محسن شهمیرزادی: مرحوم حسین آهی از آن جمله اهالی ادب و هنر بود که کمتر نامش بر زبانها میآمد اما تاثیر بالایی بر ادبیات معاصر داشت. وی چند ماه پس کودتای ننگین 28 مرداد، یعنی در آذر 1332 چشم به جهان گشود. او فرزند مرحوم آهی از شعرای بزرگ آیینی بود و به همین جهت تخلصش را «ابنآهی» قرار داد. صرف، نحو، منطق، نجوم، فقه، اصول عروض و... تنها بخشی از شعبههای دانشی او به حساب میآمد. هنوز 18 ساله نشده بود که کتاب «بررسی جامعی در بحور شعر فارسی» را به رشته تحریر درآورد. سابقه او در پژوهش ادبیات به حدود 25 کتاب و صدها مقاله میرسد و از همین رو نهتنها به عنوان شاعری برجسته به حساب میآید، که در زمره پژوهشگران بزرگ ادب فارسی قرار دارد. علاوه بر این، حسین آهی اگرچه در این سالها با سرطان دست و پنجه نرم میکرد اما همچنان برنامههای رادیویی خود را با تمام توان ادامه میداد، تا آنکه اجل محتوم او، دیگر مجالی برای زیستن ادیبانهاش در این دنیا نداد. مرحوم آهی عصر روز سهشنبه درگذشت و امروز صبح از مقابل مسجد بلال صداوسیما تشییع میشود. یاران و دوستان مرحوم آهی هر کدام از دریچه نگاه خود در فقدان این ادیب بزرگ سخنهایی گفتهاند که گزیده آنها را در ادامه از نظر میگذرانید.
مصطفی محدثی
حسین آهی انسانی بزرگ، ادیب و عالم بود که در حافظه کهنسالان، میانسالان و جوانان شاعر ثبت شده است. من خودم از جوانی نام ایشان را با طنین و شکوهی بسیار شنیدهام. اولین فعالیت شعری بسیاری از شاعران با دانش و تجربیات این مرد بزرگ رقم خورد. به جد حسین آهی یکی از وزنههای شعر فارسی است که زبان فارسی را به جایگاه ارزندهای رساند. او شاعری مطرح، ادیب، چند بعدی و متخصص در شاخههای مختلف ادبیات فارسی بود به طوری که میتوان او را در مجموعه تحلیل صرف و زیرشاخههای شعری، یکی از بزرگان فارسیزبان دانست. هرچه درباره ویژگیهای علمی او بگوییم کم است اما باید به شخصیت او نیز اشاره کرد. او انسانی قلندر، پاکدست، شریف و به ذات انسانی بزرگ بود که در زندگیاش با دستگیری از مستمندان فصلی باشکوه را در این دنیا رقم زد.
افشین علا
کوچ ابدی استاد حسین آهی نه فقط بهانهای برای گریستن، که نهیب تازهای شد برای دل نبستن به این میهمانخانه میهمانکش روزش تاریک... در روزگاری که آفات بسیار از هر سو درخت هنر را احاطه کرده، جای خالی او زخم ناسوری بر جان و دیدگان ما است. چه اندکند آنانی که چون او هم بر اسلوب سخن اشراف داشته باشند، هم ذات و گوهر ادب را شناخته باشند. نه آنکه شاعر، ادیب و سخنوری همتراز او باقی نمانده باشد اما او یگانه بود، از آن رو که در عین جلوس بر سریر سخن، قید ترتیب و آداب مرسوم این جایگاه را زده بود و ظواهر و مواهب آن را به سخره گرفته بود. او همیشه پنهان میآمد و پنهان میرفت. هرگز بر صدر نمینشست و قدر را جدی نمیگرفت. او دست دنیا را خوانده بود. پس مرگ، کوچکتر از آن است که توانسته باشد آن رند یک لاقبا را غافلگیر کند.
مرحوم مهدی حمیدی شیرازی
من تصدیق میکنم طی دوره دانشآموزی و دانشجویی و دبیری و دانشیاری و استادی خود هرگز با کسی مواجه نشدهام که یک دهم اطلاعات عروضی آقای حسین آهی را داشته باشد. از اینکه جوانی در این سن، تا این حد، به دقایق و ظرایف و رموز علم پیچیده عروض وارد باشد، به حقیقت حیرت کردم. درک کردن و به یاد داشتن اوزان و زاد و ولدهای آنها و زحافات با اسامی دشوارشان بر کسانی که در این راه گام زدهاند، آشکار است که کاری ساده و آسان نیست و حتی غیرممکن به نظر میرسد. در یک جمله بگویم: اگر این جوان در پی آن بود که استادی کرسی عروض فارسی را در دانشگاه احراز کند و برای این کار از من نمرهای میخواستند با آنکه در تمام دوران استادی خود هیچ وقت این کار را نکردهام، زیرا موردی برای آن ندیدهام، به او بیمضایقه نمره 20 میدادم.
نغمه مستشار نظامی
توفان دچار وحشت گنگی کرد
لحن پرندگان مهاجر را
وقتی نسیم شور شب دریا
میخواند سمت حادثه شاعر را
توفان به پای سادگیاش افتاد:
برگرد خاک سخت تهیدست است
شاعر به دوش تجربههایش را داشت
بار غریب شعر معاصر را
دلخسته بود و بار سفر بسته
دنیا برای حجم دلش کم بود
خاکستر سپید زمان هر چند
پوشانده بود آتش ظاهر را
او رفت و ماندهایم غریبانه
با دفتر همیشه تنهایی
حسرت دچار لحن غریبی کرد
دلمویههای شرجی شاعر را
شعری از حسین آهی
میخواست کفر، افکند از جوش، کعبه را
تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را
بگرفت جا به دامن کربوبلا، حسین
با درد و غم نمود همآغوش، کعبه را
شد زنده دین حق ز قیامش اگرچه، کرد
اندر عزای خویش سیهپوش، کعبه را
خون خدا به کربوبلا موج میزند
بینم ولیک، ساکت و خاموش، کعبه را
بوی خوشی، که میوزد از تربت حسین
گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را
بنگر مقام و رتبه، که در پیش کربلا
شد حلقه ارادت، در گوش، کعبه را
از بس که اشک ریخته، در ماتم حسین
چون زمزم است، چشمه پرجوش، کعبه را
یا نیست جز خیال شه کربلا، به سر
یا خاطرم نموده فراموش، کعبه را