|
نگاه روشنفکران قاجار به «غرب» و مفهوم ترقی
ایدئولوژی وارداتی مشکل دیروز و امروز
فاطمه شهابی: اندیشهها، احوال و شیوههای عمل برخی افراد- که در تاریخ منشأ اثر بودهاند- برای درک و تأمل در زمینههای احتمالی وقوع تحولات و نیز فهم علل و عوامل پیدایش اوضاع کنونی همواره محل رجوع اندیشمندان، صاحبان فکر و اندیشه و دانشجویان بوده و هست. البته این رویه، خود گرفتار آفاتی است که ذکر همه آنها در این مقال نمیگنجد اما آنچه به عنوان نمونه میتوان به نحو اختصار به آن اشاره کرد این است که نمیتوان صرفاً با استناد به چند سند محدود تاریخی، حکم قطعی صادر کرد و پیشفرضها و مفروضات خود را قطعی و مسلم دانست. امری که به رویهای ساری و جاری در بررسیهای تطبیقی و مقایسهای، اعم از محافل علمی و رسانهای، تبدیل شده است که این بسی مایه تأسف و نگرانی است. البته نگارنده در پی ترسیم سیاه یا سفید فضا و چهره تاریخ مشروطه نیست، بلکه آنچه مد نظر است، ارائه تحلیلی واقعگونه از اوضاع اندیشه اجتماعی تاریخ ایران است. لذا آنچه در پی میآید نه دعوی تاریخنگاری دارد و نه ادعای صدور حکم تاریخی در باب اندیشه ملکمخان، بلکه صرفاً اشارهای مختصر به اندیشههای یکی از رجال دوره قاجار است. البته همواره در نقل و روایت تاریخ، ناچار، بخشی از گرایشهای فکری و تجارب شخصی مورخ در آثار وی، مؤثر منعکس میشود؛ بدون اینکه هدف وی انکار واقعیات تاریخی یا مبانی علم تاریخ باشد. ملکمخان فارغ از گرایشهای دینی و مذهبی، سیاسی و علمیاش، تأثیراتی بر جهان فکری و اندیشهای ایران داشته که انکارناپذیر است، لذا ذکر نام وی فارغ از حواشی موجود پیرامون وی است و آنچه منظور نظر است صرفاً بررسی اندیشه و آثار وی بر اوضاع اندیشهای ایران است. جهان ایدهآل و پیشنهادی ملکم خان برآمده از مبانی و مسلماتی است که وی با آنها نشو و نما یافته است. وی کسی است که بیش از سایر ایرانیان همعصرش، با مظاهر دنیای غرب به نحو مستقیم تماس داشته و با آنها آشنا شده است. وی پس از کسب تعلیمات مقدماتی به سبک اروپایی نزد پدر، در 10 سالگی، به فرانسه رفته و بخش اعظم عمر خود را خارج از ایران و در ممالکی همچون: عثمانی، مصر، انگلیس، ایتالیا، سوییس و... گذرانده است. امری که برخی منتقدان بر آن پای فشرده و ملکمخان را فردی ذاتاً غربی میدانند. ملکمخان در ترویج نوعی از تفکر سیاسی نقش داشت که در طراحی مشروطه مؤثر بود، لذا یکی از ابعاد ضرورت پرداختن به اندیشه و آثار وی همین نکته است. با توجه به آثار بهجامانده از وی، شامل: مجموعه آثار و کلیات ملکم، میتوان به درکی کلی از ساختار فکری و نگرش اندیشهای وی دست یافت. یکی از نکات مشترک در غالب آثار ملکمخان، اشاره به موضوع عقبماندگی ایران و پیشرفتهای غرب است. وی تنها راه عبور ایران از این بلیه را فرنگی شدن میداند. به اعتقاد ملکم، «بعد از این دول روی زمین میباید مثل دول فرنگستان باشند یا باید منکوب و مغلوب قدرت ایشان بشوند».(1) ملکمخان معتقد است انسان مطابق فطرتش رو به تحول و ترقی دارد، اما برخی موانع خارجی مانع حرکت و سیر انسان ایرانی در مسیر ترقیاش شده است. بر این اساس، ارسال به دوستان
رضاشاه عامل امنیت بود یا ناامنی؟
سیدمصطفی تقوی: حکومت قاجار استمرار استبداد سنتی رایج جامعه ایران در طول سدهها و هزارههای پیشین بود. با این تفاوت که آن حکومت گرفتار نفوذ و سلطه 2 دولت قدرتمند همسایه، یعنی «روس» و «انگلیس» بوده و این باعث میشد استبداد قاجاری مشکلات ویژه خود را داشته باشد. با وجود این، ایران آن دوران نظم و امنیت متعارف خود را داشت که نقد و آسیبشناسی آن بیرون از هدف این سخن است. در آن دوران، استبداد و سلطه بیگانگان مهمترین بحرانهای جامعه ایران بود و زندگی و امنیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم از سوی این دو عامل تهدید میشد. مشروطیت برای رفع بحرانهای یادشده شکل گرفت. پس از پیروزی مشروطیت، اگرچه اندکی از شدت استبداد سنتی کاسته شد یا شاید شیوه و چهره آن تغییر کرد اما به علت تضعیف حکومت مرکزی و ضعف مدیریت آن، مداخله و سلطه بیش از پیش روس و انگلیس، اشغال کشور از سوی متفقین جنگ اول جهانی، بحران فقر و بیماری و عقبماندگی اقتصادی و بحرانسازیهای مشروطهخواهان سکولار غربگرا و... وضع کشور در همه زمینهها وخیمتر و در این میان، ضریب امنیت جامعه حتی از آنچه در قبل از مشروطه