درباره مناسبات، تعارضها و اشتراکات 2 گروه مخالف دولت مرکزی در همسایه شرقی ایران
طالبان و داعش در افغانستان
میلاد معینالدینی: طالبان پس از به زیر کشیده شدن از قدرت در سال 2001، همواره اصلیترین گروه معارض حکومت مرکزی در افغانستان محسوب شده و از پتانسیل بالایی در حوزه نیروی انسانی و تامین سلاح در افغانستان برخوردار بوده است تا جایی که پس از کاهش تعداد نیروهای آمریکایی در افغانستان در اواخر دوران ریاستجمهوری باراک اوباما، این گروه به صورت گستردهای عملیات میدانی خود را آغاز کرد و هماکنون بنا به برخی منابع، قریب به 50 درصد از خاک افغانستان را تحت کنترل خود درآورده و در بسیاری مناطق، با حکومت مرکزی درگیر است. از دیگر سو، با اعلام موجودیت گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه، از اوایل سال 2015 شاخهای تحت عنوان دولت اسلامی ولایت خراسان، با هدف گسترش فعالیت این گروه در افغانستان، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی، در افغانستان اعلام موجودیت کرد. از همان زمان، طالبان علیه داعش در افغانستان موضع گرفت و حتی ملا اختر منصور (رهبر وقت طالبان) طی نامهای به ابوبکر البغدادی، خواستار توقف عضوگیری داعش در افغانستان شد و اعلام کرد مبارزه در افغانستان، باید زیر پرچم طالبان باشد. از آن زمان، 2 گروه در چندین موقعیت با یکدیگر درگیر شده و تلفاتی به یکدیگر وارد کردهاند. با اینحال، گهگاه زمزمههایی مبنی بر همکاری طالبان و داعش در برخی مناطق به گوش رسیده که یکی از آخرین نمونههای آن، اتفاقاتی بود که در میرزااولنگ رخ داد. تکذیب هرگونه تعامل و همکاری با داعش از سوی طالبان، این سوال را پیش میآورد که این دو گروه چه مناسباتی با یکدیگر دارند و این مناسبات، به چه سمتی پیش میرود؟
1-تاریخچه و اندیشههای سیاسی طالبان
راجع به ریشههای اصلی شکلگیری طالبان در افغانستان، میان صاحبنظران اتفاقنظر وجود ندارد اما در کل میتوان پیدایش این گروه را در 3 عامل عمده جست:
- ناکامی مجاهدین در استقرار یک نظم و ثبات کارآمد
- حمایتهای خارجی برخی کشورها نظیر ایالاتمتحده، پاکستان، عربستان و امارات عربی متحده
-مدارس دینی مهاجران افغان در پاکستان.
با حمله شوروی به افغانستان و اشغال آن کشور، گروههای جهادی مختلف به مبارزه با حکومت کمونیست پرداختند و سرانجام با سقوط دولت کمونیستی محمد نجیبالله در سال 1992 بیشتر گروههای جهادی به توافقی جهت تقسیم قدرت و ایجاد صلح در افغانستان دست یافتند که به «توافق پیشاور» معروف شد. در واقع ریشه و زمینه اصلی شکلگیری طالبان را باید در ناامنیهای به وجود آمده در افغانستان بر اثر درگیری حزب اسلامی حکمتیار با دیگر گروههای جهادی (بویژه حزب وحدت) جستوجو کرد. طالبان افرادی بودند که منشأ اصلی (فکری) آنها، مدارس مذهبی پاکستان بوده، عمدتاً از میان قبایل پشتون به یارگیری میپرداختند و با وعده تأمین امنیت و ثبات و از بین بردن ناامنیهای شکلگرفته بر اثر 14 سال درگیری در افغانستان، با کمک آیاسآی (سازمان اطلاعات ارتش پاکستان) از جنوب افغانستان به پا خاستند. حرکت این گروه در سال 1994 از شهرستان اسپین بولدک در ولایت جنوبی قندهار آغاز شد و در سال 1996 موفق شدند کابل را تصرف و مجاهدین را از آن شهر وادار به خروج کنند. پس از حملات 11 سپتامبر، طالبان شروط آمریکا را مبنی بر تحویل اسامه بنلادن، آزاد کردن تمام شهروندان خارجی، حمایت از روزنامهنگاران، دیپلماتها و کارکنان خارجی حاضر در افغانستان، تعطیل کردن فوری اردوگاههای آموزشی تروریستها و تحویل آنان به مقامات مورد تایید آمریکا و اعطای مجوز به آن کشور جهت دسترسی کامل و بازرسی از اردوگاههای تروریستها برآورده نکرد و ایالاتمتحده در صدر ائتلافی از کشورها، به افغانستان حمله کرد و دسامبر سال 2001، حکومت طالبان از افغانستان عملاً برچیده شد. از آن زمان تاکنون، این گروه به عنوان اصلیترین معارض حکومت مرکزی افغانستان محسوب شده و از سال 2014 در پی کاهش چشمگیر تعداد نیروهای آمریکایی از افغانستان، روزبهروز مناطق بیشتری از خاک این کشور را تحت کنترل خود درآورده است.
