بخشی از نامه نیم‌پهلوی به ربع‌پهلوی
کمتر انگشتت را توی دماغت کن!
اعظم محمدی

با درود!
اینک که  این نامه را می‌خوانی شاید ما دیگر در این دنیا نباشیم و تو و ننه‌ات می‌توانید هر جفنگی را به ما نسبت بدهید.
از حالا با در دست داشتن پاسپورت، هر دو ساعت یک بار به سفارت آمریکا سر بزن تا ببینیم کی از خر شیطان پیاده می‌شوند و ما را به آمریکا راه می‌دهند. پسرم نوکر هم شدی مثل ما نباش! مردباش و یک جوری نوکری کن که به کشورت راهت بدهند. این آمریکایی‌ها حتی اگر بگذاری زنت هم با آنها قرکمر بدهد باز هم به تو خیانت می‌کنند.
خاک برسرت! کمتر انگشتت رِ توی دماغت کن! روزی را می‌بینم که عکس انگشت توی دماغت سوژه خنده ملت شده است. لامصب ما بعد از مرگمان این تاج و تخت را به تو می‌سپاریم و امید داریم که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی که احتمالا همین هفته آینده باشد، برگردیم و باز حکومت کنیم. پس دلبندم کمتر مثل اوسکل‌ها تردد کن!
پسر! درست است که ما آریایی هستیم اما اینکه عرب نمی‌پرستیم یک حرف چرتی است. دیشب خواب دیدم هفت گاو شیرده درون یک بادکنک بزرگ را اینقدر باد کردند تا ترکید و به هفت قسمت تقسیم شد. به نظرم تعبیرش این می‌شود که روزی دوستانمان در عربستان جیب‌هایت را پر از پول می‌کنند و تو تکثیر می‌شوی. آدم باش و از این فرصت استفاده کن!
پسر بیشعورم! با سابقه‌ای که ازتو سراغ داریم می‌گوییم راه سختی در پیش داری. تو گسترده‌تر از آنی که با جمهوری اسلامی دربیفتی و ما می‌دانیم که با این اعتماد، داریم روی چرتکه، ویندوز نصب می‌کنیم. اما چه کنیم که همه رفتند و کسی دورو برمان نیست و مجبوریم با چون تویی درد دل کنیم...
حالا هم بلند شو و از کنار تختمان گورت را گم کن تا قبل اینکه سرطان ما را بکشد از بوی گند جورابت خفه نشده ایم.