|
ایران و غرب؛ دو خط موازی که هیچگاه به هم نمیرسند
تضاد تاریخی دو تفکر
احسان کرمی: تنشهای فیمابین ایران و آمریکا به عنوان مصداق بارز بروز و ظهور تفکر و بینش غرب تمدنی، در دهههای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، موجب اظهارنظرها و صحبتهای فراوانی در میان «متفکران»، «صاحبنظران» و «سیاستمداران» شده است و هرکسی از منظر و دریچهای خاص به این قضیه نگریسته است. اما جز گریزهایی محدود در حوزه تفکری و بنیادی، عمده دریچه ورود به این مبحث از منظری سیاسی و استراتژیک بوده است به شکلی که تمام رویدادها و چالشهای فیمابین از این منظر مورد بررسی قرار گرفته و دارای عمق و ریزبینی لازم نبودهاند؛ در واقع نگرش بنیادی و عمیق به این اختلاف تاکنون به میزان زیادی مورد غفلت قرار گرفته و همین امر موجبات سردرگمی و ارائه سخنان، تفاسیر و روشهای غلط را فراهم کرده است. مساله تقابل تفکری ایران و تفکر تمدنی غرب را تنها نمیتوان از منظر سیاسی، تاریخی یا جامعهشناختی مورد بررسی و تحلیل قرار داد چراکه هر سیستم سیاسی به عنوان یک روبنا بر مبانی و مبادی زیربنایی خاصی استوار میشود و به واقع همین مبانی و مبادی هستند که کلیاتی را فراهم کرده و سیاست به عنوان روبنای این شالوده ساخته و پرداخته میشود. در واقع سیاست، اقتصاد و روابط اجتماعی هر ملت و تمدنی را ابتدا تفکر بنیادی و سپس فرهنگ آن شکل میدهد. راهبر، راهبرد و راهکنشهای سیاسی هر کشور و تمدنی بیشک تفکر زیربنایی و مبنایی آن است. اینجا تفکر بنیادی یعنی «هستیشناسی»، «انسانشناسی» و «معرفتشناسی» که «اعتقادات»، «بینشها»، «تفکرات» و «روشهای هر تمدن و امتی» را شکل میدهد. لاجرم باید چالشهای میان ایران و غرب را ابتدا در بستر تفکر بنیادی مورد بررسی قرار داده و به قضایای تاریخ موجود در جهان کنونی پرداخت و سپس به سیاستورزی پرداخت. به عقیده نگارنده چالشهای جاری چیزی فراتر از مدلهای جامعهشناختی، سیاسی و تاریخی تعریفشده در علوم انسانی کنونی دنیا است. تقابل ایران و غرب را میتوان تقابل 2 تاریخ به تمام معنای آن و تقابل 2 حوزه فکری متضاد که بر معرفتشناسی و هستیشناسی متباین استوار و مقوم شدهاند دانست؛ تقابل 2 بینش که در ساخت مبادی فکری تفاوتهای فراوان و تضادهای بنیادی دارند و آشتی میان آنها تنها سرابی زیبا نمود میکند و بدون تغییر ماهیت در ذات تفکر و عمل طرفین، هیچگاه تعامل و سازش میان آنها ممکن نیست. ارسال به دوستان
اعدام شیخ نمر و پیامدهای آن برای آلسعود
محمود نورانی* : در اولین روزهای ژانویه سال 2016 میلادی شاهد اخبار بهتآوری از سراسر جهان بودیم، «رقابتهای انتخاباتی آمریکا»، «توافقات هستهای و برجام»، «جنگهای داخلی سوریه و نیز عراق» و «کشتار شیعیان در آذربایجان» و متعاقب آن «کشتار شیعیان در نیجریه» تمام معادلات سیاسی را در فضای جهانی متاثر کرده است اما نکتهای که بیشتر از همه اتفاقات و رویدادهای خبری افکار عمومی را به خود جلب کرد، شهادت روحانی مبارز و شیعی توسط دولت آلسعود پس از مدتها که محبوس و زیر شکنجه عمال سعودی قرار گرفته بود، است. در پی انتشار این خبر توسط شبکههای رسانهای و سایتهای خبری دنیا طی چند روز گذشته شاهد موج عظیمی از اعتراضات مردمی و تجمعات عمومی در کشورهای اسلامی بویژه در ایران بودهایم که اعتراض خود به اجرای این حکم توسط رژیم آلسعود را نشان دادند. تا جایی که به عقیده بسیاری از تحلیلگران شعله این آتش روابط دیپلماتیک تهران - ریاض را تا سطح بحرانی و متشنج بالا آورده است. اما نکته مهمی که در این رابطه مطرح میشود پیامدهای ژئوپلیتیک اعدام «شیخ نمر» برای دولت عربستان سعودی خواهد بود. بعد از چندین سال که وضعیت سوریه در حال چرخش به سمت ثبات است- که این ثبات البته با محوریت بازیگران منطقهای بویژه محور مقاومت نمایان شده است- و نیز عدم نتیجه از حمله این کشور به یمن تا جایی که به گفته بسیاری از تحلیلگران آمریکایی و غربی، که با استفاده از واژه ارسال به دوستان
نقش زنان در مدرسهسازی و کارهای عامالمنفعه پس از انقلاب مشروطه