اندیشه سیاسی
بخش عمده اندیشه سیاسی طالبان را مکتب «دیوبندی» شکل میدهد. نام این مکتب از مدرسه دینیای است که در شهر دیوبند هند در سال 1283 هجری قمری متأثر از تعلیمات شاه ولیالله دهلوی تأسیس شد. شاه ولیالله دهلوی (١١76/١١14ق) معاصر تسلط امپراتوری استعماری انگلستان در شبهقاره هندوستان و مـحمد بـن عبدالوهاب در شبهجزیره حجاز است. او بهعنوان عالم نقشبندی حنفـی یک مبـدأ رویکـردی نـو در اندیشه اهل سنت شبهقاره محسوب میشود که تأثیرات مهمی بر تحـولات 3 قـرن اخـیـر داشــته اســت. وی متأثر از ابنتیمیه، گرایشهایی ضدشیعی داشت. تأثیرپذیری از مکتب دیوبندی، نگاه سطحی اثباتی و افراطی به جهاد از یک سو و نقد بنیادین و براندازانه نسبت به مکاتب رقیب از سوی دیگر، برخی متفکران شبهقاره را به توجیهگر «پیکارجویی» و «خشونت» در لوای «جنگ مقدس» با ابعاد فکری-عملیاتی تبدیل کرده است.
اندیشه سیاسی طالبان علاوه بر مکتب دیوبندی، از «پشتونوالی» یا پشتونگری نیز تأثیر پذیرفته است.
2-اندیشه سیاسی داعش و شکلگیری آن در افغانستان
پیکره اصلی ایدئولوژی داعش را میتوان اندیشه «سلفی- جهادی» وهابی دانست. این تفکر دارای یک منطق منسجم و یک هدف غایی برای رسیدن به یک جامعه آرمانی و احیای خلافت اسلامی است. آنچه رشد این تفکر را در سالهای اخیر شدت بخشیده، پایههای فکری سلفی، خشونت دینی وهابی و نوعی آرمانگرایی منحصربهفرد است. در واقع جوهره اندیشه سیاسی این گروه، تفکرات سلفی است که بهوسیله خشونتطلبی وهابی و با استفاده از آرمانگرایی خاص خود، توانست به ایجاد نوعی از حکومت (هرچند در دایره زمانی و مکانی محدود) بینجامد. از جمله مؤلفههای سلفی که میتوان در رفتار داعش مشاهده کرد، عبارت است از:
- تخریب قبور به بهانه اینکه زیارت آن شرک است
- هرکس مرتکب گناه شود، کافر است
- شیعهستیزی
که در اندیشه سیاسی القاعده نیز مشاهده میشود.
