|
بررسی دلایل نخستین شکست پرسپولیس مقابل آلومینیوم اراک در دور برگشت لیگ با سرمربی برزیلی
از 300 کیلومتری گل خوردند نه 50 متری
مهدی طاهرخانی، دبیر گروه ورزشی: بگذارید حرف آخر را همین اولش بزنم تا اگر حوصله خواندن همه متن را ندارید، مظنه دستتان بیاید این همه کلمه کنار هم قرار گرفتند تا تهش چه پیامی را بدهند؛ پرسپولیس از 50 متری گل نخورد، آنها از فاصله 300 کیلومتری و از تهران دروازهشان فرو ریخت. نه در روز بازی؛ که خیلی پیشتر از سوت بیژن حیدری.
درست در همان روزهایی که جواد نکونام بابت جذب نشدن چند ستاره از لیست اول و دومش در حال تسویهحساب رسانهای با علی خطیر در کف مجازی بود، درست در همان روزهایی که سرمربی استقلال بیهیچ رودربایستی، مدعی شد مدیریت باشگاه به دنبال ناکامی اوست، کمی این سوتر، سرمربی برزیلی پرسپولیس نمیدانست باید روز پنجشنبه با کدام ترکیب به میدان برود، سرلک و عمری را به واسطه سرباز شدن از دست داد، عالیشاه محروم بود اما تکلیف 4 بازیکن جدید را کسی نمیدانست. عیسی آلکثیر و عبدالکریم حسن مدتها با تیم تمرین کرده بودند و میخواستند در نخستین مسابقه میخ خود را محکم بکوبند. ارونوف ازبک هم تازه از اردوی تیم ملی کشورش آمده و در بهترین شرایط ممکن برای مسابقه قرار داشت. باید به این ۳ نفر ابوالفضل بابایی را هم اضافه کرد که با لقب جوان آیندهدار و پدیده لیگ یک جذب پرسپولیس شده است. بدون تردید از این 4 بازیکن ۳ نفرشان میتوانستند در اراک به میدان بروند، آن هم در منطقهای که پرسپولیس بیشترین ضعف را در نیمفصل نخست داشت. هواداران این تیم منتظر بودند سرانجام چند گلزن بیایند و آنها را از این وضعیت نجات دهند. یکی شبیه اوج همین عیسی که در نهایت از 2 موقعیت خوب، یکی را درون دروازه جا میداد اما درست همان روزی که مجمع باشگاه پرسپولیس برگزار شد و به صورت مشخص و واضح این پیام را وزارت ورزش به همه مجازیها مخابره کرد که رضا درویش تا پایان فصل در سمتش ابقا شده است، او به افشین پیروانی خبر داد به اوسمار بگو بدون خریدهای جدید تیمش را برای اراک آماده کند!
* خاطرات اراک محال است از یادشان برود
آلومینیوم اراک، همان نامی است که بیش از هر تیم دیگری در این چند فصل، پرسپولیس را آزار داده است. این دیدار از چند جهت برای قرمزها دارای اهمیت بود؛ نخستین مصافی به حساب میآمد که اوسمار به عنوان سرمربی کارش را شروع میکرد و از سوی دیگر پرسپولیس باید خاطرات شکست 3 بر 2 فصل قبل را پاک میکرد.
درست در روزهایی که عدهای در فضای مجازی هشتگ اخراج درویش را داغ کرده بودند، نه صدایی از کادر فنی قرمزها بلند شد و نه حتی حواس هواداران به این خطر بزرگ بود؛ پرسپولیس بدون خریدهایش در اراک به مشکل برخواهد خورد. تصور کنید این وضعیت برای استقلال پدید میآمد! بدونشک نکونام یک هفته تمام علیه خطیر مصاحبه میکرد و میگفت با باز نکردن پنجره، قصد تضعیف تیم من را دارید اما «اوسمار ویرا» که خودش را شدیدا وامدار درویش میداند، هیچ اعتراضی به این موضوع نکرد. او بازیکنان تازه واردش را با خود به اراک برد به این امید که در لحظه آخر پنجره باز میشود اما خبری از باز شدن پنجره نبود؛ شهاب زاهدی در این دیدار فرصت پیدا کرد به عنوان مهاجم ثابت به میدان برود، نبیل باهویی به اندازه کافی زمان برای گلزنی داشت و به وحید امیری بعد از مدتها بازی رسید اما هیچ چیزی برای سورپرایز هواداران وجود نداشت. اگرچه در نیمه نخست، بازی پایاپای بود اما در نیمه دوم پرسپولیس توپ و میدان را در دست گرفت و تازه از اینجا به بعد بود که عوارض باز نشدن پنجره خودنمایی کرد. شهاب زاهدی و نبیل باهویی فرصتهای تک به تک را از دست دادند. همانند اکثر بازیهای نیمفصل اول، فرصت خراب کردن توپ برای زاهدی، صادقی و سروش پیش آمد. حتی همان اشتباه داوری در نگرفتن پنالتی هم نعل به نعل تکرار شد. انگار یکی از بازیهای نیمفصل نخست را برداشته باشی و زیرش یک کاربن بگذاری. همه چیز شبیه همان روزهایی بود که پرسپولیس به سختی موقعیت به دست میآورد و به سادگی از دست میداد اما قرار نبود این سناریو برای آلومینیوم هم عینا تکرار شود. بیرانوند این بار از حوالی مرکز زمین گل خورد. چند قدم بیش از حد بیرون آمد و با یک شوت از 50 متری غافلگیر شد!
* برانکو به این دلیل نیامد
شکست در اراک برای پرسپولیس اتفاق جدید و تازهای نیست. در 4 فصل اخیر آنها ۳ مرتبه در این شهر بازی را به آلومینیوم واگذار کردهاند اما یک تفاوت بزرگ این بار وجود داشت؛ این نقطه شروع یکی از بینام و نشانترین مربیان یک دهه اخیر پرسپولیس بود. به وضوح خیل عظیم هواداران این تیم پس از استعفای گلمحمدی، منتظر برانکو بودند اما سرمربی کروات و باهوش سابق قرمزها، در 70 سالگی میدانست تفاوت «وعده» و «توانایی» در مدیریت پرسپولیس به چه اندازه است. او پختهتر از آن است که خام حرفهای بیپشتوانه شود. او خبر داشت چرا گلمحمدی، اصرار به خروج داشت و سرانجام رفت.
این جعبه قرمز با ظاهری فریبا و پرزرق و برق به هیچ عنوان برای برانکو فریبنده نبود که بخواهد بعد از سپری کردن یک دوره کامل موفق و رشکبرانگیز در پرسپولیس، مجددا خودش را در آزمونی دشوار قرار دهد. برخلاف برانکو که تقریبا سالهای پایانی مربیگریاش را سپری میکند، اوسمار ویرا در آغاز راه است. او از فرصت پرسپولیس و مربیگری در یکی از پرطرفدارترین تیمهای آسیا برای خودش میخواهد پلی بسازد برای سالهای سال کار در منطقه. درست همان مسیری که برانکو 2 دهه قبل با تیم ملی فوتبال ایران شروع کرد. اینکه چرا برانکو هدیه را باز نکرده پس فرستاد و در این سو اوسمار ویرا با آغوشی باز آن را پذیرفت، آنقدر واضح است که محتاج واگویی مجدد نیست.
* قیمت این ۳ امتیاز چند بود؟
اما یک حقیقت تلخ در این بین برای هواداران پرسپولیس وجود دارد. برخلاف همه وعدههای داده شده مبنی بر بستن تیمی خوب و آماده فتح لیگ، پرسپولیس حتی توان باز کردن پنجره نقل و انتقالاتیاش را ندارد. گفته شده مبلغی بین 2 تا 3 میلیارد تومان؛ این همه پولی است که بهای نپرداختنش را با 3 امتیاز در اراک پس دادند. اگر پرسپولیس همانند همه سالهای گذشته تا هفته پایانی در کورس قهرمانی باقی بماند، آنگاه خواهید دید چگونه همین 3 امتیاز تکلیف قهرمان، نایبقهرمان و حتی تیم سوم را مشخص میکند. درست مشابه نیمفصل نخست که تنها 2 امتیاز همه تفاوتهای ۳ تیم برتر را مشخص کرد.
صدالبته سایر مدعیان لیگ هم تا پایان لیگ امتیاز از دست میدهند اما موضوع مهم و متفاوت برای پرسپولیس این است که این تیم بازیکنان شاخص و تعیینکنندهای در هفته شانزدهم در اختیار داشت که شاید هر یک از آنها بویژه عیسی و ارونوف توانایی عوض کردن نتیجه را به تنهایی داشتند.
اگر هواداران پرسپولیس در یک هفته گذشته با چند مصاحبه اخطارآمیز کادر فنی، متوجه تاوان واقعی بسته ماندن پنجره میشدند، شاید انرژی خود را عوض داغ کردن هشتگ اخراج درویش، به همین موضوع اختصاص میدادند اما حواس هیچکس به خطر جدی و مهم اراک نبود. رضا درویش از ابتدای هفته قبل نگران تحرکات افرادی بود که رایزنی خود را برای حضور در هیاتمدیره پرسپولیس شروع کرده بودند. او هم به تناسب و فراخور نفوذش طبیعتا لابیهایش را برای ماندن آغاز کرد. مجمع باشگاه برگزار شد و دست آخر اعلام کردند تا پایان لیگ، درویش مدیرعامل باقی میماند. از سوی دیگر اوسمار خودش را تمام و کمال وامدار این مدیریت میداند و از این رو هیچ نگفت؛ حتی بعد از شکست.
* آن جنگ به از این صلح
این تفاوت بزرگ امروز استقلال و پرسپولیس است. نه اینکه اختلاف عیان و واضح مدیرعامل و سرمربی امتیاز مثبت و اصولا رخداد خوبی تلقی شود؛ هرگز! اما دستکم این اختلاف نظر موجب میشود سرمربی تیم اجازه ندهد به بهانه نداشتن پول سر تیمش کلاه برود. خطیر به هر قیمتی که بود پنجره ۳ قفله استقلال را باز کرد و با خرید سیلوا، ماشاریبوف و فخرالدینی، تا حد ممکن تیمش را تقویت کرد. شاید عدهای بگویند با این حجم اختلافات، استقلال قادر نیست قهرمان شود که از قضا هم استقلال لیگ هشتم (مدیریت واعظ و سرمربیگری قلعهنویی) و هم نیمفصل نخست لیگ جاری، ۲ گزاره دمدستیاند که ثابت میکند اختلاف و همنظر نبودن مدیرعامل و سرمربی مانع قهرمانی یک تیم نمیشود. حتی مدیریت درویش و مربیگری یحیی هم در فصل گذشته از این دست بود.
دستکم رودربایستی در جریانات این تیم دیده نمیشود و کادر فنی با صدای بلند، مطالباتش را طلب میکند. درست برخلاف پرسپولیس که ناباورانه حاضر شد چند میلیارد در اردوی امارات هزینه کند اما حواسش نبود بسته بودن پنجره آن هم در یکی از مهمترین بازیهای خارج از خانه در نیمفصل دوم، بهایش ۳ امتیازی است که شاید در پایان، جام را از آنها بگیرد. آینده ثابت خواهد کرد مدل مطالبهگرانه نکونام و خطیر بهمراتب بهتر از تعامل از روی اجبار اوسمار و درویش است. در مدل نخست شاید جنگ اعصاب برای هوادار ایجاد شود اما خبری از کلاه گذاشتن و کوتاه آمدن نیست که همین یعنی بازی برد - برد برای هوادار.
ارسال به دوستان
تقویت نظام محاسباتی جامعه در دوران تضعیف مراجع سیاسی نیازمند حرکت جمعی و مردمی است
راهکار تبیین تودهای
* افزایش فعالیتهای انتخاباتی علی مطهری و احتمال سرلیستی او در فهرستهای انتخاباتی
گروه سیاسی: نظام تبلیغ و تبیین در هر بازه زمانی و گستره مکانی نیازمند شناخت دقیق از مناسبات اجتماعی و ابزارهای اطلاعرسانی است که جا ماندن از آن امکان برقراری ارتباط صحیح میان خواص و توده جامعه را مسدود میکند. شاید در سادهترین وجه از این قاعده بتوان به تحولات ابزارهای ارتباطی اشاره کرد که هندسه جدیدی را برای ارتباطات اجتماعی تعریف کرده است اما از سوی دیگر تحولات نسلی، اجتماعی و سیاسی نیز زبان جامعه را تغییر میدهد. آنچه در ادبیات سیاسی به آن دال مرکزی گفتمانها گفته میشود ناظر بر آن وجه مرکزی سوژه سیاسی هر گروه و جناح است. این دال مرکزی نمیتواند مجزا از خواستههای جامعه طرح شود (که اگر چنین شود از همراه ساختن جامعه با خود محروم میشود) و اگر تعریف نیز یکسره به جامعه و جو موجود سپرده شود، عملا جریان سیاسی سوژگی خود را به عنوان گروهی که به دنبال جهتبخشی به جامعه است از دست میدهد. در این فضا طبیعی است حیات و ممات گروههای سیاسی مرجع یا آنچه از آن به عنوان «خواص» یاد میشود، در تعادلبخشی به این 2 وجه باشد.
