|
یادداشتی بر مجموعهغزل «به فکرم نیستی» سروده شهرام مقدسی
غزلهای نو و چندگانه
وارش گیلانی: 1- شهرام مقدسی را از اوایل دهه 60 میشناسم؛ با شعرهایی که در اطلاعات هفتگی، جوانان و... چاپ میکرد؛ شعرهایی که 90 درصدشان نیمایی و سپید بود. از شعرهای آن زمان او که شاید بیش از 22، 23 سال نداشت، آنچه در خاطرم مانده، شعرهایی بود که چشمگیر نبود اما لیاقت خواندهشدن و چاپشدن را داشت. تا یکی دو دهه بعد که فعالیت مکتوب مقدسی تبدیل به فعالیت شفاهی شد! یعنی دیگر شعر کمتر چاپ میکرد و بیشتر در کانونهای ادبی مشهور تهران حضوری کموپیش مستمر و فعال داشت؛ کانونهایی که در آنها بیش از هرچیز خواندن غزل، بویژه غزلنو رواج داشت. این بود که شهرام مقدسی نیز همچون اغلب شاعران، با جریان جاری راهی شد، چرا که رسانهها و نشریات رسمی بیشتر مروج غزل، بویژه غزلنو بودند، اگرچه در مقاطعی، در رواج رباعیسرایی و مثنویسرایی نیز تاثیرگذار بودند و شعر سپید هم در نشریات چاپ میشد. نشریات و رسانههای غیررسمی هم اگرچه مروج شعر سپید بودند اما از چاپ هرازگاهی غزلهای نو نیز دریغ نمیکردند. حرف آخر در این راستا اینکه شعر نیمایی در این میان بسیار مغفول واقع شد، تا آنجا که نزدیک بود منسوخ شود. ارسال به دوستان
نگاهی به رمان «شب جاهلان» اثر منصور علیمرادی
شخصیت، توصیف، رمان
حسام آبنوس: رمان «شب جاهلان» تازهترین اثر منصور علیمرادی است که سال جاری وارد بازار کتاب شد. او که اغلب آثارش در فضایی بومی و غیرتهرانی میگذرد، در این رمان هم سراغ همین فضا رفته و اثرش را در حال و هوای شهرهای مناطق مرکزی ایران روایت کرده است. ارسال به دوستان
رباعیهایی که مختصات ماندگاری دارند
سهرابینژاد و اسباب بزرگی
رضا شیبانی: رباعی قالبی است که بر خلاف کوتاه بودن، هم در سرایش و هم در فهم سخن، تاملی ژرف میطلبد. بیجهت نیست که درصد رباعیهای ضربالمثل شده در تاریخ، بیش از سایر قالبهای شعری است (البته پیش از پیدایش تکبیتنویسی به سبک شاعران هندی). فیالمثل از خیام هیچ رباعی نیست که ضربالمثل نشده باشد و بسیاری دیگر از رباعیات خوب هم در آن دوره به نام خیام تمام شده و به دیوان او راه یافته است...چرا؟ چون ضربالمثل شدهاند و در سیر تبدیل شدن به ضربالمثل مولف خود را گم کردهاند و سر از دیوان خیام در آوردهاند. ارسال به دوستان
درباره حسین منزوی و غزلهایش
عشق، انزوا و اندیشه اجتماعی
رضا شیبانی: حسین منزوی شاعر عشق بود و حتی اجتماع و سیاست را نیز اگر میدید از دریچه عشق میدید. اجتماعیترین غزلیات منزوی به نوعی دیگر از همین دایره معاشقه خارج نمیشد. منزوی هیچ چیز را نه در زندگی و نه در شعر (که زندگی آراسته و پیراستهشدهاش بود) جدی نگرفت، البته همه اینها به معنی آن نیست که شعرهای منزوی جنبه اجتماعی نداشت، بلکه اصالت شعر منزوی شعر عاشقانه بود. روحی ناآرام و ناراضی در شعرهای منزوی پیش از انقلاب دیده میشود اما جالب اینجاست که همین روح، پس از انقلاب به بیتفاوتی میگراید و محدود میشود به تعدادی مرثیه همراه با نومیدی. شاید هم یک حالت روانی است برای توجیه پرداخت بیشتر به سوژه جذابش در زندگی و شعر که همانا عشق است. منزوی یکسره تمام دغدغههای اجتماعیاش را در دوران پختگی زبان شعریاش فدای عشق میکند و جز چند غزل سیاسی در مرثیه برادر و دوست و... چیزی عقیدهمند برای گفتن ندارد. همین مساله مهم است که او را با وجود داشتن زبانی فاخر و بینظیر در شعر، از رسیدن به ستیغ قله باز میدارد. منزوی غزلسرا و عاشقانهنویس بزرگی است اما بزرگترین شاعر معاصر نیست و هر آن اعتقاد به شاعری تامه او، در میان جوانان شعری امروز مبالغه است. او در زبان چه بسا از سایه و شهریار و اخوان زبانآورتر و مطابق ذائقه زبانی نسل جدید است اما در اندیشه اجتماعی هرگز به پای بزرگان شعر امروز نمیرسد. شما غزل گل کرده در عاشقانگی منزوی را مقایسه کنید با شعر سرشار از اندیشه سیاسی اخوان. یا مقایسه کنید با شعر اعتقادی شهریار. یا بگذارید در کنار شعر موضعدار و حافظانه سایه. این مقایسههاست که نشان میدهد شعر منزوی فقط یک وجه عمده دارد... همانا عشق. او خودش هم میگوید که «نام من عشق است...» ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|