤولی وظیفه خود را بدرستی انجام ندهد، به خون شهیدان خیانت کرده است. 
خواسته ما از تمام ارگان‌ها و مسؤولان خواسته‌ای در راستای خواست ولایت و اهداف الهی است. توقع داریم هر کس- در بخش‌های مختلف دولتی و قضایی و نظامی- نسبت به خواست و مشکلات مردم با حفظ کرامت مردم تمام تلاش خود را برای حل مشکلات به کار گیرد. در شرایط کرونا وزارت بهداشت باید وظایف خودش را دنبال کند، رعایت بهداشت و رعایت پروتکل‌ها باید اجرا شود. مبارزه با فساد و مبارزه با تبعیض کماکان باید ادامه یابد. در بحث اقتصادی باید به جد پیگیر سخنان رهبری باشیم و موانع را از میان برداریم تا با قدرت موضوع تقویت اقتصاد دنبال شود. موضوعات اقتصادی مهم است و باید کشور به بازدارندگی اقتصادی برسد. 
در بخش‌های مختلف نیاز است مشکلات حل شود. توقعات مردم از مسؤولان زیاد است، توقع ما هم زیاد است، چرا که قدرت و ابزار در دست دولت و مسؤولان است و باید از اینها در حل‌وفصل مشکلات استفاده کنند تا مردم بتوانند با آرامش زندگی کنند و در بستر آرامش به کمال برسند. 

Page Generated in 0/0073 sec