داعش پس از استیلا بر بخشهایی از خاک عراق و سوریه، درصدد گسترش دامنه نفوذ خود به افغانستان و پاکستان برآمده است. بر این اساس، گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام، ١٣ ژانویه 2015، در ویدئویی، رسماً تشکیل شاخه خراسان خود را در افغانستان و پاکستان اعلام کرد. در این ویدئو، «شاهدالله شاهد» سخنگوی سابق طالبان پاکستان با نام بردن برخی فرماندهان داعش، آنها را مسؤول بخشهایی از این گروه در افغانستان و پاکستان معرفی کرد. «حافظ سعیدخان» رهبر طالبان منطقه اورکزی نیز بهعنوان فرمانده شبهنظامیان داعش در ایالت بلوچستان معرفی شد. شاهد صراحتاً اعلام کرد وی به همراه 5 نفر از اعضای ارشد تحریک طالبان پاکستان متعهد به اتحاد با ابوبکر البغدادی، بهعنوان خلیفه مسلمین هستند و از تمام دستورات وی اطاعت خواهند کرد. از سال 2015 به بعد، این گروه توانست با عضوگیری از میان اعضای سابق تحریک طالبان پاکستان، برخی جداشدگان از طالبان افغانستان، عناصری از نهضت اسلامی ازبکستان و برخی دیگر از تروریستهای خارجی، عملیاتهایی را در نقاط گوناگون افغانستان انجام دهد که حمله به کنسولگری پاکستان در افغانستان در شهر جلالآباد ولایت شرقی ننگرهار، یکی از مهمترین آنها به شمار میرود. این گروه تاکنون تقریباً در 70 درصد از استانهای افغانستان عملیات تروریستی انجام داده است.
3-مؤلفههای مشترک و متفاوت در اندیشههای سیاسی طالبان و داعش
برای شناخت نوع روابطی که داعش و طالبان با یکدیگر در افغانستان دارند، لازم است مؤلفههای فکری هرکدام با دیگری مورد مقایسه قرار گیرد.
1-3- اشتراکات
از جمله شباهتهای مهمی که میان اندیشه سیاسی 2 گروه وجود دارد، تلاش برای تشکیل خلافت اسلامی است. هر دو گروه نیز- اگرچه در برهههای زمانی متفاوت و در سرزمینهای مختلف- موفق به تشکیل حکومت شدهاند و از حیث عملکرد و حکومتداری نیز قابل مقایسهاند. از جمله دیگر شباهتهای طالبان و داعش، فهم بنیادگرایانه و افراطگونه از دین و منابع دینی است. هر دو گروه در زمانهایی که قدرت را در بخشی از سرزمین عراق، سوریه یا افغانستان در اختیار گرفتهاند، به اجرا و پیادهسازی قرائت سلفی و بنیادگرایانه از شریعت اسلامی پرداخته و نتایج نسبتاً مشابهی را از خود بر جا گذاشتهاند. همچنین در مبانی و منابع فکری هر دو گروه، دشمنی نسبت به تشیع مشاهده میشود. البته لازم به ذکر است گروه طالبان به علت عملگرایی نسبتاً بالاتر خود (در مقایسه با داعش) در برهه زمانی کنونی با شیعیان دشمنی نمیکند و در دوره حکومتداری خود نیز (در مقایسه با داعش) همزیستی به مراتب بهتری با شیعیان افغانستان داشت (هرچند در دوره حکومت طالبان بر افغانستان، شیعیان مورد آزار و اذیتهای بسیاری قرار گرفتند).
2-3- تفاوتها
2 مورد از مهمترین تفاوتهای طالبان و داعش را میتوان اینگونه تشریح کرد:
یکی از مهمترین تفاوتها، نوع خلافتی است که هریک دنبال کردهاند. بااینکه طالبان همواره خواستار ایجاد امارت اسلامی در افغانستان بوده است، گروه تروریستی داعش خواستار ایجاد خلافت واحد و حکمرانی بر تمام کشورهای اسلامی و در وهله بعد تمام دنیاست. همچنین طالبان بخشی از مشروعیت خود را در میان مردم افغانستان، علاوه بر اسلام، از عنصر قومیت و پشتونگرایی نیز میگیرد، در حالی که داعش تنها مبنای مشروعیت خود را شریعت اسلامی (با قرائت سلفی-تکفیری) قرار داده است. در واقع مهمترین نکتهای که زمینهساز تفاوت داعش و طالبان در این زمینه میشود، قومگرایی و ملیگرایی طالبان در مقایسه با داعش است.
