نگاهی دوباره به ائتلاف جریان غیرانقلابی با حلقههای فاسد وابسته به استعمار
مجمع بدنامان معاصر!
رضا صادقزاده: بهاییان در تاریخ معاصر به خاطر خیانتهایی که در حق ملت ایران مرتکب شدند و تلاش برای ایجاد تفرقه در جامعه مسلمانان، همیشه با بدبینی و برائت مردم مسلمان و شیعه ایران مواجه بودند. این نفرت هنگامی که چنگال این فرقه استعمارساخته، به خون یکی از شریفترین رجال در تاریخ معاصر ایران، یعنی «میرزا تقیخان امیرکبیر» آلوده شد، دوچندان شد.
از این دست جنایات و خیانتهای نابخشودنی در تاریخ کوتاه این فرقه از دوران قاجار و پهلوی و حتی در دوران انقلاب اسلامی، بسیار میتوان مثال زد. اما اخیرا این اقلیت مزدور در خدمترسانی به اهداف اربابان غربی- صهیونیستی خود وارد فاز جدیدی از عملیات فرهنگی و تبلیغاتی شدهاند. با نگاهی اجمالی به عناوینی که این روزها یا در صدر یا در حاشیه اخبار رسانهها مشاهده میشود، میتوان یک جریان کاملا مهندسیشده را شناسایی کرد. کسی که اولین حلقه از این جریان را به حرکت درآورد، طبق معمول یکی از اعضای خاندان هاشمی است که چند سالی است پرچم پیشگامی در واپسگرایی به سمت اسلامزدایی و ضدانقلابیگری را برافراشتهاند. از آنجا که متاسفانه اعضای این خاندان تبدیل به سلسلهجنبان بدعتهای نامبارک شدهاند، میشد حدس زد حرکت فائزه هاشمی در دیدار با بهاییان و نشستن زیر تابلوی عبدالبهاء، باید اولین اقدام از این دست باشد.
اما این جریان جدید چیست و در غایت خود کدام هدف را نشانهگذاری کرده است؟ همانطور که آمریکاییها بارها تصریح کردهاند و برخی با برساختن واژگان جدید، مانند برجام دو و سه و... بر آن صحه گذاشتهاند، آمریکا پس از فتح سنگر دیپلماسی ایران در قضیه هستهای، طبق پیشبینیها، دست از کار نکشیده و اعمال فشار در عرصههای دیگر را در اولویت قرار داده است. در یک جبهه، تحت تاثیر قرار دادن سیاستهای نظامی ایران در عرصه موشکی و جنگ با تروریسم مورد توجه آمریکا قرار گرفت که برخلاف صحنه دیپلماتیک توفیق چندانی نصیبشان نکرد. برای همین تمرکز بر پرونده حقوق بشر در ایران، با قدرت هر چه تمامتر کلید خورد چرا که آمریکاییها هیچ زمانی را برای گشودن قفلهای خود در ایران، از زمان حال مناسبتر ندیدهاند. لذا دوباره «تقسیم وظایف» آغاز شد و اینبار فائزه هاشمی مامور روشن کردن چراغ اول بود. پروژه جدید، طرح کردن و برجستهسازی بهاییت به عنوان یک اقلیت مظلوم با حقوق تضییعشده در جمهوری اسلامی بود.
زمانی که اوباما، «نسیم کورش»، یکی از اعضای فرقه بهاییت را به عنوان مشاور خود در امور دینی انتخاب میکند، قطعات این پازل تکمیل میشود. همانطور که مهدی هاشمی در تقسیم وظایف خانوادگی مامور پیگیری تصویب تحریمهای جدید توسط آمریکا علیه مردم کشورش بود، اینجا نیز فائزه هاشمی احتمالا به دنبال سازماندهی فشار خارجی به مردم ایران به بهانههای حقوق بشری است. در واقع گام اول که آوردن بهاییان به تیتر یک اخبار بود به این ترتیب انجام پذیرفت.
فاز دوم طبق معمول در شبکههای مجازی کلید خورد. داستانسرایی کاربران بینام و نشان یا نشاندار شبکههای مجازی درباره دوستان بهاییشان که اتفاقا چقدر مهربان و بیآزار و دوستداشتنی هستند! شبکه اجتماعی توئیتر که در جامعه ایران به دلیل ماهیت فنی و محتوایی با اقبال چندانی مواجه نیست و غالبا محل تجمع بهاییان و مخالفان نظام است، عمدهترین محتوای حقوق بشری را علیه ایران و به نفع بهاییان تولید کرد.
