|
گفتوگوی «وطن امروز» با سیدروحالله سرباز رضوی فعال و مستندساز کشمیری
شمشیر بر کشمیر از کین مسلمانان است
سیدروحالله سربازرضوی حالا دیگر به لطف اجرای برنامه «از گلوی مظلوم» (شبکه 3)، ساخت چندین مستند و فعالیت مستمر در شبکههای اجتماعی، یک سلبریتی انقلابی در سپهر رسانهای ایران است اما این چهره شناختهشده، خود دغدغه شناساندن عزیز دیگری را دارد؛ سرزمین پدریاش؛ بهشت گمشده شرق یا ایران کوچک که افسوس و صد افسوس همچنان گمشدهای در میان ما ایرانیهاست. همان سرزمین رویایی که شیخ سخن، سعدی شیرازی آن را چنین تصویر کرده است: «همشیره جــــادوان بـــــابل/ هــــمسایه لعبــــــتان کشمیر». آنجا که از دیرباز شاعران و ادیبانش، با قند پارسی آشنا بودهاند. هنوز هم کشمیریها رسم درج کردن عنوان صاحبخانه بر سردر خانههایشان را به فارسی پاس میدارند و چه بسیار نوعروسان آن خطه که وقت رفتن به خانه بخت، علاوه بر آشپزی، گلستان و بوستان سعدی را بلدند. بهشتی در منتهیالیه شمالی شبهقاره که تاریخ و هویت اسلامی خود را دارد اما با طبیعت مسحورکنندهاش حتی در اوج ناآرامیها، زوجهای هندو را برای ماهعسل به خود میخواند. همزمان خیال بد هندوان افراطی برای چنگ انداختن به این وادی پس از پنجههای استعمار، زخمهای دردناکی را بر پیکر لعبت کشمیری بر جا گذاشته است. چهاردهم مرداد امسال «رام نات کوویند» نخستین رئیسجمهور دالیت (نجس) هندوستان با فشار اربابان برهمن خود در پس پرده حزب حاکم بهاراتیا جاناتا، فرمان قانون اساسی جهت ابطال قرارداد الحاق کشمیر به هندوستان را که از زمان استقلال شبهقاره از استعمار انگلیس، در قالب مواد ۳۷۰ و 35A بخش 21 قانون اساسی این کشور نهادینه شده بود، صادر کرد. بدین ترتیب وزیر کشور دولت افراطگرای نارندرا مودی فرصت را برای محقق کردن توطئه قدیمی هندوها مغتنم شمرده و فردای آن فرمان ریاستجمهوری، قطعنامهای را به هر دو مجلس علیا و سفلی یعنی «راجیا سابا» و «لوک سابا» ارائه کرد که پیوستگی تاریخی سرزمین جامو و کشمیر را به چالش میکشید. همان روز لایحه تقسیم ایالت جامو و کشمیر به 2 سرزمین اتحادیه جداگانه و تقلیل آن از یک ایالت با خودمختاری ویژه به بخشی از یک استان تابعه حکومت مرکزی، به تصویب اکثریت هندوی نمایندگانی رسید که تا پیش از انتخابات اخیر، آوازهشان در جهان بیشتر بهخاطر نرخ 40 درصدی جرم و جنایات ارتکابیشان بود تا تابوی متوهمانه حضور در بزرگترین دموکراسی جهان. ارسال این مصوبه برای فرماندار نظامی کشمیر همراه با 80 هزار سرباز هندو، به معنای آغاز حکومت نظامی 4 ماه اخیر و نمود آشکار ماهیت دیکتاتوری حاکمیت جدید هند بود. ماه پیش با تنفیذ این قانون که به منزله تیر خلاص به استقلال کشمیر بود، اعتراضات اکثریت مسلمان و طبعا موج سرکوبهای دهلی بالاتر هم گرفت. حال سرباز کشمیری انقلاب اسلامی که با وجود گذرنامه هندیاش شاید دیگر نتواند به زادگاه خود بازگردد، این رخداد را به مثابه ضربهای بزرگ به هویت مسلمانان هندوستان قلمداد میکند اما همچنان با نفی خشونت معتقد به مبارزه سیاسی با ظهور فاشیسمی دیگر است اما اینبار مبارزهای جهانی فراتر از شبهقاره.
