|
گفتوگو با دکتر محمدحسین رجبیدوانی، تاریخپژوه پیرامون جریاناتی که کارآمدی حکومت امیرالمؤمنین(ع) را با چالش مواجه کردند
در صفین، دستاورد میدان را به باد دادند
جرج جرداق، نویسنده مسیحی در کتاب 5 جلدی خود که با نام «امام علی؛ صدای عدالت انسانی» انتشار یافته است، مینویسد: «ای روزگار! کاش میتوانستی همه قدرتهایت را، و ای طبیعت! کاش میتوانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع میکردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر میدادی».
فرارسیدن سالروز شهادت این یگانه مرد بیتکرار تاریخ، بهانهای شد تا در گفتوگو با دکتر محمدحسین رجبیدوانی، تاریخپژوه و استاد دانشگاه امام حسین(ع) مروری داشته باشیم بر تحولات سیاسی دوران حکومت امیرالمومنین(ع) با تمرکز بر جریاناتی که کارآمدی حکومت امیرالمؤمنین را با چالش مواجه کردند.
دکتر محمدحسین رجبیدوانی در گفتوگو با «وطنامروز»، قاعدین یا همان کسانی که از بیعت امتناع کردند، انقلابیهای گذشته و رانتخواران امروز، سران نژادپرست قبایل عرب و خوارج را از جمله مهمترین جریانات معارض با حکومت امیرالمومنین توصیف کرد و سپس به بیان ریشههای شکلگیری این جریانات پرداخت.
***
آقای دکتر! ما قصد داریم در این گفتوگو مروری داشته باشیم بر جریانهای معارض حکومت امیرالمؤمنین(ع) و جریاناتی که کارآمدی حکومت ایشان را با چالش مواجه کردند. ممنون میشوم تصویری کلی از این جریانها را برای ما ترسیم بفرمایید.
با نگاهی به تاریخ دوران خلافت حضرت امیرالمومنین(ع)، متوجه میشویم که از همان روز اول خلافت تا شهادت ایشان در مسجد کوفه، جریانهای متعددی در برابر حکومت امیرالمومنین قرار گرفتند. من سعی میکنم با توجه به توالی تاریخی دوران حکومت، یک بازشناسی و معرفی از این جریانها داشته باشم و به صورت اجمالی به مبانی فکری، عقیدتی و اقدامات عملی آنان اشاره کنم.
گروه اول را منافقان نامگذاری میکنم؛ کسانی که بهرغم بیعت گسترده مردم با امام علی(ع) حاضر به بیعت با ایشان نشدند. وقتی در جریان انتخاب خلیفه اول، مردم سایر شهرها به این انتخاب اعتراض کردند، خلیفه اول با سرکوب و کشتار مخالفان این اعتراضها را خفه کرد. بعد هم که خودش خلیفه بعدی را منصوب کرد و خلیفه دوم هم در یک شورای مهندسیشده، روندی را طراحی کرد که در نهایت خلافت به عثمان رسید. هیچکدام از خلفای پیشین، اقبال مردمیای که امام علی(ع) برای قبول خلافت پیدا کرد، نداشتند. برخلاف بیعتهای قبلی که بعضا از روی اکراه بود و میلی در کار نبود، ولی درباره بیعت با امیرالمومنین(ع) برای خلافت، تمام منابع -که عموما از اهل تسنن هستند- آوردهاند که چگونه سیل جمعیت سمت امیرالمومنین(ع) رفت اما حضرت از پذیرفتن خلافت امتناع میکرد، تا جایی که فرمود: «دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی»؛ مرا رها کنید و بروید التماس شخص دیگری را بکنید. اما در نهایت به علت اصرار زیاد مردم و هجوم آنها به خانه امام علی(ع)، حضرت مجبور به پذیرفتن آن شد. با این حال در همان روز به خلافت رسیدن امیرالمومنین(ع)، برخی -که ما میتوانیم اینها را منافقان بنامیم- حاضر به بیعت با حضرت نشدند؛ چند نفری محدود در مدینه و گروهی نیز در مصر. این گروه منافقان در مدینه را میتوان تعبیر به قاعدین کرد. قاعدین یعنی نشستگان از بیعت، یعنی خودداریکنندگان از بیعت با امیرالمومنین(ع). از چهرههای معروف این گروه میتوان به سعدبن ابی وقاص، اسامه ابن زید، عبدالله ابن عمربن خطاب و تعدادی از سران بنیامیه اشاره کرد.
* علت بیعت نکردن این گروه با امیرالمؤمنین(ع) چه بود؟
۴ عامل مهم کینه، حسادت، جهل و زیادهخواهی. مثلا عبداللهبن عمر آنقدر جاهل بود که با وجود اینکه اقبال مردم به امیرالمومنین را دید، به حضرت گفت خلافت را قبول نکن و امر آن را به شورا واگذار کن.
یا مثلا محمدبن مسلمه انصاری، این آدم شجاعی بود و به شجاعتهای بیمانند امیرالمومنین(ع) حسادت میکرد. جالب است که وقتی شما نقلهای تاریخی درباره کندن در خیبر را میبینید، با چند نقل جعلی مواجه میشوید که کندن در خیبر را به همین محمدبن مسلمه انصاری نسبت دادهاند. معلوم است جعل این نقلها به خاطر همان حسادت محمدبن مسلمه به امیرالمومنین بوده است.
یکی دیگر از این افراد، حسانبن ثابت است. او شاعر پیامبر بود، آن دوران هم شعر نقش همین رسانه امروزی را بازی میکرد. او از کسانی است که در روز غدیر شعر بسیار زیبایی در مدح امیرالمومنین سرود اما وقتی ایشان به خلافت رسید، بیعت نکرد. چرا؟ چون از رانتهای خلیفه پیشین برخوردار بود و میدانست امیرالمومنین(ع) رانتهای او را قطع خواهد کرد.
* برخورد حضرت با این دست از مخالفانشان چگونه بود؟
حضرت فرمود من بیعت اجباری نمیخواهم. آنها را رها کرد. این در حالی است که خلفای پیشین وقتی میفهمیدند کسی با آنها بیعت نکرده به زور و اجبار و خشونت او را مجبور به بیعت میکردند. وقتی علی(ع) با خلیفه اول بیعت نکرد، آنها به خانه حضرت هجوم بردند و با مضروب ساختن حضرت زهرا(س) و آتش زدن در خانه حضرت، ایشان را به مسجد بردند تا به اجبار بیعت بگیرند اما حضرت علی این کار را نکرد و گفت من نیازی به بیعت اجباری ندارم. حتی حقوق آنها از بیتالمال را هم مثل سایر مسلمین میداد.
حضرت معتقد بود مخالفان تا دست به سلاح نبردهاند، حق برخورداری از انواع آزادیها را دارا هستند و حقوق یکسانی مانند سایر مسلمین دارند.
* این مسألهای که فرمودید، سیاست همیشگی حضرت نسبت به مخالفان بود؟
بله! اما یک نکته را هم باید در نظر داشت؛ این آزادی متعلق به کسانی بود که به صورت جدا از هم و غیرسازماندهی شده عمل میکردند. ما همزمان با قاعدین در مدینه، یک سری قاعدین هم در مصر میبینیم، یعنی گروهی که حاضر به بیعت با امیرالمومنین نشدند. حضرت با اولی مدارا کرد اما با دومی خیر. به فرمانروای مصر دستور دادند «از اینها بیعت بگیر، یعنی آنها را ملزم کن که بیعت کنند و اگر بیعت نکردند اینها را اخراج و تبعید کن و اگر مقاومت کردند آنها را سرکوب کن» چرا؟ چه تفاوتی هست بین برخورد با قاعدین مدینه و قاعدین مصر؟
قاعدین مدینه، فردی و جدا از هم و غیرتشکلی بودند اما قاعدین مصر تشکل داشتند، به هم پیوسته و یک گروه هماهنگ بودند. جالب است که فرمانروای مصر به علت روابطی که با این گروه از قاعدین داشت فرمان امیرالمومنین را اجرا نکرد، چون فکر میکرد با مماشات و گفتوگو میتواند دل آنها را به دست بیاورد و آنها برای حکومت ضرری نخواهند داشت ولی بعدها همینها دست به سلاح بردند و به جرگه مخالفان مسلح امیرالمومنین پیوستند.
