رابطه ناصرالدین شاه با امیرکبیر از «ایران را به شما سپردیم» تا «حیف اگر امیر بود...»
حسادت ملوکانه

امیرکبیر یک آشپززاده در دستگاه حکومتی بود. این عبارت نه به جهت تخفیف مقام امیرکبیر که واقعیتی از زندگی او است؛ زندگی‌ای که بخش‌های مهمی از طبقه میانی جامعه ایران را در عهد قاجار نمایندگی می‌کرد. علاقه او به تحصیل علم و البته تاثیر شهرتی که در آینده به دست آورد، موجب شد درباره او و زندگانی و زمانه‌اش حکایت فراوان باشد. از جمله روایتی که حاج میرزا حسن‌خان انصاری در کتاب «آگهی کار شهان» درباره کودکی میرزاتقی خان می‌آورد: «گویند که امیر در کودکی که ناهار اولاد قائم‌مقام را می‌آورد در حجره معلم‌شان ایستاده برای باز بردن ظروف. آنچه معلم به آنها می‌آموخت او فرا می‌گرفت تا روزی قائم‌مقام به آزمایش پسرانش آمده هر چه از آنها پرسید، ندانستند، امیر جواب می‌داد. قائم‌مقام پرسید تقی تو کجا درس خوانده‌ای، عرض کرد روزها که غذای آقازاده‌ها را آورده ایستاده می‌شنوم. قائم‌مقام انعامی به او داد. او نگرفت و گریه کرد. بدو فرمود چه می‌خواهی؟ عرض کرد به معلم امر فرمایید درسی را که به آقازاده‌ها می‌دهد به من هم بیاموزد. قائم‌مقام را دل سوخته، معلم را فرمود تا به او نیز بیاموزد.» قائم‌مقام پیرامون او می‌نویسد: «این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می‌گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد».
صبح دولت میرزاتقی خان می‌دمد و او به واسطه کیاست و سیاست، سال‌ها بعد به عنوان یک طرف گفت‌وگو با عثمانی و روس و انگلیس شناخته می‌شود. پس از فوت محمدشاه، ناصرالدین میرزا را با پولی که به واسطه اعتبارش به دست آورده به تهران می‌آورد و برتخت می‌نشاند. شاه او را به صدارت منصوب می‌کند و به فاصله کوتاهی اتابک اعظم، شهره عام و خاص می‌شود و اسطوره «امیرکبیر» بر تارک تاریخ ایران می‌نشیند. حالا دیگر شاه هم از قدرت او هراس دارد. اقدامات اصلاحی امیرکبیر، علاوه بر دیوانیان، صاحب‌منصبان نظامی، شاهزادگان، حکام و زنان قدرتمند حرمسرا و لایه‌های سنتی قدرت، شاه را نیز می‌ترساند و این بار به جای الطاف ملوکانه، حسادت ملوکانه، دامن امیرکبیر را می‌گیرد. قدرت رو به گسترش صدراعظم و نیز حسادت ناصرالدین شاه نسبت به
توانایی‌های امیرکبیر به جایی می‌رسد که او فراموش می‌کند همه اقدامات اصلاحی امیر در جهت حفظ و تقویت سلطنت است. در این بین برخی مورخان ادبیات تند امیرکبیر نسبت به ناصرالدین شاه را دلیلی بر افزایش هراس او از امیر می‌دانند. نامه معروفی است که در آن امیرکبیر با شدیدترین اوصاف شاه را به باد انتقاد می‌گیرد. او از حضور نیافتن شاه در مراسم رسمی به سختی انتقاد می‌کرد تا جایی که به تندی برای شاه می‌نویسد: «به این طفره‌ها و امروز و فردا کردن‌ها و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکماً نمی‌توان سلطنت کرد». این نامه البته شاهدی بر روابط پرتنش میان ناصرالدین شاه و امیرکبیر نیز هست. سفر به اصفهان نقطه اوج این روابط پرتنش است که حسادت شاهانه را بیش از پیش آشکار می‌کند. استقبال‌کنندگان در اصفهان امیر را بیش از شاه گرامی می‌دارند و این موضوع دستاویزی برای امثال میرزاآقاخان نوری می‌شود تا به تحریک حسادت شاه بپردازد و امیر را از چشم او بیندازد. میرزاآقاخان و مهدعلیا به شاه یادآور می‌شوند که این برای پادشاه ایران خوب نیست که امیرش را بیش از او بشناسند و احترام کنند. آنها به شاه می‌گویند: امیر اقتدار شاه را نشانه گرفته است.  به گواه تاریخ، این سفر و حوادث‌ آن تأثیر زیادی بر روحیه ناصرالدین‌شاه داشت به طوری که مقدمه بدبینی  ناصرالدین‌شاه نسبت به «اتابک»، (امیرکبیر) را فراهم می‌کند. حسادت ملوکانه به عزل امیر منجر می‌شود. عزلی که در پی آن صدارت آقاخان نوری باشد، اگرچه مقدمه فلاکت و خسارت برای مردم است اما خوشحالی بسیاری را موجب می‌شود؛ به تعبیر گوبینو، حالا از دست معلم سختگیری راحت می‌شوند.
