|
بهمناسبت ایام پیروزی انقلاب اسلامی ایران
نظریه ولایت فقیه؛ از نظر تا عمل
میلاد موحدیان: طرح نظریه ولایت فقیه از سوی امام خمینی رحمه..اللهعلیه یک سیر منطقی و متناسب با شرایط زمانه را طی کرده است؛ بهصورتیکه ایشان برای اولین بار اواخر دهه 20 هجری شمسی، با نوشتن کتاب «کشفالاسرار»، بحث حکومت فقها در زمان غیبت امام عصر(عج) را بهصورت اجمالی مطرح میفرمایند اما با توجه به اینکه شرایط زمانه را متناسب برای فهم حقیقت ولایت فقها نمیدانند و از نظر ایشان مردم هنوز ذهنیت پذیرش حکومت فقها را ندارند، خیلی وارد جزئیات این بحث نمیشوند و تلویحاً به گفتن کلیات بسنده میکنند. امام رحمهاللهعلیه در این کتاب، این تصور اشتباه را که ولایت فقیه همان دیکتاتوری و استبداد است، به نقد میکشند و فهم خود را از الگوی حکومت اسلامی، اینگونه ارائه میدهند: «حکومت باید به دست فقیه باشد، نه آنکه فقیه باید شاه و وزیر و سرلشکر و سپاهی باشد، بلکه فقیه باید نظارت در قوه تقنینیه و در قوه مجریه مملکت اسلامی داشته باشد».(1) کتاب «تحریرالوسیله» کتاب فقهی حضرت امام رحمهاللهعلیه بهشمار میرود که ایشان در باب «بیع و مکاسب محرمه»، موضوع ولایت فقهای عادل را از نظر فقهی به بحث میگذارند ولی فرصت اقامت ایشان در فضای حوزوی نجف اشرف و همچنین شروع قیام مردمی در ایران، ایشان را به این نتیجه میرساند که فضای جامعه، آمادگی پذیرش طرح نظریه ولایت فقیه را دارد، زیرا مردم در عمل، رهبری سیاسی حضرت امام رحمهاللهعلیه را در قیام تاریخی ۱۵ خرداد ۴۲ پذیرفته بودند و از طرفی هم ولایت فقیه، چیزی جز پذیرش رهبری سیاسی فقیه عادل نیست. لذا ایشان فرصت را غنیمت میشمارند و نظریه خود را درباره ولایت فقها در عصر غیبت، با تفصیل بیشتر و بهصورت عملیاتی، در طول 13 سخنرانی، از اول تا 20 بهمنماه سال ۴۸، تقریر میفرمایند.(2) ارسال به دوستان
افیونی به نام لیبرالیسم اقتصادی
علیرضا کیانپور: پس از پیروزی انقلاب اسلامی 2 شعار اصلی انقلاب یعنی استقلالطلبی و عدالتخواهی در صدر مطالبات عمومی در حوزه اقتصاد قرار گرفت. این دو مطالبه یکی برآمده از بنیادیترین شعار مکتب انبیا یعنی قسط، و دیگری بر آمده از وضعیت تاریخی یا به تعبیر بهتر جراحت تاریخی بود که در طول دههها بر پیکر این ملت وارد آمده بود. تبلور این دو مطالبه ملت انقلابی در قانون اساسی نمایان شد؛ اصل چهلوسوم قانون اساسی بر ضرورت خودکفایی و نیل به استقلال اقتصادی تاکید و اصل چهلوچهارم وضعیت مدیریت بخشهای مختلف اقتصاد را روشن کرد. براساس این اصل از قانون اساسی همه صنایع بزرگ، بانکها، بیمه، صنایع مادر، زیرساختها و بازرگانی خارجی تحت مدیریت دولت قرار میگیرد، هر چند در نگاه اول این رویکرد تدوینکنندگان قانون اساسی افراطی تلقی میشود و حتی از دید منتقدان آنها را در مظان اتهام چپروی و تاثیرپذیری از سوسیالیسم اقتصادی قرار میدهد اما واقعیت این است که هر چند در اسلام مالکیت خصوصی محترم شناخته شده است و احکام اولیه شرعی نیز اصل را