printlogo


کد خبر: 281293تاریخ: 1403/2/16 00:00
نگاهی به فیلم «مست عشق» که سقوط آزاد حسن فتحی در فیلم‌سازی به حساب می‌آید
مست گیشه، مشق ترکیه

صادق فرامرزی: 1- «هیاهوی فراوان برای هیچ»، این می‌توانست تیتر مناسبی برای یک یادداشت درباره فیلم «مست عشق» باشد به شرط آنکه آخرین اثر سینمایی حسن فتحی تنها در پرداختن به سوژه مهم خود یعنی ماجرای شمس و مولانا ناکام می‌ماند اما واقعیت آن است که این اثر عقب‌تر از یک اثر الکن ایستاده و مسیر اشتباهی را جلوی پای دیگر فیلمسازان برای تجارت با یکی از گنجینه‌های ادب پارسی گذاشته است. مسیری که در آن نه تنها شخصیت چندوجهی مولانا بی‌صورت مانده که این میراث غنی کمابیش در روایت مورد علاقه کشور همسایه یعنی ترکیه دفن می‌شود.
نخستین ایرادی که به «مست عشق» و روایت عقیمش از حکایت شمس و مولانا وارد است، نداشتن هیچ جای پای سفتی برای قصه‌گویی است. مخاطب می‌تواند به تماشای اثر بنشیند و سکانس‌های متعددی را در پی همدیگر ببیند که هیچ منطق روایی روشنی در پس آنها وجود نداشته باشد. داستان ظاهرا از جای درستی آغاز می‌شود، لحظه ناپدید شدن شمس و حیرانی مولانا می‌تواند تعلیق خوبی برای ورود به داستانی درباره سرگذشت این دو و آشنایی‌شان با یکدیگر باشد اما ورود به این رفت و برگشت‌های روایی عملا بیننده را میان موج انبوهی از خرده‌روایت‌های غیرموثر که متاثر از صنعت سریال‌سازی ترکیه است سرگردان می‌کند. این سرگردانی تا جایی پیش می‌رود که غیبت مولانا در کسر بزرگی از فیلم نه تنها عادی می‌شود که کسی نیز به دنبال آن نمی‌گردد، چرا که «جلال‌الدین محمد بلخی» اساسا موضوعیتی در میان عمده خرده‌روایت‌های شلخته فیلم ندارد. این بلاموضوعی البته ریشه‌ای عمیق‌تر دارد و آن هم به فقدان شخصیت مولانا در این «مست عشق» می‌گردد. مولانایی که در مقابل دیدگان مخاطب قرار گرفته است به ظاهر شخصیتی مهم دارد اما در عمل یک هیچ بزرگ است. او نه در قامت یک شاعر وزانت پیدا می‌کند (آنچنان که جز خواندن چند بیت در ابتدای فیلم هیچ ردی از شخصیت شاعر او به چشم نمی‌آید) نه یک فقیه است، نه یک عارف و نه حتی یک راز که تقلا برای فاش کردنش ما را در پی او بکشد. مولانای حسن فتحی حتی با یک قرارداد ادراکی پیشینی میان مخاطبان درباره اهمیت و جایگاه والایش هیچ نمود روشنی از یک شخصیت مهم ندارد. ممکن است این ایراد وارد شود که ماجرای «مست عشق» صرفا یک برش از نقطه عطف زندگی او در آشنایی با شمس تبریزی است. وصالی که او را بدان جا رساند که اقرار کرد: «شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم». با این فرض هم بنا به زاویه دید داستان، «مست عشق» قرار بوده تا شمس را آینه‌ای برای شناسایی مولانا در خود نشان دهد و سرانجام پس از هویدا شدن راز مگوی خود به شکل پنهانی تبدیل به راز آتی زندگی «جلال‌الدین محمد بلخی» شود اما باید اقرار کرد که در این مزرعه عرفانی نیز فتحی بذری نکاشته است؛ آنچنان که مولانا در هیچ سیری تعریف نمی‌شود. او به ظاهر لنگان لنگان و حیرت‌زده در پی شمسی می‌رود که او را به کمال می‌رساند اما مولانای این چله‌نشینی، آنقدر دکوری است که نه پیش و نه پس از آشنایی با شمس هیچ نشانی از تغییر در او پدیدار نشود. رندی فیلمساز در وارد کردن کرامات شبه اعجازی برای بالا کشیدن شمس از روی زمین و گنجاندن چند «ملت عشق» در گفت‌وگوهای مولانا با اطرافیان نیز به هیچ سرانجامی نمی‌رسد. «مست عشق» داستانی پراکنده است که در آن شمس و مولانایی نیز حضور دارند اما در این حضور سوژگی آنها بسیار عقب‌تر از آن است که بتوان از قِبَل تماشای اثر به شناسایی آنها پرداخت.
