|
یادداشتی بر مجموعه رباعی «فصل اطلسیها»ی احمدرضا قدیریان
مضامین تازه بدون شگفتزدگی
رباعی و رباعیسرایی در ایران قدمتی به طول تاریخ ادبیات ایران دارد. حتی به رای بعضی محققان، این قدمت به پیش از اسلام میرسد، زیرا ایشان معتقدند قالب رباعی تنها قالبی است که شعر فارسی پس از اسلام از شعر عرب وام نگرفته است. اگرچه پیش از رباعی نیز ما قالبی فراگیر همچون «دوبیتی» داشتهایم که پیش از اسلام به «ترانه»، «فهلویات» یا «پهلویات» مشهور بوده است. در کنار این 2 قالب کوتاه شعری، بعضی پژوهشگران نیز برآنند قالب شعری مثنوی نیز ساخته ایرانیان است، هرچند این رای طرفداران چندانی ندارد. رباعی از زمان پدر شعر فارسی، رودکی، رواج داشته است و از بعضی شاعران همنسل رودکی مثل ابوشکور بلخی و دیگران نیز رباعیاتی باقی مانده است. بعد از قرن سوم هجری قمری نیز با بسیاری از شاعران روبهرو میشویم که رباعی هم گفتهاند، حتی اگر شده به تفنن. اما ظهور خیام، مولانا و بابافغان کاشانی، هر کدام در دوره خود، سبب شد ادبیات فارسی در یک قالب، سبکها و نوآوریهایی را ثبت کند و یک قالب کوتاه از ارج و قرب بالایی برخوردار شود. پس از انقلاب - از پس تلاشهای فرخی یزدی و نیمایوشیج و منصور اوجی برای احیای دوباره ارسال به دوستان
نگاهی به مجموعه داستان «آذر بود باران میبارید» اثر مجتبی تقویزاد
رنگینکمان جنگ
حسام آبنوس: مقوله جنگ همواره یکی از موضوعاتی است که برای انسانها موضوعیت داشته و حتی بر این باورند که روزی نبوده که روی زمین آتش جنگ خاموش شده باشد. حال نوشتن از پدیدهای که بسیاری آن را پدیدهای انسانی میخوانند، زیرا انسانها عامل اصلی به وجود آمدن جنگها هستند، کار دشواری است بویژه برای کسانی که تجربه جنگ نداشته و تنها شبحی از جنگ را بهواسطه تجربیات مطالعاتی، در ذهن دارند. مجتبی تقویزاد در این کتاب داستانها را با نگاه رئالیستی روایت کرده و گاهی خشکی و تندی موقعیتهای داستانی، مانند سیلی به گونه خواننده میخورد. نویسنده در ۱۲ داستان که هر کدام در موقعیتی متفاوت رقم میخورد، از زاویه انسانهای مختلف به مقوله جنگ نگاه میکند و به همین خاطر این کتاب رنگینکمانی از جنگ را دل خود جا داده است. داستان «خوابیده بودیم» نخستین داستان این مجموعه است. شاید باید گفت این داستان میخواهد روایتی از گرگهای انساننما را به خواننده ارائه کند. داستانی که رازآلود بودن آن خواننده را به فکر فرو میبرد و خب! ارتباط این داستان با جنگ، به موشکهایی است که عراق شلیک میکند و شاید هم خوی جنگطلبی انسان که در همه زمانها در او نهفته است و به فراخور موقعیتها بروز پیدا میکند. «پرونده سهراب.م» را باید داستانی نامید که نویسنده کوشش دارد نشان دهد جنگ پدیدهای بود که بسیاری از انسانها را از هم دور و فرزندانی را به خاطر نداشتن پدر، منزوی کرد و این مانع دستیابی آنها به موفقیت شد. این داستان با لحن کنایی در حال انتقال این مفهوم است که پدرانی که باید بالای سر خانواده میایستادند جای دیگری بودند و خب! مقصر این موضوع روشن نیست. سومین داستان این کتاب داستانی موفق است. «دهان» حکایتی است از اینکه شهدا زندهاند و بر اعمال ما نظارت دارند. حتی میخواهد نشان دهد جدا از نظارت اگر اهل دقت باشیم آنها راه را نیز به ما نشان میدهند. تعابیر و فضاسازی انجام شده در این داستان لذت خواندن آن را دوچندان میکند.