بر خصوصی بودن روابط اقتصادی میگذارد اما اصل اساسی و محوری عدالت که بنیادیترین هدف ارسال رسل و اصلیترین غایات تشکیل حکومت در آموزههای کتاب و سنت بویژه در سیره حکومتی نبی مکرم و امیر مومنان است از یک سو و اقتضائات حکومتداری و عنصر مصلحت عمومی که یکی از محوریترین عناصر در فقه حکومتی شیعه است از سوی دیگر نیز باید مورد توجه قرار گیرد، اگر بخواهیم جهات کلی اقتصاد در اسلام را با توجه به مجموعه آموزههای فقهی و کلامی جستوجو کنیم، به منظومهای دست مییابیم که تبلور همزیستی میان عناصری است که در مکاتب اقتصادی مدرن، محل نزاع و تضاد بوده است. مدل اقتصادی که از یک سو با نفی تکاثر و تلاش برای حداکثر کردن سود به هر قیمت و روحیه مالاندوزی و اصالت ثروت، به سود اخلاقی و شرعی با رعایت حقوقالناس و حدود الهی و پرداخت سهم محرومان توسط اغنیا به اخلاقی کردن اقتصاد تأکید دارد و از سوی دیگر با عبادت و فضیلت شمردن کار بر اصالت کار و تولید و مصرف مطابق نیاز واقعی (برخلاف رویکرد مصرف حداقل در اقتصاد مارکسیستی و حداکثر در اقتصاد سرمایهداری) پای میفشرد، حداکثر کردن تولید و اخلاقی کردن سود از یک سو و پرهیز از رویکرد مسرفانه و مترفانه از سوی دیگر مورد توجه است، احترام به مالکیت خصوصی تا بدان پایه مورد اهتمام شریعت است که نبی مکرم حرمت مال مسلم را چون حرمت خون او میدانند.1 اما تامین عدالت به عنوان بنیادیترین وظیفه حکومت اسلامی دخالت دولت در اقتصاد را اجتنابناپذیر میکند، بنابراین جمع این دو یعنی احترام به مالکیت و ارج نهادن بر تولید و مکلف بودن دولت در تامین عدالت و مبارزه با شکاف طبقاتی به حکم ما انزل الله2 (کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ) تفاوت میان نظام اقتصادی مطلوب اسلام با لیبرالیسم و مارکسیسم را روشن میسازد. حال میتوانیم با نگاه به گذشته، عملکرد دولتها را نسبت به الگوی مطلوب اسلامی بسنجیم. دهه 60 را میتوان تبلور حاکمیت رویکرد افراطی شبه سوسیالیستی به اقتصاد دانست، البته عوامل و شرایط ویژه پس از انقلاب را هم باید مورد توجه قرار داد، ملی شدن صنایع به واسطه شرایط ویژه انقلاب و جنگ، مصادره اموال سرمایهداران وابسته به رژیم گذشته، انحصارات جدی دولت در بخش بازرگانی و نظایر آن اختلافات جدی مابین دو جناح را که یکی معتقد به دخالت حداکثری دولت در اقتصاد و دیگری حامی اقتصاد سنتی بازار با استناد به احکام اولیه شرعی بود سبب شد. در این بین افراط در برخی مصادرهها و دولتی کردن کارخانهها و حتی صنایع کوچک و متوسط اعتراض رئیسجمهور وقت را هم در پی داشت. با پایان جنگ و روی کارآمدن دولت موسوم به سازندگی به مثابه یک دولت عملگرا و شبه پراگماتیست از سویی ضرورت بازسازی کشور و از سوی دیگر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان نماد سوسیالیسم مارکسیستی و گذار از شرایط دوقطبی به جولاندهی و تکتازی سرمایهداری نئولیبرال سبب شد دولتمردان و کارگزاران و برنامهریزان اقتصادی به شکل افراطی به