با این حال در آستانه 11 اسفند و برگزاری 2 انتخابات مهم مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، به نظر میرسد جایگاه تضعیفشده مراجع سیاسی بار دیگر خود را در فضای عمومی جامعه نمایان ساخته است، به گونهای که بسیاری از مراجع سنتی موثر بر سیاست و جامعه از خلق ارتباط با توده عاجز ماندهاند؛ مسالهای که رد آن را در بیانات چندی پیش رهبر انقلاب نیز میتوان پیدا کرد. ایشان در سخنرانی 16 بهمنماه در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش، در طرح بحثی در چارچوب تکلیف خواص در انتخابات، نسبت به لزوم پیگیری این مساله تاکیدات جدی داشتند. رهبر انقلاب با تعریف خواص به «شتابدهندگان حقیقی»، دایره افرادی که جزو خواص به حساب میآیند را از تعاریف سنتیاش فراتر برده و خاطرنشان کردند: منظور از خواص، صرف نام و نشاندار بودن نیست، بلکه خواص کسانی هستند که در همه قشرها و صنوف ملت، با فکر، شناخت و قدرت تشخیص عمل میکنند و بدون تبعیت از جو و فضاسازیها، با قدرت و شجاعانه و بهنگام، به وظایف خود عمل میکنند. ایشان وظیفه و نقشآفرینی خواص در موارد حساس را سنگین خواندند و گفتند: خواص باید جهت عمومی حرکت جامعه را حفظ کنند و نگذارند این حرکت دچار انحراف شود که اگر از این وظیفه غفلت شود، حوادثی پیش خواهد آمد که ضربههای تاریخی به همراه میآورد. حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای با تأکید بر اینکه جبهه دشمن برای خواص برنامه خاص دارد، افزودند: هدف دشمن این است که خواص با گرفتار شدن به تردید و تعلل و جذب شدن به چرب و شیرین دنیا، در بزنگاهها و مواقع حساس، کار لازم و نقش شتابدهندگی خود را انجام ندهند. ایشان با اشاره به در پیش بودن انتخابات 11 اسفند، این میدان سیاسی مهم را از جمله مصادیقی دانستند که نیازمند حضور فعالانه خواص در جهتدهی به افکار عمومی است.
طرح بحث خواص موضوع جدیدی در منظومه فکری رهبر انقلاب به حساب نمیآید و ایشان از نخستین سخنرانیهای دوران رهبری خود به نقش مثبت و منفی خواص در تحولات اجتماعی نگاه ویژهای داشتند. با این حال از نظر فراوانی بحث، سالهای ۷۷،۷۵ و 88 را باید 3 سالی دانست که ایشان بیش از زمانهای دیگر به این انگاره در سخنرانیهایشان تاکید کردهاند و از قضا هر 3 سال مذکور سالهایی یا در آستانه یا در میانه تحولات سیاسی تاثیرگذار بوده است.
* تبیین تودهای، رسالتی انقلابی
استفاده از تعابیری چون جنگ ترکیبی در تحلیل رهبر انقلاب از شرایط حاضر کشور گویای این واقعیت است که فضای تبلیغاتی در سالهای گذشته شرایطی چندوجهی و مجزا را در قیاس با ادوار پیشین داشته است. در این فضا طبیعتا واگذار کردن میدان تبیین و توصیف شرایط به دشمنان باعث میشود روایت غالب نسبت به شرایط کنونی و چشمانداز آینده توسط کسانی تعریف شود که اساسا به دنبال تضعیف اهرمهای اقتدار ایران اسلامی هستند.
تاکید رهبر انقلاب در 3 سال گذشته بر کلیدواژه «جهاد تبیین» همین جا معنا پیدا میکند. در «جهاد تبیین» اساسا رسالت اصلی روشن کردن دستگاه محاسباتی توده جامعه است. در این جنگ محاسباتی «تبیین تودهای» حوادث و تحولات امری ضروری برای پیشبرد انقلاب اسلامی است. آنچنان که در نمونه حاضر یعنی انتخابات به راحتی میتوان اهمیت چنین مسالهای را درک کرد.
هرچند به شکل طبیعی گروههای مرجع باید پیشران «تبیین تودهای» باشند اما خب ضعف این گروهها در سالهای اخیر باعث شده در عمل از بسیاری از جریانهای اجتماعی نیز عقب بمانند با این حال نباید ضرورت ایده «تبیین تودهای» را تضعیف کند.
مختصات کلی این تبیین را در چند مورد میتوان به صورت مختصر تعریف کرد:
1- تبیین تودهای پشتوانه تئوریک و نظری دارد اما جامعه هدف خود را صرفا در میان نخبگان جستوجو نمیکند؛ به همین خاطر اهتمام خود را بیش از هر چیز به نزدیکترین موضوع جامعه و نخبگان معطوف میکند. این قرابت موضوعی میتواند در نهایت به یک ادراک جمعی مشترک تبدیل شود.
2- این تبیین نیازمند زبانی فراگیر است که جامعه را با تمام تکثر و تنوعش با خود همراه کند. زمانی که زبان تبیین، پیوند حداکثری به نظام ارزشی یک بخش از جامعه داشته باشد، در همراه کردن دیگر بخشهای جامعه ناکام خواهد ماند.
3- آینده را در نسبت با حال حاضر توضیح میدهد. زمانی جامعه میتواند با یک روایت سیاسی احساس همسویی کند که میان وضع مطلوب یا نامطلوب موجودش با نقشه راهی که برای آینده طرح میشود پل بزند. بسیاری از فعالیتهای تبلیغی و تبیینی به علت فقدان این ارتباط در قانع کردن مخاطبان خود ناکام میمانند.
4- خاستگاه این تبیین باید در پیوند با مردم باشد. اساسا چیزی که مراجع سیاسی را از نهادهای سیاسی جدا میکند اعتباری است که این مراجع از سوی مردم دارند، به گونهای که در صورت از دست دادن نهادهایشان نیز حد بالایی از اعتبار خود را حفظ میکنند. طبیعی است گروههای مردمی و چهرههای مورد اعتماد بین آحاد جامعه توانایی بیشتری در «تبیین تودهای» خواهند داشت.
ارسال به دوستان
سیدحسن نصرالله خطاب به اسرائیل: بهای خون غیرنظامیان خون خواهد بود، نه پایگاههای ارتش
جنگ تمامعیار با صهیونیستها
دبیرکل جنبش مقاومت اسلامی لبنان دیروز اعلام کرد: ما در جنگی تمامعیار با رژیم صهیونیستی قرار داریم. اکنون میدان جنگ گسترده شده و ما هیچ محدودیتی در هدف قراردادن نیروهای دشمن نداریم. دبیرکل حزبالله لبنان دیروز در مراسمی به مناسبت بزرگداشت رهبران شهید مقاومت لبنان صحبت کرد.
سیدحسن نصرالله در این سخنرانی گفت: فداکاریهای جنبشهای مقاومت از یک حالت هیجانی یا یک واکنش موقت ناشی نمیشود، بلکه از آگاهی، بصیرت و شناخت اهداف ناشی میشود. وی با اشاره به حملات هوایی اخیر به جنوب لبنان از سوی رژیم صهیونیستی گفت: باید جلوی تجاوز به شهرهای نبطیه و صوانه گرفته شود، زیرا غیرنظامیان را هدف قرار داد و منجر به شهادت تعداد زیادی از آنها شد و ما میگوییم آنچه اتفاق افتاد عمدی بود.
دبیرکل حزبالله تاکید کرد: ما در مرکز یک نبرد واقعی قرار داریم. ما در جبههای هستیم که بیش از 100 کیلومتر امتداد دارد و شهادت رزمندگان مقاومت بخشی از این نبرد است. نصرالله افزود: دشمن تاوان ریختن خون زنان و کودکان ما را در نبطیه و صوانه خواهد داد.
نصرالله با اشاره به توان و دقت بالای موشکی حزبالله گفت: مقاومت لبنان توانست با استفاده از موشکهای دقیق و نقطهزن خود کریات شمونه در ایلات اشغالی را هدف قرار دهد.
وی خطاب به رژیم صهیونیستی گفت: خون، بهای خون غیرنظامیان خواهد بود نه پایگاههای ارتش رژیم صهیونیستی، زیرا وقتی موضوع به غیرنظامیان کشیده میشود، این موضوع برای ما از حساسیت خاصی برخوردار است. سیدنصرالله گفت که مقاومت دشمن را وادار کرد در یک بحران وجودی به سر برد که اوج آن توفان الاقصی بود. دبیرکل حزبالله افزود: تسلیم شدن یعنی ذلت، بردگی و تحقیر بزرگان ما، تحقیر فرزندان ما، تحقیر آبرو و اموال ما.
نصرالله با انتقاد از ناتوانی کشورهای مسلمان در یاری رساندن به ملت فلسطین گفت: آیا این ذلت، ضعف و سستی کشورها نیست که با 2 میلیارد مسلمان نمیتوانند برای مردم غزه دارو و غذا ارسال کنند؟ وی در ادامه گفت: از جمله وظایفی که بر دوش ما و بر دوش ملتهای مسلمان و آزادگان جهان گذاشته شده، تبیین حقایق است.
وی با اشاره به ادعاها و تبلیغات دروغین رژیم صهیونیستی درباره اقدامات مقاومت فلسطین در حمله 7 اکتبر گفت: رژیم صهیونیستی نتوانست حتی یک مدرک از دروغهایی را که 7 اکتبر میگفت به دنیا ارائه دهد.
نصرالله گفت: حتی کسانی که خود را دوست حماس میدانستند نیز بسیاری از دروغهای اسرائیل درباره توفان الاقصی را باور کردند.
وی تصریح کرد: اگر ایالات متحده آمریکا، تسلیح و حمایت از اسرائیل را همین حالا متوقف کند، تجاوز و جنگ هم بلافاصله متوقف خواهد شد، چه نتانیاهو بخواهد چه نخواهد. نصرالله با بیان اینکه آمریکا بیشتر از اسرائیل بر هدف نابودی حماس اصرار میکند، تاکید کرد که مسؤول هر قطره خونی که در منطقه ریخته میشود، دولت آمریکاست و مقامات اسرائیل صرفا ابزارهای آن هستند. دبیرکل حزبالله در ادامه گفت: آنچه عملیات توفان الاقصی فاش کرد، این بود که هدف اسرائیل، در حقیقت کوچاندن و آواره کردن فلسطینیان و تشکیل دولت کاملا یهودی است.
سیدحسن نصرالله خاطرنشان کرد: مهمترین مسؤولیت امروز جلوگیری از کوچاندن فلسطینیان است. دبیرکل حزبالله گفت: هدف از محاصره نوار غزه، مرگ تدریجی و آرام غزه بود، بدون اینکه جهان بلرزد و تکان بخورد. رهبر مقاومت لبنان تاکید کرد: هدف اسرائیل، کوچاندن مردم کرانه باختری به اردن و مردم غزه به مصر و ساکنان مناطق اشغالی 1948 به لبنان است. وی خاطرنشان کرد مسؤولیت امروز جلوگیری از کوچاندن فلسطینیان است که این امر مستلزم رویارویی و نبرد بزرگ است.
نصرالله ادامه داد: این آمریکاست که اجازه نمیدهد ارتش لبنان به سلاحها و موشکهایی که بتواند موازنه بازدارندگی برای حمایت از لبنان را ایجاد کند، مجهز شود. دبیرکل حزبالله تاکید کرد: مقاومت در لبنان و فلسطین موازنه بازدارندگی اسرائیل را درهم شکست و وجهه آن را از بین برد. وی در ادامه گفت: زبان ما از توصیف مقاومت اسطورهای و شجاعانه غزه و ایستادگی اسطورهای مردم غزه ناتوان است. نصرالله اظهار داشت: اسرائیل و آمریکا انتظار نداشتند مقاومت لبنان، صاحب اراده و شجاعت برای گشودن جبههای در راستای حمایت از غزه باشد.