2- اگر نمایشنامه ظرف اندیشه یونانی‌ها بوده و رمان ظرف اندیشه روس‌ها، شعر چنین جایگاهی در تاریخ ایران زمین داشته است. اندیشه، معرفت و اخلاق ایرانی همواره در پیوند با شعر تقویت شده است. به همین خاطر بیشه شاعری در ایران تنها به قریحه و ذوق ادبی محدود نشده و فلسفه، عرفان، سیاست، حماسه، اخلاق و... همواره در ظرف شعر به دست جویندگان خویش رسیده است. تا جایی که بیراه نیست اگر ایران را با حذف شعرش سرزمینی بی‌میراث معرفی کنیم. در این فضا مولانا در کنار نظامی گنجوی، حکیم ابوالقاسم فردوسی، حافظ و سعدی یکی از 5 نفر ادبیات فارسی به حساب می‌آید. سهم تقریبا هیچ ادبیات در سینمای ایران باعث یک ضعف معنایی در آثار تاریخی کشورمان شده است. «مست عشق» اما در این مسیر نه تنها یک فتح باب به حساب نمی‌آید که حتی می‌تواند با توجه به موفقیت تجاری‌اش تبدیل به بدعتی خطرناک برای معرفت‌زدایی از روایت ادبیات فارسی در سینمای ایران شود. مولانای «مست عشق» هر چند از ابتدا از زبان شعرش طرد می‌شود اما هیچ ردی از ادبیات فارسی را نیز در حاشیه فیلم حمل نمی‌کند. از این نظر این نگاه بدبینانه که اثر مشترک سینمای ایران و ترکیه بیشتر برای کشور غیرفارسی‌زبان دستاورد به حساب می‌آید، نگاهی دور از واقعیت نیست. «مست عشق» هم در فرم روایی و داستانی در قاعده حرمسرایی سریال‌های ترکی ذوب شده و هم مولانا را در متن یک جامعه ترکی تثبیت می‌کند که بیش از زبان فارسی با رقص سماع به یاد آورده می‌شود. مولانایی که در قاب دوربین حسن فتحی نمایش داده می‌شود، نه تنها خرد تجسم‌یافته ایران در شعر را نمایندگی نمی‌کند که حتی گاه شخصیتی خردستیز نیز به چشم می‌آید که عرفانش عبور از کلمه است و کتابش حجابی برای چشم بصیر. اما در همین فقدان خرد، مولانا وجود و حضورش در داستان در پیوند با چند عشق ضربدری پررنگ می‌شود. کنار هم گذاشتن آن فقدان و این حضور اما استعاره‌ای از خاستگاه اثر است. خاستگاه «مست عشق» نه شعر و خرد ایرانی که اقتضائات بازار و گیشه است. فیلمسازی که نمی‌تواند (یا شراکت با ترکیه به او اجازه نمی‌دهد) روایت خود را در نسبت با شعر مولانا یا عرفان او جلو ببرد، داستان خود را با آنچه در بازار عامه‌پسند خریدار دارد، می‌آمیزد و اثری را تحویل می‌دهد که جز برند و کاور شمس و مولانا، چیزی را از آنها نمی‌توان روی پرده سینما یافت.
3- احتمالا بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ هم جایی بالاخره داستانی ضعیف می‌نویسند که همه خوانندگان خود را غافلگیر کنند اما به سختی می‌توان پذیرفت که آن اثر ضعیف مملو از غلط املایی هم باشد! تخیل و ذوق یک نویسنده ممکن است روزی ضعیف شود اما هیچ نویسنده‌ای حق ندارد از دستور زبان عبور کند. مثال حسن فتحی در آثار اخیرش حکایت نویسنده‌ای بود که داستانی ضعیف و ناامیدکننده می‌نویسند اما در «مست عشق» آنچه به چشم می‌آید غلط املایی و ایرادهای دستوری بزرگ است.
عمده سابقه فیلمسازی حسن فتحی به تولید سریال‌های تاریخی در تلویزیون بازمی‌گردد. او در این فضا تبدیل به یک مولف معتبر شد که بسیاری سعی در رونویسی از آثار و سبک روایتش را داشتند. ورود او به صنعت نمایش خانگی از اواسط دهه90 اما آغاز عصری بود که در آن بیش از مولف بودن باید به دنبال تضمین فروش آثارش می‌رفت. تا جایی که در نمونه آخر یکی از گران‌ترین سریال‌های ایران را با پرداختی بسیار ضعیف، بدون ارزش تاریخی و در تقلید از سریال‌های ترکیه‌ای جلوی دوربین برد. «جیران» نزدیک به 50 قسمت به زندگی ناصرالدین شاه قاجار پرداخت و نهایتا جز ابداعات و اضافات تاریخی، ترویج خرافه و جادو و تقلیل 5 دهه سلطنت ناصرالدین‌شاه به چند عشق بازی، هیچ چیزی ارائه نکرد. «مست عشق» در امتداد «جیران» قدم برداشته و کارگردان موفق دهه80 را به جایی کشانده که حل شدن در مناسبات بازاری هنر به آنجا ختم می‌شود. حالا حسن فتحی آثاری تولید می‌کند که در تاریخ جریان دارند اما نه ارتباطی به تاریخ دارند و نه برای آن ارزشی بیش از یک ویترین فریبنده قائلند.

Page Generated in 0/0060 sec