امیرکبیر اما هیچ خیانتی نسبت به ناصرالدین شاه روا نداشته و همواره در خدمت سلطنت و ارتقا و تقویت ایران گام برداشته بود اما همچنان که در بیش از 2500 سال پیش از امیرکبیر، خوبان ایران مقتول حسادت‌های شاهانه شده بودند، امیر کبیر هم از این قاعده ملوکانه و سلطانی در امان نمی‌ماند. توهم شاه دامن او را می‌گیرد. شاه بعد از گذار از این توهم اما پشیمان است و بارها در بحران‌های متعدد با «حیف اگر امیر بود...» حسرت خود را به زبان می‌آورد اما چه سود. او امیر را از ایران گرفته است و مانع بسیاری از اقدامات خیری که توسط او می‌توانست رقم بخورد، شده است. حسرت شاه ادامه‌دار است آنچنان که بعدتر دستور می‌دهد مسجدی به یاد امیرکبیر بسازند.
مأموریت‌های امیر پیش از صدارت
فریدون آدمیت در «امیرکبیر و ایران» به 3 وظیفه مهم سیاسی امیرکبیر پیش از رسیدن به صدارت که در رابطه با روسیه، ایروان و ارزنه‌الروم بود، اشاره می‌کند: «در سفر روسیه در زمره دبیران بود، در سفر ایروان که ناصرالدین شاه ولیعهد را جهت ملاقات با تزار روسیه همراهی می‌کرد، وزارت نظام آذربایجان را نیز بر عهده داشت و زمانی که به سفارت ارزنه‌الروم برگزیده شد، با مقام وزارت، به نمایندگی مختار دولت در آن کنفرانس شرکت جست». سفر به روسیه و ایروان از چند جهت برای امیرکبیر حائز دستاوردهای سیاسی و اجتماعی بود. آشنایی با توسعه اقتصادی و سیاسی خارج از ایران در این سفر که در جهت مذاکره بر سر حل مشکلات ارضی و مرزی بین ایران و عثمانی انجام شد، برای امیر حائز اهمیت بود. از طرفی به دلیل حضور نمایندگان انگلیس و روسیه در این مذاکرات، مواجهه دیپلماتیک امیرکبیر با دولت‌های بزرگ وقت می‌توانست تجربه‌های فراوانی برای او به همراه داشته باشد. او در این مذاکرات حافظ منافع ایران بود و اجازه نداد تمامیت ارضی ایران پایمال شود. «رابرت کرزن» منشی مخصوص سفیر انگلیس می‌نویسد: میرزاتقی‌خان ورای هرگونه قیاسی، معروف‌‌ترین و مهم‌ترین فرد در میان نمایندگان 4 دولت بود که در کنفرانس ارزنه‌‌الروم گرد آمده بودند. این مذاکرات بیش از 4 سال طول می‌کشد. مذاکراتی که برای هر دو کشور پرمعنا و با اهمیت است؛ اول به خاطر آنکه  مجموع اختلاف‌های قرون گذشته 2 کشور در پیمان ارزنه‌الروم مشهود است و دیگر از این جهت که دورنمای روابط ایران و عثمانی را تا نزدیک 100 سال بعد مشخص می‌کند. بعد از 5/4 سال مذاکره‌ سخت و جانفرسا، سرانجام نمایندگان روس، انگلیس و عثمانی تسلیم منطق امیرکبیر شدند؛ حاکمیت ایران را بر خرمشهر پذیرفتند، حق کشتیرانی ایران را در شط‌العرب (اروندرود) اقرار و حدود مرزی ایران را در سرتاسر مرزهای غربی مشخص کردند؛ یعنی همان مرزی که امروز نیز مرز میان ایران و عراق شناخته می‌شود.