***
شروین طاهری*:
* لغو کامل ماده 370 قانون اساسی هند توسط مجلسین و به پیشنهاد دولت راستگرای مودی چه آسیبی به مردمسالاری شبهقاره و همچنین هویت جامو و کشمیر میزند؟
روشن کردن این موضوع در ایران که نظام فدرال نداریم کمی دشوار است اما این استقلال و آزادی عمل نسبی یا همان خودمختاری کشمیر، جزئی از نظام سیاسی فدرال هندوستان بود که با پهنه گسترده و جمعیت یک میلیاردی و تنوع قومی زیاد، عملا راه دیگری برای اعمال حاکمیت مستقیم مرکز بر همه اطراف و اکنافش وجود ندارد. سرزمین جامو و کشمیر بیستونهمین ایالت کشور هندوستان بود و پس از رخدادهای 1947 شکل گرفت که هندوستان مستقل شامل پاکستان از دل مستعمره انگلیس متولد شد و یک بازه زمانی چندماهه طول کشید تا کشور مستقل کشمیر به هندوستان منضم شود. حدفاصل آگوست تا اکتبر 1947 یعنی حول و حوش 4-3 ماه کشمیر یک کشور کاملا مستقل بود که نه جزو هند بود و نه پاکستان. از همان ابتدا، انضمام جامو و کشمیر که حتی در دوران استعمار انگلیس یک قلمروی خودمختار تحت حاکمیت یک مهاراجه محسوب میشد، تحت شرایط و ضوابط خاصی بوده است مثل ممنوعیت فروش زمین آن به غیر کشمیریها.
* شبیه مناطق عشایری ایران یا اراضی قبایل سرخپوست در آمریکا و کانادا.
مثلا قلمروی امیرنشین کوچک جوناگر در ایالت گجرات هند تحت حاکمیت خاندان بابای. اینها مناطقی با زیستبوم خاص بودهاند که برای حفظ قبایل و طوایف بومی خاص آنها قانون ویژهای به منظور جلوگیری از واگذاری زمینهای آنها به غیر اختصاص داده شده است. مهاراجههای حاکم بر کشمیر یا خاندان دوگرا، هندوهایی بودند ساکن در ایالت جامو که ذیل توافق آمرتسار در سال 1846 بهعنوان دستنشانده نایب سلطنه بریتانیا در هند تعیین شدند. آخرین آنها هاریک سینگ بود که ۲۷ اکتبر ۱۹۴۷ حین فرار و زیر فشار دهلینو که ارسال نیروی نظامی از مرکز را منوط به امضای قرارداد الحاق منطقه به دولت هندوستان کرده بود، آن را امضا کرد. همین قرارداد فاقد مشروعیت مبنای ادعای ارضی هند بر منطقه خودمختار کشمیر شد.
* وقتی از سلب خودمختاری کشمیر صحبت میکنید دقیقا از چه حرف میزنید؟
قرارداد خودمختاری درجه بالایی را به جامو و کشمیر اعطا میکرد اما این روی کاغذ بود و در تمام 72 سال گذشته این خودمختاری نقض شده بود به طوری که از سال 1988 به دنبال نقض انتخابات مجلس قانونگذاری کشمیر توسط دهلینو که منجر به پیروزی اسلامگرایان شده بود، این منطقه عملا در اشغال نظامی بوده که همین باعث شد کشمیریها دوباره سلاح به دست بگیرند. با این حال کشمیریها طبق قانونی به هندوستان ملحق شده بودند که در تمام فرآیندهای قضایی، تقنینی و تنفیذی مستقل باشند که این باعث شده بود کشمیر دارای مجلس، کابینه، نخستوزیری و دادگستری باشد که کاملا منفک از دهلینو عمل میکرد. برای مثال قوانین جزایی کشمیر با رعایت اکثریت مسلمان منطقه تدوین شده بود. مجلس آن توانایی قانونگذاری بیحد و حصری در سطح محلی داشت و سازوکار قوه مجریه نیز کاملا مستقل عمل میکرد به طوری که تا همین ماه پیش حداقل پرچم ملی مجزای خود را داشتیم و قانون اساسی مجزایی که بحثهای حساس خانوادگی مثل روابط نامشروع طبق آن قابل پیگرد بود اما از این پس قوانین دولت سکولار هند در اینجا اعمال میشود. همه چیز ذیل سکولاریسم نظام مرکزی خواهد بود، از جمله به رسمیت شناختن همجنسگراها و آزادیهای جنسی.