الگوی لیبرالیسم اقتصادی رو بیاورند، از نگاه دولتمردان آن روز توسعه اقتصادی با الگوی لیبرالیسم اقتصادی منافاتی با مبانی انقلابی و مکتبی جمهوری اسلانی نداشت، معنی و مفهوم این باور این است که جمهوری اسلامی هم میتواند علم استقلال، مبارزه با سلطه و استکبار و عدالتخواهی را برافراشته نگاه دارد و هم از الگوی نظام سرمایهداری در اداره اقتصاد بهره گیرد. خاماندیشی عجیب صاحبان این اندیشه البته نیاز به شرح و تفسیر ندارد اما الگویی که در طول 25 سال گذشته هم در عرصه مدیریت اقتصاد و هم در عرصه آکادمیک اقتصاد در کشور، ارج و قربی تقدسگونه یافته است، چه تبعاتی برای کشور داشته است؟ اولاً باید گفت لیبرالیسم اقتصادی از منظر فلسفی به همان اصل اساسی این مکتب یعنی اصالت تکیه دارد. اصالت مالکیت و آزادی عمل و اصالت سود فرد 3 پایه اساسی در لیبرالیسم کلاسیک است که در نئولیبرالیسم نیز به نوعی بازسازی شدهاند. اعتقاد به دست نامرئی بازار و توان خودتنظیمگری آن در اندیشه آدام اسمیت که اواسط قرن بیستم توسط فردریش فونها یک نظریهپرداز اتریشی- انگلیسی در قالب تئوری نظم خودجوش بازسازی شد، بنیادیترین رویکرد لیبرالیسم در حوزه روابط اقتصاد و بازار است، در قاموس لیبرالیسم تعهد و مسؤولیت دولت نسبت به عدالت بیمعناست و اگر دولتهای لیبرال از اواسط قرن بیستم به سیاستهایی چون تامین اجتماعی و تضمینات حقوقی در چارچوب قوانین کار تن دادند نه از جهت اعتقاد لیبرالیسم به عدالت بلکه به واسطه مبارزات و شورشهای اجتماعی و فشارهای برآمده از رقیب ایدئولوژیک بود. اما سیاستهای لیبرالیسم اقتصادی در 25 سال گذشته چه آثار شومی برای ما داشته است، برای درک بهتر این معنا باید به مکانیزم حیاتی اقتصاد لیبرال اشاره کرد، مکانیزمی که به عقیده نگارنده باید آن را مثلث ویرانگر نامید، حیات سیاستهای لیبرال و موجودیت آن وابسته به 3 ضلع این مثلث ویرانگر است، اولین ضلع که باید از آن به هرم مثلث یاد کرد، حداکثر کردن سود است و 2ضلع دیگر حداکثر مصرف و حداکثر تولید که در خدمت سود حداکثر است. ناگفته پیداست که اصالت دادن به سود و تبدیل تلاش برای سود حداکثر و در یک کلام اصالت پول و فرهنگ تکاثر از یک سو و تلاش برای حداکثر کردن هیجان مصرف برای سود بیشتر چه چرخه شومی را ایجاد میکند، چرخه شومی که قادر است نظام ارزشی ملتی مسلمان و انقلابی را به مسلخ بکشاند. اصالت دنیا عمیقترین لایه مفهومی سکولاریزم است و چه چیز به مانند اصالت پول و رواج فرهنگ تکاثر میتواند جامعه دینی و انقلابی را به مسلخ سکولاریزم بکشاند، آیا در جامعهای که قارون و قارونهای زمان شهروندان برتر و الگوی سعادتمندی هستند، چیزی از دیانت، اخلاق، حریت و ستیز با ظلم و در یک کلمه زیست توحیدی باقی خواهد ماند، فارغ از قیل و قالهای سیاسی یا آکادمیک آیا وجدان بیداری میتواند آثار شوم لیبرالیسم اقتصادی، شکاف طبقاتی و آسیب بر پیکره نظام ارزشی و اخلاقی را انکار کند. نکته مهم دیگر این است که شوربختانه سیاستهایی که در 