|
کانال نفوذ غرب در دوران پهلوی دوم
تجارت به بهانه توسعه یافتن
پس از پایان سلطنت پهلوی پدر و تبعید او به جزیره موریس، دوران سلطنت محمدرضا پهلوی آغاز شد؛ دورانی که در آن به بهانه داشتن اقتصادی بالنده و شباهت بیشتر ما به کشورهای غربی (توهم توسعهیافتگی)، سیاستهایی تعقیب شد که سبب نفوذ اقتصادی در کشور شد و بهجای تقویت تولید کشور، واردات کالاهای مصرفی و لوکس افزایش یافت و سبب تعطیلی کارگاهها و کارخانههای متعددی شد. پر بودن کشور از این کالاها، سبب القای رشد اقتصادی در کشور شد حالآنکه تمام این امور حکایت از نوعی پیشرفت صوری کشور در این دوران دارد. سرمایه تجاری بزرگ داخلی در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، بتدریج با همکاری هرچه بیشتر با صادرکنندگان کالا از کشورهای سرمایهداری به ایران کشانده شد. بازار ایران کاملاً در اختیار سرمایهداران و فروشندگان خارجی قرار گرفت. افزایش مصرف کالاهای خارجی در ایران، به شهرهای بزرگ و طبقات و اقشار ثروتمند و مرفه که بهصورتی از درآمد حاصله از نفت بهرهمند میشدند، محدود نماند. در ایران در سالهای پس از کودتا، طبقه متوسط مصرفی توسعه یافت که نهفقط بیش از گذشته به مصرف کالاهای خارجی وابسته بود، بلکه از نظر فرهنگی نیز تحتتأثیر فرهنگ سرمایهداری استعماری قرار داشت. رشد واردات کالا و خدمات، کاهش صادرات، افزایش کسری در تجارت خارجی و تأمین مصرف و تولید وابسته به درآمد نفت، خطوط عمده سیاست اقتصادی وابسته و طبقه وابسته به استعمار است. ارسال به دوستان
مبارزه با بهائیت؛ زمینهساز قتل امیرکبیر
زهرا سعیدی: امیرکبیر صدراعظم کاردان ایران در دوره ناصرالدینشاه، قهرمان مبارزه با استعمار، استبداد و نیز اصلاحگر امور سیاسی و دینی بود. وی با ورود به دستگاه دربار، به امور مهمی چون تثبیت قدرت مرکزی از طریق برخورد با عوامل تهدیدکننده داخلی و خارجی پرداخت. مهمترین اقدام وی در زمینه داخلی، علاوه بر برخورد با شورشهای داخلی، سرکوب شورش بهائیت بود که با اقدامات مقتدرانه و البته روشهای متفاوت امیر صورت گرفت بهگونهای که بعد از برخورد امیر و سرکوب شورش و بلواهای آنها، دیگر جرأت نکردند امنیت سیاسی کشور را با تهدید مواجه سازند. اقدامی قاهرانه که در نهایت در کنار سایر اقدامات اصلاحگرانهاش، موجبات قتل او را فراهم کرد. با این توضیحات به نحوه برخورد امیر با بهائیت و نیز دلایل او در سرکوب این شورش پرداخته میشود. ارسال به دوستان
تاریخ مشروطه
دکتر موسی نجفی: ذکر تفصیلی این متن در اینجا ضرورتی ندارد؛ ولی به یک بخش از آنکه بحثی است میان سفیر انگلیس و آیتالله کاشفالغطاء اشاره میکنیم. در این بحث مرحوم کاشفالغطاء از عواطف مردم عراق و سیاست سلطه انگلیس در ابتدا و انتهای حاکمیت در عراق پرده بر میدارد و میگوید: زمانی که در 70 سال قبل متولد شدم، زمان حکومت عبدالحمید بود. وی و اعوان و انصارش بر عراق سلطه داشتند و حکومت استبدادی و سلطهگرانهشان بر مردم عراق، باعث رشد تبلیغات انگلیسیها در عراق شد و محبوبیت انگلیسیها و الگو قرار گرفتن نژاد انگلوساکسون، تبعات بعدی ماجرا بود. رشد قضیه تا آنجا بود که این مطلب در لسان مردم عراق شیوع یافت که دولت عادله یعنی دولت بریتانیا؛ و وقتی هم که یک نفر عراقی میخواست نامی از انگلیس ببرد، میگفت: دولت عادله بریتانیا. این آشفتگی اذهان تا آنجا ادامه یافت که حتی یک رهگذر خیابانی هم معتقد شده بود که اگر انگلیسیها بر عراق حکومت کنند، عراق را به بهشت تبدیل مینمایند و حتی یک وجب خرابی باقی نمیماند و این آبادانی دورانهای اولیه و زمان باغهای معلق بابل را زنده خواهد کرد. با این تمهیدات بود که زمانی انگلستان با کشتیهای جنگی خود از فاو به بصره حمله نمود، بزرگان عراقی در ظاهر با ترکهای عثمانی و در باطن قلوبشان متوجه انگلیسیها بود. وقتی کار بالا گرفت، مردم فکر میکردند که با روی کار آمدن دولت جدید، سعادت را برای آنها به ارمغان میآورد. این بود که ترکها را طرد نمودند؛ در حالی که آنان در هر حال مسلمانان بودند. به هر حال، اگر مساعدت و انقلابات پی درپی عراقیها بر ضدترکها بویژه در نجف و حله نبود، امکان غلبه انگلستان بر عراق فراهم نمیشد. در همان روزها، یکی از بزرگان انگلیسی در حضور عموم عراقیها در یک سخنرانی اعلام کرد: ما آزادکننده شما هستیم و نه فاتح بر شما؛ ما آبادکننده کشور شما هستیم نه استعمارکننده. اما در اثر گذشت زمان، عراقیها آنچه که یافتند، انتقال از بد به بدتر بود. اما عمران آنها، صحرا بعد صحرا، خشکی بعد از خشکی، بیابان بعد از بیابان... این مطالب گفته شده، اشاره کوتاهی بود برای اینکه بدانیم عراق بعد از داخل شدن آزادکنندگان(!) و آبادکنندگانش(!) به چه چیزی رسید؟ ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|