پس ما با تبعات اجتماعی و فرهنگی گستردهای مواجه هستیم. از جمله اینکه دیگر در این سرزمین تاریخی هیچ حقی برای اهالی بومی قائل نخواهند بود و از همین حالا خبرهای پراکنده تغییر کاربریهای گسترده زمینهای کشمیری توسط شرکتهای بزرگ هندی و چندملیتی شنیده میشود که برای مالکیت این زمینها مترصد این لحظه بودند. پس باید منتظر کلونیهای غیرمسلمان در کشمیر هم باشیم.
واقعیت این است که امروز با انتصاب نایب فرماندار کشمیر از سوی دهلینو که در حد یک شهردار است، عملا موقعیت جامو و کشمیر با وجود مساحت 140 هزار کیلومترمربعی و جمعیت 10 میلیون نفری، به 2 منطقه شهری زیر نظر دولت مرکزی تقلیل پیدا میکنند، مثل تهران و ورامین.
* از دوگانگیهای جهان ما اینکه اگر بخواهیم نقاط مشترک دولتهای چین و هند را با همه اختلافاتشان ترسیم کنیم، همین سرکوب مسلمانان تحت قلمروشان در عین نزدیکی به کشورهای اسلامی است.
بله و جالب اینکه این 2 کشور مدام انگشت اتهامشان به سوی هم بوده و اتفاقا در اعتراضات اینچنینی نسبت به یکدیگر به شکل الاکلنگی از موضع حقوق بشری استفاده میکنند. وزارت خارجه چین موضع شدیداللحنی نسبت به لغو ماده 370 در هند و دوتکه شدن جامو و کشمیر و تبدیل منطقه لداخ به یک منطقه تحت حاکمیت حکومت مرکزی هند صادر کرده است، چرا که نسبت به منطقه لداخ ادعا دارد. در مقابل هم دهلینو بحث سرکوب مسلمانان «شینجیانگ» و جداییطلبان تبت به رهبری «دالای لاما» را توسط پکن محکوم میکند.
شرمآور اینکه نخستین دولتی که بلافاصله پس از سلب خودمختاری سرزمین کشمیر پشت دهلینو ایستاد، سعودی بود. در بیانیه صادر شده از سوی ریاض بر لزوم عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها تاکید و از اقدام دولت هند تحت عنوان جنگ علیه تروریسم حمایت شده است.
ترکیه و مالزی 2 کشوری بودند که رهبرانشان رجب طیب اردوغان و ماهاتیر محمد از ماه پیش در خطابههایشان در مجمع عمومی سازمان ملل در حمایت از کشمیریها صحبت کرده بودند. هند هم در مقابل آنها واکنش سختی نشان داد. طرفه آنکه اخیرا یک هیأت از اتحادیه اروپایی از کشمیر بازدید کرد آن هم هیاتی که دستچین شده بود یعنی هندیها نمایندگان راستگرای افراطی معلومالحال یا ملیگرایان افراطی همطیف دولت مودی در اروپا را به کشمیر بردند و طبیعی بود که آنها صراحتا اعلام کنند نباید در امور کشمیر به عنوان مسأله داخلی هند دخالت کرد.
با این حال چهرههای اپوزیسیون در انگلیس و آمریکا به این تصمیم دهلینو واکنش مناسبی نشان دادند. جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر انگلیس به طور مکرر و قاطع درباره اوضاع کشمیر موضع گرفته و در کنگره آمریکا، ایلهان عمر بارها حمایت خود را ابراز داشت. در جلسه اخیر استماع گزارشها درباره وضعیت حقوق بشر جنوب آسیا در کنگره نیز پرونده محوری کشمیر بود که با حضور چند فعال مهم کشمیری باز شد.
* آقای ظریف هم که طبق معمول گرفتاریهای دیگری داشتند.
البته من در اینباره که وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران موضع روشن و شفافی نسبت به این مسأله نداشت تحلیل دارم اما خود مقام معظم رهبری موضع شفاف و روشنی اتخاذ کرده بودند. همینطور تریبونهای نماز جمعه هم با برادران کشمیری اعلام همدردی کرده بودند. ناگفته نماند سفیر ایران در پاکستان هم بلافاصله پس از تنفیذ قانون تقسیم جامو و کشمیر، موضع گرفته و گفته بود ایران در این زمینه پشت پاکستان خواهد بود!