وی تاکید کرد: هدف همه ما در محور مقاومت چه در سطح کشورها و چه ملتها و جنبشها و رزمندگان این است که در این نبرد، دشمن باید شکست بخورد. دبیرکل حزبالله اظهار داشت: منظور از شکست دشمن در این نبرد، شکست آن در رسیدن به اهدافش است.
نصرالله تصریح کرد: هدف ما در محور مقاومت، وارد کردن بالاترین میزان از خسارت و تلفات به رژیم صهیونیستی در این نبرد است. باید شکست و عقبنشینی را بر دشمن در این نبرد تحمیل کنیم. وی گفت: طرف ذیربط در مذاکرات سیاسی، گروههای فلسطینی هستند که به حماس این اختیار را منتقل کردهاند و ما درباره آنچه در مذاکرات جریان دارد، دخالت نمیکنیم. دبیرکل حزبالله تاکید کرد: برادران ما در حماس و دیگر گروههای مقاومت فلسطین، نمایندگان جبهههای محور مقاومت هستند و تمام مواضع پشتیبانی نظامی و لجستیکی حامی آنها هستند. ما به منافع و امکانات و قدرت شما برای ایستادگی آگاه هستیم و به طور کامل در کنارتان هستیم.
ارسال به دوستان
بررسی اختلاف صادرکنندگان و دولت به بهانه اظهارنظر اخیر وزیر صمت
ارز صادراتی متعلق به کیست؟
گروه اقتصادی: عباس علیآبادی، وزیر صنعت، معدن و تجارت هفته گذشته در چهارمین رویداد صنعت دانشبنیان گفت: «اگر شرکتی بدون گرفتن رانت، کالایی را صادر کند، ارز آن برای خود شرکت است و در وزارت صمت از آن حمایت میکنیم». مطرح کردن این موضوع بار دیگر آتش زیر خاکستر اختلاف نظر بین طرفداران رفع تعهد و مخالفان آن را روشن کرد. اینطور که از اظهارات علیآبادی میتوان برداشت کرد، وزارت صمت معتقد است شرکتهایی که از قیمت پایین و مزیت نسبی انرژی یا هر موضوع دیگری بهرهمند نیستند، میتوانند ارز صادراتی خود را راسا مدیریت کنند و دیگر نیاز نیست در اختیار بانک مرکزی قرار گیرد.
این موضوع فارغ از اینکه در تضاد با تصمیم سران ۳ قوه مبنی بر بازگشت ارز صادراتی در سال گذشته است، میتواند باعث ضربه به سیاست تثبیت بانک مرکزی شود. بدون در نظر گرفتن رشد قیمت دلار در 3-2 هفته گذشته، قیمت دلار از دی سال پیش در یک کریدور ثابت بوده است.
به گزارش «وطن امروز»، با تشدید تحریمهای مالی، در چند سال اخیر به کرات موضوع رفع تعهد ارزی مطرح شده است. رفع تعهد به معنای آن است که صادرکننده، تمام ارزی را که از صادرات به دست میآورد، در اختیار بانک مرکزی یا دولت قرار دهد و این مرجع به فراخور نیازهای ارزی کشور تصمیم بگیرد آن را برای واردات چه کالایی استفاده کند.
البته در این بین قیمت دستوری هم برای ارز صادراتی تعیین میشود. این نرخ تا پیش از ایجاد مرکز مبادله ارز و طلای کشور تا حدود 50 درصد کمتر از بازار آزاد بود اما امروز این فاصله تا 10 درصد کاهش پیدا کرده است. اسفند سال گذشته شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا طی مصوبهای اختیارات بانک مرکزی برای مهار تلاطمات ارزی و ساماندهی بازار را بیشتر کرد. بر اساس این مصوبه، اختیارات ویژهای به بانک مرکزی داده شده است تا بتواند برای کنترل بازار ارز، ارزهای صادراتی را به طور کامل به خدمت گرفته و بسته ارزی را به صورت جامع اجرا کند.
بر اساس اختیارات جدید بانک مرکزی که به تصویب سران قوا رسیده، اگر صادرکنندهای ارز خود را اظهار نکند و در اختیار بانک مرکزی قرار ندهد، مصداق قاچاق بوده و مطابق مجازات قاچاق با آن برخورد خواهد شد. همچنین اختیار محدود کردن حسابهای بانکی که به وسیله آنها در مسائل پولی و مالی جرمی در حال انجام است، به بانک مرکزی داده شده است تا از گسترش جرم جلوگیری شود و پس از احراز موارد قطعی، به قوهقضائیه ارسال شود. پس از این مصوبه و تصمیم مهم، سیداحسان خاندوزی، وزیر امور اقتصادی و دارایی گفت: از اختیاراتی که رئیسکل بانک مرکزی در جلسه هماهنگی سران قوا مطرح کرد و با آن موافقت شد، این بود که تمام صنایع کشور، شرکتها، زیربخشهای دولتی، زیرمجموعه وزارت صمت و سایر صادرکنندگان باید به قواعد بانک مرکزی تمکین کنند و ارز حاصل از صادرات را به کشور بازگردانند.
* هدف، تقویت ریال
همانطور که اشاره شد نظر بانک مرکزی رفع تعهد 100 درصدی صادرکنندگان است. این نکته را نباید فراموش کرد که اقتصاد کشورمان تحت شدیدترین تحریمهای مالی قرار دارد. مسلما در یک شرایط عادی امکان آن وجود داشت که ارز صادرکنندگان در اختیار خود آنها قرار گیرد تا تصمیم بگیرند خرید مواد اولیه یا هر اقدام اقتصادی دیگری انجام دهند.
این موضوع را هم باید در نظر داشت که تولیدکننده ایرانی با وجود تمام مشکلاتی که دارد، از موهبت انرژی و نیروی کار نسبتا ارزان بهرهمند است (این گزاره نافی موضوعاتی مانند قطع انرژی در بعضی روزهای سال نیست)، با این تفاسیر شایسته است صادرکنندگان غیرنفتی به عنوان اصلیترین مسیر ورود ارز به اقتصاد، شرایط کشور را در نظر داشته باشند.
در همین باره، اوایل امسال محمدرضا فرزین در دیدار صادرکنندگان، واردکنندگان و تولیدکنندگان گفت: موضوع ارز از جمله موضوعات اساسی اقتصاد کشور است و بخش عمدهای از تلاش ما در بانک مرکزی و دولت معطوف به ایجاد آرامش در این بازار است تا بتوانیم ثبات را در اقتصاد کشور ایجاد کنیم. رئیسکل بانک مرکزی با بیان اینکه پیشبینیپذیر کردن آینده اقتصاد و بازار برای فعالان اقتصادی از اولویتهای اصلی بانک مرکزی است، تاکید کرد: با توجه به شعار سال قطعا سیاستهایی اتخاذ خواهیم کرد تا مشکلات کمتر و موانع رفع شود. فرزین در ادامه به تشریح اقدامات اخیر بانک مرکزی در بازار ارز پرداخت و گفت: اجرای سیاست ارز کالاهای اساسی و دارو از محل ارزهای دولت که تاکنون اجرا شده است، از نخستین اقدامات بانک مرکزی در دوره جدید بود که ثبات را به بازار بازگرداند و مانع از افزایش هیجانی نرخ شد. وی افزود: با ساز و کار تدارک دیده شده و همکاری دستگاههای ذیربط، ارزهای خدماتی مورد نیاز مردم نیز در این مرکز تامین شده و تمام تلاش ما این است همه ارزهای مورد نیاز مردم و فعالان اقتصاد را در این مرکز تامین کنیم. فرزین تاکید کرد: البته باید توجه داشته باشیم پول ملی ما ریال است و تقویت ریال باید اولویت سیاستگذار باشد تا مردم نگران ارزش پول خود نباشند. رئیسکل بانک مرکزی با تاکید بر اینکه بخش عمدهای از تامین از طریق صادرکنندگان اعم از پتروشیمی، فولادیها و... است، به برخی مشکلات که منجر به طولانی شدن زمان تامین ارز میشود اشاره کرد و گفت: برای کوتاهتر شدن زمان تامین ارز از این به بعد بانک مرکزی با حذف واسطهها ارز را به طور مستقیم از صادرکنندهها خریداری کرده و با نرخ مشخص به واردکنندهها خواهد فروخت تا هم هزینهها کمتر شده و هم زمان تامین ارز کوتاهتر شود. فرزین تاکید کرد: در چارچوب منافع ملی تولیدکننده و صادرکنندهای که با ارز مصوب تولید و صادر کرده و هزینههای خود را با نرخ رسمی مصوب پوشش میدهد، نباید ارز خود را با نرخ آزاد و قاچاق به فروش برساند.
بسیاری از کارشناسان بر این باورند بانک مرکزی با تحت کنترل گرفتن کامل ارزهای صادراتی صنایع و نهادهای صادرکننده کشور از جمله بخشهای دولتی و زیرمجموعههای وزارت نفت، صمت و سایر صادرکنندگان کشور، میتواند ارز راکد این صنایع را به بازار منتقل کرده و ارز مورد نیاز تقاضاکنندگان را تامین کند. از این رو با افزایش عرضه در بازار چشمانداز کاهش نرخ ارز و تقویت ارزش پول ملی روشن میشود.
* ثبات به نفع تولیدکننده و صادرکننده واقعی
این موضوع را نباید فراموش کرد که ثبات قیمت دلار باعث پیشبینیپذیر شدن اقتصاد کشورمان میشود. در این شرایط تولیدکنندگان و سرمایهگذاران واقعی با خیال راحتتری میتوانند در زمینههای مختلف ورود کنند. شاید شرایط نوسان قیمت دلار و افزایش نرخ آن به صورت مقطعی به نفع تولیدکننده و صادرکننده باشد اما در یک نگاه بلندمدت آنچه به کمک تولیدکننده میآید، پیشبینیپذیر شدن اقتصاد است. بنابراین منفعت این موضوع پس از یک تا 2 سال برای خود تولیدکنندگان و صادرکنندگان واقعی نمایان خواهد شد.
ارسال به دوستان
الکسی ناوالنی مهمترین چهره اپوزیسیون روسیه و مخالف اصلی ولادیمیر پوتین در زندان درگذشت
ناوالنی پس از پریگوژین
گروه بینالملل: سرویس مجازات فدرال در منطقه خودمختار یامالو - ننتس روسیه روز گذشته از مرگ الکسی ناوالنی، مخالف اصلی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه خبر داد.
دفتر تحقیقات کمیته تحقیقات روسیه در منطقه خودمختار یامالو - ننتس دیروز اعلام کرد تحقیقات درباره مرگ الکسی ناوالنی، سیاستمدار مخالف روس آغاز و سازماندهی شده است. سرویس مجازات فدرال روسیه همچنین اعلام کرد ناوالنی پس از پیادهروی در زندان احساس ناخوشی کرده و تقریبا بلافاصله بیهوش شده است. این در حالی است که منابع خبری به شبکه خبری راشاتودی گزارش دادند او بر اثر لخته شدن خون درگذشته است.
این سرویس خاطرنشان کرد تمام اقدامات لازم برای احیای ناوالنی انجام شد اما روند احیا بیفایده بود و در نهایت او درگذشت. طبق روال تعیینشده توسط قانون، مجموعهای از اقدامات تحقیقاتی و عملیاتی با هدف تعیین تکلیف در این باره در حال انجام است. این سرویس در بیانیهای اعلام کرد همه شرایط درباره این حادثه مطرح است.
روزنامه کامرسانت روز جمعه نوشت ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه از مرگ الکسی ناوالنی، سیاستمدار مخالف دولت در زندان مطلع شده است.
دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین نیز اعلام کرد: تا آنجا که ما میدانیم، در حال حاضر مطابق تمام قوانین فعلی، سرویس تعزیرات فدرال درگیر تمام بازرسیها، شفافسازیها و... است. یعنی دیگر هیچ دستورالعملی لازم نیست، زیرا مجموعه قوانین خاصی در این زمینه وجود دارد که در حال حاضر سرویس تعزیرات فدرال بر اساس آن عمل میکند.