الهام ملکزاده*: نهضت مشروطه ایران علاوه بر تغییرات عظیم در ساختار حکومتی جامعه، ایجاد احزاب سیاسی مختلف، باز شدن درهای اندیشههای جدید و… نهاد جامعه زنان ایران را هم عمیقاً تکان داد. از همان ابتدای نضج این حرکت، زنان همپای مردان به تکاپو افتادند و از ماجرای گران شدن قند و درگیری در مسجد شاه گرفته تا مهاجرت و به توپ بستن مجلس در جوش و خروش بودند. بدین جهت پس از استقرار نظام مشروطه به مرور، زنان نیز تصمیم گرفتند فعالیتهای مستقلی را در پیش گیرند که پیامد آن را میتوان در انتشار روزنامههای مخصوص زنان، تشکیل مجامع مختلف، افتتاح مدارس دخترانه و... جستوجو کرد. این مهم جز با رعایت چارچوبها و موازین مذهبی جامعه میسر نمیشد. مسلماً در آن جو محدود، تنها زنانی میتوانستند نسبت به این مسائل آگاهی بیشتری داشته باشند که به نحوی همگام با مردان درگیر مسائل پیش آمده جدید باشند. زنان، به دنبال حضور سیاسی، کمکم تشکلهای خود را سامان داده، به انجام کارهای اجتماعی متمایلتر شدند. نامه یکی از دختران جوان آن روزها به نام زهراسلطان نظامالسلطنه به برادرش محمدعلی که در روسیه تحصیل میکرد، حکایت از یک سلسله حرکتهای اجتماعی جامعه زنان دارد که مطالعه آن به روشن شدن شرایط زنان در دوره مشروطه کمک میکند. از مهمترین انجمنهایی که به دنبال برپایی مجلس اول شورای ملی زمینه فعالیتهای بعدی زنان را فراهم کرد، باید انجمن مخدرات وطن را نام برد که در سال ۱۳۲۹ ه..ق و با ریاست «آقا بیگم» دختر شیخ هادی نجمآبادی تأسیس شد. تعداد اعضای آن به 60 نفر میرسید، اعضا تلاش خود را بر تأسیس یتیمخانه، مدرسه دخترانه، اکابر و تحریم اجناس روسی معطوف میکردند. انجمن خواتین و شرکت خیریه خواتین ایران که برای سامان دادن به اوضاع یتیمخانهها و بیمارستانها و مدارس به جمعآوری اعانات و کمکهای خیرخواهانه مردمی مشغول بودند، در آن برهه فعالیت وسیعی داشتند. مریم مزینالسلطنه(۱) رئیس شرکت خیریه خواتین از اداره حفظالصحه خواستار رسیدگی به وضع زنان شد. علاوه بر اقدامات اساسی و بنیادی، رؤسای انجمنهای زنان برپایی مجامع هنری، اجتماعی و تفریحی را نیز جزو برنامه خود قرار دادند. دعوت زیر یکی از اینگونه برنامههاست: «عموم خواتین محترم برای مقاصد خیریه از قبیل یتیمخانه و مریضخانه و مدرسه دختران از روی پروگرام وزارت علوم و غیره و مجلس کنفرانس و سینماتوگراف دعوت به عمل میآید... حضرت سردار ملی ستارخان و سالار ملی باقرخان نیز حضور خواهند داشت».(۲) ایجاد 2 مدرسه دیگر تحت عناوین پردگیان و مستورات توسط دختران درهالمعالی که در منازل پدریشان بدان مبادرت ورزیدند از جمله فعالیتهایی بود که توسط انجمنها و تشکیلات زنانه ایجاد شد. این مدارس هرکدام در حدود 40 کودک یتیم از سادات و تهیدستان را به رایگان نگهداری کرده و تحت تعلیم قرار داده بودند.(۳) با به توپ بستن مجلس و تعطیلی بسیاری از روزنامهها، اطلاعرسانی از وضعیت مدارس دخترانه به 2 روزنامه شکوفه و رعد محدود شد. در سال ۱۳۳۲ ه..ق مدیر مدرسه حشمتالمدارس نوشت که 120 نفر شاگرد که اکثراً ایتام بیبانی و بیباعث هستند در آنجا رایگان تحصیل میکنند. خانم آقای سردار اسعد و سردار بهادر از سران بختیاری جهت بازدید به مدرسه رفته بعد از امتحان دانشآموزان به هر یک 5 تا 10 شاهی پول سفید، به مدیره 50 تومان تحت نام اعانه، به معلمان 2 عدد 5 هزاری طلا و به فراشها و مستخدمان هر نفر یک 5 هزاری داده بودند.(۴) در شرایط فوق و با توجه به واکنشهای مردمی و مذهبی جامعه، نه تنها تکتک این زنان مورد تهمت و افترا قرار داشتند، بلکه دولت هم، چنانکه باید نمیتوانست در راستای تحقق اهداف حکومت قانونی به آنها یاری رساند، چرا که مردان سابقهدار در عرصههای فرهنگ و مدرسهسازی چون رشدیه نیز از این تهمتها مصون نبودند. با این وجود ضرورت زمان و سیر طبیعی وقایع، دولت را بر آن داشت تا خود دست به کار شده، با اخذ مجوز از وزارت علوم مبادرت به تأسیس مدارس برای دختران کند.(۵) بعدها نیز با توجه به افزایش این مدارس (۲۵ مدرسه - در سال ۱۳۳۲ ه.ق) حدود ۸۹۰ شاگرد دختر مشغول تحصیل شدند که در حدود ۱۹۲ نفر آنها به رایگان تحصیل میکردند.(۶) ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|