بود، کمتر شد. بدین ترتیب، ناامنی، خود به بحرانی تبدیل و بر بحرانهای یادشده افزوده شد. در ایامی که ایران چنین وضعی داشت، انقلاب شوروی اتفاق افتاد و باعث تغییر آرایش بینالمللی شد. استعمار بریتانیا که تا آن هنگام در ایران با یک رقیب سیاسی اقتصادی به نام دولت روسیه تزاری روبهرو بود که تنها بر سر نفوذ و سلطه و منافع خود با آن به رقابت میپرداخت و آن رقابت را هم در قالب قرارداد ۱۹۰۷ تنظیم کرده بود، در پی آن انقلاب با یک خصم اعتقادی- سیاسی- اقتصادی به نام دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی روبهرو شده بود که نهتنها نمیخواست به شیوه روسیه تزاری برای استثمار ایران با بریتانیا به رقابت بپردازد، بلکه با اتخاذ مواضع ضدامپریالیستی، منافع بریتانیا را در ایران و دیگر مناطق جهان به چالش میطلبید. استعمار بریتانیا در حالی که با چنین مشکلی روبهرو شده بود، به علت مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ جهانی و بروز بحرانهایی در مناطق تحت استعمارش، ناگزیر بود نیروهایش را از ایران بیرون ببرد. بنابراین با توجه به موقعیت مهم و راهبردی ایران، بریتانیا باید تکلیف موقعیت و منافع خود را در ایران روشن و آنگاه ایران را ترک میکرد. در چنین وضعیتی آن دولت که تا آن هنگام، در چارچوب رقابت با روسیه تزاری، منافع خود را در تضعیف دولت ایران و تشدید نابسامانیهای آن میدید، اکنون تنها راه تأمین منافع خود را در رفع ناامنیها و ساماندهی امور از طریق روی کار آوردن یک دولت مطمئن مقتدر میدید. البته ایجاد امنیت، نیاز بنیادین هر جامعهای است و به طور طبیعی، ایجاد یک دولت کارآمد برای تأمین امنیت، مطالبه اساسی جامعه ایران بویژه پس از نهضت مشروطیت بود که به علت کارشکنیهای دولتهای بیگانه و بحرانسازیهای افراد و گروههای سیاسی داخل کشور، همچنان معوق مانده بود. این نیاز جامعه ایران که اکنون به نیاز دولت انگلیس هم تبدیل شده بود، دستاویز مناسبی شد تا آن دولت به بهانه آن، تصمیم خود برای روی کار آوردن دولت مورد نظرش در ایران را عملی کند. بدین ترتیب، ایجاد یک دولت مقتدر برای رفع ناامنیها، نیاز مشترک جامعه ایران و دولت بریتانیا شد اما در آن اوضاع و احوال، ملت ایران بنابه دلایلی که به برخی از آنها اشاره شد، قادر نبود برای رفع دیگر بحرانها و تأمین امنیت خویش، دولت مطلوب خود را سر کار آورد، بلکه این دولت انگلیس بود که به علت نفوذ فوقالعاده در ایران میتوانست همه اهرمها و ابزارها را به کار گیرد و دولت مورد نظر خود را سر کار آورد. انگلیس این خواسته خود را پس از ناکامی در اجرای قرارداد ۱۹۱۹، با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و به قدرت رساندن رضاخان تحقق بخشید. بنابراین طبیعی بود که دولت کودتا صرف نظر از اینکه چه کسی رهبر آن باشد، با توجه به نیاز جامعه و نیز با توجه به نیاز بریتانیا، در پی برطرف کردن ناامنیها باشد. رضاخان هم صرفنظر از چگونگی عملکرد او و اینکه آیا همه مواردی که وی با این دستاویز با آنها برخورد کرد درست بود یا نادرست در حد قابل قبولی در برطرف کردن برخی از آن بینظمیها و ناامنیها موفق شد، زیرا هم ملت از این قبیل اقدامات حمایت میکرد و هم بریتانیا برخلاف گذشته، این دولت را در انجام این امور یاری میداد اما اقدامات رضاشاه به مواردی که نیاز واقعی جامعه ایران بود محدود نماند. او پس از حذف عوامل جزئی و خرد ناامنی، با استقرار دیکتاتوری نظامی، همراه با حرص شخصی و اعمال سیاستهای خود به یک عامل انحصاری و کلان ناامنی جامعه تبدیل شد. به گونهای که ناامنیهای ناشی از نظام سیاسی، منش شخصی و سیاستهای او به مراتب عمیقتر و گستردهتر از ناامنیهای قبل از او بود. هدف این سخن، مقایسه غیرضرور امنیت و ناامنی دورههای قاجار و پهلوی که هر دو به تاریخ سپرده شدهاند و بر زندگی امروز ما بیتأثیرند نیست، بلکه تنها از آن جهت که ناامنیهای سالهای آستانه کودتا به عنوان مهمترین عامل ذهنی و عینی توجیهکننده کودتا و تأسیس سلسله پهلوی و عملکرد آن سلسله مطرح شدهاند، اشارهای گذرا به عوامل، مصادیق و حوزههای آن ناامنیها لازم به نظر میرسد تا معلوم شود جامعه ایران قبل از کودتا به چه ناامنیهایی مبتلا بود، امنیت در چه حوزههایی را نیاز داشت و از اقدامات رضاشاه چه چیزی نصیبش شد. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|