سال 98؛ حادثه، حزن، حماسه!
میکائیل دیانی: «سال را چه بنامیم؟» این سوالی است که روزهای آخر هر سال در تحریریه روزنامه درباره آن صحبت میکنیم. تیتر آخر سال جمعبندی اتفاقات و تحولات آن سال است، مثل سال 95 که نوشتیم «خاکسالی»، از بس که درگیر گردوغبار بودیم. اما امسال را چه بنامیم با این همه مسأله، مشکل و مصیبت؟!
سال شروع نشده بود که ایران با سیل مواجه شد، از گلستان و مازندران شروع شد و تا لرستان و خوزستان را دربر گرفت؛ سیلی بیسابقه که تبعات گستردهای در جامعه داشت. کمی جلوتر که آمدیم، ملخها به جان زمینهای زراعی کشاورزانمان افتادند و تا آمدیم نفسی راحت از دست ملخها بکشیم، «میانه» در آذربایجان شرقی لرزید. هنوز به میانه سال نرسیده بودیم که سیل دوباره راه افتاد و سیستانوبلوچستان را دربر گرفت، بعد آبان تلخ و بنزین و آنچه بر سر مستضعفان آمد و بعد از آن هم این آلودگی هوا بود که خفهمان کرد.
اما زمستان امسال واقعا زمستان بود؛ زمستانی سرد که در همان روزهای اول آن آب یخی بر پیکره جامعه ایران ریخته شد. آن سحرگاه جمعه ساعت یک و 20 دقیقه، آن صبحی که وقتی تلویزیون را روشن کردیم هیچکس باورش نمیشد که کسی جرأت کرده باشد حاج قاسم ما را ترور کند. و چند روز بعد حادثه دلخراش سقوط هواپیما را داشتیم. داشت کمکم جامعه آرام میشد و خودمان را برای نوروز آماده میکردیم، میخواستیم برویم لباس عید بخریم تا این بار مصیبت 98 را فراموش کنیم که کرونا آمد؛ نه فقط برای ما، بلکه این آخری دنیا را به وحشت کشید و لحظه به لحظه جان انسانهای زیادی را در تمام جهان میگیرد. با کنار هم قرار دادن این همه اتفاق بد میشود سال 98 را سال مصیبت و حادثه خواند، میشود اینها را ردیف کرد و تیتر زد «مصیبتنامه» اما این تیتر حق مطلب را ادا نمیکند. درست است که سال اینها را در خود داشته اما فقط اینها را نداشته است!
اتفاقات سال 98 در گوشه گوشه ایران عزیزمان رخ داد؛ از گلستان و مازندران تا خوزستان و سیستانوبلوچستان، از خرمآباد تا میانه و از تهران تا کرمان مسأله داشتیم اما آنچه ایران را متمایز کرد، همدردی سراسری در همه این اتفاقات بود. هر گوشهای حادثهای بود اما حزن حادثه برای همه ایرانیان بود. در فضای مجازی و واقعی وقتی میانه لرزید همه ناراحت شدیم و ناراحتیمان را بروز دادیم و ابراز همدردی کردیم، وقتی خوزستان زیر سیل رفت همه هشتگ زدیم «#خوزستان_تنها_نیست» و وقتی حاجقاسم را زدند، ایران یکپارچه عزادار شد! با این تفاسیر میشود نام سال را «حادثه و حزن» گذاشت اما میدانم این نیز تعریف جامعی از سال نیست!
نام سال را میتوان در واکنش به همه این اتفاقات دید. وقتی سیل مازندران و گلستان آمد و گروههای مختلف مردمنهاد و جهادی، بچههای مسجد، بسیج، سپاه و ارتش راهی آنجا شدند تا جهادگونه برای مردم گلستان و مازندران کار کنند. داشتند آنجا را جمعوجور میکردند که سیل راهی لرستان شد، و گروهها دستهدسته به سمت آنجا گسیل شدند و از آنجا به خوزستان رفتند. یادم هست در خوزستان و سوسنگرد، وقتی داشتیم از بچههای جهادی مشهدی که آمده بودند برای کمک گزارش میگرفتیم، دستهای ماشین آفرود از کنارمان رد شدند. دست تکان دادم، ایستادند. پرسیدم چرا آمدهاید؟ گفتند: «اینجا در وسط سیل ماشینهای ما به کار میآید، آمدیم برای اینکه خوزستان تنها نباشد!» وقتی سیل سیستان رخ داد باز همه آنجا بودند. آنچه از این اتفاقات ماند نه خرابیهای سیل، بلکه کنار هم ایستادن همه ایرانیان با هر طیف و نگرش و لباسی برای حفظ ایران بود.
وقتی حاجقاسم را از خوزستان تا خراسان و تهران و کرمان تشییع کردند، وقتی این حماسه را جهان دید، چشمها خیره بود و انگشت حیرت به دهان ماند، آنچه به عنوان اقیانوسی از انسان در رسانههای آمریکا منتشر شد همان حماسهای بود که جامعه ایرانی از خود نشان داد. وقتی در بحران سقوط هواپیما سردار حاجیزاده روبهروی دوربینها ایستاد و صادقانه از آبروی خودش برای آرامش جامعه گذشت حماسه دیگری خلق شد. وقتی پزشک و پرستارمان شب و روز را برای شکست کرونا در بیمارستان میخوابد، وقتی طلبه و جهادگر ما برای کمک به تیم پزشکی داوطلبانه به بیمارستانها گسیل میشود، وقتی بچههای هیأتی و بسیجی شبانه شهرها را ضدعفونی میکنند، تصویر مانده از همه اینها فقط حماسه بود.
سال 98 حوادث بسیاری داشت، ناراحتیهای زیادی را به جامعه ایران تحمیل کرد اما در کنار آنها در جامعهپذیری، ایجاد مسؤولیت اجتماعی و همدلی ملی و اتحاد هم سال بینظیری بود. حادثه بود، حزن بود اما بیش از آنها حماسه بود!