در این میان مقامات غربی به سرعت نسبت به مرگ ناوالنی واکنش نشان دادند و مطابق انتظار انگشت اتهام را به سمت مسکو نشانه رفتند. علاوه بر واکنش ریشی سوناک نخستوزیر انگلستان، اولاف شولتس صدراعظم آلمان و وزیر خارجه فرانسه، ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو هم گفت تمام حقایق مربوط به مرگ الکسی ناوالنی باید ثابت شود و روسیه باید به سوالات پاسخ دهد.
در مقابل این اتهامات، ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه گفت: واکنش فوری رهبران ناتو به مرگ ناوالنی در قالب اتهامات مستقیم علیه روسیه، شخصی است. وی افزود: هنوز هیچ بررسی پزشکی قانونی وجود ندارد اما نتایج غرب از قبل آماده شده است.
الکسی ناوالنی ۴۷ ساله که دشمن شماره یک ولادیمیر پوتین محسوب میشد، به ۱۹ سال زندان به اتهام داشتن یک بنیاد به اصطلاح ضدفساد محکوم شده و در حال گذران این مدت حبس بود. ناوالنی ژانویه ۲۰۲۱ میلادی به محض بازگشت از آلمان به روسیه دستگیر شد. ناوالنی سال ۲۰۲۱ به دلیل حمایت مالی و تحریک افراطگرایی در روسیه به زندان افتاد. او سپتامبر ۲۰۲۰ میلادی هنگام سفر از سیبری به مسکو در داخل هواپیما به کما رفت و در نهایت برای درمان به آلمان منتقل شد. پس از این اتفاق آلمانها ادعا کردند او با سم اعصاب نوویچوک مسموم شده است.
مقامات روسیه هشدار داده بودند ناوالنی با رفتن به آلمان، شروط آزادی مشروط خود را نقض کرده است و در صورت بازگشت به روسیه دستگیر خواهد شد. با این حال، ناوالنی روز یکشنبه ۱۷ ژانویه ۲۰۲۱ (۲۸ دی ۱۳۹۹)، از آلمان به روسیه بازگشت و بلافاصله پس از رسیدن به روسیه، در یکی از فرودگاههای مسکو بازداشت شد.
ناوالنی تا قبل از انتقال به منطقه «خارپ» در اوایل دسامبر ۲۰۲۳، در زندانی حدود ۲۵۰ کیلومتری شرق مسکو نگهداری میشد.
2 سال قبل بر اساس مجموعهای از اسناد فاش شده، مشخص شد وزارت خارجه و مشترکالمنافع بریتانیا (FCO) از رویترز و بیبیسی برای اجرای یکسری برنامههای مخفی با هدف ترویج تغییر رژیم در روسیه و تضعیف دولت آن در سراسر اروپای شرقی و آسیای مرکزی حمایت کرده است. مطالب فاش شده نشان میداد «بنیاد تامسون رویترز» با مشارکت «بیبیسی مدیا اکشن» در یک کمپین جنگ اطلاعاتی مخفی با هدف مقابله با روسیه مشارکت دارند. سازمانهای رسانهای که از طریق یک بخش پنهان در FCO بریتانیا به نام «توسعه ضد اطلاعات نادرست و رسانهای» (CDMD) کار میکردند، در کنار مجموعهای از پیمانکاران اطلاعاتی در یک نهاد مخفی به نام «کنسرسیوم» فعالیت میکردند.
اسناد جدید پیشینه مهمی درباره نقش کشورهای عضو ناتو مانند بریتانیا در تأثیرگذاری بر اعتراضات به سبک انقلاب رنگی که در بلاروس در سال 2020 به راه انداختند، ارائه میکرد و ارتباطات و پرسشهایی را درباره دسیسهها و ناآرامیهای پیرامون الکسی ناوالنی، چهره اپوزیسیون روس مطرح کرده بود. از طریق برنامههای آموزشی روزنامهنگاران روس تحت نظارت رویترز، وزارت خارجه بریتانیا به دنبال ایجاد «تغییر نگرش در شرکتکنندگان» بود و «تأثیر مثبت» بر «ادراک آنها از بریتانیا» را ترویج میکرد.
جنی ورکر، سخنگوی بنیاد تامسون رویترز، صحت اسناد فاش شده را در یک پاسخ ایمیلی به سؤالات وبسایت
The Grayzone به طور ضمنی تأیید کرد. با این حال او اظهار داشت: «این استنباط که بنیاد تامسون رویترز در «فعالیتهای مخفی» شرکت داشته است، نادرست است و کار ما را در جهت منافع عمومی نادرست نشان میدهد. ما برای دههها آشکارا از مطبوعات آزاد حمایت و برای کمک به روزنامهنگاران در سطح جهانی تلاش کردهایم تا مهارتهای لازم برای گزارشدهی مستقل را توسعه دهند».
دستهای از فایلهای فاش شده بسیار شبیه اسناد مربوط به FCO انگلستان بود که بین سالهای 2018 تا 2020 توسط یک گروه هکری که خود را Anonymous مینامید، منتشر شد. Grayzone اکتبر 2020 درباره مطالب فاش شده توسط Anonymous گزارش داد یک کمپین تبلیغاتی گسترده توسط FCO بریتانیا برای حمایت از تغییر رژیم در روسیه را افشا میکرد. بلافاصله پس از آن، وزارت خارجه انگلستان ادعا کرد به سیستمهای کامپیوتری آن توسط هکرها نفوذ شده است و صحت این اطلاعات را تایید کرد.
رویترز و بیبیسی خواستار قراردادهای چند میلیون دلاری برای پیشبرد اهداف مداخلهجویانه دولت بریتانیا شدند و قول دادند خبرنگاران روس را از طریق تورها و جلسات آموزشی با بودجه FCO پرورش دهند، شبکههای نفوذ در داخل و اطراف روسیه ایجاد کنند و روایتهای موافق و حامی ناتو را در مناطق روسزبان ترویج کنند. رویترز در چندین پیشنهاد به وزارت خارجه بریتانیا، از وجود شبکه نفوذ جهانی متشکل از 15000 روزنامهنگار و کارمند از جمله 400 نفر در داخل روسیه به خود میبالید. این شرکت همچنین توانایی خود را برای «فعال کردن طیف وسیعی از محتوا» برای حمایت از اعتراضات ضد دولتی در داخل روسیه تبلیغ کرد.
در این میان انتشار یک ویدئوی سیاسی از سوی ناوالنی که مردم مسلمان در قفقاز شمالی را «هجوم سوسکها» توصیف کرده بود، جنجال زیادی برپا کرد. ناوالنی در این ویدئو میگوید اگرچه حشرات را میتوان با دمپایی از بین برد اما درباره آلودگیهای انسانی «من کلت را توصیه میکنم» و سپس ادای شلیک گلوله با کلت را درمیآورد. این رفتار بیگانههراسانه از سوی ناوالنی که دارای رگههایی از ملیگرایی افراطی یا نئونازیسم بود، در نهایت موجب شد عفو بینالملل عنوان «زندانی عقیدتی» را از او سلب کند.
ارسال به دوستان
نگاهی به کتاب «عملیات احیا» و روایت صعود یک مجموعه دانشبنیان
فرق میکند چه کسی رئیس باشد
عباد محمدی: آن روز غروب، در ترافیک مانده بودم، کلافه و پر از غرولند. آخرین کتابی که به دستم رسیده بود، چند روزی میشد گوشه ماشین رهایش کرده بودم. به نظرم میآمد کتاب از جنس همان گزارشهای مرسوم سازمانی است که تلاش میکنند خود را با شعار سال تطبیق دهند و از این محل خودی نشان دهند. گیر دادن بهانه میخواهد و ترکیب ترافیک و کتاب ظرفیت اعجازانگیزی برای پیله کردن ایجاد کرده بود!
آن روز وضعیت ترافیک عجیب بود، قفل قفل!
تا آن لحظه تصمیمم این بود که کتاب را به حال خودش رها کنم، همان گوشه ماشین. یا در نهایت ازسر لطف بگذارمش در کتابخانه برای دکور! کمتر با کتابها چنین رفتاری را میکنم اما کتابی که در حال گزارشدهی تملقگونه باشد، سزاوار چنین رفتاری است.
هیچ مجالی برای حرکت نبود، ناگزیر کتاب را برداشتم و بیسبب صفحهای از کتاب را باز کردم. نخستین واژههایی که در چشمم میدوید، اینطور نوشته شده بود: «مهندس، چند روز قبل از اینکه شما مدیرعامل کارخونه بشین، یکی از بشکهها به خاطر گازوئیل منفجر شد. حسین نزدیک بشکه واساده بود و توی آتش سوخت. همون روز منتقلش کردن بیمارستان مشهد؛ الان خبر دادن فوت کرده».
یک جای کار جور در نمیآمد؛ چرا یک کتاب گزارشگونه، باید خبر مرگ دهد! آن هم مرگی که از سوی مدیرعامل عارض شده است!
متعجب به صفحههای ابتدایی کتاب برگشتم، کمی بعدتر از مقدمه! صفحهها را یکییکی ورق میزدم. یک کارگر، سینه راز گشوده بود و همه ناگفتههایش را یکجا پس میداد. گویی از دهه 70 منتظر این لحظه مانده که یک نفر سوالی بپرسد و او همه خاطرات خاکخوردهاش را از گنجه ذهنش بیرون بکشد. در نهایت وقتی از او پرسیده بودند تو جای مدیر باشی چیکار میکنی؟ گفته بود: «با چند موشک نقطهزن، اینجا را با خاک یکسان میکنم».
حالا صدای بوق ممتد ماشینها و چشمک پرتکرار خودروها، این ندا را میداد که وسط خیابان در حال خواندن کتابی هستم که پیش از این در نظرم یک گزارش سازمانی میمانست. کمی جلوتر، گوشهای از بزرگراه ایستادم؛ چراغی زردرنگ به زور خودش را روی برگههای کتاب انداخته بود. فقط صدای بوق ماشینهای کلافه، کافی بود که از خیر ماجرای کتاب بگذرم، اما چیزی درون من میگفت سرعت خواندنت پایین است!
داستان کتاب سراغ ماجرای «جمکو» و روزهای اعتراضات کارگران وامانده از معیشت زندگی رفته بود، این ماجرا در حدود سال 96 اصلا پدیدهای منحصربهفرد نبود! اما الان که ماجرا را از زبان یکی از حاضران میخوانم، وجودم گُر گرفته است. هر چه را از «بیمدیریتی و نالایقی» شنیدهاید کتاب یکجا جمع کرده و کاملاً شمرده شمرده به خورد ذهنتان میدهد. نویسنده با طرح گزارههایی بیسابقه از شرایط یک کارخانه ایرانی، نیت کرده خواننده را چنان عصبانی کند که بخواهد کتاب را گوشهای پرت کند و چند جمله کشدار نصیب بانیاش کند اما در عین غضب، گزینش واژهها و جزئیات ماجرا، این اجازه را به شما نمیدهد که از خواندن دست بکشید و عقب بنشینید. هنوز عصبانیت و کلافگی دست از سر شما برنداشته که بغضِ استیصال گلویتان را میفشارد! راوی ابایی ندارد که بگوید انسانیت مرده است و از کارخانهای ورشکسته بنویسد که نکهت توحش مدرن در سولههای آن پیچیده است. چند فصل نخست، ماجرای یک مردابه ریاست است که مدیرعامل هیچ طوری از فساد و رانت فرونگذاشته است و نویسنده به ظرافت، خاک این فساد را تا حلق خواننده میفرستد. چه کسی باور میکرد کتابی که احتمال میدادم گزارش سازمانی است، حالا با نگاهی انتقادی روایت ناکارآمدی مدیران را در تکتک سطرها گنجانده باشد؟! ماجرا برای سال 96 است و این بوی تازگی به این راحتیها اجازه نمیدهد از ادامه ماجرا پا پس بکشید.
اصل داستان از یک تلفن آغاز میشود، تلفنی که همه چیز را به هم میریزد و نویسنده هیچ ترسی ندارد که پرطمطراق بنویسد که بوی تحول میآید. اما مگر شدنی است؟ تصور کنید مدیرعامل جوان از همان نخست که وارد کارخانه میشود، با این صحنه مواجه است: «همه فکر و ذهنم شده بود حساب خالی شرکت و حقوق اسفند و عیدی سال جدیدِ همکارها که پنج ماه حقوق عقبافتاده داشتند. دلم گرفته بود که گوشیام زنگ خورد. اسم علیرضا را که دیدم، گل از گلم وا شد. با خودم گفتم «الحمدلله حقوق بچهها ردیف شد» و گوشی را جواب دادم.