* بعد از قاعدین، دسته دوم از معارضان و جریانات اپوزیسیونی حکومت امیرالمؤمنین چه کسانی بودند؟
دسته دوم انقلابیهای گذشته و رانتخواران امروز بودند. اینها کسانی بودند که سوابق درخشانی در زمان پیغمبر داشتند اما طی 25 سال بعد از وفات پیامبر، رانتهای سیاسی و اقتصادی گستردهای را از خلفا گرفتند. این دسته را مشخصا میتوان با افرادی چون طلحه و زبیر متمایز کرد. طلحه و زبیر جزو کسانی نبودند که با امیرالمومنین بیعت نکردند، اتفاقا خودشان از پیشگامان بیعت با امیرالمومنین(ع) بودند اما بعد از بیعت، سهمخواهی کردند و انتظار داشتند رانتهای گذشته ادامه پیدا کند. طبق اسناد تاریخی اینها حکم فرمانروایی مناطقی مثل کوفه، بصره، مصر، شام و یمن را میخواستند.
کوفه که میگوییم، کوفه امروزی به نظر شما نیاید، کسی که حاکم کوفه بود نیمی از ایران و عراق امروز را فرمانروایی میکرد. کسی که بر بصره حاکم بود، بر نیمه جنوبی ایران و عراق امروز حاکم بود. فرمانروایی مصر یعنی تمام شمال آفریقا تا جایی که مسلمانان پیش رفته بودند زیر نظر حاکم مصر بود. طلحه و زبیر این پستها را میخواستند اما حضرت از این کار امتناع کرد.
* علت امتناع حضرت چه بود؟ طلحه و زبیر با توجه به سوابقشان توانایی مدیریت این مناطق را نداشتند؟
اتفاقا توان مدیریتی داشتند اما پاکدستی نداشتند. اینها در دوران خلفای پیشین، آلوده به دنیای حرام شده بودند و به همین خاطر با وجود توانایی مدیریتی، حضرت حاضر نشدند آنها را به حکمرانی مسلمین منصوب کنند. اینها همان کسانی بودند که بعدا با همراهی عایشه جنگ جمل را علیه امیرالمومنین سازماندهی کردند.
* بعد از اینها نوبت به دسته سوم از معارضان و اخلالگران در حکومت امیرالمؤمنین میرسد.
بله! جریان سوم، اشراف قبایل بودند که با یک رویکرد نژادپرستانه عربی، به علاوه زخم خوردن از تیغ عدالت علوی، در برابر امیرالمومنین ایستادند اما این رویارویی، عیان نبود، بلکه بسیار موذیانه و منافقانه بود. از این دسته میتوان به ابوموسی اشعری و اشعث بن قیس کندی (لعنت خدا بر هر دوی آنها) اشاره کرد.
در جریان جنگ جمل، امیرالمومنین از کوفه تقاضای نیروی نظامی کرد، چون خود مدینه خیلی نیروی نظامی نداشت و اکثریت مردم کوفه، نیروی نظامی و رزمنده بودند. به رغم فرمان امیرالمومنین، ابوموسی اشعری که حاکم کوفه بود، به منبر رفت و به مردم گفت خودتان را در این فتنه داخل نکنید. مردم هم پا پس کشیدند. ۳ نوبت حضرت به ابوموسی فرمان داد و هر ۳ نوبت ابوموسی سرپیچی کرد، امیرالمومنین امام حسن و عمار را فرستاد تا ابوموسی را مجبور به اطاعت کنند، ابوموسی این ۲ بزرگوار را در مسجد کوفه معطل کرد و با آنها به جر و بحث پرداخت، در نهایت امیرالمومنین به مالک اشتر فرمان داد خیانت ابوموسی مسجل شده، لذا حکم عزل ابوموسی را به دستش برساند. مالک هم خود را به کوفه رساند و بساط ابوموسی را درهم شکست.
حضرت بعد از واقعه جمل، دیگر به مدینه بازنگشته و خودشان، خانواده و یارانشان در کوفه مستقر شدند. از اینجا همان جریان نفاق فعالیتهای خودش را شروع کرد. عرض کردم بخشی از کارشکنیهای آنها به علت زخمی بود که از عدالت امیرالمومنین خوردند، چون حضرت امتیازات آنها را لغو کرده بود. بخش دیگر آن احساسات ناسیونالیستی عربیای بود که داشتند و معترض بودند چرا امیرالمومنین سهم عجمها و ایرانیها از بیتالمال را به اندازه سهم قبایل عرب از بیتالمال قرار داده است.
* آقای دکتر! جریان بنیامیه در این بین چه جایگاهی داشت؟
جریان چهارمی که میخواستم به آن اشاره کنم، همین بنیامیه بود. آنها را میتوان جریان باجدادهشدگان نامید. ابوسفیان با خلیفه اول بیعت نکرد، عمر به ابوبکر گفت ابوسفیان انسان صاحب نفوذی است و باید هر طور شده نظر او را جلب کرد و به او باجی داد تا اقدامی علیه حکومت نکند. یعنی یک ضدانقلابی که در دوره پیامبر تمام تلاش خودش را برای ضربه به پیامبر به کار گرفت، در دوران حاکمیت بعد از پیامبر برای اینکه با حکومت همراهی کند، به او باج داده شد، همین باج دادن کمکم او را سهمخواه کرد و او توانست بنیامیه را وارد حکومت کند و در نهایت بخشی از حکومت ملک طلق بنیامیه شد. در برخی اسناد تاریخی آمده است که ابوبکر تلاش کرد مبلغ کلانی به ابوسفیان بدهد تا او با ابوبکر بیعت کند اما ابوسفیان دریافت این مبلغ را به تنهایی قبول نکرد و گفت پسرم یزید بن ابوسفیان باید فرمانده لشکری شود که عازم شام است. ابوبکر هم او را به فرماندهی لشکر منصوب کرد. در آن دوران هم اینطور رسم بود که وقتی کسی فرمانده لشکری بود و جایی را فتح میکرد، خودش فرمانروای آنجا میشد، یزید بن ابوسفیان شام را فتح کرد و خودش فرمانروای شام شد. در طاعونی که آن موقع در شام فراگیر شد، یزید بن ابوسفیان مرد و عمر برادر او معاویه بن ابوسفیان را به امارت شام منصوب کرد. به این ترتیب ضدانقلابهای دیروز، باجدادهشدگان دیروز، حکمرانان امروز شدند.
با اینکه عمر کسی را بیش از یک سال در مقامی نمیگذاشت، معاویه ۸ سال در دوران عمر امارت داشت. 12 سال هم در دوران عثمان این منصب را داشت که مجموعا میشود 20 سال. حضرت به محض اینکه به خلافت رسید، معاویه را که هیچ صلاحیتی نداشت، عزل کرد. همین امر در نهایت به رویارویی این جریان با امیرالمومنین در قالب جنگ صفین انجامید. از همین جنگ صفین هم پنجمین جریان معارض با امیرالمومنین، یعنی جریان خوارج متولد شد.
