|
به بهانه آغاز اکران عمومی «زمستان یورت» مستند برگزیده جشنواره عمار
رسانههای یخزده در زمستان یورت
مجتبی نامخواه: در وضعیتی که در حال حاضر در آن قرار داریم، مستند «زمستان یورت» و آثاری بسیار اندک مشابه آن، اهمیتی ویژه دارند. ما در شرایط اجتماعیای قرار داریم که رسانهها و تحلیلگران علوم اجتماعی به طور کل، با فاصله زیادی از جامعه و از وقوع رویدادهای اجتماعی عقب افتادهاند. ما به وضوح این تأخر را در ناتوانی آنها از درک مسالههای اصلی جامعه مییابیم. این ناتوانی در برخی حوزهها حادتر است؛ به عنوان نمونه در زمینه درکی که باید از تغییرات و اعتراضهای اجتماعی وجود داشته باشد و وجود ندارد. ارسال به دوستان
مساله «زمستان یورت» و غفلت سیمای ملی از نقد درونگفتمانی
یک تلخی بیپایان
محمدرضا کردلو: یکی از گزارههایی که در ابتدای شکلگیری جشنواره عمار و جدیتر شدن موضوع نقد درونگفتمانی در این جشنواره مطرح شد، این بود که این جشنواره داغ انتقاد کردن را بر دل ضدانقلاب خواهد گذاشت و اینکه «اگر ما خودمان انتقادات را بموقع و درست مطرح کنیم، فرصت سوءاستفاده از اپوزیسیون گرفته میشود». این موضوع تا کجا محقق شد و زبان فیلم و مستند تا چه اندازه توانست در خلأ پرداختهای صحیح در رسانه ملی، گویا باشد؟ در واقع گفتمان «نقد درونگفتمانی» تا چه اندازه موفق بود؟ پاسخ این سوال روشن است. نه به اندازهای که انتظار میرفت، چرا که سیستم توزیع دچار مشکلات فراوان بوده و هست. اما فایده طرح مساله نقد درونگفتمانی در رخداد جشنواره عمار چه بود؟ به نظرم این بار بیش از آنچه انتظار میرفت. مستندسازان بسیاری فقط و فقط برای اینکه مستندی درباره «عدالت» و «نقد درونگفتمانی» بسازند، وارد دنیای مستند شدند. پیش از آنکه حتی دوره آموزشهای لازم را گذرانده باشند. آنها البته در ادامه برای مستندسازی جدیتر شدند و فرم و تکنیک را به مثابه امری لازم دنبال کردند و سال به سال کارهای باکیفیتتری نسبت به قبل تولید شد. اگرچه همه این مستندها خود را در قالب جشنواره عمار نگنجاندند و تصمیم گرفتند چارچوب و ساختار دیگری را برای ارائه محتوای خود تجربه کنند اما تاکید بر محتوای عدالتخواهانه و نقد درونگفتمانی جای خود را در فضای مستند و رسانه کشور پیدا کرد. در جشنواره اخیر عمار نیز در میان همه آثار موجود، مستندهایی با این رویکرد حضور داشتند. در این بین «زمستان یورت» بیشتر دیده شد. مستندهایی مانند زمستان یورت در واکنش به خلائی در رسانه ملی شکل میگیرند. خلأ نپرداختن به موضوعات اساسی مردم و از جمله کارگران. در واقع «زمستان یورت»های فراوانی هستند که ساخته نشدهاند، چرا که صداوسیما تلاشی برای انعکاس همهجانبه بسیاری از مشکلات مردم نمیکند. زمستان یورت هر اندازه که تحسینبرانگیز باشد، عدم نمایش آن در جایی مثل صداوسیما همان اندازه دردناک و زننده است. واقعیت آن است که در این نوع مستندها هر چقدر هم توان فرمی و محتوایی فیلم بالا باشد، عدم نمایش آن از تلویزیون با میلیونها بیننده، اثر آن را کم میکند. طبعا با همه تبلیغاتی که مجاهدان گمنام و پرتلاش فرهنگی انجام میدهند، این فیلم به اندازهای که در تلویزیون میتوانست دیده شود، دیده نخواهد شد. در حالی که همه داعیه این مستند، درونگفتمانی بودن آن است که ادعای درستی است اما از تلویزیون که باید درون این گفتمان باشد، پخش نمیشود. و سوال اینجاست که چرا رسانه ملی که باید به مردم بپردازد درون این گفتمان کار نمیکند؟ مستند زمستان یورت به موضوع ریزش آوار معدن زمستان یورت بر سر کارگران و همه اتفاقاتی که پیش و پس از این حادثه تلخ رخ داده میپردازد. اینکه پیش از وقوع حادثه چه تمهیداتی باید در نظر گرفته میشد و چه کوتاهیهایی در موضوع بیمه و حقوق کارگران صورت گرفته و مسؤولان با سکوت یا مصلحتاندیشی چه شرایطی را برای کارگران مظلوم معدن رقم زدهاند، همه به صراحت در «زمستان یورت» مطرح میشود. این سوژه و نوع پرداخت در زمستان یورت قابل تحسین است اما گویی با همه صراحتی که فیلم دارد، در بخشهایی از آن با یک نوع محافظهکاری نیز مواجهیم. در زمان دفاعِ کارگرها وقتی اسم مسؤولی آورده میشود صدای بوق پخش میشود. در صورتی که باید اسم همه کسانی که مسؤول چنین فاجعهای بودند آورده شود تا صدای کارگران و مطالباتشان بیشتر شنیده شود. همان طور که گفته شد، این فیلم که به دلیل خلأ رسانه ساخته شده، ممکن است در بخشهایی به گزارش خبری شباهت پیدا کند. درواقع فرم مصاحبه و تعدد آن باعث شده از تعریفی که سینما برای فیلم مستند دارد فاصله گرفته شود. نماهایی مانند اخراج معدنچی و کار کردن کارگر معدن در آرایشگاه باید بیشتر میشد. همچنین میتوانست از آرشیو فیلمهای موجود استفاده کند و در واقع مستندتر شود. زمستان یورت میتوانست به 3 شکل تمام شود؛ اول اینکه مساله حل شود، دوم اینکه شرایط تلخ را همچنان ادامهدار نشان دهد و سوم اینکه تلاش و مبارزه برای حل مشکل را با فرم و محتوایی دقیق به نمایش بگذارد. در این فیلم از مورد سوم که بهترین نوع پایانبندی است استفاده شده است. اما نکتهای که وجود دارد این است که در یک فیلم مبارزهجویانه باید نمادهای مبارزهجویی دیده شود. این فیلم برخلاف تلاشی که برای تعدیل حس ناراحتی و تلخی کرده، فیلمی تلخ است. فرزندان کارگران معدن یتیم شدند و این حسی است که در مخاطب میماند. در واقع آنچه در نهایت در ذهن مخاطب میماند، غلبه «تلخی» بر «مبارزه» است؛ تلخی بیپایانی که در چشمهای فرزندان یتیم شده کارگران معدن و در شرح شکایت کارگران دیگر مشهود است. نکته دیگری که در این مستند شاهد آن هستیم، تلاش بیوقفهای است که خود مستندساز برای احقاق حقوق کارگران معدن انجام میدهد. در واقع خارج شدن از قامت کارگردان مستند و همراه شدن با مشکلات موجب شده است مستند واقعیتر جلوه کند، اگرچه شاید به جهت فرمی و تکنیکی بخشهایی از مستند را با ایراد همراه کرده است. در اغلب مستندهای عدالتخواهانه شاهد «حرفدرمانی» هستیم، در این مستند اما تلاش مستندساز بر این حرفدرمانی غلبه کرده است. نکته دیگر آنکه افراد غیرمشهوری که در این مستند صحبت کردهاند جایگاه خوبی دارند و صحبتهای مناسبی میکنند؛ از این منظر این ایراد که چهرههای شاخصی باید برای گفتوگو انتخاب میشدند، وارد نیست چرا که «زمستان یورت» یک مستند local(محلی) است و در چنین مستندهایی حضور چهرههای سرشناس آنچنان که تصور میشود موثر نیست. از طرف دیگر، یکی از ویژگیهای چنین مستندهایی چهرهسازی است؛ شخصیتهایی که حرفهای خوب و دقیقی برای ارائه دارند اما شناخته نمیشوند. ارسال به دوستان