– خوشخبر باشی علیرضا.
- کارشناس اداره ثبتاسناد با حکم قضایی اومده جلو کارخونه میگه بانک شاکی شده. میخواد کارخونه را مصادره کنه». گویا همانطور که این بوقهای بدخلق ممتد قرار نیست دست از سر من بردارند، این کارخانه به گل نشاندهشده هم قرار نیست از جا کنده شود.
گلویم از شدت هیجان خشکیده، کاش کنار کتاب یک بطری آب هم فرستاده و رویش نوشته بودند «برای مواقع ناآرامی»! داستان جلو میرود، نه من که گوشه بزرگراه ایستادهام و نه تیم جمکو، هیچکس نمیخواهد وادهد. در آن گیرودار مصادره کارخانه و بدهی عظیم برجامانده، مدیرعامل جدید اما رؤیاهای متفاوتی در سر دارد، میخواهد کرامت انسانی به کارگرها بدهد و در روند کارخانه شفافیت ایجاد کند! هر چه نویسنده قراردادهای استثماری از مدیرعامل قبلی رو میکند، مدیر جدید طرحهای خارقالعاده اجرا میکند. هرچه نویسنده فساد رو میکند، مدیرعامل جدید با اعطای نقش به مهندسانش، ظرفیت ایجاد میکند. هر چه نویسنده ورقهای وارداتی احتکارشده را از دل انبار شرکتهای واسط بیرون میکشد، مدیرعامل جدید به فکر استفاده و عرضه موجودی انبار است. هر چه نویسنده تلاش میکند گلایه مصرفکنندهها از موتورهای بیکیفیت ایرانی را به صورتمان بکوبد، مدیرعامل جدید رکوردهای استاندارد جهانی را میشکند.
کتاب کاملا آرام و حرفهای از فضای ناکارآمدی عبور میکند، نویسنده صبوری میکند تا زمانی که نشانههای موفقیت مدیرعامل جدید و تیم قدیم کاملا آشکار شود. یک تماس به موقع، کارخانه را از شر بدهیهای بانک و مسؤول مصادره نجات میدهد، یک همراهی به موقع نماینده مجلس موتورهای زنگاربسته را احیا میکند، یک فرصت به موقع میرود تا دل نیروگاه اتمی و موتورها را اورهال کند، یک طرح به لحظه تمام استانداردهای اروپا را به نفع صادرات میشکند، یک ریسک بجا موتوری را طراحی میکند که در جهان فقط 4 سازنده دارد، یک طرح به موقع به کارخانه نظم میدهد، یک اعتماد واقعی به کارگرها کرامت انسانی میدهد، یک امیدواری بهموقع میرود تا برای نخستین جعبه سیاه موتورهای جهان را روی موتورالکترونیکی سوار کند، یک اراده بهموقع، الگوی مهندس ایرانی میشود تا جا پای روش مهندسان روس بگذارد و این روایت هیجانانگیز پرچالش در اپیزودهای مختلف تکرار میشود. در حقیقت، داستان ما یک قهرمان دارد که تنها نیست! یک قهرمان که بدون تیمش قهرمان نیست. قهرمان ما آمده تا استعداد جمعی جمکو را به آنها یادآوری کند و شگفتی بیافریند. راستی! مگر قهرمانها هم توکل میکنند؟ این چه قهرمانی است که کارش با توسل پیش میرود؟ این چه قهرمانی است که میگوید من دست خدا را دیدم؟ این چه قهرمانی است که میگوید من نبود، آنها بودند؟
آخرین صفحات کتاب ورق میخورد، عکسهای افتخار در انتهای کتاب گنجانده شده و برای یافتهها یک عکس گذاشته است، حالا کسی که میخواست با موشک نقطهزن کارخانه را بفرستد روی هوا، لبخند به لب دارد و تو میدانی که قهرمانهای ما خیالی نیستند.
نور سرخ گرداننده پلیس همه فضای ماشین را پر میکند، تقتق!
- آقا مشکلی هست؟ مدت زیادی است که اینجا توقف کردهاید!
نگاه میکنم، دیگر نه از بوقهای بدخلق خبری است و نه از ماشینهای گیره کرده در گره ترافیک! کتاب را سمت افسر پلیس میگیرم و میگویم:
- تقصیر این کتاب است که نمیگذارد تکان بخورم.
همانطور متحیر کتاب را در دست گرفته و صفحاتش را نگاه میکند! میپرسم میتوانم بروم؟ همانطور بهتزده، میگوید بفرمایید. ماشین روشن میشود و حرکت میکنم،
- آقا کتابت!
- هدیه من به شما سروان، من آنچه باید را دانستم.
کتاب «عملیات احیا»، داستان همتها و ارادههاست؛ نمیدانم چند کتاب انگیزشی خواندهاید یا چه میزان به دنبال داستانهای موفقیت در کوتاهمدت بودهاید یا چه قدر به دنبال قهرمانهایتان گشتهاید، اما هرآنچه بخواهید در این کتاب است. عملیات احیا نوشته شده تا بگوید میشود کاری کرد که یک شرکت ورشکسته در حال مصادره در شمال شرق ایران با همت جوانان ایرانی، ناجی تشنگی مردم در جنوب غرب شود. کتاب «عملیات احیا» در 20 فصل روایت صعود یک مجموعه دانشبنیان به قلههای فناوری است که به قلم «محمد حکمآبادی» نوشته شده است.
ارسال به دوستان
یادداشت
شالودهشکنی در جبهه اصلاحات
محمدحسین مهدویزادگان: «ژاک دریدا» فیلسوف پستمدرن فرانسوی در تشریح مفهوم شالودهشکنی (Déconstruction)، به نکات قابل تاملی اشاره میکند. هدف او، به چالش کشیدن ثوابت و مولفههایی است که ارکان و بنیانهای یک ساختار فلسفی یا سیاسی را تشکیل میدهد. از دید دریدا، این شالودهشکنی باید توسط بانیان و داعیهداران یک ساختار معین انجام شود. بنابراین، شالودهشکنی نوعی خوانش است که در آن تلاش میشود پیشفرضهای یک ساختار یا متن کشف و مورد بازتعریف قرار گیرد. اگرچه نظریه دریدا ابهاماتی داشته و انتقاداتی به آن وارد است اما به نظر میرسد تبدیل به مبنای عملکرد فکری برخی جریانهای سیاسی غربگرا در قرن جدید شده است. منظور دریدا از شالودهشکنی، لزوما تخریب نیست؛ حال آنکه بسیاری از احزاب برخاسته از مدرنیته در غرب از آن تحت عنوان ارجحیت «خودتخریبی» نسبت به «دگرتخریبی» یاد میکنند. 2 خرداد 76، نقطه آشکارساز «ساختارسازی» جریان به اصطلاح روشنفکر در ایران بود. کلیدواژه «اصلاحات» در استخدام مطلق عده و گروهی قرار گرفت که اساسا در صدد «شالودهشکنی در انقلاب اسلامی» برآمدند. به عبارت بهتر، اصلاحطلبان در همان ابتدا دچار 2 خبط نگرشی و بینشی شدند؛ یکی اینکه پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری 76، خود را صاحبان جدید انقلاب تلقی کردند و دوم از اصلاحات ادعایی خود عبور کرده و وارد فاز «شالودهشکنی» شدند. این 2 خبط بزرگ، تبدیل به پاشنه آشیل اصلاحطلبان شد. نقطه عطف این خطای تحلیلی، ماجرای تحصن نمایندگان مجلس ششم در اعتراض به ردصلاحیتهای صورتگرفته از سوی شورای نگهبان بود؛ جایی که حتی پیادهنظام اصلی اصلاحطلبان نیز حاضر به حمایت خیابانی و حتی محفلی از آنها نشدند. این روزها اخباری از اردوگاه اصلاحطلبان مخابره میشود که میتوان از آن تحت عنوان«شالودهشکنی در جریان اصلاحات» یاد کرد. نامه 110 نفر از اعضای میانهرو جریان اصلاحطلب مبنی بر لزوم مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی، با خوانش هسته سخت و رادیکال این جریان در قبال انتخابات و دیگر پدیدههای گذشته و جاری در کشور تعارض اساسی دارد. نکته مهمتر از «وجود تعارض»، بروز آن توسط جریان میانهرو است. به نظر میرسد جریان میانهروی اصلاحات جهت بقای موثر خود در عرصه سیاسی - اجتماعی کشور، تصمیم به شالودهشکنی جریانی گرفته که طی 26 سال اخیر توسط هسته افراطی اصلاحطلبان (ساختارشکنان) هدایت شده است.
صورت مساله مشخص است: جریان اصلاحات که در صدد شالودهشکنی انقلاب برآمده بود، اکنون دچار نوعی شالودهشکنی و پالایش آگاهانه در میان خود شده است.
سعید حجاریان، آذر منصوری، عباس عبدی، محسن آرمین و... که در گذشتهای نهچندان دور «قطار اصلاحات» را متغیر مستقل و انقلاب اسلامی را متغیر وابسته به آن(!) تلقی میکردند، اکنون با خیزش آشکاری علیه خود مواجه شدهاند که سرکوب آن حتی با استناد به «تکرارهای مکرر» رئیس جبهه اصلاحات نیز امکانپذیر نیست! آذر منصوری و اعضای ارشد حزب اتحاد ملت (حزب منحله مشارکت) که پس از اغتشاشات سال گذشته تمرکز دوچندانی بر حوزه زنان، نوجوانان و قومیتها کرده و هدف اصلی خود را بازگشت به بازه زمانی 1376 تا 1378 میدانستند، هماکنون با بحران داخلی روبهرو شدهاند. آنها که از ابتدا نیز قدرت تعیین نسبت واقعی خود با نظام جمهوری اسلامی ایران را نداشتند، اکنون در تعریف رابطه و نسبت خود با بخش میانهرو جریان اصلاحات نیز با بحران مواجه شدهاند. این بحران قرار نیست بهزودی پایان یابد! تعدادی از اصلاحطلبان تلاش میکنند از دوگانههای کلیشهای ساخته و پرداخته بخش تندرو جریان خود از جمله دوگانه «توسعه سیاسی- توسعه اقتصادی»یا «پوپولیسم -عقلانیت» عبور کنند. اما مهمترین تعارضی که در جبهه اصلات رخ داده، معطوف به «بازی در بطن نظام - بازی علیه نظام» است. حزب اتحاد ملت بیدرنگ گزینه دوم را انتخاب کرد و معتقد بود حمایتهای پشتپرده رئیس جبهه اصلاحات از حضور آذر منصوری بر مسند رئیس جبهه اصلاحات، به معنای فراگیر شدن این رویکرد در میان کل اصلاحطلبان خواهد بود اما تحولات اخیر به وضوح نشان میدهد طیف رادیکال جبهه اصلاحات بار دیگر دچار خطای محاسباتی - راهبردی سختی شده که جبران آن ناممکن است. جریان «گذار از خوانش اولیه اصلاحطلبی»، بیش از ربع قرن پس از دوم خرداد 1376 شکل گرفته و طیف تندرو این جریان، گریزی از مواجهه با آن ندارد!
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با حجتالاسلام خسروپناه درباره تناقضات رفتاری جریانهای سیاسی با مبانی ادعایی
سروش گفت باید دهان طباطبایی را دوخت
در آستانه انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی هستیم. یکی از مسائلی که پیوسته امامین انقلاب بر آن تاکید داشتهاند و همگان از جمله مردم و مسؤولان را به آن دعوت کردهاند، مساله انتخابات بوده است. حضرت امام(ره) در زمانهای که عدهای از علما توصیههایی مبنی بر کنار گذاشتن مردم از عرصههای اجتماعی و سیاسی بعد از پیروزی انقلاب میکردند، فرمودند این نظرات از سکولاریزم و منزوی کردن دین و علمای دینی از سیاست نیز خطرناکتر است؛ خطری که متاسفانه 45 سال پس از پیروزی انقلاب سراغ دستگاه محاسباتی برخی مسؤولان نظام اسلامی آمده است تا با کنار گذاشتن مردم از عرصههای حکمرانی بویژه انتخابات، مقاصد خود را پیگیری کنند. به منظور بررسی بیشتر این موضوع و با توجه به نزدیکی انتخابات مجلس شورای اسلامی «وطن امروز» با حجتالاسلاموالمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی گفتوگو کرد.