* درباره خوارج حرفهای متعددی زده شده، به نظر شما هسته اصلی انحراف خوارج دقیقاً چه بود؟
خوارج فاقد هوش سیاسی و تحلیل درست سیاسی بودند و این سادهلوحی را با مقدسمآبی درآمیخته بودند که این پایه اصلی انحراف خوارج شد. همین سادهلوحی و مقدسمآبی، زمینهای شد تا جریان نفاق - همان اشعث بن قیس و شبث بن ربعی و امثالهم - بتوانند آنها را مدیریت کنند و در مقابل امیرالمومنین قرار بدهند.
جالب است در ابتدای جنگ صفین، حضرت فرمود ما جنگ را با اینها شروع نمیکنیم، لذا یک فردی را به عنوان حامل قرآن به سمت سپاه معاویه فرستاد تا آنها را دعوت به صلح بر مبنای قرآن کند اما آنها حامل قرآن را تیرباران کردند و حضرت فرمود این به معنای آغاز حمله است و از اینجا جنگ شروع میشود. حالا همین خوارجی که تیرباران حامل قرآن به دست سپاه معاویه را دیدند، وقتی با دسیسه عمرو عاص، سپاه معاویه قرآنها را بر سر نیزه میکند، فریاد میزنند ما چگونه از صفحات قرآن رد بشویم و با برادرانمان که ما را دعوت به قرآن میکنند، بجنگیم؟! همین سادهلوحی آنها در تحلیل وقایع و شعارهای آنان که درخواست مذاکره به جای جنگ داشتند، باعث شد با آنکه سپاه امیرالمومنین در یک قدمی پیروزی بود، در همانجا متوقف شود و ورق به سود معاویه بازگردد.
این خوارج که اکثرا قاری قرآن و حافظ قرآن و بسیار مقدس بودند اما کمکم به سمتی کشیده شدند که گویی دین را فقط آنها میفهمند، با یک تعصب و جمودی به ظواهر قرآن چسبیدند و بدون فهم جامع قرآن، مبتلا به یک خوانش و قرائت خشونتبار از دین شدند. اینها با تنگ نظری امیرالمومنین را متهم به کفر کردند و به حضرت گفتند باید از کار خودت استغفار کنی. از اینجا نخستین جریان تکفیری در صدر اسلام شکل میگیرد؛ جریانی که براحتی هرکسی را که با سلیقه فکری و سیاسی او همخوانی ندارد، متهم به کفر میکند و دستور قتل و اعدام او را صادر میکند. همین خوارج تبدیل به جریانی همچون داعش امروز شد که سر مردم را میبریدند، زن باردار را میکشتند و جنین را از شکم مادر بیرون میکشیدند و سر آن را میبریدند. اینها نزدیک به 12 هزار نفر بودند. برخورد حضرت هم با آنان خیلی درسآموز است. اینها تا وقتی که فقط جنبههای سیاسی و شعاری داشتند حضرت به آنها کاری نداشت اما وقتی که دست به سلاح بردند و شروع کردند به شرارت، حضرت تصمیم به رویارویی نظامی با آنها گرفت اما همین تصمیم را هم در همان مرحله اول اجرایی نکرد، بلکه باب مذاکره و گفتوگو با آنان را باز و تلاش کرد با استدلال به آیات قرآنی و سنت پیغمبر انحرافات فکری آنان را درمان کند. سران اینها در گفتوگو با امیرالمومنین شکست خوردند و تودههایی که حامی آنها بودند از شکست آنها در گفتوگو با امیرالمومنین حیران شدند. امیرالمومنین یک پرچمی را در گوشهای از میدان قرار دادند و فرمودند هر کس دور این پرچم جمع شود در امان است. از 12 هزار نفر، 8 هزار نفر دور این پرچم جمع شدند. در نهایت امیرالمومنین با این 4 هزار نفر باقیمانده وارد رویارویی نظامی شد.
* آقای دکتر! آیا خوارج داعیههای عدالتخواهی هم داشتند؟ یعنی میشود به گونهای آنها را عدالتخواهان آنارشیست نامگذاری کرد؟
من چنین چیزی را به این غلظت در آنها ندیدهام، بیشتر مساله کفر و ایمان و به سرعت به دیگران اتهام کفر زدن در تفکر آنان برجسته است. تعصب بر فهم دینی خود، تنگنظرانه تکفیر کردن، سادهلوحی و نگاه ظاهرگرایانه به تفسیر قرآن، اینها بیشتر نماد تفکر خوارج است تا مساله عدالت. اگر سران خوارج شعارهای عدالتخواهانه میدادند چگونه پشتپرده با معاویه زد و بند داشتند؟ چطور میشود شمر بن ذیالجوشن که خودش از خوارج است، بعدها به کشته مرده حکومت معاویه و یزید تبدیل میشود؟ پشتپرده عدالتخواهی و اسلامخواهی سران خوارج، طمع قدرت و ثروت بود.
***
وقتی ابوموسی اشعری فریب لبخند دشمن را خورد
من در اینجا میخواهم با عبرتگیری از تاریخ، نکتهای را درباره وقایع روز بیان کنم. به هر حال یکی از مهمترین وجوه مطالعه تاریخ، همین عبرتگیریها و درسهاست. ببینید! در جنگ صفین، امیرالمومنین تا یک قدمی پیروزی بر سپاه معاویه پیش رفته بود، در این حال بود که دشمن با دسیسهچینی کاری کرد که عدهای سادهلوح که تحلیل سیاسی نداشتند و دشمن را بخوبی نمیشناختند، ناگهان موضوع مذاکره را مطرح کردند. ادعای آنها این بود که باید خونریزی و جنگ تمام شود و جان و مال مسلمانان محفوظ بماند. به اصطلاح میخواستند سایه جنگ را از سر مسلمانان بردارند؛ در چه برههای از زمان؟ در برههای که امیرالمومنین در یک قدمی پیروزی و ریشهکنی عامل اصلی جنگ بود.
آنها اصرار کردند که کلی کشته و زخمی دادهایم، هر طور هست باید پای میز مذاکره برویم. چنان فضا را برای امیرالمومنین سخت کردند و چنان فضای رسانهای و تبلیغاتی در داخل سپاه امیرالمومنین به راه انداختند که نزدیکترین یاران امیرالمومنین هم در این هیمنه تبلیغاتی نتوانستند جلوی آنها بایستند و از امیرالمومنین دفاع کنند. افراد شیعه و صالحی مثل حجر بن عدی، معقل بن قیس ریاحی، عدی بن حاتم طایی که آنجا حضور داشتند و حاضر بودند جانشان را برای حضرت علی(ع) و راه او فدا کنند، جرات نکردند از حضرت دفاع کنند. تنها وقتی که مالک اشتر از میدان برگشت از امیرالمومنین دفاع کرد، آن هم در برابر خوارج کاری از پیش نبرد.