* به هر حال پیش از این تغییرات هم کشمیر دست هند بود، پس رهبران دهلی نو را چه شد که درصدد تغییر رادیکال شرایط و ایجاد دردسرهای ناشی از بر آمدند؟
همانطور که گفتید کشمیر در قبضه حکومت هستهای هندوستان بود و هیچوقت پاکستان نمیتوانست بخش اشغالی را از چنگ هند درآورد، کما اینکه هند هم نمیتواند کشمیر آزاد را از چنگ پاکیهای هستهای در آورد.
پاسخ سوال شما این است که علاوه بر اینکه دهلینو در خارج هیچ تعارفی درباره حق اعمال قدرت خود به هر شکل ممکن در کشمیر ندارد، بلکه در فضای داخلی هم هیچ مشکل جدی با افکار عمومیاش در ماجرای کشمیر ندارد. اکثریت هندو همراه با حزب حاکم، از سال 2014 شعار تغییر شرایط کشمیر را داده بودند و مودی و بهاراتیا جاناتا با همین شعار در انتخابات 2018 به طور قاطع بر احزاب رقیب پیروز شدند. رمز این پیروزی اتحاد افکار عمومی اکثریت جامعه و جریانهای سیاسی با دوگانهسازی علیه مسلمانها بوده است با تبلیغات سنگینی که حول تروریست بودن مسلمانها انجام میدهند و اینکه کشمیریها نماد چنین مسلمانانی هستند. میتوان گفت شمشیر هندوان بر کشمیر از کین مسلمانان است.
عدم توفیق اقتصادی حزب حاکم در سالهای اخیر هم به رویکرد افراطی دولت مودی برای بهرهگیری از فضای روانی قطبیشده علیه مسلمانان با هدف پیروزی در انتخابات دامن زده است. به عبارت دیگر دامن زدن به مسأله کشمیر برای بهاراتیا جاناتا در وهله اول فرصتی است برای متحد کردن افکار عمومی در جهت تثبیت قدرت خود.
* اینکه شما در جایی هندوستان جدید را هند ضد گاندی خوانده بودید، ناظر به همین فضا بود؟
آنچه در تحلیل فضای سیاسی هند در ایران مغفول مانده، این واقعیت است که بهاراتیا جاناتا پارتی یا اختصارا «بیجیپی» فقط یک حزب سیاسی نیست، بلکه یک ایدئولوژی مذهبی است؛ ایدئولوژی راستگرای هندو که باور دارد شبهقاره هند از دیرباز سرزمین هندوها بوده و باید سرزمین پاک هندوها باقی بماند و در این سرزمین جایی برای غیر وجود ندارد؛ خواه مسیحی یا مسلمان. این چیزی است که بیجیپی علنا تبلیغ میکند. جریان بیجیپی شامل شاخههای سیاسی، دانشجویی، میلیشیا (شبهنظامیان)ی اجتماعی و مذهبی میشود.
فقط در نظر بگیرید که شاخه شبهنظامیان پشتسر حزب حاکم همان «آراساس» است؛ مخفف «سازمان میهنپرستان». طبق آمار این بزرگترین میلیشیای دنیاست و همینها بودند که در 1948 «مهاتما گاندی» را ترور و مسجد بابری را در غائله 1992 ویران کردند. اینها کسانی هستند که فاجعه قتل عام سال 2002 گجرات را رقم زدند. همان ایالت گجراتی که نارندرا مودی، سروزیر وقت آن بود. حالا هم کسی که به عنوان نایب فرماندار کشمیر از طرف دولت مرکزی هند منصوب شده، کسی نیست جز «گیریش چاندرا مورمو» یعنی دست راست مودی در جریان سروزیری او بر ایالت گجرات که اتهامات زیادی درباره نقش او در قتلعام فجیع و به قولی پاکسازی قومی مسلمانان در سال 2002 وجود دارد. دادگاههای متعددی تا سال 2010 درباره نقش مودی در قتلعام گجرات تشکیل شد و بهرغم اینکه در نهایت او را مبرا کردند اما تا چندین سال توسط کشورهای غربی که حالا با آنها رابطه خوبی دارد، ممنوعالورود شده بود.