25 سال گذشته در اقتصاد کشور عملیاتی شده، مبتنی بر یک رویکرد عقب افتاده یعنی محوریت سیاستهای تجاری و پولی و نه حتی سرمایهداری تولیدی بوده است، محوریت سیاستهای پولی و تجاری به جای رویکرد تولیدمحور به رشد بیش از حد بخش تجاری و مبادلهای نسبت به بخش تولید و مزیت آن در اقتصاد کشور و گسترش اقتصاد زیرزمینی منجر شده است، این واقعیت در کنار رشد فرهنگ تکاثر، مصرفگرایی و سودمحوری خود یکی از بزرگترین عوامل تولید فساد در کشور است. به راستی امروز لیبرالیسم اقتصادی بویژه با محوریت سیاستهای پولی- تجاری بزرگترین افیونی است که آینده ملت ایران و هویت دینی، ملی و انقلابی ما را تهدید میکند. در این میان تاکید رهبر معظم انقلاب بر اقتصاد مقاومتی به عنوان الگویی که تولید را به جای سیاستهای پولی و تجاری محوریت میبخشد و بر اصل فراموش شده استقلال اقتصادی تاکید میورزد، نسخهای ارزشمند برای عبور از این بحران است. ارسال به دوستان
چاپ اسکناس به نام امام خمینی
با فرار سربازان در سراسر کشور کمر ارتش شاهنشاهی شکست و بدنه مردمی آن به مردم پیوست. از آن به بعد تانکها و نفربرها کمتر در شهر مانور میدادند. فقط در روزهای حکومت نظامی به صورت محدود در خیابانهای اصلی شهر وارد معرکه میشدند. شبها حتی پاسبانها و ساواکیها هم در شهر نمیماندند و به پادگان نیروی زمینی یا پایگاه نیروی هوایی میرفتند. علائم شکست در چهره رژیم نمایان بود. یکبار شایع شد عدهای از مردم، عصبانی شدهاند و یک خبرچین را از روی پل قدیم به ساحل رودخانه دز پرت کردهاند. بررسی کردیم؛ خبر درست بود. ساواکیها حسابی میترسیدند. محلهها سنگربندی شده بود. مردم شبها نگهبانی میدادند. وقتی نفت، که سوخت زمستانی مردم بود، نایاب شد، همه با هم میگفتند: «نفت نیست نباشد - رژیم باید بپاشد». آوازه مبارزات مردم دزفول روزبهروز بیشتر اوج میگرفت. تا جایی که وقتی «حسن بهرنگ» به یزد رفته بود، یکی از اطرافیان آیتالله «صدوقی» از ایشان پرسیده بود: «آیا راست میگویند که مردم دزفول حکومت اسلامی تشکیل دادهاند و سکه و اسکناس به نام امام خمینی منتشر کردهاند؟»! وقتی تهدید میکردند که حقوق فرهنگیان و کارکنان دولت قطع میشود کسی خم به ابرو نمیآورد. در یک حرکت هماهنگ در سطح کشور بانکها را آتش میزدند. بانک ملی شعبه چهارراه سیمتری در آتش میسوخت ولی کسی از مردم به قصد تعرض وارد بانک نشد. حس رحمت و شفقت در همگان موج میزد. اقشار بیاعتنا هم صبغه انقلابی گرفته بودند و در راهپیماییها فریاد «مرگ بر شاه» سر میدادند. تصاویر «امام» و دکتر «شریعتی» و برخی دیگر از مبارزان، در تظاهرات بهوفور یافت میشد. در تاسوعا و عاشورای سال 1357 دستههای سینهزنی همدست شدند و مانند رودخانهای خروشان به سمت مرقد «آقا رودبند» حرکت کردند. سال قبل نوحه دسته سینهزنی رضا پوررکنی را در پشت بام خانه ایشان سروده بودم؛ چکامهای آهنگین در ستایش مبارزات امام حسین(ع) در راه آزادی بشریت و نفی طاغوت. آن سال سازمان امنیت نوحهخوانها را فراخواند، تهدید