به هر حال اصرار آنها به مذاکره کار خودش را کرد و ورق جنگ را بازگرداند. به عبارت دیگر در جنگ صفین، مذاکره دستاورد میدان را به باد داد. بعد هم که امیرالمومنین به اجبار تن به مذاکره و حکمیت داد، ابوموسی اشعری که مسؤولیت مذاکرات را بر عهده داشت، فریب لبخندها و احترامهای عمرو عاص را خورد. عمرو عاص با همین لبخندها ابوموسی را جلو میاندازد که نتیجه را اعلام کند، ابوموسی هم با خوشخیالی محض که الان عمرو عاص به توافقات مذاکره پایبند خواهد ماند، به منبر رفت و گفت ما تصمیم گرفتیم علی بن ابیطالب را عزل کنیم، این را گفت و پایین آمد اما عمرو عاص به منبر رفت و خلاف توافقات، اعلام کرد با عزل علی بن ابیطالب، معاویه به عنوان خلیفه معرفی میشود. من این را عینا مثل قضایایی که در این سالها برای خود ما پیش میآید، میبینم. من یادم نمیرود ما به سبب اینکه در مسائل موشکی و در قضیه هستهای پیشرفتهای چشمگیری کردیم و میتوانستیم بالاتر هم برویم، غرب خیلی از شرایط ما را پذیرفته بود که این دولت روی کار آمد و سیاست مذاکره را در پیش گرفت. یعنی مثل همان موقعی که مالک اشتر داشت به مقر فرماندهی دشمن میرسید و آنها میخواستند تسلیم خواستههای ما شوند، اینها آمدند این پیروزی و پیشرفت را متوقف کردند و گفتند بیایید مذاکره کنیم و نتیجه آن یک چنین وضعیتی شد. من خاطرم هست وقتی در آن نخستین مذاکراتی که این دولت با غربیها انجام داد، یک امتیازات گستردهای را به غربیها دادند، خاویر سولانا که مسؤول اسبق سیاست خارجی اتحادیه اروپایی بود، با شگفتی مصاحبه کرد و گفت ما خیلی بیشتر از اینها را حاضر بودیم در آن دوره به ایران بدهیم و ایران نمیپذیرفت، حالا چطور حاضر شدهاند این حداقل امتیازها را بپذیرند؟!
مذاکرهکنندگان ما فریب لبخند دشمن را خوردند به رغم اینکه حضرت آقا بسیار توصیه کردند که مبادا فریب دشمن را بخورید. داستان وندی شرمن معروف است که گفته بود من جایی در مذاکره، زدم زیر گریه، آقای عراقچی که گریه من را دید کوتاه آمد و حرف ما را پذیرفت. اینطور فریب خوردند.
به هر حال تاریخ، وسیله عبرتآموزی است. اگر عبرتهای تاریخ اسلام بدرستی فهم میشد، اتفاقات امروز رقم نمیخورد. متاسفانه در کشور ما بهایی به تاریخ داده نمیشود، بر خلاف غربیها که بسیار به مساله تاریخ توجه دارند. یکی از مهمترین علتهای این توجه، تاثیر پژوهشهای تاریخی در جلوگیری از تکرار شکستهای تاریخی است. البته این را هم اضافه کنم که یک تفاوت جدی بین دوران امیرالمومنین و دوران کنونی ما وجود دارد و آن هم این است که امیرالمومنین در نهایت در برابر جریانات معارض و اپوزیسیون خود تنها ماند و به دست یکی از شقیترین افراد بشر از همین جریانات اپوزیسیون به شهادت رسید اما در ایران امروز فضا اینگونه نیست. رهبر معظم انقلاب حلقههای متعددی از یاران بصیر و فداکار دارند که با همراهی مردمی زمانشناس و آگاه به قضایا، در رویارویی با این جریانات معارض تنها نخواهند ماند و پیروزی نهایی، نصیب انقلاب اسلامی و آرمانهای آن خواهد شد. مملکت ما مثل قاسم سلیمانیها را داشته و دارد که اگر نبودند معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار انقلاب اسلامی بود ولی هستند و با همین بودن خود پیروزی نهایی انقلاب اسلامی را رقم خواهند زد.
ارسال به دوستان
یادداشتی از استادحشمتالله قنبری درباره اظهارات نسنجیده ظریف
سلیمانی هویت ماست
حشمتالله قنبری: طى چند روز گذشته شبکههاى معاند رادیویى و تلویزیونى بویژه تلویزیون وابسته به وهابیت و آلسعود به طرز معنادارى مصاحبه طولانى آقاى دکتر محمدجواد ظریف، وزیر محترم امور خارجه با آقاى سعید لیلاز را به اشکال مختلف منتشر و منطبق با خواستههاى خودشان تحلیل و در داخل کشور هم طبقات و صنوف مختلف در رابطه با علت انتشار این گفتوگو اظهارنظر میکنند و تا اطلاع ثانوى هم این شرایط ادامه پیدا خواهد کرد.
اساس و هدف از این گفتوگو نیز ثبت تاریخ شفاهى براى ضبط در سابقه دولتهای یازدهم و دوازدهم عنوان شده و دستگاه مسؤول این کار هم کلیدىترین بخش نرمافزارى دولت بوده است. من در ضرورت انجام چنین کارى اشکال وارد نمىکنم و نسبت به انتشار سخنان و مکنونات باطنى مهمترین عضو دولت هم نه تنها حساسیتى ندارم، بلکه انتشار آن را با وجود آثار زیانبارى که بر جا گذاشت، از الطاف خفیه الهى مىدانم و چون شخصیت آقاى دکتر ظریف را بشخصه دوست دارم، چند جملهاى را برادرانه براى خود ایشان صحبت و یادآورى مىکنم تا در تاریخ هم ثبت شده باشد.
نکته ابتدایى و عمومى اول عرایضم این است که معمولا هر دولت و دستگاهى در پایان دوره خود گزارش عملکرد ارائه مىکند و براى تبیین و ترسیم حسن عمل، وسعت و عمق اقدامات دولتها نیازى به تاریخسازى نیست، چرا که بخشى از تاریخ دولتها همان عملکردهایى است که مردم کشور از مضار و منافع آن بهرهمند بودهاند و بر اساس آنها در رابطه با رئیس و اجزای دولت قضاوت و اظهارنظر مىکنند. تاریخسازى محصول بىعملى یا بد عملى است. هنگامی که در شرایط طبیعى، واقعه و رخداد و عملکردى قابل دفاع نباشد، فرافکنى و تحریف و ناقص گفتن حقایق براى آیندگان در دستور کار قرار مىگیرد. اما مطلب دوم این است که حضرت ایشان مفهوم جدیدی از دوگانه «دیپلماسی/ میدان» را در سپهر سیاست داخلى و بینالمللى ایران به تعریف کشیدند و فرمودند در ایران برخلاف آموزههای علوم سیاسی و روابط بینالملل، دیپلماسی در خدمت میدان قرار داده میشود و مرد میدان است که بر مقدرات کشور سایهافکن است و به طور مشخص سردار سپهبد حاجقاسم سلیمانى بود که بر همه چیز و همه کس احاطه داشت و دیپلماسی رسمى کشور دستگاه مظلوم و معصومی است که بلاگردان مرد میدان است. این دوگانهپنداری اشتباه، ریشه در عجلهکارى و تاریخناشناسی آقای وزیر دارد. اگر ایشان مثال معنادار مجرى برنامه در رابطه با ابوموسی اشعری و عمرو عاص را بدرستی تحلیل و درک میکرد، هرگز در زمین بازی مردان مونتاژگر تاریخ نمىدوید. مجرى محترم خواسته یا ناخواسته کلیدواژه خوبى را به آقاى وزیر امور خارجه تقدیم کرد ولى آقاى دکتر ظریف به هر علتى با سرعت و دستپاچگى از کنار آن عبور کرد اما این بنده ناقابل جهت استحضار ملت بزرگ ایران چند جملهاى را در رابطه با خرافه نکبتآفرین حکمیت عمرو بن العاص السهمى و ابوموسى اشعرى عرض مىکنم. محکمترین مستندات تاریخى از عامه و امامیه شهادت مىدهند که در ماجراى نبرد صفین مرد میدان به خیمه فرماندهى معاویه رسیده بود و غائله و فتنه بنىامیه در شرف خاتمه بود که مردان سیاسىکار و در رأس آنها اشعث بن قیس در یک تبانى رسوا با مستکبران شام ورق را برگرداندند. على تنها ماند و مرد میدان با بغض در گلو و شمشیر برا ناچار شد تیغ را از سر معاویه بردارد و میدان را به مردان مذاکره بسپارد و سیاستمداران دین به دنیافروش بودند که با استفاده از جهل مردم، اراده خود را به امیرالمومنین تحمیل کردند.
