|
تحلیلی بر کارکردهای عزاداری بر مصیبت اباعبدالله در ماه محرم
جامعهشناسی سوگواری مقدس
حسین جمشیدی*: در زمان کوتاهی که تا شروع ماه محرم و سوگواری امام سوم شیعیان باقی مانده است، این وظیفه را بر خود دیدم که در حد و اندازههای دانش اندک خود تحلیلی جامعهشناختی بر کارکردهای اجتماعی این آیین سوگواری شیعیان داشته باشم. رفتهرفته جامعه ایران یکپارچه مهیای ابراز عشق و اظهار ارادت به مفهومی عظیم و برجسته به نام حسین(ع) و آرمانی کهن و دیرینه و مقدس به نام عاشورا میشود. مراسمهای دینی و آیینهای سوگواری مختلف امری معمول و متداول در تمام ادیان و مذاهب مختلف در دنیای بشریت است اما بدون اغراق و بزرگنمایی، محرم و مراسم سوگوارانه آن، در جهان کم نظیر و بیهمتاست. بدون شک و با قاطعیت، آیین عزاداری برای امام سوم شیعیان بزرگترین آیین سوگواری است که جهان معاصر به خود دیده است. اگرچه تمام شیعیان در کشورهای مختلف دنیا در این ماه به سوگواری میپردازند اما در کشورهایی مانند ایران، عراق، پاکستان و... این سوگواری جنبهای اساسیتر دارد. مراسم دینی و آیینهای عزاداری اینچنینی دارای کارکردهای مختلف دینی و اجتماعی هستند که درباره آنها (خصوصا کارکردهای دینی) کتابها و مقالات بسیاری منتشر شده است. در اینجا سعی بر آن است تا به اختصار و صراحت با کارکردهای اجتماعی سوگواری محرم آشنا شویم. سوگواری در جوامع شیعی دارای کارکردهای آشکار و پنهان مختلفی است که آن را ماندگار کرده است، زیرا بنا به منطق کارکردگرایی در جامعهشناسی یک وضعیت فرهنگی تا زمانی که دارای کارکرد اجتماعی است از پویایی و هیجان اجتماعی نیز برخوردار خواهد بود. (ریتزر ۱۳۸۴:۱۱۹) به این معنا که اگر یک وضعیت فرهنگی کارکرد خود را از دست بدهد رو به فراموشی و خاموشی خواهد رفت. در ادامه به اختصار به کاردکردهای اجتماعی محرم میپردازیم: ارسال به دوستان
وقتی آنلاین هستیم، فیلم بازی میکنیم یا خود واقعیمان هستیم؟
خودتان باشید!
درک تامپسون: دوستی که اتفاقی به حساب توئیتر من برخورده بود میگفت توئیتهایم باعث میشود آدم نفهم شناختناپذیری به نظر برسم. میگفت: «تو در زندگی واقعی خیلی بهتر از این هستی». این گفته رایجی درباره رسانههای اجتماعی است؛ اینکه باعث میشوند افراد بدتر از آنی که در «زندگی واقعی» هستند، رفتار کنند. در توئیتر طعنه میزنم. در فیسبوک پز میدهم. در اینستاگرام ژست میگیرم. در اسنپچت احمقبازی در میآورم. دارم وسوسه میشوم بگویم همانطور که دوستم میگفت این هویتهای آنلاین کاریکاتورهایی از من واقعی هستند. بیشک این ادعا درست است که رسانههای اجتماعی میتوانند از بیرحمترین چهره طبیعت انسانی پرده بردارند. از نظر بسیاری از زنان و اقلیتها، دنیای مجازی جهنمدره قلدربازی و کنایهزنی است اما از آنجا که مکالمه رودررو روزبهروز کمتر میشود دیگر وقت آن رسیده که دست از این تفکر برداریم که مکالمه رودررو اصیل و رسانههای اجتماعی مصنوعی هستند. آنکه طعنه میزند، آنکه پز میدهد، آنکه ژست میگیرد و آنکه احمقبازی در میآورد، همه واقعی هستند و همه اینها من هستم. اینترنت و رسانههای اجتماعی شخصیتهای جدیدی خلق میکنند، امکان میدهند افراد چهرههایی را از خود نشان دهند که در «دنیای واقعی» هنجارهای اجتماعی مانع آنها هستند. بعضی افراد دوست دارند در دفتر کار خود شیطنتهایی بکنند اما میترسند رئیسشان با ابهام به این رفتارها بنگرد ولی اسنپچت راهی برای ابراز این وسوسه طبیعی در اختیارشان میگذارد تا بدون آزار همکارانشان شوخی کنند. فیسبوک و اینستاگرام افتخار به دستاوردهای شخصی را تشویق میکند؛ دستاوردهایی که شاید در دیگر فضاها چندان به چشم نیاید. شاید به جایی برسیم که مکالمه رودررو را رسانهای اجتماعی بدانیم که بیش از همه شخصیتهایمان را تحریف میکند. این مکالمه ما را وامیدارد حتی زمانی که نمیدانیم چه بگوییم حرف بزنیم و مجبورمان میکند حتی زمانی که نمیخواهیم خوشبرخورد و راضی باشیم، اینطور عمل کنیم. اما اینترنت چطور مدیریت میکند تا این چهرههای متفاوت را از شخصیت ما بیرون بکشد؟ و چرا رسانههای اجتماعی باید برخی جنبههای انسانیت ما را آشکار کنند که قرنها گپ زدن نتوانسته برملا کند؟ هر رسانه اجتماعیای فرهنگ و گویش خود را دارد اما به طور کلی، اینترنت قلمرو توجه به خود است. مطالعه سال ۲۰۱۲ در دانشگاه هاروارد نشان داد در مکالمات بین فردی، افراد عموماً یکسوم زمان را درباره خود صحبت میکنند. در حالت آنلاین، این عدد به ۸۰ درصد میرسد. این رقم بزرگی است، زیرا در سایتهایی مانند فیسبوک و توئیتر، مردم تصور میکنند دارند برای گروه بزرگی از مخاطبان صحبت میکنند. در مکالمه یکبهیک، افراد با دقت در رفتار طرف مقابل به دنبال همدردی و فهم هستند. در حال صحبت آنلاین با ۱۰۰۰ نفر، امکان ندارد بفهمید فالوئرهایتان به چه فکر میکنند. طبیعی است که تمرکز بر درون باشد. در واقع صرفاً اندازه مخاطبان میتواند محتوای پیام شما را شکل دهد. مطالعهای در ۲۰۱۴ توسط «الکسندرا باراش» که در آن زمان دانشجوی دکترای دانشکده وارتون در دانشگاه پنسیلوانیا بود و «جونا برگر» استادیار بازاریابی دانشکده وارتون این تأثیر را میآزمود. بدین شکل که از افراد تحت آزمون میخواست کار سادهای را انجام دهند، روز خود را برای یک فرد و برای گروهی از افراد توصیف کنید. محققان جزئیات یک روز خیالی را در اختیار هر شرکتکننده میگذاشتند، روزی با چندین رویداد لذتبخش (مثل قرار گذاشتن با یک دوست برای دیدن فیلمی عالی) و برخی حالگیریها (مثل سفارش دسری نهچندان دلچسب به نانوایی محلی). از شرکتکنندگان خواستند این روز را در نامههایی که برای هر یک از این دو مخاطب میفرستند ثبت کنند. در اینجا گزیدهای از یادداشتی در این مطالعه را میخوانید که با هدف ارسال برای یک دوست نوشته شده: «امروزم خیلی سخت شروع شد. بعد از ملاقات مختصری با استاد راهنمایم که البته دیر به آن رسیدم، سر قرار با چارلیز رفتم تا با هم فیلم ببینیم. برای خوردن دسر او را به چیزکیک فکتوری بردم اما بسته بود و از روی ناچاری به یک هات انکراستی در همان حوالی رضایت دادیم. اَه اَه!» و حالا گزیدهای از یادداشتی برای گروه بزرگتر را میخوانید: «سلام بچهها! آخر هفته فوقالعادهای بود! با چند تا از دوستانم به تماشای مرد آهنی ۳ رفتیم. خارقالعاده بود. واقعاً از آن لذت بردم! به نظرم رسید از فیلم دومش خیلی بهتر بود». ارسال به دوستان
درباره تشکیل و فعالیت حزب رستاخیز
حزبی که بود و نبودش دردسر بود!
پس از کودتای ۲۸ مرداد و انحلال احزاب دوره مصدق و برقراری اختناق و سانسور و سرکوب شدید، اواسط دهه 1330 دو حزب وفادار به شاه به نامهای «مردم» به رهبری «اسدالله علم» و «ملیون» به رهبری «منوچهر اقبال» ایجاد شدند که به خاطر حرفشنوی از شاه و تملق بیش از اندازه نسبت به او در میان مردم به احزاب «بله» و «بله قربان» مشهور شده بودند. لیکن سال 1342 این نظام دوحزبی در عمل به صورت تکحزبی درآمد، چرا که حزب ملیون با نام جدید «حزب ایراننوین» تجدید سازمان شد که رهبری آن ابتدا با «حسنعلی منصور» و سپس با «امیرعباس هویدا» نخستوزیران وقت بود. اگرچه شاه قبلا در سخنانی اعلام کرده بود فقط کشورهای کمونیست و فاشیست هستند که با یک حزب اداره میشوند لکن به طور ناگهانی اسفند 1353 با عدول از حرف خود و با انحلال دو حزب موجود (مردم و ایراننوین) تاسیس «حزب رستاخیز ملت ایران» را اعلام کرد. شاه اظهار داشت در آینده دولتی تکحزبی بر سر کار خواهد بود و کسانی که مایل به عضویت در حزب نباشند، میتوانند بدون هیج هزینهای پاسپورت گرفته و از کشور خارج شوند. به این ترتیب عضویت در این حزب به بسیاری از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا، کارمندان و کارکنان دولت، دانشگاهیان و بسیاری از اقشار دیگر جامعه همچون کارگران، روستاییان و بازاریان تحمیل شد. شرط عضویت در این حزب داشتن ۱۸ سال تمام بود و افراد کمتر از ۱۸ سال عضو وابسته به حساب میآمدند. به علاوه وفاداری به نظام شاهنشاهی، انقلاب شاه و ملت و قانون اساسی مشروطه سلطنتی، از دیگر شروط اصلی عضویت در این حزب به شمار میرفت. حزب رستاخیز را میتوان راهکاری سیاسی برای تثبیت دیکتاتوری مطلق شاه بر کشور دانست؛ آنچنانکه سیاستگذاری در بسیاری از وزارتخانهها را به کمک ساواک بر عهده گرفت و حکومتی پلیسی ایجاد کرد. عضو نشدن در حزب به منزله جرم تلقی میشد. این حزب سراسر سال 1354 را مشغول ایجاد سازمان سراسرى خود در کشور بود. ایجاد سازمانی برای زنان و کنگرهای برای کارگران و چاپ چند نشریه برای اقشار مختلف عضو در حزب، از فعالیتهای این حزب به شمار میرفت. تا پایان سال 54، حدود 5 میلیون نفر در شعبات مختلف حزب در سراسر کشور نامنویسی کردند. این گسترش حزب 2 پیامد مهم به همراه داشت: ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|