رسالت انتقال اخبار بهاییان از توئیتر به فضای مجازی عمومی، مانند شبکه تلگرام را برخی کاربران مزدبگیر مقیم واشنگتن برعهده گرفته و پوشش آن را تکمیل کردند. اینکه توئیتر را محل تجمع عناصر ضدانقلاب دانستهایم به این خاطر است که برخلاف مشی شبکههای اجتماعی که فراهم کردن بستر مبادله اطلاعات و نظرات به طور آزاد است، توئیتر بارها و با سوگیری به داغ شدن اخبار طیف ضدانقلاب کمک کرده یا از داغ شدن اخباری مانند نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی به هر نحوی (از جمله معلق کردن شناسههای کاربری که به این نامه اشاره میکردند) جلوگیری کرده است.
اما فاز سوم مرحله علنی کردن بهاییت است. این همان مرحلهای است که غرب در آن مهارت بسیاری دارد، یعنی همراه کردن افکار عمومی از طریق همذاتپنداری با چهرههای معروف (یا بهاصطلاح همان ستارهها). آمریکا به طور خاص، در پیشبرد اهداف فرهنگی خود روی فرش قرمز، به اندازه پیشبرد اهدافش روی پرده نقرهای موفق عمل میکند. گلشیفته فراهانی، بازیگر شکستخوردهای که در چند سال گذشته از نبود نقش و عدم دریافت پیشنهاد کاری شکوه سر داده بود، ناگهان طی یکی- دو سال به اوج حضور خود در فیلمها، تئاترها و جشنوارهها رسیده و به اخبار سینما بازمیگردد، به طوری که نمیتواند ذوقزدگی خود از حجم پیشنهادات را در مصاحبه با بیبیسی فارسی پنهان کند. از قضا پس از دیدار فائزه هاشمی با بهاییان، گلشیفته فراهانی در مصاحبهای با خبرنگار سابق روزنامه «کارگزاران» و فعلی اتاق خبر «من و تو»، روی فرش قرمز کن، از درسهایی سخن میگوید که از مادر بهایی خود آموخته است. اهمیتی ندارد گلشیفته فراهانی چه میزان در جامعه ایران مورد اقبال باشد، همین مقدار کافی است که شنونده خبر پس از فهمیدن اصل و نسب بهایی چهرهای که سالها میشناخته از خود بپرسد: «دیگر چه کسی بهایی است؟» به محض آنکه این سوال به ذهن متبادر شود به دنبال آن این توهم شکل میگیرد که شاید جمعیتی کثیر از بهاییان «نهان روش» بین ما زندگی میکنند. این مرحله که احتمالا ابعاد دیگری از آن، در روزهای آینده آشکار خواهد شد (علنی کردن بهاییت برخی چهرهها) برای آداپته و بیتفاوت کردن افکار عمومی در مواجهه با بهاییت است. اما چه نیازی به این کار است؟ از آنجا که جمهوری اسلامی بر معتقدات اسلام ناب شیعی بنا شده است، ضربه زدن به آن به سست شدن بنیانهای انقلاب اسلامی میانجامد. حمایت از بهاییان در 3 محور این هدف را محقق میکند.
محور نخست که بسترهای آن از اوایل انقلاب با تهاجم فرهنگی فراهم آمده، سعی بر آن داشته تا با نهادینه کردن مؤلفههای سکولاریزم و لامذهبی بین مردم، آنها را نسبت به معتقدات و آرمانهای انقلاب اسلامی و شیعه بیتفاوت کند. در این صورت است که عکسالعمل درخور و مناسب با فعالیتهای ضداسلامی و ضدشیعی بهاییان اتفاق نخواهد افتاد.
با گسترش بهاییت یا حداقل القای تکثر پیروان این فرقه، تساهل و تسامح نسبت به اعضای آن تحت عنوان دفاع از آزادی بیان قوت میگیرد. در این مرحله اعضای فرقه بهاییت، توهین به مقدسات و ارزشهای اسلام بویژه شیعه را به شکل سازماندهیشده و گسترده آغاز میکنند. از جمله این تحرکات موهن و نفرتانگیز میتوان به اقدام بیشرمانه شادی صدر که مدعی فعالیت برای حقوق بشر (بخوانید حقوق بهاییان) و از همکاران سابق فائزه هاشمی در روزنامه «زن» است اشاره کرد که به نمادهای عاشورایی در صفحه رسمی اینستاگرام خود توهین میکند و تقدسزدایی از دین (امر مقدس) را جوهره مدرنیته میداند. هر چند بسیاری سعی کردند او را متقاعد کنند توهین به امر قدسی جوهره مدرنیته نیست ولی او بهدرستی به جوهره راستین مدرنیته پی برده است.