و هنگامی که خط سازش و پیروان مذاکره با معاویه اراده خود را تحمیل کردند، امیر جهان و سردار میدان تنها ماندند. شما مىدانید که براى آغاز فرآیند مذاکره، ابوموسى برگزیده على نبود، او نماینده اشعث بن قیس بود و دست و دل و عقل اشعث در اختیار معاویه بود. وقتى مذاکرات آغاز شد ابوموسی به هیچ کدام از توصیهها و رهنمودهای علی اعتنا نکرد و هماهنگ با عمرو عاص پیشنویس تفاهمنامه دومهالجندل را تدوین و امضا کرد.
و حق مطلق و سیاستگذارى الهى و حکیمانه علی و امارت او بر مؤمنان با فتنه معاویه و فضاسازی جریان نفوذ (توسط اشعث بن قیس) نادیده گرفته و به خورد مردم داده شد و این هم از زشتیهای دنیاست که اراده اشعث بن قیس بر علی تحمیل شد. برادر ظریف عزیز باور کند که اگر میدان مذاکره و دیپلماسی دومهالجندل اسلامی و انقلابی بود و از کارکرد مطلوب برخوردار بود، سرنوشت تاریخ به گونه دیگرى رقم مىخورد؛ نه دلیلی برای قتل و شهادت مظلومانه مالک اشتر باقی میماند، نه حوادث اسفناک بعدی تحقق پیدا میکرد، البته تاریخ از سیمای ابوموسی و مالک اشتر پردهبرداری کرد و چهره کریه اشعث بن قیس و مظلومیت شگفتانگیز علی را به عنوان نقاط و نکات مهم تاریخ انسانیت به تصویر کشیده است.
خورشید عالمتاب قاسم سلیمانی و مالک اشتر نخعی قابل تخریب شدن نیست، اینها مدافع حرم بودند و دست و دل مدافع حرم همیشه به پای فیض علی بسته است. میدان، مزاحم دیپلماسى نیست، چون مرد میدان خود را طلبکار نمىداند. همه عمر را در میدان بود و مىبینیم از آن همه عزت و رشادت و عظمت، سهم دنیا از پیکر او تنها یک دست بریده بود!
سرداران بىادعاى میدان به دیپلماسى معنا مىبخشیدند و به مردان سیاست اعتبار مىدادند. همانطور که خودتان فرمودید همان وزیر خارجهاى که در ضیافت و جشن برجامى شما حاضر نشد، ساعتها دل خود را به قاسم سلیمانى داد و رئیسجمهورى که عدهاى براى جواب سلام او غش مىکنند، با همه وجود با منطق والاى مرد میدان هماهنگ شد. امروز مانند روز ننگین حکمیت ابوموسى نیست، تاریخ اسلام و ایران به برکت مردان میدان، سمت و سوى دیگرى پیدا کرده، على تنها نمىماند و ملت بزرگ ایران با تاریخسازى و قصهپردازى گرفتار غفلت نمىشود. علی بود و علی هست و علی خواهد ماند و در روزگار ما برای جعده و قطام و محمد بن اشعث زمینهای برای خلق کربلا وجود ندارد. امروز مالک و قاسم با همان ویژگیهایى که على فرموده است در همه میادین مجاهده حاضر و آماده جانفشانى هستند، قاسم هویت ما را ساخت و رفت و بر قلههاى بلند نشست و اکنون ناظر ما است. امیرالمومنین شناسنامه مالک را امضا کرده است:
ألا إنَّ مالِکَ بنَ الحارِثِ قَد قَضى نَحبَهُ، وأوفى بِعَهدِهِ، ولَقِیَ رَبَّهُ
بدانید که مالک بن حارث، روزگار خود را به پایان برد و به پیمان خویش وفا نمود و به دیدار پرورگارش شتافت
فَرَحِمَالله مالِکاً! لَو کانَ جَبَلاً لَکانَ فِنداً، ولَو کانَ حَجَراً لَکانَ صَلداً
خدا مالک را بیامرزد! اگر کوه مىبود، قلهاى دست نیافتنى و دور و بلند مىنمود! و اگر سنگ مىبود، صخرهاى سخت مىنمود!
للهِ مالِکٌ! وما مالِکٌ! وهَل قامَتِ النِّساءُ عَن مِثلِ مالِک! وهَل مَوجودٌ کَمالِک!
آفرین بر مالک! مالک که بود؟! آیا زنان، مانند مالک را مىزایند؟! آیا در روزگار ما چون مالک هست؟!
برادر ظریف عزیز ما! نزدیک به 8 سال است مهتران این دولت محترم در محافل و مجالس مىفرمایند: اگر ما نبودیم قحطی تمام ایران را گرفته بود، اگر ما نبودیم ایران در بنبست هستهاى مىماند، اگر ما نبودیم وضع صد برابر بدتر از این بود، اگر ما نبودیم معلوم نبود چه بر سر ایران میآمد، اگر غیر از ما دولت دیگرى بود کل ایران را از دست میداد.
به تعبیر وجود نازنین خودتان چطور و چگونه باید عدم را اثبات کرد؟
با ذرهاى انصاف مىشود براحتى دریافت که براى تحقق وعدههاى دولت و رئیسجمهور، میدان دیپلماسى باز بود و هیچ مانعى وجود نداشت و فکر نمىکنم از زمان خشایارشا تا به امروز کسى مانند جنابعالى و همراهانتان با همتایانشان در اقصى نقاط این عالم مذاکره و خوش و بش کرده باشند و اکنون هم حاصل همه وعدهها و عملکردهاى دولتمردان عزیز ما در معرض قضاوت و در متن زندگى مردم جریان دارد. شما ادعا کردید با اعمال سیاست تنشزدایى احترام و عزت را به گذرنامه ایرانى بازمىگردانید اما گذرنامه دیپلماتیک را هم از اعتبار انداختید و در دوران شما بود که نماینده ایران در سازمان ملل تروریست نامیده شد و از ورود او به نیویورک جلوگیرى کردند، دیپلماتهاى ایران را از هلند، آلمان و آلبانى اخراج کردند و بدتر از آن آلمانها دیپلمات ما را به بلژیک تحویل دادند و زشتتر از آن آلمان از سوخترسانى به هواپیماى شما خوددارى کرد و از همه قبیحتر در ماجراى فاجعه منا که نزدیک به 600 زائر مظلوم ایرانى به شهادت رسیدند، سعودیها اجازه ملاقات به شخص شما را ندادند. این بىاحترامیها بىعزتى افزونترى را به ارمغان آورد. رئیس دستگاه دیپلماسی کشور در فرازی از سخنان خود فرمودهاند به خاطر پرواز هواپیمایی جمهوری اسلامی به لبنان مورد مواخذه آمریکاییها و اروپاییها قرار گرفتهاند، ایشان هم در مقام دلجویی، از شخص رئیسجمهور و وزیر راه و مدیرعامل هما پیگیر این خطای استراتژیک مردان میدان شده و در نهایت مقصر هواپیماسوار شناخته شد و معلوم شد این جرم بزرگ متوجه عالیترین مرد میدان است.