کرد و نوحههایشان را چک کرد. «رضا پوررکنی» نوحه دیگری را نشان داد و با شجاعت نوحه انقلابی را در یکی از مسیرها خواند. عزاداران حسینی به وجد آمدند. مساجد سرشار از نوجوانان و جوانان از جان گذشته بود. در آن ایام جوانان و نوجوانان با هوشمندی در محلات و مساجد حوزه استحفاظی تشکیل داده و مراقب اوضاع بودند. یک روز در پاییز 1357 برای دیدار «محمدرضا سنگری» به در خانه ایشان رفتم. در خانه نبود. در راه برگشت چون احتمال تعقیب وجود داشت مسیر کنار رود دز را انتخاب کردم. روز بعد سنگری را دیدم، با لبخند گفت: «دیروز این ساعت به در خانه ما آمدهای و از این مسیرهای پیچ در پیچ از کنار رود دز برگشتهای». تعجب کردم. توضیح داد که بچههای مسجدشان مرا تعقیب کردهاند. «سیدرضا صافی» از طریق باشگاه ورزشی با برخی از خلبانها آشنا شده بود. یکی از آنها که نماز میخواند به سیدرضا گفته بود: «هروقت شما بخواهید، ما جنگندههای پایگاه هوایی را بمباران و نابود میکنیم». سیدرضا از من پرسید چه باید بکنند؟ گفتم: «فعلاً فقط محافظت کنند، اگر دستور رسید که آنها را به اسرائیل ببرند این کار را بکنند. در غیر این صورت مال بیتالمال است و باید سالم در اختیار حکومت اسلامی قرار بگیرد». همینطور هم شد. خوشبختانه پادگان تیپ 2 زرهی و پایگاه چهارم شکاری در 22 بهمن سالم به دست نیروهای خودی افتاد و درجهداران و افسران شرافتمند ارتش برخلاف رویه فرماندهان خود، در نقل و انتقال مراکز نظامی همکاری سازندهای با نیروهای انقلابی داشتند. روبهروی خانه سیدمرتضی صادقی در محله «مرشدبکان» که محل تجمع فرهنگیان انقلابی بود، یکی از درجهداران ارتش سکونت داشت. او مرد غیر بومی و کمترددی بود و ما فکر میکردیم که از کارهای ما بیخبر است؛ در حالی که بعد از انقلاب دختر آن درجهدار به خواهر سیدمرتضی گفته بود: «پدرم از همه کارهای شما باخبر بود و میدانست در این خانه چه جلساتی تشکیل میشود ولی چون خودش هم طرفدار امام بود شما را لو نداد». «یوسفعلی کرمی» که درجهدار بود و با ما حشر و نشر داشت اواخر عمر رژیم از ارتش با زحمت کناره گرفت. در بحبوحه انقلاب ازدواج کرد و چون جایی نداشت، چند ماه در خانه ما ساکن شد. یکبار در زمان حکومت نظامی که با هم از کنار میدان مجسمه رد میشدیم، خیابان خلوت و بدون رهگذر بود. یوسفعلی خود را به یکی از درجهداران رژیم رساند و اوضاع را از او پرسید. از صحبتهای درجهدار معلوم شد روحیه عوامل رژیم خیلی ضعیف شده است. او اسم مستعار کنعان را برای خود اختیار کرده بود و با «عزیز صفری» و «حمید صفری» ارتباط داشت. برخی جلسات فرهنگیان از خانهها به مساجد منتقل شد؛ در جوار مرقد سبزقبا در حسینیه ابوالفضلالعباس(ع) چند جلسه مهم تشکیل شد. از معلمان محله، «محمدعلی حسننژاد» و از نوجوانان فعال منطقه «اسدالله سرافراز» در آنجا فعالیت میکردند. هسته اصلی انجمن اسلامی معلمان دزفول در همان ایام و در این حسینیه شکل گرفت. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|