printlogo


کد خبر: 147283تاریخ: 1394/7/26 00:00
هیأت متوسلین به کدخدا!
چه‌کسی بود صدا زد سیمان؟

حسین قدیانی: سیمان را نه این و آن؛ که توافق هسته‌ای وارد ادبیات سیاسی کشور کرد. براساس این توافق قرار است در قلب رآکتور اراک، سیمان ریخته شود. چه بسیار نخبه ایرانی که از خواب و خوراک خود زدند، شب‌بیداری کشیدند و از قضا در اوج تحریم، برای صنعت هسته‌ای کشور، قلبی نوپا و سرزنده دست و پا کردند لیکن جناب صالحی و دیگر شرکای مافوق، تن به توافقی دادند که براساس آن باید قلب رآکتور اراک با سیمان پر شود. آنی خود را بگذارید جای آن نخبه وطن که عرق ریخت و خون داد تا قلب رآکتور اراک، سند مستندی باشد دال بر خودکفایی و خوداتکایی جوان ایرانی؛ حال باید علاوه بر شهید، شاهد شهادت قلب رآکتور اراک باشد، آن هم به دست توافق امثال ظریف و صالحی، و آن هم با سیمان! آنی خود را بگذارید جای آن متخصص صنعت هسته‌ای که مشخصا محل کارش رآکتور اراک بود! آنی خود را بگذارید جای زن و بچه یا مادر و پدر این متخصص! به راستی چه کسی خوشش می‌آید که ببیند با سیمان، محصول دسترنج قیمتی‌اش را پر کرده‌اند؟ شگفتا! سیمان فی‌الواقع قرار است درون قلب رآکتور اراک ریخته شود، یعنی در عالم واقعیت قرار است روی احساس و عواطف خانواده شهدای هسته‌ای و دیگر اندیشمندان این عرصه مهم و حیاتی سیمان ریخته شود، آن وقت جناب صالحی رگ گردن کلفت می‌کند! که چی؟ که نماینده مجلس مرا تهدید کرده! عجب! سربازان خط مقدم دیپلماسی این همه نازک‌نارنجی بودند و ما نمی‌‌دانستیم؟! چطور دشمن هر روز، و متاثر از دست فرمان غلط دوستان دیپلمات، ایران و ایرانی را تهدید می‌کند،‌ رگ گردن آقایان اندک ورمی نمی‌کند لیکن به تهدید خودشان که می‌رسد، این همه حساس می‌شوند و احساسی؟! یعنی تهدید همه ایران، اندازه تهدید فلان دیپلمات، ارزش صرف غیرت ندارد؟! باورم هست اگر یک‌صدم این غیرتی که روی خودشان داشتند، روی مملکت هم می‌داشتند، دیگر توافق هسته‌ای این همه دل‌بخواه دشمن از آب درنمی‌آمد. همچین قپی در می‌کنند که نماینده مجلس مرا تهدید کرده کأنه نماینده مذکور با کارد سلاخی بالای سرش ایستاده! خجالت هم چیز خوبی است! ما را باش فکر می‌کردیم بعضی از این دیپلمات‌ها اگر انقلابی نیستند لااقل با الفبای مردی و مردانگی حداقلی از مؤانست را دارند! هم‌الان یادم آمد روزگار کودکی را، و نه حتی دبستان که آمادگی و مهدکودک! آنجا و آن روزها اگر پسربچه‌ای در مواجهه با یک تهدید همکلاسی خود، قیصریه را می‌خواست به آتش بکشد، همه به آن همکلاسی نازک‌نارنجی می‌گفتند: «بچه ننر!» و بعد ادامه می‌دادند: «حالا این یه حرفی زد! تو چقدر بچه‌ای؟» صدالبته در عالم سیاست نام چنین مواجهه‌ای دیگر
«بچه ننر‌بازی» نیست، بلکه بی‌تعارف ذیل عنوان «پدرسوخته بازی» تعریف می‌شود! چطور مافوق همین دیپلمات، و در بدترین اتهام ممکن، منتقد خود را «حواله به جهنم» می‌دهد، تهدیدی رخ نداده اما وای از آن روز که به حضرات احساسی و نازک‌طبع عرصه دیپلماسی از گل نازک‌تر گفته شود! آری! همه به یاد دارند که رئیس قوه مجریه، باری پیش از این جمله اصحاب نقد را حواله به جهنم داد! ما هم می‌خواستیم مثل آقای صالحی ‌بازی درآوریم، باید می‌نوشتیم که اولا صرف این حواله دادن به جهنم یعنی تهدید به قتل جمیع جماعت منتقد! و ثانیا یعنی مشخص کردن جایگاه ابدی کشته‌شدگان، آن‌هم در جهنم! جز این است؟ و این درحالی است که نماینده مجلس، برای حرف خود، کلی اما و اگر گذاشته، بی‌آنکه اشاره به جهنم رفتن آقای صالحی بعد از مرگ کذایی داشته باشد! درجه آخر و من‌باب خیرخواهی توصیه می‌کنیم آقایان را که کمی بزرگ شوند! عاقبت، چنین توافقی، تنها و
تنها محصول درشتخویی با هموطن و نرم‌خویی با اجنبی است. آقایان! هیأت  متوسلین به کدخدا زده‌اید، اشکالی ندارد. می‌نویسیم پای لیاقت‌تان که تدبیر اقتصادی را به‌جای همت جوان ایرانی، تقاضا از دشمن می‌کنید اما می‌خواهید
به کدخدا توسل کنید، خب! توسل کنید!
دیگر چرا برای نمایندگان ملت خودتان ‌بازی
درمی‌آورید؟!


Page Generated in 0/0282 sec