من سوال میکنم آیا شما تعهدی سپرده بودید؟ آیا برای اینکه چه کسی از ناوگان حملونقل کشور خودش استفاده کند به آمریکاییها التزامی سپردهاید؟
آقایان تاریخنویس کشور را کجا بردهاید؟ و برنامههای بعدی شما چیست؟!
40 و چند سال پیش انقلاب شده است و مردم ایران ننگ دستنشاندگی را از سیمای سیاست ایران پاک کردهاند، شما از چه میترسید؟
معلوم است که شما FATF و امثال اینها را برای چه میخواهید؛ خوب است کمی به سخنان اخیر اردشیر زاهدی گوش کنید شاید برایتان روحیهبخش باشد.
شما حق دارید از مرد میدان ناراحت باشید و ناراحت بمانید اما حق ندارید با سیاسیکاری و از ترس و خوف از تهدیدهاى بىارزش نظام سلطه حیثیت کشور را به تاراج بگذارید.
شاخصترین دستاورد دولت و دستگاه دیپلماسى در سالیان اخیر همنشینى با همتایان آمریکایى و اروپایى و امضای برجام بود، برجامى که همه جا ادعا مى کنید سایه جنگ را از سر کشور برداشت، ما بالغ بر 40 سال با این تهدیدها مواجه بودیم و به برکت مردان میدان دشمن جرأت هیچ عمل غلطى را پیدا نکرد.
برجام، چه برجامى بود؟!
در سایه برجام، شما مومنانه و با شتاب فراوان و موبهمو تعهدات هستهای دولت ایران را اجرا کردید و ٩٧ درصد اورانیوم غنى شده را که حاصل سالها تلاش دانشمندان کشور بود از کشور خارج کردید.٧٨ درصد کل سانتریفیوژهاى فعال را اوراق کردید، ماهیت رآکتور آب سنگین اراک را تغییر دادید و قلب رآکتور را خارج کرده و از کار انداختید. در قبال این همه هزینههاى سنگین، آژانس بینالمللى انرژى اتمى بیش از ۱۵ بار صداقت عملى شما را در قبال نظام سلطه تأیید کرد اما در نقطه مقابل آمریکا و اروپا نه تنها به هیچ کدام از ۲۷ تعهد پذیرفته در برجام عمل نکردند، بلکه بر حجم و اندازه تحریمها افزودند و برادران دموکرات بالغ بر ٧٠٠ نوع و اعزه جمهوریخواه بالغ بر ٨٠٠ نوع تحریم را بر مردم ایران تحمیل کردند و قوانینی مانند آیسا و کاتسا معروف به مادر تحریمها و سیاهچاله تحریم علیه ملت مظلوم ایران وضع شد. در حالی که عمر دولت به انتها رسیده است اما دستاوردهاى مهمى هم براى مردم و معیشت و اقتصاد مردم به جا مانده است که من چند نمونه از آنها را عرض مىکنم تا در ساختن تاریخ از قلم نیفتد. در سال ٩٢ قیمت هر متر مربع مسکن در تهران ۳ میلیون و 899 هزارتومان بود و در سال ٩٩ حداقل 23 میلیون و 107 هزار تومان، در سال ٩٢ هر دلار ٢٩٠٠ تومان مىارزید و در سال ٩٩ به 24 هزار تومان رسید، یورو ۳ هزار و 940 تومان بود و بر کرسى 31 هزار تومانى نشست، در سال ٩٢ قیمت پراید 17 میلیون و 300 هزار تومان بود و در سال ٩٩ به بهای 120 میلیون تومان به فروش مىرسید، در سال ٩٢ یک قطعه سکه 925 هزارتومان ارزش داشت و در سال ٩٩ به 13 میلیون تومان رسید.
قیمت نان و گوشت و مرغ و تخممرغ هم که بماند.
اما بخش پایانى عرایضم را با زبان دیگرى تقدیم مىکنم. براى مرد میدان شدن خیلى چیزها لازم است؛ قلب بزرگ، دل شجاع، سر نترس، به سینه دشمن زدن، عشق بازى با تیر و ترکش، آشنا کردن رگ گردن با تیغ تکفیرى، پشت به دنیا و رو به قیامت حرکت کردن، خستگى روز و شبهاى بلند را در کنار شنى تانکها و روى خاک از تن به در کردن، بدنهاى قطعهقطعه شده را در آغوش کشیدن، از امام زمان جا نماندن و تسلیم محض ولایت بودن. غریبه بودن با میدان، مردان سیاست را به اشتباه محاسباتى مىاندازد. مرد میدان به درخواستهاى مقامات نظامى و امنیتى نظام سلطه بىاعتناست و مردان سیاست همنشینى با سیاستمداران مکار و غدار آمریکا را نشانه قوت و اقتدار مىدانند. دور ماندن و فاصله گرفتن مردان دیپلماسى از مردان میدان مولد اینگونه گلایهمندیها و قضاوتهاى غیرمنصفانه است. اگر مردان دیپلماسى از میدان و مرد میدان شناخت درستى داشتند و عظمت میدان را درک کرده بودند، هر کدامشان یک هوذه بن قیس و یک رکنآبادى و یک غضنفر در بیشه ولایت بودند. الحمدلله ما در دولت و وزارت امور خارجه از این سرداران و سروران میدان کم نداریم اما مخاطب من آنهایى هستند که خودشان مىدانند و عرصه را براى مردان میدان تنگ کردهاند. مانند همه جاى دنیا حرمت مرد میدان را حفظ کنیم؛ همان کسى که اگر داعش، جبههالنصره، احرارالشام و بقیه گروههاى روسیاه تکفیرى را مهار نمىکرد، امروز ساختمان و محوطه وزارت امور خارجه بازار بردهفروشان دولت خرافى شام و عراق بود. مرد میدانی که شما با بىمهرى شخصیت بزرگش را دستاویز توجیه ناکارآمدیهاى دیپلماسى دولت کردید، مرد همه میدانهاى مبارزه با استکبار بود، هر جا ورود کرد اقدام و عملش از جنس معجزه بود، حاجقاسم همان مردى بود که شما با سینه ستبر گفتى نباید او را تهدید کرد و آن کسى که از تهدید نمىهراسد، تخریبشدنى هم نیست و بدانید که اگر قلب و اخلاص و شجاعت و خودافکندگى و خداباورى سردار سلیمانى در سینه مردان سیاست و دستگاه دیپلماسى کشور بود، امروز نیازى به این قبیل تاریخسازیهاى شفاهى نبود. ناگفته نماند که بعد از این ماجراها جناب آقاى دکتر ظریف در پیام توئیترى خود سخن عمیق و حکیمانهاى را مطرح کردند که بسیار قابل احترام و اعتناست. ایشان مرقوم فرموده بودند براى خدا و مردم کار کنید نه براى تاریخ. حالا که فرصت در اختیار شماست، براى خدا نگذارید با شما تاریخ تحریف شود.