«آش بره» روایتی از تنگناهایی است که افراد در آنها گرفتار میشوند و بهخاطر موقعیتی که از سر ناچاری در آن قرار میگیرند دست به کاری میزنند که بعدها پشیمان میشوند. این داستان، سربازی را در موقعیتی نشان میدهد که از روی اجبار و به خاطر اشتباه در شناخت، فرد خودی را با تیر هدف میگیرد ولی در موقعیتی که خودش گرفتار میشود، خانواده فردی که او به وی شلیک کرده، او را تیمار میکنند. تشویش شخصیت اصلی داستان بخوبی در داستان منعکس شده و این حس به خواننده نیز منتقل میشود. نوشتن درباره «خون مردگی» کار دشواری است بویژه با جمله آخری که در انتهای داستان از زبان یکی از شخصیتها بیان میشود نوشتن دربارهاش کار دشواری میشود. نویسنده در این داستان تردید و شک را بخوبی روایت کرده است. «حوریها بیدار بودند» خواننده را روی هوا معلق نگه میدارد. حکایت 2 دختر شهید که میخواهند شب یلدا بر سر مزار پدران شهید خود باشند و آنجا فال حافظ بگیرند. حسرتها و دغدغههای یک فرزند شهید بخوبی در داستان روایت میشود ولی سرگذشت «سعیده» برای خواننده مکشوف نمیشود. به همین خاطر خواننده روی هوا رها میشود و نویسنده تمهیدی برای او اندیشه نکرده است. «آذر بود باران میبارید» که عنوان کتاب هم از این داستان گرفته شده، روایتی شیرین از کودکانههای کودکان این سرزمین است؛ کودکانی که قربانی جنگ شدند و اعضای بدنشان را از دست دادند. کودکانی که پس از جنگ در بیابان و کوهستان روی مواد منفجره باقیمانده از جنگ رفتند و دچار نقص عضو شدند. شقایق وحشی در این داستان کارکرد دقیقی دارد و مانند یک نشانه در داستان ایفای نقش میکند. «برسد دست خودش» داستان جانسوزی است. داستان مادران شهدا و چشم انتظاری آنها. داستانی که بخوبی موقعیت مادران شهدا و لحظات آخر حیاتشان را تصویر میکند. «برف سر ایستادن نداشت» راوی فرزندانی است که پدرانشان در جنگ بودهاند و اثرات جنگ مانند شیمیایی را برای فرزندان خود به یادگار گذاشتند. این داستان هم از آن داستانهایی است که دارای موقعیتی بکر و عجیب است که نویسنده با استفاده از روایت و فضاسازی خواننده را در موقعیت آن قرار میدهد. «عاشقانه در برجک» میتوانست در هر موقعیت دیگری هم اتفاق بیفتد. موقعیت، اتفاقات و شخصیتها خیلی موارد نادری نیستند که بگوییم فقط در جنگ شاهد آنها بودهایم ولی خب! نویسنده از عشق در کتابش عبور نکرده و سعی کرده نیمنگاهی هم به این مقوله در یکی از داستانهایش داشته باشد. داستان یکی به آخری این مجموعه با عنوان «روی سینهاش دو پلاک هست» داستان گمنامی است. داستانی است که نویسنده تلاش میکند نشان دهد برخی رفتند تا گمنام بمانند و اگر تمام جبهه هم جمع میشدند نمیتوانستند آنها را از گمنامی دربیاورند. «امضا» داستان فرزند شهیدی است که ارتباطش با پدرش قطع نشده و پدرش نیز در زندگی او حضور دارد. باور به حیات شهدا و جاری بودنشان در نبض زندگی افراد زنده، جانمایه اصلی این داستان است. نویسنده با خلق موقعیتی فوقالعاده و البته نهخیلی بدیع این ارتباط را روایت کرده است. مجموعه داستان «آذر بود باران میبارید» اثر مجتبی تقویزاد را نشر پیدایش در ۹۲ صفحه با قیمت ۹ هزار تومان منتشر کرده است. ارسال به دوستان
نگاهی به رمان «احضاریه» اثر علی مؤذنی
روایت رنج!
یونس فردوس: علی موذنی از جمله چهرههای نامآشنا در فضای ادبیات داستانی بویژه در خلق آثار با مضمون دینی و ارزشی است. این نویسنده که سالهای متمادی است آثار داستانی با موضوعات مختلف خلق میکند، در تازهترین اثری که از او منتشر شده، باز هم سراغ سوژهای با مضمون و درونمایه دینی رفته و اثری با محتوای مذهبی را به خوانندگانش ارائه کرده است. ارسال به دوستان
درباره محصولی ادبی به نام شعر سپید
ریختن شعر فارسی در قالب وارداتی
رضا شیبانی: درباره شعری که به نام سپید میخوانندش، همیشه این سوال برایم مطرح بوده و سوالی است اساسی که شاعران بر مبنای کدام منطق، این نوشتهها را سطربندی میکنند؟ چرا تمام جملات و گزارهها را پشت سر هم نمینویسند (مثل داستان یا لااقل مثل نثر شاعرانه گلستان سعدی و متونی نظیر آن)؟ ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|