تنها یک مشکل اساسی در این بین مطرح است: باید پرسید آیا تقدس «فرقه بهاییت» برای شادی صدر، از شمول مدرنیته خارج است؟ چطور است که او برای تحقق روح مدرنیته روی تصویر «عبدالبهاء» نمینشیند؟ اگر مدعی هستند بهاییت اقلیتی است با حقوق تضییعشده که نیاز به حمایت دارد چطور است نظرشان را به اقلیت شیعه در جهان اسلام جلب کنیم که روزانه عربستان و کارگزاران سلفی و داعشیاش به فجیعترین شکل و با بمبهای آمریکایی آنها را مظلومانه به خاک و خون میکشند و این جنگ دامن اهل سنت را نیز در سایر ممالک اسلامی گرفته است. نمیتوان پذیرفت امثال شادی صدر به تقدسزدایی ایمان داشته باشند، چرا که خود مدرنیته یک «دین» با خط قرمزهای مقدس است. این خط قرمزها را در مواضع و سخنان رهبران غربی آنجا که درباره رژیم صهیونیستی و هولوکاست سخن میگویند میتوان دید. آمریکایی که اکنون تفکر لیبرال- سرمایهداری در آن یکهتازی میکند، در دوران جنگ سرد و عصر مککارتیسم معارضانی داشته که سرکوب شدند و شعار آزادی بیان، تقدس لیبرال- سرمایهداری را چاره نکرد. از این رو آزادی بیان در حمایت از بهاییان را نمیتوان چیزی بیش از یک شعار رسوا و نخنما و بیمفهوم دانست که تنها با هدف ضربه زدن به اعتقادات شیعیان مطرح میشود.
آمریکا در تلاش است افکار عمومی مردم ایران را در یکی از این دو جهت متقاعد کند تا به هدف خود نائل آید:
الف- اینکه مردم ایران نسبت به معتقدات خویش و توهین به آن بیتفاوت باشند.
ب- اینکه آزادی بیان یعنی سکوت در مقابل توهین به تشیع و احترام به معتقدات بهاییان، سکولارها و در یک کلام غربگرایان و صهیونیستها. این مشابه همان جریانی است که در اروپا و در نسبت با مقدسات مسیحی به وجود آمده و اقلیتی از صهیونیستها با رسانهها و فیلمهای تولیدی خود، مسیح و دیانت مسیحی را مورد هجمه و توهین قرار داده و میدهند.
بهاییت به خاطر ماهیت استعمارساخته آن از دیرباز یک ابزار برای اعمال سیاستهای خصمانه غرب در قبال دین، آزادی، تمامیت ارضی و استقلال ایران بوده است. تسلط بهاییان بر افکار عمومی، مراکز تصمیمسازی و حتی پایگاه قدرت در زمان پهلوی، میتوانست اهداف غرب را در کامل کردن حلقه تسلط خود بر جهان محقق کند. اندیشه بلند و افق نگاه امیرکبیر که با قدرت در مقابل این بدعت ایستاد و جان خویش را تقدیم این راه کرد، آگاهی تاریخی ایرانیان در تقابل با این فرقه دروغین و گمراه را اثبات میکند. هر چند اقدام فائزه هاشمی در تجلیل از بهاییت یا علنی کردن بهاییت توسط چهرههای شناختهشده، امیدی موقت به توفیق این فرقه در بین خودشان ایجاد میکند ولی از 3 منظر دارای برکات است:
اول آنکه نقاب نفاق را از چهرهها برمیدارد و مهرههایی را که سالها از درون نظام تیشه به ریشه آن میزدند، نزد مردم بیآبرو میکند.
دوم طرح عقاید بهاییت فرصت مغتنمی را برای نقد علمی آن فراهم میآورد و دیگر نیازی نیست افکار عمومی برای شناخت بهاییان به داستانسرایی بهاییان درباره خوبی خودشان اکتفا کند.
سوم آنکه حماقت بهاییان در توهین به مقدسات شیعه بویژه واقعه عاشورا، هر چند بسیار دردناک و غیرقابل تحمل است اما تاریخ اسلام نشان داده هر زمان دشمنان شیعه کمر به هدم و نابودی واقعه کربلا بستند، با روسیاهی از صفحه تاریخ پاک شده یا در زمره اشقیا در تاریخ جاودانه شدند.
اکنون که بهاییان در تلاش هستند خود را بیش از پیش بشناسانند بهترین زمان است تا مورخان و دینشناسان به تحلیل ابعاد تاریخی شکلگیری این گروهک پرداخته و کارکردهای آن را برای پیشبرد اهداف غرب تبیین کنند.