ارسال به دوستان
رهبر انقلاب در سخنان زنده تلویزیونی نکات مهمی را درباره اظهارات نسنجیده وزیر امور خارجه گوشزد کردند
تأدیب ظریف
بعضی از این اظهارات تکرار حرفهای خصمانه دشمنان و آمریکا بود
گروه سیاسی: رهبر حکیم انقلاب اسلامی در سخنان زنده تلویزیونی خطاب به ملت بزرگ ایران با تشریح جایگاه مهم معلمان و کارگران در پیشرفت کشور، انتخابات را به معنای واقعی کلمه فرصتی مهم برای ایران عزیز و عاملی بیبدیل برای استحکام پایههای نظام خواندند و با انتقاد از برخی تلاشها برای دلسرد کردن مردم نسبت به انتخابات، تأکید کردند: داوطلبان وعدههای فریبنده و بدون پشتوانه ندهند و با ارائه برنامههای واقعی با مردم سخن بگویند.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری، ایشان همچنین با ابراز تأسف و تعجب از سخنان نادرست برخی مسؤولان درباره سیاست خارجی تأکید کردند: نیروی قدس بزرگترین عامل مؤثر جلوگیری از دیپلماسی انفعالی در غرب آسیاست و نباید بهگونهای سخن گفت که حرفهای بیگانگان را به اذهان متبادر کند.
حضرت آیتالله العظمی خامنهای در آغاز سخنانشان، لیالی مبارک قدر را قله ماه پرعظمت رمضان خواندند و با توصیه به آحاد مردم برای استفاده از ظرفیت بینظیر ایام قدر، افزودند: دعا و تضرع و استغفار و اشک، از نمونههای ضیافت پربرکت رمضان است که باید با توجه و توسل هر چه بیشتر به پروردگار کریم، خود را مستعد بهرهمندی از این نعمتهای گرانقدر کرد. رهبر انقلاب در نگاهی کوتاه به شخصیت امام علی بن ابیطالب(ع)، امامت را مقامی بسیار والا و عالی برشمردند و افزودند: معنای امامت، ریاست دین و دنیا نیست، بلکه امامت مفهومی بسیار عالی است که درک آن جز معصومین و نخبگان معدود، برای دیگران ممکن نیست.
رهبر انقلاب با اشاره به ارادت شیعیان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر به امیرمؤمنان افزودند: این محبت و ارادت به علت خصوصیات عجیب مولای متقیان است که «عدالت حیرتانگیز، بیاغماض، گسترده و بدون هیچ ملاحظه» در رأس این خصوصیات قرار دارد.
ایشان زهد و بیاعتنایی کامل به دنیا، شجاعت، مهربانی و رأفت در مقابل ضعیفان، عزم راسخ در مقابل زورگویان و مستکبران، فداکاری در راه حق، حکمت عمیق در گفتار و استواری در رفتار را از دیگر ویژگیهایی دانستند که در حضرت علی(ع) در اوج کمال و درخشش است. رهبر انقلاب، پیروی از امیرمومنان در خصوصیات شخصی و آداب حکومت را وظیفهای سنگین خواندند و افزودند: ما در این زمینهها خیلی عقب هستیم.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به شوق بینظیر مولای متقیان به شهادت، گفتند: خدا را شاکریم که در دوران ما نیز مردان فداکاری بودند و هستند که در اقتدا به مولایشان، عاشق شهادت بودند که حاجقاسم سلیمانی از چهرههای بزرگ این عرصه است. رهبر انقلاب سپس در تبیین جایگاه و شأن مهم معلم، به برخی ویژگیهای شهید مطهری پرداختند و افزودند: شهید مطهریعالم، فیلسوف، متفکر، فقیه و مسلط به مسائل فکری بود اما ویژگی مهم استاد شهید آن بود که در عرصه تولید و انتشار فکر درست، متقن و عمیق، در یک جهاد نرمافزاری مداوم بود و با دغدغهمندی نسبت به مخاطبانش و جامعه، با امواج منحرف فکری شرق و غرب مقابله میکرد.
رهبر انقلاب مسؤولیتشناسی و تکلیفگرایی را ۲ ویژگی دیگر شهید مطهری خواندند و گفتند: او با اولویت دادن به نیازهای جامعه، ظرفیتهای حوزه فکر و علم را به این نیازها نزدیک میکرد که معلمان عزیز باید این ویژگیها و روشها را الگو قرار دهند.
حضرت آیتالله خامنهای صیانت از فکر دانشآموزان و دانشجویان را از مسؤولیتهای مهم معلمان برشمردند و افزودند: معلمان باید با امانت و توانایی و مهارت، اندوختههای علمی بشر را به نسل نوجوان و جوان منتقل کنند و شاگردان خود را اهل فکر و اندیشه بار بیاورند.
ایشان معلمان را از افسران سپاه پیشرفت کشور خواندند و افزودند: معلمان باید این جایگاه عظیم را باور کنند و با احساس مسؤولیت، نقش تاریخی خود را ایفا نمایند. رهبر انقلاب با اشاره به هجوم بیگانگان و منحرفان به افکار جوانان تاکید کردند: معلمان باید ضمن استفاده از ظرفیت عظیم آموزش و پرورش، برای خنثی کردن این تهاجم بزرگ نیز جهادگونه تلاش کنند تا ریزشها به صفر نزدیک شود و رویشها در بالاترین سطح قرار گیرد. رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به شأن بسیار باارزش و تأثیرگذار معلمان افزودند: درک این جایگاه والا و تعیینکننده باید به فرهنگ عمومی تبدیل شود که رسانهها، دستگاههای تبلیغاتی و آموزشوپرورش در این عرصه مسؤولیت سنگینی دارند. حضرت آیتالله خامنهای، گشودن گرههای معیشتی معلمان را مهم خواندند و با اشاره به مسؤولیت دولت و مجلس در این زمینه، از تلاش بیدریغ معلمان برای ادامه آموزش در دوران کرونا و همراهی خانوادهها بهخصوص مادران صمیمانه تشکر کردند.
رهبر انقلاب اسلامی بخش دیگری از سخنانشان را به مناسبت روز کارگر، به موضوع شأن و جایگاه کارگر و لزوم حمایت همهجانبه از این قشر زحمتکش و تأثیرگذار و همچنین نقش کارگران در پیشرفت اقتصادی و استقلال کشور اختصاص دادند.
حضرت آیتالله خامنهای به جایگاه والای کارگر در اسلام و بوسه پیامبر بر دستان کارگر اشاره کردند و گفتند: در یک اقتصاد مستقل و تولیدمحور، کارگر ستون اصلی است و این نقش تأثیرگذار کارگران باید با کمک دستگاههای تبلیغاتی و رسانهها به فرهنگ عمومی تبدیل شود. ایشان افزودند: از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی بدخواهان و بیگانگان تلاش کردند جامعه کارگری را در مقابل نظام قرار دهند اما کارگران جانانه در کنار نظام ایستادند که نمونه بارز آن دوران دفاع مقدس است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به شعار سال و موضوع پشتیبانی از تولید، خاطرنشان کردند: یکی از انواع پشتیبانی از تولید، حمایت از کارگران است، زیرا کارگر فعال و بانشاط، ثروت ملی ایجاد میکند که در نهایت زمینهساز آبرو، اقتدار و استقلال کشور خواهد بود.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر اینکه حمایت از کارگر فقط افزایش پایه حقوقی متناسب با افزایش تورم نیست، افزودند: ارتقای سطح مهارتآموزی و تخصص کارگران، توجه به بیمه و بهداشت و درمان آنان، امنیت شغلی، برنامهریزی برای مسکن کارگران و ایجاد روابط عادلانه میان کارگر، کارآفرین و دولت ابعاد دیگر موضوع حمایت از کارگر است. ایشان برنامهریزی صحیح برای ایجاد اشتغال و پیگیری دقیق و منضبط آن و همچنین استفاده از ظرفیت بخش خصوصی برای ایجاد اشتغال را کمک بزرگی به پیشرفت اقتصادی کشور خواندند و گفتند: ایجاد اشتغال علاوه بر برکات اقتصادی، برکات اجتماعی و سیاسی هم دارد، زیرا در جامعه بویژه در نسل جوان، زمینهساز نشاط و تحرک و سرزندگی و مانع شکلگیری بسیاری از آسیبهای اجتماعی و حتی امنیتی است.