4-مناطق حضور داعش و طالبان
پس از خروج بخش عمدهای از نظامیان آمریکایی از خاک افغانستان در سال 2014، طالبان بخش قابلتوجهی از خاک افغانستان را در اختیار گرفت. در حال حاضر، بخش عمدهای از مناطق جنوبی افغانستان در ولایتهای قندهار و هلمند، بخشهایی از ولایات فراه، هرات، غور، بادغیس، بلخ، سمنگان، جوزجان، سر پل و برخی دیگر از خاک افغانستان را تحت کنترل دارد و در بسیاری دیگر از مناطق، با دولت مرکزی درگیر است. از مناطق تحت کنترل داعش، اطلاعات جدید و چندان دقیقی در دست نیست اما با توجه به آخرین گزارشهایی که از سال گذشته موجود است، مرکز فعالیت این گروه در استان شرقی ننگرهار افغانستان قرار دارد. این گروه همچنین حملاتی را در نواحی اچین، جلالآباد، دهبالا، چپرهار، شیرزاد و قسمتهایی از سرخرود انجام داده است.
5-منافع و مواضع مشترک و متضاد 2 گروه در افغانستان
مهمترین عنصری که نوع رابطه طالبان و داعش را در افغانستان تعیین میکند، اصل ورود و فعالیت داعش در سرزمین افغانستان است. طالبان، افغانستان را حوزه انحصاری فعالیت خود میداند و نمیپذیرد گروه اسلامی دیگری در این کشور با یک پرچم متفاوت، علیه دولت مرکزی مبارزه کند و به جذب و آموزش نیرو بپردازد. البته باید در نظر داشت بخش قابلتوجهی از نیروهای داعش در افغانستان را افراد جداشده از طالبان تشکیل میدهند و همین موضوع یک عامل تقابل و ضدیت آنها با یکدیگر است. اما مهمترین وجه اشتراک این دو گروه را میتوان در ضدیت با دشمن مرکزی دانست. در واقع عامل دشمن مشترک، ممکن است 2 گروه را در سطح راهکنشی در برخی نقاط درگیری با نیروهای امنیتی، به یکدیگر نزدیک کند؛ اگرچه تاکنون چنین امری مشاهده نشده است. داعش و برخی از افراد و جریانهای افراطی طالبان، همچنین در ضدشیعه بودن با یکدیگر اشتراک دارند، تا جایی که برخی گزارشها حاکی از همکاری برخی عناصر وابسته به داعش و طالبان با یکدیگر در حمله به شهرستان شیعهنشین میرزااولنگ در ولایت سرپل بود. یکی از عوامل مؤثر و مهم در نوع تعامل طالبان و داعش، حضور ایالات متحده در افغانستان است که اگرچه تأثیری مستقیم بر روابط 2 گروه ندارد اما با افزایش حضور نظامیان آمریکایی در این کشور، در واقع دشمن مشترک هر دو گروه حضوری پررنگتر در میدان نبرد آنها خواهد داشت و این موضوع اگرچه پتانسیل متحدسازی آنها را ندارد اما ممکن است آنان را در برخی نقاط در مبارزه با آمریکا همگرا کند. البته باید توجه داشت که آمریکاستیزی، یکی از مؤلفههای اصلی هویتی طالبان است، حالآنکه این مؤلفه را با آن قوت نمیتوان در داعش مشاهده کرد.
6-میزان هماهنگی و همخوانی آموزههای طالبانی و داعشی با جامعه افغانستان
با توجه به مؤلفههای فکری و مبانی مشروعیتی داعش و طالبان که پیشتر گفته شد، مشخص میشود نباید انتظار داشت گروه تروریستی داعش از اقبال عمومی گسترده و پایگاه مردمی قوی در افغانستان برخوردار شود. همانگونه که گفته شد، یکی از عناصر مشروعیتبخش برای طالبان، قومگرایی است. باید توجه داشت قوم پشتون، بزرگترین قوم افغانستان است و طالبان که خاستگاه خود را از این قوم میگیرد، از مقبولیت قابلتوجهی در میان مردم آن برخوردار است. اساساً قومگرایی یکی از مؤلفههای اصلی سیاستورزی در افغانستان به شمار میرود، حال آنکه داعش نهتنها آن را تایید نمیکند، بلکه طردکننده قومیت و قومگرایی نیز هست. بنابراین بدیهی است طالبان و اندیشهها و اهداف آن، از مقبولیت بیشتری نزد مردم افغانستان برخوردار است و از این حیث، داعش توان جذب نیروی انسانی را به اندازه طالبان ندارد.