* جناب آقای دکتر خسروپناه! در آستانه دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هستیم. یکی از مسائلی که پیوسته امامین انقلاب بر آن تاکید داشتهاند و همگان از جمله مردم و مسؤولان را به آن دعوت کردهاند، مساله انتخابات است. به نظر شما این تاکیدات زیاد امام و رهبری در این 45 سال مبتنی بر چه مبانیای بوده است؟
ببینید! جمهوریت و اسلامیت 2 عنوان جدا از هم نیستند، بلکه یک حقیقت هستند. مثل انسان که ترکیبی از روح و بدن است، نمیشود بگویید بدن انسان و روح انسان جدا هستند. تا زمانی که انسان زنده است روح و بدن درهمتنیده است و یک حقیقت را تشکیل میدهد. قرآن هم خیلی زیبا وقتی مراحل تطور و دوره جنینی انسان را ذکر میکند تا دوره 3 ماه و نیم که مرحله نطفه است تا مرحلهای که روح در بدن دمیده میشود، دیگر نمیگوید این بدن و روح است، بلکه میگوید این نفس است، از انسان به نفس تعبیر میکند؛ علیکم بانفسهم.
انسان نفس است و نفس یعنی روح و بدن و خود و من و هویت و شخصیت انسان.
جمهوری اسلامی هم جمهوریتش از اسلامیتش جدا نیست و بالعکس. کدام اسلام؟ اسلامی که امام به ما معرفی کرده، چون به هر حال قرائتها از اسلام یکسان نیست. اگر یک تأملی کنیم تا زمانی که نمایندگان مجلس و به طور کلی همه مسؤولان حکومتی جمهوریت و اسلامیت را باور داشته باشند، مجلس و دولت کارآمد خواهد بود اما اگر به یکی از این دو، آسیب بزنند، یکی را بخواهند مطرح کنند و دیگری را حذف یا کمرنگ کنند، این دولت به همان اندازه آسیب میبیند و ناکارآمد خواهد شد، از این رو خیلی مهم است انتخاب مجلسی که قائل به جمهوری اسلامی باشد. وقتی میگویم که قائل به جمهوری اسلامی باشد، ممکن است شما بگویید وقتی اینها کاندیدا شدند به هر حال امضا میکنند و میگویند ما قانون اساسی و جمهوری اسلامی را قبول داریم، این مشخص است اما کسانی که در مقام عمل و باور قلبی، بینشی و منشی و کنشی، جمهوری اسلامی را قبول داشته باشند، واقعا نادر هستند، این افراد کم هستند. مسؤولان باورمند به جمهوری اسلامی کم هستند.
بگذارید مقداری کاربردیتر صحبت کنم. ناچار هستیم گاهی از احزاب و اسامی برخی افراد نام ببریم. جریان اصولگرا عمدتا تاکیدشان بر اسلام و ارزشهای اسلامی است. یک وقتهایی هم میگویند مردم هم نقش دارند اما مردم نقش فرمانبر دارند، مردم یک انتخابی کنند و دیگر دستورات نظام را اطاعت کنند، یعنی گویا نقش مردم فقط در انتخابات است و لاغیر.
معمولا تأکیدشان بر ارزشهای اسلام و احکام اسلامی است و جمهوریت در ذهن برخی از این اصولگرایان کمرنگ است. گاهی خیلی مسالهشان مردم نیست.
* شاید از بیان شما این سوءتفاهم ایجاد شود که هر کس، حتی از مردم، خود را جزو جریانهای اصولگرا و اصلاحطلب بداند نیز شامل این نقدهای حضرت عالی میشود.
باید دقت کنید بنده اصولگرایان حزبی و سیاسی را میگویم، یا اصلاحطلبان حزبی و سیاسی را ذکر میکنم، اگرنه توده مردم که یک وقت به اصلاحطلبان یا اصولگرایان رأی میدهند، جزو هیچیک از این جریانهای سیاسی نیستند. اصولا کشور ما برخلاف کشوری مثل سوئد کشور حزبی نیست. در سوئد ساختار جامعهشان طوری بود که حتی بعضی از کسبه جزو احزاب بودند اما در ایران این چنین نیست. در ایران عمده دانشگاهیان و بازاریان و کارمندان و کارگران و حتی حزب کارگری که داریم، بررسی کنید چه تعداد از کارگران عضو حزب کارگر هستند. اصلا مردم ما از قبل انقلاب به لحاظ جامعهشناختی گرایش حزبی نداشتند. وقتی اصولگرایان به قدرت میرسند، ارزشهای اسلامی را مطرح میکنند اما مردم در حاشیه هستند. اصلاحطلبان بر عکس هستند، اصلاحطلبان میگویند مردم و جمهوریت مهم است، ارزشهای اسلامی و انقلاب خیلی اهمیت ندارد. در دولت آقای خاتمی حتی بعضا در روزنامهها میگفتند اشکالی ندارد علیه خدا و پیامبر راهپیمایی شود! یا یک وقتهایی میگفتند چه اشکالی دارد ما در قانون همجنسبازی را بیاوریم، یعنی هر چیزی که تعارضی با اسلام دارد، آن را پررنگ میکنند. مردم ما الان به نان شب محتاج هستند و گرفتار مشکلات اشتغال اما میروند سراغ مسائل حاشیهای که مساله اصلی جامعه نیست.
اینکه چقدر اصلاحطلبان در گفتارشان نسبت به دغدغه جمهوریت صادق هستند، این را داوری کنید. چقدر اصولگرایان در گفتارشان نسبت به دغدغه اسلامیت صادق هستند، داوری کنید. من نمیدانم. نمیگویم ندارند، من میگویم آنقدر که اینها دم از ارزشهای اسلام و انقلاب میزنند، واقعا خودشان در عمل پایبند هستند؟! آنقدر که آقای روحانی و خاتمی و کسانی که به هر حال میگویند ما گرایش اصلاحطلب داریم و دم از مردم میزنند، واقعا مردم دغدغهشان هست؟ چقدر در میان مردم هستند و ارتباط مردمی دارند؟
کسانی که دم از جمهوریت میزنند ولی اسلامیت را کنار میگذارند یا کمرنگ میکنند، چون میخواهند نسبت به اسلامیت انقلتها و اشکالاتی وارد کنند، آرامآرام جمهوریت را هم فراموش میکنند و آنهایی که دم از اسلامیت میزنند و دغدغه جمهوریت ندارند، به مرور زمان اسلامیتشان هم کمرنگ میشود.
* به عبارتی میشود گفت باور به اسلام و مردم یک رابطه مستقیم با یکدیگر دارد که با تضعیف یکی، دیگری هم تضعیف میشود. به نظر میرسد هر یک از این دو اگر در دستگاه محاسباتی مسؤولان ما کمرنگ شود، در حوزههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سایر حوزههای سبک زندگی آنها اثرگذار خواهد بود؛ اینطور نیست؟
بله! الان اگر کسی از بنده سوال کند مهمترین معضل اقتصادی کشور چیست، امالفساد و امالانحراف چیست، بنده پاسخ میدهم بانکها هستند اما نه این اشکالی که استاد بزرگوار آیتاللهالعظمی جوادی آملی میگیرند و میگویند بانکها ربوی هستند. بانک ربوی را که با چند عقد شرعی میتوانید مشکل ربوی بودنش را حل کنید. مشکل بانکهای ما این است که تبدیل به بنگاه شدهاند. خودشان شروع میکنند به خرید و فروش زمین، سکه و دلار. بورس دست اینهاست. عملا بخش خصوصی واقعی که باید سرمایهگذاری کند و تولید را رشد دهد، بانکها اجازه نمیدهند. در آمریکا 100 بانک هست ولی ۸ - ۷ بانک اجازه خلق پول دارند و باقی فقط وظیفه خدمات عمومی دارند. مشکل اصلی ما بنگاهداری بانکهاست. این بنگاهداری بانکها برای اصولگرایان است یا اصلاحطلبان؟ برای هر دو! یعنی اختاپوسهای اقتصادی که تولید را زمین زدند. وقتی تولید زمین بخورد گردش ثروت نیست. قرآن میفرماید مراقب باشید که انباشت ثروت نشود و بین اغنیا نچرخد. شورای فقهی بانک فقط دغدغهاش ربا است، دغدغه باید گردش ثروت باشد، گردش ثروت اینگونه است که این آقایان چند میلیارد به برخی از افراد وام میدهند، اقساط را هم نمیگیرند، یا دلار با قیمت دولتی میدهند و واردات میکنند.
به نظر شما آیا اینها جمهوریت را باور دارند؟ باور ندارند ولو اصلاحطلب باشند. اینها به نظرتان اسلامیت را باور دارند؟ باور ندارند ولو اصولگرا باشند. ما یک طایفهای در اسلام داریم به نام طالبان و داعش، اینها میگویند مردم اهمیتی ندارند، مردم کارهای نیستند. ما خودمان جمع میشویم و خلیفه مسلمین را تعیین میکنیم، همه هم باید بیعت کنند. مردم فقط وظیفهشان بیعت است. حق ندارند انقلت بیاورند، هر کسی که مخالفت کرد از جمله شیعه و سنی سر از تنش جداست. شیعه را که میکشتند اما حتی اگر سنی هم مخالف باشد، مردانشان کشته و زنانشان اسیر میشوند چون خلیفه، خلیفه مسلمین است.
یک گروه دیگر هم در ایران داریم که انجمن حجتیه هستند. اینها اصلا میگویند اسلام ورود در سیاست نکند، اسلام ورود در مسائل انتخابات نکند، مردم هم کارهای نیستند یعنی انجمن حجتیه نه مردم را باور دارد و نه اسلام را بلکه اسلام تحجر را قبول دارد. یک گروه دیگر هم ما در ایران داریم که ادعا میکنند ما روشنفکر هستیم. من میگویم که اینها روشنفکرمآب هستند، اینها از وقتی در ایران و جهان اسلام شکل گرفتند، نه اسلام را باور دارند و نه مردم را.
من نمونههای تاریخی برایتان میگویم و تاریخ به هر حال بخشی از عمر ما است. در ایران هم تنها نیست. در انقلاب فرانسه در 1789 تا 1799 درگیریهایی بود. طولی نکشید که سال 1804 ناپلئون پناپارت سرکار آمد، مستبدترین آدم بود. یعنی یک استبداد جدیدی راه انداخت، میدانید که روشنفکران ما هم از فرانسه الگو میگیرند. نظام سلطنتی رفت، لویی شانزدهم کشته شد و جمهوری دموکراتیک آمد، چند سال بعد ناپلئون بناپارت سر کار آمد و یک استبداد جدید شکل گرفت.
در ایران چرا مردم سراغ مشروطه رفتند، چون استبداد محمدعلی شاه بود، گفتند باید سراغ مشروطه برویم.
به هر حال مشروطهخواهان پیروز شدند. همینهایی که دم از آزادی میزدند، آمدند شیخ فضلالله نوری را اعدام کردند چون شیخ فضلالله مخالف آن نوع مشروطه بود. مگر شیخ فضلالله قیام مسلحانه داشت، میگفت مشروطه مشروعه نیستید، اعدامش کردند. بعد هر مشروطهخواهی که با آنان مخالفت میکرد ترور میکردند. یکی از مشروطهخواهان سیدعبدالله بهبهانی روحانی معروف در تهران بود که به دستور تقیزاده او را ترور کردند. تقیزاده یک فرد انقلابی بود که دم از روشنفکری و آزادی میزد.
آنقدر استبداد به خرج دادند که مردم گفتند ما مستبدی مثل رضاخان قلدر میخواهیم. علما هم حتی پذیرفته بودند. از بس استبداد مشروطه شکل گرفت. اینها نه اسلام و نه مردم را باور ندارند. آقای سیدجواد طباطبایی یکی از روشنفکران منتقد سروش است. ایشان 2 بار به دفتر ما در موسسه حکمت و فلسفه آمد و این را مطرح کرد که بعدها در رسانهها هم مطرح شد، یک نقدی به آقای عبدالکریم سروش کرده بود و سروش عصبانی شد و گفت باید دهان طباطبایی را دوخت و قلمش را شکست. آقای طباطبایی اعتقادی به انقلاب و اسلام و تشیع ندارد و نقدهایی در این موضوعات دارد. یعنی یک آدم حزباللهی و طرفدار انقلاب نبود که بگوییم سروش عصبانی شده و یک چیزی گفته، شاید مشترکات طباطبایی با سروش خیلی بیشتر بود. آقای طباطبایی گفت من برای سروش نوشتم و چاپ کردم و گفتم این آقای خامنهای که قدرت دستش هست و این همه نقد کردم، یک بار نگفت که باید در دهان طباطبایی زد و قلمش را شکست. تو که قدرت دستت نیست اینچنین میگویی، به قدرت برسی چه میکنی؟! آنقدر اینها دروغ و تهمت میزنند. من سالها در انجمن حکمت و فلسفه با اینها زندگی کردم، آنقدر به من تهمت زدند و دروغ گفتند با اینکه برخی از اینها در بیمارستان بودند و من هزینه عمل جراحی آنها را هم میدادم. اصلا اعتقادی به اخلاق هم ندارند ولی دم از اخلاق میزنند. اینهایی که مدعی روشنفکری هستند نه مردم را باور دارند و نه اسلام را.
