نگاهی به مجموعهغزل «واژههای وحشی» اثر حامد حسینخانی
عاشقانههای قدیمی جاری در امروزهای صمیمی
م. نیساری: مجموعهغزل «واژههای وحشی» اثر حامد حسینخانی را انتشارات فصل پنجم در 71 صفحه منتشر کرده است. پیش از این نیز حسینخانی 6 کتاب منتشر کرده است که عبارتند از«مرا که برگ شدم» (کرمانشناسی)، «از این بهشت موازی» (گزیدهاشعار) و 4 مجموعهشعر به نامهای «یکشنبه صبح»، «بخواب فروردین»، «چالاک چشمهای توام» و«آخرین آغاز».
مجموعهغزل «واژههای وحشی» 28 غزل دارد با یک مقدمه از شاعر درباره غزل و سیر غزل از دیروز تا امروز. این شاعر 39ساله گویا اعتقادی به غزلی کمتر از 8 بیت ندارد، چرا که ابیات غزلهای این دفترش 8 تا 13 بیت است. جدای از این تعریف و توضیح، بعضی از غزلهای 7 بیتی حسینخانی نیز بهواسطه سطرهای طولانی، میانگینش 10 بیت میشود، در حالی که بسیاری از غزلسرایان امروز غزلشان بین 5 تا 8 بیت بیشتر نیست.
حامد حسینخانی شاعری است که یاد گرفته در غزل، هر بیتش اگر در ساختار خود مستقل از دیگر ابیات است، باید استقلال خود را نیز بهواسطه زیبایی و فصاحت، خاصه با نکتهگویی و نکتهدانی حفظ کند:
«تو دلخواه منی، هرچند از من گاه دلگیری
تو را میخواهم و جز این ندارم هیچ تقصیری
تو شوق آبشارانی که از کوه شکوه خویش
به سمت دره آغوش من شبها سرازیری
در آن هنگام در دستم غزل، با خود تصور کن
به دست زنگی دیوانهای افتاده شمشیری!
حیاط خانه آن را هدهد از بوی غزل پر کرد
سلیمانی نوشته نامهای بر برگ انجیری
ولی اینبار او ایمان به چشمان تو آوردهست!
به تنزیلی بیان کن از جمال خویش تفسیری...»
یک بیت زاید، حشو و اضافی در این غزل یافت نمیشود؛ هر کدام نکتهگویی و گزیدهگویی خود را دارند و نیز حرفی برای گفتن. حسینخانی این درس را از ابتهاج گرفته است. او علاوه بر این درس، به نوعی راهی را که ابتهاج انتخاب کرده است برگزیده؛ نه اینکه پیرو زبان و شعر او باشد، بلکه همانگونه که ابتهاج در غزل امروز راه میانه و نوکلاسیک را برگزیده است، او نیز غزلی بین زبان امروز و دیروز را انتخاب کرده است؛ اگرچه در بسیاری از غزلها و ابیات غزلهایش تمایل بیشتری به امروز دارد. بیشک تاثیر شعر بعد از انقلاب بر او، بویژه غزل نو، این تمایل بیشتر به امروز را در او بیدارتر کرده است:
«آن سایهروشنها و گندمسیبهای مست
آن خالهای آفتاب آن قپههای نور»
یا:
«لشکرکشیهای غزل، مثل مغول در من
عطار را پیچانده در گیسوی نیشابور»
یا:
«کودک خورشید را از شیر لبخندت نگیر
کهکشان با خنده شیرین تو خو کرده است»
و ابیاتی که به کلیت غزل امروز شباهت دارد، اگرچه در نوع خودش تازه است و تعابیرش مستعمل نیست و کمتر به زبان دیروز شباهت دارد، نظیر:
«باران که صبح سادهام را میزند هاشور
نزدیک من گل میکنند آن سالهای دور
امروز در آیینه با خود روبهرو هستم
آیا منم این ابر، این بارانی مغرور؟!»
یا:
«پنجره، بغضی شکسته در دل دیوارهاست
یک نفر راز تو را با شهر واگو کرده است»
و ابیاتی که زبان شعر قدیم را دارد:
«تو بر لب خندهها اما چه خونها در جگر داری!