7-پیامدها و ملاحظات برای همسایگان افغانستان
اگرچه حضور داعش در افغانستان هشدار و زنگ خطری جدی برای کشورهای افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی به شمار میآید، با اینحال نمیتوان مناسبات میان طالبان و داعش را بهخودیخود تهدیدی علیه همسایگان بهحساب آورد. در واقع مناسبات تعارضآمیز طالبان و داعش در افغانستان نهتنها تهدیدی علیه همسایگان نیست، بلکه درصورتیکه با سیاستهای درست همسایگان همراه شود، میتواند در تضعیف و نابودسازی تشکیلات داعش در افغانستان مؤثر نیز باشد. جمهوری اسلامی ایران نیز بهعنوان یک فرصت، میتواند با تعامل با طالبان، علاوه بر پیشگیری از جدی شدن تهدید داعش در مرزهای شرقی ایران، زمینه برقراری ثبات و آرامش را در افغانستان مهیا کند.
8- جمعبندی و نتیجهگیری
همانگونه که گفته شد، گروه طالبان بر اثر ناامنیهای ایجادشده در افغانستان بر اثر حمله شوروی به این کشور و پس از آن ناکارآمدی حکومت مجاهدین در تأمین ثبات و امنیت، سال 1994 شکل گرفت و از 1996 تا 2001 بر افغانستان حکومت کرد. گروه تروریستی داعش (ولایت خراسان) نیز سال 2015 با پیروزیهای موقتی که این گروه در عرصه عراق و سوریه به دست آورد، در افغانستان اعلام موجودیت کرد و بااینکه موفقیت چشمگیری در آن کشور به دست نیاورد، در برخی نقاط به حملات تروریستی دست زد و نگرانیهایی را در میان مردم و مسؤولان افغانستانی و کشورهای همسایه به وجود آورد. از زمان اعلام موجودیت این گروه در افغانستان، روابط طالبان با آن مسالمتآمیز نبوده و 2 گروه در نقاط بسیاری با یکدیگر درگیر شدهاند و تلفاتی را به هم وارد آوردهاند. البته با نامه شورای رهبری طالبان به ابوبکر البغدادی در سال 2015، انتظار میرفت 2 گروه طالبان و داعش روابط خوبی در افغانستان با یکدیگر نداشته باشند. اساساً طالبان هیچگونه مبارزهای را در افغانستانی که تحت لوای این گروه قرار نگیرد، نمیپذیرد و در آن نامه نیز به داعش تأکید شده بود درصورتی که خواهان مبارزه در افغانستان است، باید در چارچوب تعیینشده از سوی طالبان به فعالیت بپردازد. با توجه به وقایع و برخوردهای رخداده میان این دو گروه در افغانستان، در آینده نیز انتظار نمیرود ائتلاف یا هماهنگی راهبردی میان این دو گروه شکل گیرد، هرچند احتمال همکاری شاخههایی از هر دو را در برخی نقاط و در برابر دشمن مشترک، نباید از نظر دور داشت. کشورهای همسایه افغانستان، علیالخصوص جمهوری اسلامی ایران، باید در نظر داشته باشند در عرصه افغانستان، داعش دشمن بهمراتب بدتری نسبت به طالبان به شمار میرود و قدرت گرفتن داعش (هرچند با احتمال پایین) به نفع هیچکدام از کشورهای منطقه نیست و تنها دولتهایی که از رشد داعش در این منطقه سود میبرند، ایالاتمتحده و رژیم صهیونیستی هستند.
منبع: تبیین