حمیدرضا شکارسری: «باران و شیروانی پیر» پر است از بوسه! اصلا بوسهباران است!
طی سالهای اخیر تشکل مجموعههای شعری حول محور یک واژه، یک تصویر، یک موضوع یا یک درونمایه واحد، رواج یافته است؛ شیوهای که از یک مجموعه شعر پراکنده، یک کتاب شعر واحد میسازد. حالا «عبدالعظیم صاعدی» این شیوه را با «بوسه» اجرا میکند. این واژه اما با زمینهسازی تصویری و مضمونی خاص خود میتواند برای شاعر دردسرساز شود! صاعدی اما در سراسر کتاب برخوردی محافظهکارانه با بوسه دارد تا عمدا با دور کردن آن از هویت مادی و فیزیکیاش، اضلاع اروتیک، عاشقانه و جسمانیاش را پنهان کند. این ممنوعهترین (خلافترین!) شعر این مجموعه محسوب میشود:
«تو از عطر دهان عشق میگفتی/ و نوشیدن لبانت/ و بوییدن نفسات/ وسوسهام میکرد»
اما در اکثریت قریب به اتفاق اشعار این کتاب، طی این فرآیند پاکسازی، جسمشویی و تطهیر(!)، بوسه به پدیدهای متافیزیکی و روحانی تبدیل میشود و اضلاعی معنوی مییابد که با صورت خیالین بزرگنمایی شده و مبالغه به امری شاعرانه تبدیل میشود. مثلا در شعر زیر وسیلهای میشود برای قرب حضرت حق:
«تا افقهای عرش/ هیچ پلهای/ پیش رو نیست/ فقط/ یک بوسه/ بر یک دل!»
و معلوم نیست چطور باید دل را بوسید؟ پاسخ در ذهنی بودن تصویر نهفته است. جدول ضرب کلمات که میتوان روبهروی بوسه در آن سوی ترکیب، هر واژهای را گذاشت و آن را به امری ماورایی تبدیل کرد:
«سری/ به کائنات بوسه/ و بوسه کائنات/ بزن/ خدا/ همان جا منتظر توست/ خوب بجوی!»
در شعر بالا بین بوسه و کائنات ارتباطی ذهنی برقرار میشود و در شعر زیر بین بوسه و پیامبران!
«نخست/ با برکتهای بوسه آشتی کن!/ پس آنگاه/ از حضرت پیامبران/ آشتی بخواه!»
روابطی که باورپذیر نیست، چون وجهی عینی ندارد. در واقع صاعدی بر اساس فرمولهای صور خیال، بر وجه خیالین و زیباشناختی مضامین و تعابیرش نظر دارد، بدون اینکه به علاقه کلمات به یکدیگر از لحاظ بصری و معنایی توجه کافی کند.
«در هیچ حال/ از بسمالله و بوسه/ فروگذار نکردم/ شاکرم/ عمری/ در توحید محض طی شد»
شاعر انتظاراتی از بوسه دارد که متن آن را برآورده نمیکند. نفس این عمل، هویتی هنرمندانه دارد. برساختن هویتی تازه برای کلمات که البته کار سادهای نیست و چنانچه ذکر شد، به علاقه و ارتباط کلمات به یکدیگر مربوط میشود. در غیر این صورت متن متصنع و متکلف به نظر میرسد؛ متنی که از شعر برای پیامرسانی در حوزه فرامتنی خاص استفاده میکند. شعر رویکردی شعارگونه مییابد و ابزارگونه مینماید. چنین متنی به رغم خیالین بودن، صریح و عریان به نظر میرسد.
«در هیچ حال/ از بسمالله و بوسه/ فروگذار نکردم/ شاکرم/ عمری/ در توحید محض طی شد»
و اینجاست که هویت راوی این شعرها ترسیم میشود. چهرهای مذهبی که از یک سو خطوط قرمز اخلاقی را بشدت محترم میشمارد و از سوی دیگر شعر را همچون هر چیز دیگر در جهان به عنوان وسیلهای برای نیل به مقام قرب الهی میپذیرد و نه به عنوان یک اثر زیباشناختی مستقل:
«بوسه/ بر کرانههای دعا/ از دریا بیاموز/ بر تن پاک ساحل/ نفس نفس شب و روز...».