15/شهريور/1404
|
17:10

سلیمانی‌ها چگونه سلیمانی می‌شوند؟

فاطمه بلوری*: قصد دارم در این فرصت به ۲ سوال پاسخ دهم؛ یکی اینکه چرا دشمن دست به ترور سلیمانی‌ها، فخری‌زاده‌ها و احمدی‌روشن‌ها می‌زند؟ و دیگر اینکه شهدا چگونه به شخصیت‌هایی تبدیل شدند که دشمنان را اینچنین از خود هراسان کردند؟ چگونه به انسان‌هایی تبدیل شدند که دشمن راهی جز حذف آنها پیش‌ روی خود ندید؟

برای پاسخ به سوال اول، باید بگویم پدیده ترور، به خودی خود نشانه عجز کسی است که دست به ترور می‌زند. شما می‌دانید یک ترور، عواقب بین‌المللی و حیثیتی برای دشمن دارد و معمولا گزینه اول آنها نیست. دشمن وقتی با عنصر مجاهدی مواجه می‌شود که منافع او را به خطر انداخته، ابتدا دست به تطمیع و تهدید او می‌زند. سعی می‌کند پروژه نفوذ را کلید بزند تا با کمترین هزینه بتواند این عنصر مجاهد را از میدان به در کند. همان‌طور که به شهید احمدی‌روشن پیشنهادهای مالی داده بودند، البته من این را بعدها فهمیدم اما اینکه چطور و از جانب چه کسی نمی‌دانم، خبری ندارم اما می‌دانم ابتدا با وعده‌های مالی قصد داشتند ایشان را از کاری که می‌کند، منصرف کنند. تا 15 برابر حقوقی که می‌گرفت به او وعده مالی داده بودند اما نپذیرفته بود و در جایگاه خود مانده بود. خیلی‌ها را با وعده و وعید مالی از میدان به در می‌کنند، برخی‌ها را دچار انحراف اخلاقی می‌کنند و از این طریق حذف‌شان می‌کنند، برخی‌ها را هم با تهدید به قتل و ترور از ادامه جهادشان منصرف می‌کنند. وقتی عنصری در برابر همه این دام‌ها ایستادگی کرد، آن وقت است که دیگر دشمن راهی جز ترور ندارد. ترور یعنی نمایش عجز و درماندگی تمام‌عیار دشمن. پس پاسخ به این سوال که چرا دشمن دست به ترور سردار سلیمانی‌ها می‌زند یک جواب بیشتر ندارد؟ چون می‌بیند از کسی به او آسیب می‌رسد و منافعش نابود می‌شود و هیچ تطمیع و تهدیدی در او اثر ندارد، اینجاست که گزینه ترور را انتخاب می‌کند. 
اما برویم سراغ پاسخ به سوال دوم؛ این شهدا چه کردند که تبدیل به چنین عناصر مجاهدی شدند که دشمن را به زانو درآوردند؟ به نظرم چند عامل را می‌توان از عوامل مهم تشکیل شخصیت این شهدا نام برد که در تبدیل کردن آنان به سدهای نفوذناپذیر در برابر دشمن نقش موثر و محوری داشته‌اند.
عامل اول، اخلاص است. یادم هست دختر شهید سلیمانی گفته بود پدرم به بی‌خوابی مبتلا شده بود از بس که به خاطر مشغولیت‌هایش نتوانسته بود خوب و منظم بخوابد. مصطفی هم همین‌طور بود، به خاطر فشار کاری‌اش شاید روزی 3-2 ساعت بیشتر نمی‌خوابید. خب! ممکن است همین تلاش را دیگران هم بکنند، شاید دیگرانی هم باشند که روزانه چندین و چند ساعت کار بکنند اما چه می‌شود که کار یک کسی او را شهید سلیمانی می‌کند و کار آن دیگری این خاصیت را ندارد؟ جوابش یک کلمه است: اخلاص. وقتی کار برای خدا شد، برای رضای خدا شد، به نیت تقرب به درگاه خدا شد، این کار برکت پیدا می‌کند، اثرگذار می‌شود، تغییر ایجاد می‌کند. عنصر محبت به خدا، عنصر اصلی شخصیت شهداست که همین محبت هم او را وادار می‌کند جز در راه رضای محبوب کاری نکند و این همان معنای اخلاص است. اینکه مقام معظم رهبری فرمودند مسؤولان باید تعهد و تخصص داشته باشند، تعهد یعنی همین، یعنی خالصانه برای خدا کار کردن، منطبق بر رضای خدا عمل کردن. این ویژگی بخوبی در زندگی شهید احمدی‌روشن مشهود بود، همان‌طور که در زندگی سردار سلیمانی هم مشهود بود. مصطفی مطالعات مذهبی داشت، اگر فرصتی دست می‌داد، درس اخلاق آیت‌الله خوشوقت می‌رفت، احاطه خوبی بر تاریخ اسلام داشت. قصدم این است که بگویم آن دغدغه معنوی، آن محبت به خدا، آن اخلاص و برای خدا کار کردن، عنصر اصلی شخصیت شهداست. اگر زندگی شهدا را مانند پیکر یک انسان فرض کنیم، عشق به خدا، تلاش برای قرب به او، عمل طبق خواست او، و در یک جمله محبت به خدا و عمل برای خدا، قلب این پیکر است. 
عامل دوم، سبک زندگی جهادی است. راه‌های مختلفی برای زندگی کردن وجود دارد. آدم به سبک‌های مختلفی می‌تواند عمرش را به پایان برساند اما شهدا سبک زندگی جهادی را انتخاب کرده بودند. آنها دشمن را خوب شناخته بودند؛ می‌دانستند که دشمن کجا را هدف گرفته، چه می‌خواهد و برنامه او چیست. بعد از این شناخت از دشمن، می‌دانستند برای عزت اسلام و رشد و امنیت مسلمانان، کجا و چگونه باید وقت و انرژی و توان بگذارند. در این راه هم از مصلحت‌سنجی‌های شخصی و منفعت‌طلبی‌های شخصی گذشته بودند. این یک سبک زندگی جهادی است که از عوامل مهم اعتلای شخصیت روحی شهداست. 
عامل سوم، زندگی بر مدار ولایت است. کسانی مانند شهید سلیمانی، شهید فخری‌زاده، شهید مصطفی احمدی‌روشن، تمام زندگی‌شان را بر مدار تحقق مطالبات مقام معظم رهبری تنظیم می‌کردند. این امر هم نیاز به شجاعت داشت و پیگیری، چیزی که به وضوح در زندگی شهدا مشهود است. با ترسیدن و تنبلی، کار جلو نمی‌رود و کسی با این ویژگی‌ها نمی‌تواند در تراز انتظارات مقام ولایت عمل کند. 
عامل چهارم، انتظار است. به عنوان نخ تسبیح همه اجزای زندگی. این عامل، شاید از مهم‌ترین عواملی است که شهدا را اینچنین به معراج برده و چنان شخصیتی از آنان ساخته که دشمن را به عجز واداشته است. درست است که همه ما به مهدویت و لزوم انتظار فرج اعتقاد داریم اما جایگاه این باور در منظومه فکری شهدا، یک جایگاه ویژه‌تر و خاص‌تری است. افق شهدا در این مساله خیلی بالاتر از مردم زمان خود است. یادم هست مصطفی به دوستانش گفته بود شهید می‌شود و گفته بود امید دارد در زمان ظهور امام زمان، رجعت کند و خدمتگزار دولت مهدوی باشد. ببینید! یک کسی افق آرزوهایش، خدمتگزاری در دولت حضرت مهدی(عج) است و زندگی‌اش را در جهت تحقق این آرزو تنظیم می‌کند. شاید بهتر باشد از اصطلاح «انتظار هدفمند» استفاده کنم. یعنی انتظاری که همه فعالیت‌های انسان را هدفمند می‌کند، جهت می‌دهد، یک نقطه مشترک و واحد را هدف همه کارهای پراکنده و متنوع انسان می‌کند. این نوع نگاه به انتظار که در همه شهدا بویژه شهید سردار سلیمانی به چشم می‌آمد، عنصری است که مثل کیمیا، مس وجود و شخصیت هر آدمی را به طلا تبدیل می‌کند.
*همسر شهید مصطفی احمدی‌روشن
ارسال نظر