اصلا نمیشود یک کسی با خدا و پیغمبر بجنگد اما اعتقاد به مردم داشته باشد. سارتر جمله جالبی دارد و میگوید کسی که اعتقاد به خدا نداشته باشد، همه چیز برایش مجاز است. من نمیخواهم بگویم همه روشنفکران معتقد به خدا نیستند، برخیشان خدا را قبول دارند اما خدایی را که قبول دارند معلوم نیست در کدام قوطی عطاری پیدا میشود، بنابراین هم در روشنفکری افرادی داریم که اعتقادی به مردم و جمهوریت و اسلام ندارند، مشروطه این افراد را دیدیم. همین اول انقلاب مگر دم از روشنفکری نمیزدند، چه کردند با مردم. تا مردم کنارشان زدند، به جنایت و قتل عام مردم دست زدند. الان جنایتهایشان در فضای مجازی است و قدرتشان این است و اگر بیشتر از این قدرت داشته باشند، دست به ترور هم میزنند و زدند. آقای مطهری را همین روشنفکران زدند ولی ما میگوییم اینها متحجر هستند ولی گروهک فرقان خودشان را روشنفکر میدانستند، میگفتند ما طرفدار روشنفکری مرحوم شریعتی هستیم، البته شریعتی را هم اینها نفهمیده بودند، اصلا اینها نسبت به مرحوم شریعتی آشنایی دقیقی نداشتند.
پس یکی روشنفکری است که جمهوریت و اسلامیت را قبول ندارد، دم از جمهوریت و دموکراسی میزند تا به قدرت برسد و بدترین استبداد را مثل دوره مشروطه پیاده کند، یک عده هم از متحجرانی مثل انجمن حجتیه، اسلام ناب و جمهوریت را قبول نداشتند. حضرت امام میفرمودند من وقتی میگویم اسلام، حواستان باشد اسلام ضد استکبار، اسلام ضد فساد و ویژهخواری. اسلام ضد تحجر، التقاط و اشرافیگری، در یک جمله اسلام آمریکایی.
* قاعدتا یک دسته سومی هم هستند به جمهوریت و اسلامیت معتقدند.
بنده کسانی را که بدون اینکه خودشان را جزو اصولگرایان و اصلاحطلبان بدانند و در این کشور خدمت کردند، من اینها را مرور که میکنم، میبینم اینها کسانی هستند که هم اسلامیت و هم جمهوریت را قبول دارند. مثلا در عرصه مقاومت و امنیت منطقهای که مرزهای ایران در امنیت بماند، حاجقاسم سلیمانی. بعد از لشکر ثارالله کرمان در دوران دفاعمقدس، مبارزه با اشرار را به ایشان دادند، اشراری که داخل کشور در منطقه سیستانوبلوچستان و کرمان بسیار ناامنی ایجاد کرده بودند. من یادم هست سال 70 بود، من یک ماموریتی داشتم، از حوزه دزفول به قم آمدم و مشغول درس خارج شدم و در موسسه امام صادق رشته تخصصی کلام را میخواندم. بعد که به ما ماموریتی دادند و به کهنوج رفتیم، آنقدر این جادهها ناامن بود که خدا میداند. من شب باید از جیرفت به کهنوج میرفتم. همراه ما میگفت که خطر دارد و نرو. میگفتم دوستان نیاز دارند، واقعا در مسیر خدا به ما رحم کرد، جلوی ماشین ما را گرفتند و با یک ترفندی توانستیم فرار کنیم. جادهها بسیار ناامن بود و حاجقاسم این امنیت را ایجاد کرد. سپس فرمانده سپاه قدس شد و امنیت در منطقه را ایجاد کرد. اگر رشادتهای ایشان در مبارزه با داعش نبود، ما الان کجا بودیم. سر مرزها و داخل کشور باید با اینها میجنگیدیم. رحم در وجودشان نبود، دین در وجودشان نبود. سوال من این است که حاجقاسم سلیمانی به معنای حزبی اصولگرا بود یا اصلاحطلب؟ ایشان اصولگرا و اصلاحطلب واقعی بود؛ نه حزبی. هم جمهوریت مردم را قبول داشت و هم اسلامیت را. اسلامیت را دیدید که چه معنویت و توکلی به خدا داشت. مردمداری هم دیدید که مردم برای او چه کردند.
شهید فخریزاده که یک دانشمند هستهای بود و میدانید که مدیر مدیران دانشمندان هستهای بود، من 10 سال با ایشان رفاقت داشتم. انسان بسیار عجیبی بود و 5 سال فقط مباحثات مستمر فلسفه و فیزیک با هم داشتیم، انسان فرهیختهای بود، اهل فلسفه و فیزیک بود و مدیر بسیار توانمندی بود و اهل شعر و ادبیات و عرفان بود، خیلیها او را نمیشناختند و وقتی شهید شد نام او مطرح شد و به عنوان دکتر محسنی میشناختند. ما هم به ایشان میگفتیم محسنی.
این آدم این همه خدمت کرد. این اواخر که امکانات هستهای را از ایشان گرفتند و دولت حمایت و کمک نمیکرد، کرونا که پیش آمد، خدماتی در حوزه کرونا داشت و یکی از کارهایشان تولید واکسن بود که به مراحل خوبی هم رسید. شهید فخریزاده اصولگرا یا اصلاحطلب بود؟ هم جمهوریت را قبول داشت و هم اسلامیت را. اگر دغدغه مردم را نداشت که این همه خدمت نمیکرد. انسانی که متدین به تدین واقعی باشد، واقعا اسلام ناب محمدی را قبول داشته باشد، نمیتواند از مردم جدا شود. حضرت علی(ع) مگر میتوانست از مردم جدا شود. هر یک از اصحاب پیغمبر که واقعا اسلام خالص را داشت نمیتوانست از مردم جدا شود. شهید فخریزاده همینطور بود. ما الان در حوزه نانو طبق اعتراف آمریکاییها سومین یا چهارمین کشور دنیا هستیم. دوستانی که من میشناسم که خدمات ارزشمندی در زمینه نانوتکنولوژی انجام دادند اصولگرا یا اصلاحطلب بودند؟ اینها جمهوریت و اسلامیت را قبول داشتند، اسلام ناب محمدی را قبول داشتند که اسلام ناب میگوید به مردم خود اعتماد کنید اما روابط بینالملل را داشته باشید، نه اعتماد به استکبار. مرحوم آقای کاظمیآشتیانی که در حوزه سلولهای بنیادین کار کرد، همه اینها را من میشناختم. دانشمندان هستهای و دانشمندانی که در حوزه ماهواره کار کردند، دانشمندانی که در حوزه موشک کار کردند، شهید طهرانیمقدم، اینها حزبی و اصولگرا یا اصلاحطلب بودند؟ هیچکدام نبودند. من میخواهم جملهام را اینطور جمعبندی کنم و بگویم یک جریان تنها وقتی میتواند یک مجلس کارآمد داشته باشد که جمهوریت و اسلامیت را باور داشته باشد، نگوید مردم ابزار هستند. مردم در برنامهریزی در حکمرانی باید نقش داشته باشند، چون اسلام این را میخواهد. رهبر انقلاب فرمودند بعضیها که امام و اندیشههای او را نشناخته بودند میگفتند امام برای اینکه دهان غربیها را ببندد جمهوریت را گفته اگرنه اعتقاد به حکوت اسلامی داشت! بعد حضرت آقا فرمودند این حرف بسیار غلط بود، بلکه امام خمینی باور عمیق به حضور مردم در صحنههای اجتماعی و سیاسی داشتند. انقلابیگری یعنی جمهوریت و اسلامیت را بپذیرید.
شاید چندصد گروه جهادی داریم، در پزشکان، در قم بنده با خیلی از پزشکان ارتباط دارم که حرکتهای جهادی انجام میدهند و هر هفته به مناطق محروم میروند و رایگان طبابت میکنند. پزشکان متعددی که از نزدیک میشناسم، به مناطق محروم میروند، همانطور که عدهای خدمات ساختوساز میکنند و در کشاورزی کمک میکنند، یک عده پزشک که کم هم نیستند، حرکتهای جهادی انجام میدهند. اینها اصولگرا یا اصلاحطلب حزبی هستند؟ اینها مسلمانان معتقد به مردم هستند. بعضی افراد هستند که موظفی را در بیمارستان انجام نمیدهند و کارانه دریافت میکنند به اسم اصولگرایی و اصلاحطلبی.
مردم از اسلام زده نشدهاند. اگر مردم از اسلام زده شدهاند چطور اینطوری برای حاجقاسم میآیند. مردم ما با شعور و درک و معرفت هستند، میفهمند دارند چکار میکنند. مردم از انقلاب زده نشدهاند، مردم اگر مشارکتشان در انتخابات کم میشود برای ناکارآمدیهاست.
من نه اصولگرا هستم و نه اصلاحطلب و عضو هیچ حزبی نبودم و در هیچ یک از جلسات اینها شرکت نکردم البته نمیگویم مخالف حزب هستم.
امام فرمودند حزبالله یعنی حزب مستضعفان. امام فرمودند ما تابع آرای ملت هستیم، انتخاب با ملت است، ملت باید ناظر بر امور باشد، اینجا آرای ملت حکومت میکند و اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد. شهید مطهری وقتی از فرانسه برگشت گفتند امام را چگونه دیدید، گفت آمن بالله و بسبیله و باقوم؛ یعنی به مردم خود باور داشت و مردم هم به او ایمان داشتند. او به مردم ایمان داشت و مردم را باور داشت.
هر دولتی که دم از جمهوریت بزند و بر سر اسلامیت بزند، یا دم از اسلامیت بزند و بر سر جمهوریت بزند این دولت، دولت ناکارآمدی است. تاریخ و تجربه معاصر ما هم نشان داده است.
