مهدی طاهرخانی: گویی فقط یک مامور ویژه از آرژانتین میتوانست برای تغییر در مسیر تیکیتاکا به بارسا بیاید و تا به این لحظه به موفقترین شکل ممکن ماموریتش را انجام دهد. کشف بزرگ
زوبی زارتا و راسل (مدیر ورزشی و رئیس سابق بارسا) به شکلی کاملا تاریخی نقشش را در تابلوی نقاشی بارسا ایفا کرد. تاتا مارتینو برای اینکه بارسا پلن بییا همان نقشه دوم را داشته باشد سراغ تاکتیکی رفت که از ابتدا مشخص بود با توجه به نوع فیزیک و پرورش بازیکنان و ظرفیت آنان اجرای آن بیفایده یا دستکم کمسود خواهد بود. در دو بازی آخر مقابل اتلتیکو در لیگ قهرمانان و گرانادا در لالیگا که هر دو به شکست مشابه یک بر صفر بارسا انجامید مسی صاحب سه موقعیت گلزنی شد که هر سه آنان ضربه سر بود! این یعنی تاتا میخواست روشی را جایگزین فوتبال همیشه زمینی بارسا کند که مربیان پیشین این تیم هرگز به سراغش نرفته بودند. آیا این به ذهن آنان نرسیده بود؟ فرق پپ و تیتو با تاتا در این بود که آن دو با فلسفه باشگاه به خوبی آشنا بودند و میدانستند در بازیهای بسته اگر هم قرار به استفاده از سانتر باشد؛ بارسا بازیکنانی برای استفاده از این حربه ندارد. گوآردیولا در بایرن نشان داده که در صورت در اختیار داشتن بازیکنان بلندزن و مهمتر از آن سانترکش هیچ علاقهای به اصرار بر بازی زمینی صرف ندارد. نوع گزینش بازیکنان بارسا در یک دهه اخیر بهگونهای بوده که اگر مربی دلش هم بخواهد باز قادر به پیاده کردن این تاکتیک نیست. تاتا مارتینو که پس از ورود به بندر بارسلون در اولین مصاحبه خبری به خبرنگاران گفته بود هرگز قصد دخل و تصرف در تابلوی زیبای بارسا را ندارد برخلاف این گفته حالا در انتهای فصل دیده میشود که بارسا هم جامها را از دست میدهد و هم فلسفه و آرمانی که تا به امروز به داشتنش به تمام جهان فخر میفروخت. همانطور که راسل کمکم موفق به باز کردن پای تبلیغات تجاری روی پیراهن این تیم شد و سنت صد ساله را شکست. حالا مارتینو میخواهد به عنوان یک مربی زیرک نشان دهد اگر پپ و تیتو هم اهل استفاده از سانتر بودند شاید موفقتر عمل میکردند! با این وجود دکترین مرد آرژانتینی در کمتر از یک هفته به گل مینشیند. برای نخستینبار در طول 7 فصل اخیر بارسا در آستانه صعود به نیمهنهایی لیگ قهرمانان حذف شد، سپس به بهانه حفظ قوا برای فینال کوپادلری مقابل رئال، تیمی نصفه و نیمه را مقابل گرانادا به میدان فرستاد و ثمره این اشتباه تکراری از دست دادن 3 امتیاز (به احتمال زیاد قهرمانی لالیگا) و همچنین خستهتر کردن تیم بود. البته این برای بار اول نبود که تاتا مرتکب این اشتباه شد. در اکثر باختهای این فصل بارسا او ترجیح داده بود به بازیکنان ذخیره مثل الگس سانگ، مونتویا و بارترا بازی بدهد تا بهزعم خودش برای بازی مهمتر چند روز دیگر تیم سرحالتری را روانه میدان کند. باخت ناباورانه در زمین گرانادا اینچنین حاصل شد. تاتا فکر فینال کوپا بود اما جام مهمتر را از دست داد.