نگاهی به کتاب «روایتی ساده از ماجرای پیچیده» اثر ابراهیم حسنبیگی
عشق و استبداد
فاطمه افتخاری: زنگهای تفریح در مدرسه معمولا به صحبت کردن با دانشآموزان درباره کتاب میگذرد؛ بارها اتفاق افتاده است که بچهها خودشان میگویند خانم این کتاب مناسب سن ما نیست، در این کتاب حرفهای زشتی زده شده است. حقیقت این است خیلی از کتابهایی که حتی با نام رمان نوجوان چاپ میشود محتوای مناسبی برای این گروه سنی ندارد به گونهای که گاهی کتاب نخواندن بهتر از خواندن این نوع کتابهاست. کتاب روایتی ساده از ماجرایی پیچیده از آن دست کتابهایی است که نیاز مخاطب خود را شناخته است و میشود آن را با خیال راحت در اختیار مخاطب نوجوان قرار داد. ابراهیم حسنبیگی این کتاب را در 18 روایت نوشته است که روایت اول با ماجرای عشق الیاس به صفورا دختر خان آغاز میشود، آغازی که میتواند مخاطب نوجوان را جذب کند و همراه خود نگه دارد، هر چند تا انتهای داستان جز اشارههای گذرا به این عشق صحبتی از کیفیت و چگونگی آن به میان نمیآید که این را میتوان از نقاط ضعف این داستان دانست. با کشته شدن برادر الیاس، او در شب دامادیاش به فکر انتقام از خان میافتد: «الیاس چگونه میتوانست در کارهای بزرگترها دخالت نکند؟ فکر میکرد مگر بزرگترها در کار او دخالت نکردند؟ مگر کشته شدن برادرش به او مربوط نمیشود؟ مگر همین بزرگترهایی مثل خان و پسرش، عبدالجبار نبودند که بهجای عشق تازه شکفته صفورا کینه و نفرت را در دلش نشاندند؟ با اینکه کینه و نفرت خان و خانواده را به دل گرفته بود، هنوز گوشه دلش برای صفورا یک جایی باز کرده بود، چون فکر میکرد او در این ماجرا نقشی ندارد». این کتاب در 2 فضای متفاوت از نظر جغرافیایی روایت میشود؛ بخشی از داستان در یکی از روستاهای ترکمن میگذرد که نویسنده توانسته است توصیفات دقیقی از روزگار تسلط بیچونوچرای خان بر رعیت ارائه بدهد، بخش دیگری از داستان نیز در روزهای خفقان در تهران پیش از انقلاب روایت میشود که اطلاعات مناسبی از زمینههای اجتماعی انقلاب در اختیار نسل جدید قرار میدهد و میتواند پاسخگوی یکی از سوالهای اصلی این نسل باشد که چرا انقلاب کردیم؟ در بخشی از کتاب، نویسنده به توصیف شکنجه شدن انقلابیون توسط ساواک میپردازد و هرچند هوشمندانه این شکنجهها را به پیروزی انقلاب ختم میکند و نشان میدهد نهایت هر سختی به پیروزی منتهی میشود اما باید دید بیان دقیق این توصیفات در کتابهایی که در حوزه انقلاب و دفاعمقدس نوشته میشوند به روی آوردن نوجوانان به این نوع کتابها صدمه نمیزند؟ شخصیت الیاس میتواند الگوی مناسبی برای نوجوانان ما باشد، شخصیتی که هرچند روستایی و رعیتزاده است اما با باور کردن استعدادها و تواناییهای خود میتواند بر سختیها و مشکلات پیروز شود. ارسال به دوستان
اخبار
«قائممقام» به تلویزیون میآید ارسال به دوستان
اخبار
پاسخ روابط عمومی اوج به خبر جعلی دستمزد نجومی بازیگران پایتخت ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|