واقعا اگر اسلام ناب محمدی بیاید میتواند جمهوریت را نپذیرد؟! جمهوریت یعنی همین مردمی که معتقد به اسلام و ارزشهای اسلامی هستند. ۳۵ سال از جنگ گذشته هنوز شهید میآورند، میبینید که مردم چه میکنند. این مردم هستند نه احزابی که متأسفانه وقتی هر دولتی هم به قدرت میرسد همینها هستند و بین خودشان تقسیم میکنند. دولت آینده هر کسی که رای آورد اگر بخواهد در همان کانتکس قبلیها مدیریت کند، شکست میخورد. باید پارادایم عوض کرد. یعنی دوباره به جمهوری اسلامی برگردیم که حضرت امام فرمودند و مقام معظم رهبری تحت عنوان مردمسالاری دینی از آن یاد کردند.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» گزارش میدهد؛ تحریمهای مردمی در سراسر دنیا علیه کمپانیهای حامی رژیم صهیونیستی باعث وارد شدن خسارتهای بزرگ مالی به این شرکتها شده است
تحریم خونخواران
پس از جنگ غزه برندهای استارباکس، مکدونالد، کوکاکولا و نستله و نسکافه متحمل ضررهای هنگفت مالی شدند
ثمانه اکوان: از روزهای ابتدایی حملات رژیم صهیونیستی به نوار غزه، گروههای ضد جنگ، همچنین حامیان فلسطین در سراسر دنیا خواستار تحریم کالاهای اسرائیلی و برندهای تجاری آمریکایی–صهیونیستی شدند که در این جنگ از دولت اسرائیل حمایت میکنند. در تظاهراتهای مردمی در گوشه و کنار جهان، مردم به یکباره به مغازهها و ساختمانهای اداری برندهای بزرگ تجاری مانند استارباکس، نستله، دیزنی، کوکاکولا و حتی مکدونالد و نایکی حمله کرده و آنها را شریک صهیونیستها در نسلکشی مردم فلسطین میدانستند. تظاهراتهای مردمی در سراسر دنیا معمولاً با درخواست بایکوت یا تحریم برندهای آمریکایی – صهیونیستی همراه بود و آنطور که الجزیره گزارش داده است، در بیش از 7283 تظاهرات و اعتراض مردمی صورت گرفته در سراسر جهان علیه صهیونیستها در 11 کشور جهان، درخواستها برای حمایت از جنبش تحریم کالاهای صهیونیستی مطرح شده است. با گذشت حدود 5 ماه از آغاز حملات صهیونیستها به غزه، این جنبشها همچنان ادامه دارد و با وجود اینکه در ابتدای امر رسانههای آمریکایی بیان میکردند جنبشهای تحریم کالاهای اسرائیل یا برندهای حامی صهیونیستها، تأثیر چندانی در فروش آنها نداشته، حالا کمکم تبعات این اقدامات در حال خودنمایی در عرصه تجاری این برندها است. در همین حین جنبش بایکوت، خارج کردن سرمایه از سرزمینهای اشغالی و تحریم کالاهای اسرائیلی (BDS) که از سال 2005 کار خود را آغاز کرده، این روزها مخاطبان زیادی پیدا کرده و فعالیتهای خود را در سراسر جهان افزایش داده است. این جنبش که بارها مسؤولان آن مورد تحریم دولتهای غربی قرار گرفته بودند حالا با ارائه فهرستهای متنوع از کمپانیهای غربی که دست به حمایت از رژیم صهیونیستی زدهاند، رهبری تحریمهای مردمی علیه این برندها را بر عهده گرفته است. این جنبش حالا نهتنها در کشورهای اسلامی مانند قطر، پاکستان، اردن، ترکیه، مصر، اندونزی و مالزی، به تحریم گسترده کالاهای حامی صهیونیسم روی آورده، بلکه در کشورهای اروپایی نیز با اراده مردمی در حال رونمایی از اثرات خود بر برندهای معتبر غربی است که نمونه آن را میتوان در ایرلند، فرانسه، شهرهای مختلف آمریکا و سایر پایتختهای غربی مشاهده کرد. به گزارش واشنگتنپست، هشتگ BoycottIsrael 340 میلیون بار از ابتدای جنگ در شبکه اجتماعی تیکتاک به کار برده شد و هشتگ BDS نیز حداقل 3 میلیارد بازدید در این شبکه داشت. تا ماه ژانویه سال جاری میلادی نیم میلیون هشتگ BoycottIsrael نیز در اینستاگرام به وجود آمد که با وجود محدودیتهای شدید این شبکه اجتماعی، اقدامی بسیار قابل تأمل است.1
* استارباکس و حمله مردمی به شعباتش
یکی از نخستین کمپانیهای غربی که با ضرر هنگفت مالی در ماجرای حمایت از رژیم صهیونیستی روبهرو شد، شرکت استارباکس بود. شعبه فروشگاه استارباکس در استانبول ترکیه جزو نخستین فروشگاههایی بود که مردم معترض به نسلکشی در غزه به آن حمله کرده و مانع فعالیت آن در این شهر شدند.
استارباکس بر همین اساس شاهد کاهش میزان فروش خود در سراسر دنیا، بویژه در منطقه غرب آسیا بود تا جایی که از میزان پیشبینی افزایش فروش 7 درصدی در سال 2023 به 4 درصد افزایش فروش رسید. البته این تنها مساله برای استارباکس نبود زیرا در داخل آمریکا نیز کمپین تحریم این شرکت باعث شد بسیاری از دانشجویان آمریکایی بویژه در دانشگاه جورجتاون به تحریم قهوههای استارباکس دستزده و خواهان خروج این شرکت از دانشگاهها شوند.2
شعبات استارباکس در تظاهراتها و راهپیماییهای اعتراضی در داخل آمریکا نیز مورد هجوم قرار گرفت و مردم خواهان واکنش مناسب این شرکت به نسلکشی صورت گرفته در غزه شدند. مشکل اصلی استارباکس اما زمانی شروع شد که هزاران نفر از کارمندان فروشگاههای استارباکس در 360 شعبه این فروشگاه در سراسر آمریکا بهصورت هماهنگ دست به انتشار پستهای حمایتی از غزه در شبکه اجتماعی ایکس زدند. استارباکس با نفوذ خود مانع انتشار آنها در این شبکه اجتماعی شد و یک ساعت بعد، همه این پستها بلافاصله حذف شدند. استارباکس اتحادیه کارمندان شرکت خود را بعد از این حرکت محکوم و ضمن شکایت از آنها در دادگاه اعلام کرد کارمندان نباید با لوگوی استارباکس به حمایت از فلسطین بپردازند. بعد از این شکایت، حملات به فروشگاههای استارباکس بیشتر و بیشتر شد تا جایی که این شرکت اعلام کرد بسیاری از شعب فروشگاهها مورد حمله قرار گرفته است. در مقابل، اتحادیه کارمندان استارباکس نیز در دادگاه از این شرکت شکایت و عنوان کرد کارمندان این شرکت باید بتوانند با لوگوی محلی که در آن کار میکنند، به بیان دیدگاههای خود بپردازند. این دادگاهها همچنان ادامه دارد و دولت آمریکا سعی میکند با استفاده از برچسب «ضد یهود»، مانع اقدامات کارمندان این شرکت و سایر شرکتهای تجاری آمریکا در حمایت از مردم فلسطین شود. در اندونزی و مالزی نیز گزارش شده است بسیاری از شعبات استارباکس مجبور شدهاند فروشگاهها را تعطیل کنند، زیرا جنبش تحریم استارباکس به صورت بسیار جدی از طرف جمعیت مسلمان این 2 کشور در حال اجرایی شدن است. با وجود اینکه برندهای مهم آمریکایی - صهیونیستی از میزان خسارتهای جنبش تحریم اخیر صحبتی به میان نمیآورند اما برخی رسانهها گمانهزنی کردهاند استارباکس در جنبش تحریم اخیر بهدلیل حمایت از رژیم صهیونیستی، 11 میلیارد دلار زیان دیده است.3
* مکدونالد
مکدونالد یکی دیگر از شرکتهایی بود که بهدلیل تحریم توسط بخشی از مردم سراسر دنیا دچار ضرر و زیان مالی شد و به صراحت درباره این خسران بیانیه مطبوعاتی صادر کرد. مسؤولان این شرکت اعلامکردند در 3 ماهه چهارم سال 2023، شعبات این شرکت در هندوستان، چین و خاورمیانه، رشد فروش 0.7 درصدی را مشاهده کردند که بسیار پایینتر از 5.5 درصد رشد فروشی بود که تا قبل از جنگ در غزه تصور میشد. این شرکت همچنین اعلامکرد کاهش فروش محصولاتش تنها در کشورهای مسلمان نبوده و در آمریکا نیز بهدلیل اینکه مردم اعتقاد داشتند این کمپانی به اسرائیل کمک مالی کرده است، با کاهش درآمد مواجه شده است. البته مسؤولان این شرکت در بیانیه خود بهصورت شفاف از ارتباط خود با رژیم صهیونیستی نگفتند اما این مساله را که به حمایت مالی از این رژیم پرداختهاند نیز انکار نکردند.4
کریس کمپچینسکی، مدیرعامل مکدونالد، هفته گذشته در کنفرانسی مطبوعاتی گفت جنگ [غزه] تأثیری «ناامیدکننده» بر فروش در کشورهای خاورمیانه و دیگر کشورهای مسلماننشین مانند مالزی و اندونزی داشته است. او همچنین تأکید کرده است تا زمانی که آتش جنگ خاموش نشود نمیتوان انتظار هیچ توسعه و پیشرفتی در میزان فروش این شرکت داشت. با وجود اینکه مدیر عامل مکدونالد بهکمکهای این شرکت به رژیم صهیونیستی اشارهای نداشته اما رسانهها در همان روزهای ابتدایی جنگ عنوان کردند مکدونالد تهیه بخش اعظمی از مواد غذایی ارتش صهیونیستی را در جنگ بر عهده داشته و این مواد غذایی را بهصورت رایگان در اختیار صهیونیستها قرار داده است. بایکوت و تحریم مکدونالد البته تنها در کشورهای اسلامی نبوده و در روزهای پایانی سال 2023، این شرکت اعلامکرد در سراسر جهان باید شاهد افزایش فروش 8.8 درصدی در سال 2023 میبود اما بعد از جنگ در غزه تنها 3.4 درصد از این میزان تحقق یافت که به سرمایهگذاریهای آتی این شرکت صدمه زیادی وارد خواهد کرد.5
گزارش دیگری از رویترز نشان میدهد شعبات مکدونالد در مصر نیز هر روز با خالی بودن صندلیهای رستورانهای خود مواجهند و مردم به صورت خودجوش این رستوران زنجیرهای را تحریم کردهاند. این گزارش میافزاید: برندهای غربی هماینک در مصر و اردن بزرگترین ضربه اقتصادی را میخورند؛ جایی که مردم بدون همراهی دولتشان، بهصورت خودجوش دست به بایکوت این برندها زدهاند.6
در کویت نیز گزارش شده است برندهایی مانند استارباکس، مکدونالد و کیافسی، دیگر مشتری خاصی ندارند و مغازهها هر روز صبح باز شده و آخر شب بدون فروش خاصی به کار خود پایان میدهند. شبکه خبری تیآرتی ترکیه گزارش داده است برندهای مواد غذایی مانند استارباکس، مکدونالد و کیافسی، در 3 کشور اردن، ترکیه و مصر عملاً در حالت تعطیل قرار دارند.7
* کوکاکولا
نام کوکاکولا سالهاست با نام اسرائیل در هم تنیده و گره خورده است. برند کوکاکولا در فاصله سالهای 1967 تا 1991 توسط کشورهای عرب و مسلمان منطقه بهدلیل حمایت از رژیم صهیونیستی و ساخت کارخانه در این منطقه تحریم شده بود. مانند دیگر برندها چون استارباکس و مکدونالد، کوکاکولا نیز ماه سپتامبر سال گذشته میلادی و همزمان با روزهای ابتدایی جنگ در غزه، توسط پارلمان ترکیه تحریم شد. نمایندگی کوکاکولا در ترکیه اعلام کرد از آن زمان فروش کوکاکولا در آن کشور 22 درصد کاهش یافته است. در همین حال نکته جالب دیگری در مصر رخ داد. ماجرا از این قرار بود که در این کشور با تحریم شدن کوکاکولا توسط مردم، یکی از برندهای مصری با نام اسپیرو اسپاتیس، بعد از حدود 100 سال دوباره احیا شد و اینک مردم بهجای کوکاکولا از برند محلی خود استفاده میکنند.
* نستله و نسکافه
مهمترین خبری که از تحریم برند «نستله» و «نسکافه» منتشر شد، خبر بایکوت شدن محصولات این شرکت توسط جمعیت مسلمانان هند بود. پیش از این خبرها مربوط به کشورهای مسلمان منطقه بود اما خبر تحریم کارآمد این برند در هند، تعجب زیادی را بههمراه داشت. پایگاه خبری بلومبرگ اعلام کرد در بازار بزرگ مسلمانان در هند، دیگر برندهایی چون نستله، نسکافه و پپسی، خریدار ندارند و همه این اقدامات بعد از جنگ در غزه رخ داده است. مغازهداران در این بازار پوسترهایی را در مغازههای خود نصبکردهاند که نام برندهای صهیونیستی چون پپسی و کوکاکولا و نستله و نسکافه در آنها درج شده و مردم با دیدن پوسترها، از خرید این محصولات خودداری میکنند.8
----------------------------------------------------------
منابع
1-https://www.washingtonpost.com/world/2024/01/23/bds-movement-israel-boycott-brands/
2- https://thehoya.com/23131141/news/georgetown-students-continue-fight-to-kick-starbucks-off-campus/
3- https://www.newsweek.com/starbucks-market-loss-boycotts-strikes-red-cup-day-1849713
4- 6fn46p https://aje.io/
5- https://www.aljazeera.com/news/2024/2/6/israels-war-on-gaza-are-boycotts-hurting-us-brands
6- https://www.reuters.com/business/retail-consumer/boycott-campaigns-over-gaza-war-hit-western-brands-some-arab-countries-2023-11-22/
7- https://www.trtworld.com/middle-east/western-brands-hit-by-growing-boycott-campaign-over-israeli-war-on-gaza-15935559
8- https://www.bloomberg.com/news/articles/2014-07-23/mumbai-muslims-protest-gaza-by-boycotting-pepsi-nescafe
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|