ایشان با اشاره به ابعاد چندجانبه ایجاد اشتغال در جامعه، یکی از برنامههای مهم و مورد انتظار از دولتها را برنامه ایجاد اشتغال دانستند و با بیانی هشدارآمیز خاطرنشان کردند: افرادی که به علت منافع شخصی خود و برای استفاده از زمین و ارزش افزوده آن، کارخانهها را به تعطیلی میکشانند، بدانند مرتکب کار باطل و حرام شدهاند و این کار، خیانت به مردم و کارگران و استقلال و اقتصاد کشور و ضربه به تولید ملی است.
رهبر انقلاب اسلامی دستگاههای مسؤول بویژه وزارت صمت و وزارت جهاد کشاورزی را به نقشآفرینی جدی برای مقابله با این پدیده و برخورد با این افراد توصیه مؤکد کردند.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین با اشاره به نظر کارشناسان اقتصاد مبنی بر لزوم فعال شدن کارگاههای کوچک و متوسط در کنار کارگاههای بزرگ، افزودند: گسترش این کارگاهها علاوه بر ایجاد اشتغال، زمینهساز تولید ثروت برای عموم مردم بویژه طبقات ضعیف و متوسط است. ایشان خاطرنشان کردند: بهترین روش برای خنثی کردن تحریمها تلاش واقعی و غیرشعاری برای تقویت تولید ملی است که دشمن را از ادامه تحریم مأیوس خواهد کرد و در نتیجه تحریمها برطرف میشود.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنانشان، انتخابات را به معنای واقعی کلمه فرصت مهم و بینظیری برای استحکام پایههای اقتدار و امنیت کشور خواندند و گفتند: عدهای با خدشه وارد کردن در اصل انتخابات یا در عملکرد دستاندرکاران اعم از شورای نگهبان یا دستگاههای دیگر موجب دلسردی مردم میشوند که این کار غلط است. ایشان افزودند: در جمهوری اسلامی همه انتخاباتها سالم برگزار شده است. ممکن است تخلفات کوچکی روی داده باشد اما در نتیجه انتخابات هیچ تأثیری نداشته و همواره انتخابات در جمهوری اسلامی همراه با امانت بوده است.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: البته برخی هنگامی که نتیجه مورد نظر آنها در انتخابات حاصل میشود آن انتخابات را سالم میخوانند اما اگر نتیجه مورد نظر آنها به دست نیاید یا برگزارکنندگان را متهم میکنند یا همانند سال ۸۸ اغتشاش به پا میکنند که آن متهم کردنها بیانصافی است و اغتشاش به راه انداختن جرم است. ایشان در یک توصیه مهم به افرادی که وارد عرصه انتخابات میشوند، گفتند: این افراد از سخنان و وعدههای فریبنده و بدون پشتوانه فکری و بدون در نظر گرفتن امکانات یا بدون اطلاع از آنها حتما پرهیز کنند. رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: کسانی که وارد عرصه انتخابات میشوند باید یک برنامه واقعی ارائه دهند بهگونهای که کارشناسان با شنیدن این برنامه، آن را تصدیق کنند. حضرت آیتالله خامنهای افزودند: البته برخی اوقات هم از برخی افراد حرفهایی صادر میشود که گویا قانون اساسی را قبول ندارند، در حالیکه کسی که میخواهد وارد عرصه انتخابات شود باید معتقد به اسلام، قانون اساسی و رای مردم باشد، لذا مطالبه جدی داریم که این موضوع رعایت شود.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین از اظهارات بعضی مسؤولان که در روزهای اخیر از رسانههای مخالف جمهوری اسلامی پخش شد و تکرار حرفهای خصمانه دشمنان و آمریکا بود، ابراز تعجب و تأسف کردند و گفتند: آمریکاییها سالهاست از نفوذ معنوی ایران در منطقه و عوامل آن یعنی نیروی قدس و شهید سلیمانی بشدت ناراحتند و اساسا سردار سلیمانی را به همین علت به شهادت رساندند، بنابراین نباید چیزی گفته شود که حرف آنها را تأیید کند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: سیاست کشور از انواع برنامههای اقتصادی، نظامی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و همچنین سیاست خارجی تشکیل شده که همه این بخشها باید با هم به پیش برود و نفی هر یک از این بخشها خطای بزرگی است که نباید از مسؤولان کشور سر بزند. ایشان تأکید کردند: نیروی قدس بزرگترین عامل مؤثر جلوگیری از دیپلماسی انفعالی در غرب آسیاست و زمینهساز تحقق سیاست عزتمندانه جمهوری اسلامی شده است.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به تمایل غربیها برای بازگرداندن سیطره دوران طاغوت خود بر ایران، گفتند: بر همین اساس آنها با هرگونه تحرک دیپلماسی و گسترش روابط ایران با چین و روسیه و همچنین همسایگان مخالفند و حتی در مواردی با فشار، مسؤولان کشورهای همسایه را از سفر به ایران منصرف کردهاند که ما در مقابل این فشارها باید به شکل مستقل، پرتلاش و پرتوان عمل کنیم. رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه سیاست خارجی در همه جای دنیا در مجامع بالادستی تعیین میشود و نه در وزارت امور خارجه، افزودند: وزارت امور خارجه در تعیین سیاستها مشارکت دارد اما تصمیمگیر نیست، بلکه مجری است.
ایشان خاطرنشان کردند: در کشور ما نیز سیاست خارجی در شورای عالی امنیت ملی با حضور مسؤولان تعیین میشود و وزارت امور خارجه باید با شیوههای خود آن را اجرا کند.
حضرت آیتالله خامنهای در پایان با آرزوی توفیق الهی برای مسؤولانی که قصد خدمت به میهن دارند، تأکید کردند: نباید جوری حرف زد که از آن برداشت قبول نداشتن سیاستهای کشور شود و دشمنان از آن مطالب شاد شوند.
* واکنش ظریف به بیانات رهبر انقلاب
وزیر امور خارجه در واکنش به بیانات مقام معظم رهبری درباره فایل منتشرشده از صحبتهای وی مطلبی را در صفحه اینستاگرام خود به شرح زیر منتشر کرد:
«بسمالله الرحمن الرحیم
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر
بیانات مشفقانه مقام معظم رهبری همچون همیشه برای من و همکارانم ختم کلام و نقطه پایانی برای بحثهای کارشناسی است.
به عنوان یک کارگزار و پژوهشگر روابط خارجی، همواره باور داشتهام برای قوام این مرز و بوم خدایی، سیاست خارجی باید موضوع وفاق و انسجام ملی باشد و از بالاترین سطح مدیریت و هدایت شود و بر این اساس پیروی از نظرات و تصمیمات رهبری ضرورتی غیرقابل انکار برای سیاست خارجی است.
بسیار متأسفم که برخی نقطهنظرات شخصی که صرفا برای انتقال صادقانه تجربیات و بدون قصدی برای انتشار بیان شده بود، دزدانه منتشر و به صورت گزینشی مورد بهرهبرداری و دستمایه خصومتورزی بدخواهان کشور و مردم و انقلاب گردید و اسباب تکدر خاطر شریف مقام معظم رهبری را فراهم آورد.
امیدوارم به یاری خدا اینجانب و همکارانم بتوانیم در کنار دیگر خدمتگزاران در اجرای بیکم و کاست منویات مقام معظم رهبری برای پیشرفت ایران عزیزمان یکدل و یکصدا کوشا باشیم».
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|