چرا سانتر و چرا سسک؟
تا قبل از اینکه بیماری تیتو ویلانووا دوباره عود کند سسک فابرگاس قصد داشت بارسا را ترک کند چون تیتو هم مثل پپ عقیدهای به فیکس بازی کردن سسک نداشت اما بیماری ویلانووا موجب شد او برود و زوبی زارتا معجزهوار تاتا مارتینو را برای نخستین بار به اروپا بیاورد. مردی که هیچ سابقه کار در فوتبال اسپانیا و کلا اروپا را نداشت بدون هیچ مکثی پیشنهاد بارسا را پذیرفت و برای پیاده کردن آنچه به عنوان نقشه بی در ذهن داشت در اولین اقدام سسک فابرگاس را به گوشهای برد و به او گفت تو امسال بازیکن ثابت تیم من هستی. با همین انتخاب میشد حدس زد سرمربی جدید میخواهد به هواداران بارسا ثابت کند تیم آنها قابلیت دیگری هم دارد. سسک مامور ارسال پاسهای بلند در میانه میدان شد. در چند بازی اول فصل که بازیکنان حریف باور نداشتند بارسا غیر از توپهای کوتاه به روش دیگری هم گل میزند سسک فابرگاس چند بار از این تاکتیک بهره برد و بارسا پیروز میدان شد اما این پایان ماجراجوییهای تاتا نبود. دنی الوس در تاکتیک جدید بارسا مامور ارسال سانترهای پرتعداد بود. بازی با اتلتیکو در اروپا اوج استفاده از این تاکتیک بود. بارسا که مثل همیشه با اتوبوس پارک شده مدافعان حریف مواجه شده بود ترجیح داد برای گریز از این موقعیت نقشه سانتر را امتحان کند. ماحصل سانترهای پرتعداد الوس که اکثرا اشتباه هم بود دو ضربه سر مسی و نیمار بود که به خاطر هد نزن بودن این دو مهاجم هر دو موقعیت از دست رفت. سپس در بازی با گرانادا دوباره این تاکتیک امتحان شد و باز هم هیچ حاصلی برای تاتا و بارسا نداشت جز کمرنگتر شدن شانس قهرمانی بارسا.
مردی که شبیه مورینیو بود تا پپ
در بهترین حالت ممکن اگر بارسا فاتح کوپادلری و لالیگا شود باز هم شانس ماندن تاتا مارتینو نزدیک به صفر است. او برخلاف آنچه زوبی زارتا در ابتدای فصل عنوان کرد مربی همیشه هجومی و پایبند به اصول و تفکرات بارسا نیست. برای او آنچه در وهله نخست اهمیت داشت اثبات خودش در اروپا بود و از این رو تیکیتاکا و احترام به فلسفه باشگاه تا قسمتی قربانی شد و استفاده از سانترهای بیحاصل جای خودش را در دل تیکیتاکا باز کرد. آنچه مارتینو تصور میکرد به ذهن او رسیده اما به افکار گوآردیولا و تیتو
ویلا نووا نرسیده استفاده از روشهایی است که هیچکدام از محصولات لاماسیا با آن پرورش نیافتهاند. اگر دنی الوس از قابلیتی به اندازه سایر مدافعان کناری جهان در ارسال سانتر برخوردار بود قطعا پس از جدایی از سویا عوض بارسا باید روانه مادرید میشد که آنها بیش از هر تیم دیگری در اسپانیا اهل بازی مستقیم و ضربات سر هستند. آنچه موجب تمایز بارسا با سایر تیمهای جهان شده استفاده از تاکتیکی است که برای رسیدن به آن تنها خرید بازیکن کافی نیست بلکه پرورشش اولویت دارد اما حالا تاتا برای راه میانبر و رسیدن به پیروزی با هر قیمتی از بازیکنان پرورشی کارهایی را میخواهد که دستکم 6 سال است مشابهش را انجام ندادهاند. از دست دادن جامهای پیشرو هرگز خللی در مکتب بارسا ایجاد نکرده که اگر اینگونه بود آنها چند دهه قبل باید تمام میشدند اما آنچه میتواند خطر بزرگتری برای بارسا به حساب آید اعتماد به مردانی از جنس تاتا مارتینو است، مربیانی با افکاری کاملا متضاد با آنچه بارسا به آن احتیاج دارد. این مربی میتوانست گزینه خوبی برای مادرید باشد همانطور که مورینیو برای آنان خوب بود اما بارسا محتاج تفکری است که با اصلاح ضعفها در ساختار دفاعی، تیکیتاکا را متعالی کند نه اینکه بخواهد با ضربه سر از مسی دوباره بهترین بازیکن جهان بسازد. شاید یک انتخاب اشتباه نتواند مسیر پیش روی یک فلسفه را تغییر دهد اما اصرار روی آن اشتباه قطعا. تمام اروپا غیر از بندر بارسلون میتوانست مقصد خوبی برای مردی باشد که بیشتر شبیه مورینیو است تا پپ گوآردیولا.