درختی سبز و پابرجا، ولی زخم تبر داری
برای دوستی، دستی در این دنیا نخواهد ماند
اگر روزی تو هم از مهربانی دست برداری»
گفتیم که غزل حامد حسینخانی بین غزل دیروز و امروز در نوسان است که از هرکدام نمونه هم آوردیم. در واقع این تفکیک بین زبان دیروز و امروز در غزلها ظاهراً باید ایجاد تشتت و پراکندگی کند اما اینگونه نیست که هر بیت ساز خودش را بزند، بلکه این یگانگی بین دو زبان دیروز و امروز اغلب در یک بیت توامان اتفاق میافتد؛ مثالها هم بیشتر جهت روشن شدن بحث بود. حال به ابیاتی که توامان زبان دیروز و امروزند و این بافت را در تاروپود غزل محفوظ نگه داشتهاند، چند بیتی نمونه میآوریم:
«به رقص آمدم مثل تصویرها
که جشنی در آیینه برپا کنم»
یا:
«تازه کن این زخم مرهمساز را
رد چاقوی غلطانداز را
آسمان جز آبی چشم تو نیست
زنده کن در بال من پرواز را»
اغلب ابیات و غزلهای علیرضا قزوه نمونه شاخص تلفیق زیبای زبان شعر دیروز و امروزند که گاه تلفیق این دو را میهمانی خوانده سر میزند و وارد غزل او میشود و آن نه ابیات امروزی (که بیشتر در تعابیر تازه تعریفپذیر است، نه مثلاً بیان مدرن که فضا و ساختار کلی بیت را دربرمیگیرد) بلکه ابیات مدرن هستند که باز هماهنگی خود را با 2 زبان دیگر محفوظ نگه میدارد. این اتفاق در غزل حامد حسینخانی کمتر اتفاق میافتد که اگر بیشتر شود، بالطبع در بهتر شدن و زیباتر شدن غزل او کمک خواهد کرد؛ نظیر این بیت:
«سقف سنگین سکوت بر سرم آوار شد
دنگدنگ ساعت خاموش دیواری کجاست؟»
غزل حامد حسینخانی در هر حال غزلی جاافتاده و قابل تامل است؛ اگرچه ممکن است همیشه زیبا و دلنشین نباشد. یعنی مخاطب حرفهای با خواندن ابیات متنوعش، به راحتی درمییابد که با یک شاعر، بلکه یک غزلسرای حرفهای روبهرو است. او هم در زبان دیروز خود دارای فصاحت و بلاغت است و در کل دارای شیوایی:
«فرود آمد از کوه، ابری سترون
تن شهر میسوخت در آه و آهن
به سمت من از دور آواز میخواند
به خود گفتم آیا چه میخواهد از من؟
گریبانش از فرط توفان، مشوش
قدمهایش از موج دریا، مطَن طَن
من از گوشه ماه، راهی بریدم
رسیدم به شبهای از گریه روشن...»
در کل میتوان ویژگیها و برجستگیهای غزل حامد حسینخانی را خلاصه کرد در سلامت زبانی: تقریباً هر بیت از اشعار او را مثال بزنید، این سلامت در آن قابل مشاهده است. استقلال ابیات: هر یک از ابیات شبیه ساختار غزل دیروز فارسی دارای استقلال ساختاری هستند، اگرچه به لحاظ فضای کلی این ابیات همدیگر را در معنایی نزدیک به هم و محتوایی واحد یا حداقل وحدتآفرین جذب میکنند:
«ته مانده آن زهرها در استکان ماندهست
رد عبور سایهها بر پلکان ماندهست
در ذهن آن صندوق چوبی خاطراتی سبز
با یادی از تصنیف خاموش بنان ماندهست
در سینهام دنبال سیب سرخ میگشتم
دیدم صلیب سرخ روی استخوان ماندهست
فواره درد از دهان کوه میجوشید
شعر مذابی در دل آتشفشان ماندهست
ابری که بین خاطرات من قدم میزد
در جیبهایش تکهای از آسمان ماندهست
این مومیایی، زخم دیرینساله عشق است
زخمی کهنسال است، اما خونچکان ماندهست
دروازهها را باز کن گویا سواری پیر
میخانه را میآورد، اما جوان مانده است...»
گفتیم که ساختار غزل حامد حسینخانی پیرو ساختار غزل دیروز است؛ مانند غزل بالا با توجه به شرحی که بر آن رفته. با این حال گاهی حسینخانی پیشنهاد غزل نو را که ساختار روایی را ترویج میکند نادیده نگرفته و خود را نیز در این میدان میآزماید؛ مثلا در غزل «لاکپشت».
دیگر، وجوه اخلاقی غزلهای حسینخانی است و محجوب بودن عاشقانههایش که گاه این تغزل به غزلی دینی و آیینی تبدیل میشود، همچون غزل «راویان گفتند»:
«هرکه پیش تو بیاید ناگهان حر میشود
با چه لطفی رو به اصحاب گناه آوردهای!»
آشنایی حسینخانی با افسانهها و اسطورهها و بهکارگیری آنها در غزلهایش از دیگر تمهیداتی است که غزل او را پربارتر و گستردهتر نشان میدهد:
«تن ابر مانند دیو سپیدی
که افتاده در زیر گرز تهمتن
زمین پرت شد از نگاه خدایان
مثال کلوخی که از یک فلاخن...».