یادداشتی بر کتاب «مثلا محرمانه» کامران شرفشاهی
چقدر محرمانه؟!
الف. گیلوایی: فکاهه کارش خنداندن است ولی قلمرو طنز عمیق و گسترده‌تر است. در واقع ادبیات طنز، جدیت را از طریق شوخی وانمود می‌کند و برای اصلاح به‌کار می‌رود، نه صرفا خنداندن.
انسان به طنز نیاز دارد و در واقع این امر در فطرت او نهفته است. اینکه انسان‌ها به گونه‌های مختلف با هم شوخی می‌کرده و می‌کنند، خود نشان و نشانه‌هایی از شکل‌های مختلفی است که طنز این تنوع را در ذات خود دارد. بنابراین طنز را در همه‌ حوزه‌ها می‌توانیم داشته باشیم، مثل شعر، داستان، نمایشنامه، سینما و...؛ در متون کهن ما نیز بسیاری از آثار با طنز همراه هستند.
خلاصه‌ کلام اینکه طنز یک امر جدی و موثر است؛ آنقدر موثر و جدی که بزرگ‌ترین شاعر ایران، حضرت حافظ شیرازی نیز خود یکی از طنازان بزرگ به‌شمار می‌رود. همچنین در آثار بسیاری از بزرگان ما مقوله‌ طنز امری فراموش‌شده نیست و از میان آثار ایشان، بی‌شک بخشی یا بخش‌هایی در حوزه‌ طنز قرار می‌گیرند، اگرچه ظاهرا جزو آثار جدی محسوب شده و می‌شوند؛ مثلا بخشی از آثار سعدی شیرازی، سنایی غزنوی، مولانا و تقریبا همه و همه. 
طنز روی لبه‌ تیغ راه رفتن است و طبعا با فکاهه و لودگی متفاوت است. در طنز نقد وجود دارد، فکر راه پیدا می‌کند، فرهیختگان نویسنده و مخاطب آن هستند، در عین حال که مردمان اهل فهم و کمال نیز بی‌نصیب از آن نمی‌باشند؛ مثلا در دوران معاصر علامه علی‌اکبر دهخدا یا نسیم شمال نه‌تنها از طنزپردازان بزرگ بودند، بلکه با همین طنز با ظلم جنگیدند و مشروطه را نیز سخت یاری کردند. البته امروزه در پذیرش این نقد یک خلأ فرهنگی داریم.
کامران شرفشاهی، نویسنده‌ کتاب «مثلا محرمانه» می‌گوید: «طنز برخاسته از درد و تعهد است اما در جامعه‌ ما سعه‌ صدر یا آستانه‌ تحمل لازم برای پذیرش طنز وجود ندارد. طنزپرداز در جامعه ما همواره با نگرانی و دغدغه مشغول کار است. در عین حال شاعر و طنزپردازی که از این قالب استفاده می‌کند هدفش این است که مانند یک داروی تلخ این مطالب را با حلاوت به جامعه تزریق کند».
در واقع این نظر اغلب منتقدان و پژوهشگران است که «ما مردم طنازی داریم اما متأسفانه فرهنگ پذیرش طنازی و شوخ‌طبعی را نداریم یا کمتر داریم. در صورتی که در دین و تاریخ ایرانی- اسلامی ما شوخی بسیار دیده می‌شود. حتی بسیاری از رگه‌های طنز در قرآن کریم سخن می‌گویند. بر این اساس، لازم است قدرت پذیرش‌مان را بالا ببریم تا حرف طنزپردازان را به راحتی بپذیریم. در عین حال، دوستانی که در حوزه‌ طنز کار می‌کنند باید دارای دغدغه‌های اجتماعی و فرهنگی باشند.
 مجموعه طنز کامران شرفشاهی که با عنوان «مثلا محرمانه» در 104 صفحه توسط انتشارات سفیر اردهال چاپ و منتشر شده است، دربرگیرنده‌ 11 داستان کوتاه طنز است که عناوین آن «توقع زیادی»، «ستاد مقابله خیلی جدی»، «اشتباه تایپی»، «طرح تکریم زیادی»، «گپی با حکیم طوس»، «شهردار زنجان»، «قوی‌ترین آقای پیاده‌زاده»، «دشمن ملت»، «تشخیص با یک نگاه» و... است.
داستان‌های کتاب «مثلا محرمانه»، دربرگیرنده‌ مضامین و موضوعات فردی و اجتماعی است. این داستان‌ها پیش از این در صفحات طنز نشریات به چاپ رسیده است. این مجموعه سومین مجموعه‌طنز کامران شرفشاهی است. پیش از این کتاب‌های مجموعه داستان «کمی تا قسمتی لبخند» و «بیا با هم بخندیم» از او چاپ و منتشر شده است.
کامران شرفشاهی در حال حاضر یک مجموعه شعر طنز و یک مجموعه یادداشت‌های طنز را آماده چاپ دارد. 
عده‌ای از اهل تحقیق، کتاب «مثلا محرمانه» کامران شرفشاهی را نه‌تنها طنز، بلکه غوغایی در طنز دانسته‌اند و در مقابل عده‌ دیگری از اهل پژوهش آن را کتابی پر از کاستی. 
در این میان، آنچه کاملا مشخص است اینکه انگار کتاب در مرحله‌ نهایی مطالعه نشده است، اگرنه دچار این ‌همه غلط‌های چاپی و گفتاری نمی‌شد. هر چند کتاب به لحاظ نگارشی خوب است اما چند ایراد چاپی دارد و ایراد دیگرش گزینش واژگان تصنعی است. این نظر بسیاری از نویسندگان هم است که: «کتاب مثلا محرمانه شرفشاهی از حیث انتقال مفاهیم طنز زیباست ولی شتابان منتشر شده است».
کلام آخر اینکه، از آنجا که داستان‌های طنز کتاب مثلا محرمانه دارای تنوع مضمونی و موضوعی و نیز تنوع نوشتاری است، از این رو، هر نویسنده‌ای داستانی از این کتاب را جزو بهترین داستان می‌داند. داستان «گپی با حکیم طوس» از جمله داستان‌هایی است که به لحاظ برگزیده ‌بودن جزو بهترین داستان‌های این کتاب است. 
اینک بخشی از داستان طنز «گپی با حکیم طوس»، اثر کامران شرفشاهی:
«... برای اینکه کم نیاورم، فورا گفتم: حق با شماست، مرحوم حافظ هم در این باره گفته است:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
پیش خودم فکر می‌کردم حکیم حتما از شنیدن این شعر کلی کیف کرده که حکیم لبخند رندانه‌ای بر لب آورد و گفت این بیت از شیخ اجل سعدی علیه‌الرحمه است.
گفتم: راست می‌گویید؟! اما بعضی‌ها می‌گویند مال حافظ است!
حکیم سری تکان داد و هیچ نگفت و من که می‌خواستم نشان بدهم از ذوق و قریحه بی‌بهره نیستم، ابیات دیگری هم برایش خواندم و در کنار آن سخنرانی ادبی مفصلی را به عنوان چاشنی اضافه کردم. خلاصه وقتی نطقم تمام شد، حکیم در حالی که لبخند ملیحی بر لب داشت از من پرسید: شما از مقامات نیستید»؟!