* چه روندی هند عدالتخواه گاندی را به اینجا کشاند؟
از 1947 تا دهه 1990 میلادی، هند تحت کنترل حزبی بود که شبهقاره را از دست استعمار آزاد کرده بود یعنی حزب کنگره. مهاتما گاندی، پدر معنوی حزب کنگره و جواهر لعل نهرو، اولین نخستوزیر و پدر ملت هندوستان شناخته میشد. این در حالی بود که جریان شبهنظامی هندوی «آراساس» از دهه 1920 میلادی شکل گرفته بود. اینها هندوهای افراطی مذهبی اما متاثر از فاشیسم «هیتلر» و «موسولینی» بودند بدین معنی که باور داشتند هندوها نژاد برتر هستند. جالب اینکه این شبهنظامیان فاشیست هندو در جریان مبارزات علیه استعمار بریتانیا هیچ سهمی را ندارند اما وقتی هند مستقل به دنیا میآید و بین هندوستان و پاکستان امروزی تقسیم میشود، «آراساس» پدر معنوی هند آزاد را ترور میکند، چرا که اعتقاد دارد گاندی هند را به غیر هندوها بخشیده است. در تمام درگیریهای قومی و مذهبی که در دهههای بعد از ترور گاندی رخ میدهد، شبهنظامیان هندو نقش پررنگی داشتهاند. هنوز فیلم اعترافات اعضای آنها در اینترنت موجود است که چطور زنان و کودکان مسلمان را سر بریده یا سلاخی کرده و زنان حامله را شکم دریده و روی مردم بنزین ریختهاند. چنانکه اعتراف میکنند وقتی بهخاطر ارتکاب این جنایات به زندان افتادهاند، داداش مودی آنها را از زندان آزاد کرده است.
هنوز 2 دهه هم از این اتفاقات نگذشته است که هندوهای افراطی در دومین دوره 4 ساله حاکمیت خود با ایجاد فضایی شدیدا قطبی، قدرت تمامعیار رسانهای- سیاسی- اجتماعی را به دست گرفتهاند.
آنها یکهتازیشان را مرهون دوگانهسازی علیه کشمیر هستند تا مسلمانها را به عنوان بزرگترین اقلیت هند، غیر و دشمن نشان دهند. به عبارت دیگر مسالهای که در هند با آن مواجهیم، نه فقط سیاسی، بلکه اجتماعی است. در اتفاقات یک سال اخیر، کشمیریهایی که در اقصی نقاط کشور هندوستان کار و تحصیل و فعالیت داشتند، تنها بهخاطر کشمیری بودنشان بارها و بارها مورد تعرض قرار گرفتند. آنها رسانهها را علیه هویت کشمیری مدیریت کردهاند و این از سخنرانیهای اعضای شاخص بهاراتیا جاناتا آشکار است تا جایی که آنها پس از لغو قانون شرایط ویژه کشمیر، در میتینگهای انتخاباتی اخیرشان کار را به رجزخوانی برای نوامیس مردم کشمیر کشاندند. بزرگترین دلیلی که کشمیر جزو هند نیست، همین دعواهای قومی- مذهبی است که علیه کشمیریها به راه انداختهاند.
* در خبرها آمده بود که در جریان انتخابات اخیر، فیسبوک صفحات مربوط به حامیان حزب کنگره یعنی رقیب اصلی حزب بهاراتیا جاناتا را تعطیل کرده بود.
در سیاست و رسانه نیز هندوهای حاکم دقیقا همان نسخه کارتلهای آمریکایی- اسرائیلی یعنی دامن زدن به فاشیسم و اسلامهراسی را دنبال میکنند. وضعیت هند در شبکههای اجتماعی عجیب و غریب است، چرا که یک نیروی کار عظیم و ارزان بالای سر توئیتر و فیسبوک گذاشتهاند. فقط کافی است یک پست زیر توئیت صفحه مودی یا امثالهم بگذارید تا یک لشکر سرتان بریزد. در حالی که بیشترین تعداد فالوئرها در شبکههای اجتماعی ایرانی و عرب چند میلیون هستند، در هند 40 تا 50 میلیون دنبالکننده برای یک صفحه توئیتری عادی است. آن چنان شما را در تنگنا قرار میدهند که براحتی میتوانند شما را حذف، منکوب یا ریپورت کنند.
* در این صورت آیا اطلاق بزرگترین دموکراسی دنیا به انتخابات این کشور یک اشتباه بزرگ نیست؟
مذهب «هندوئیسم» یک دین طبقاتی یا کاستی بوده و هست. یعنی در اندیشههای دینی اینها مردم برابر نیستند. حتی در اندیشه تناسخ که به آن باور دارند قائل به این نیستند که فرد میتواند از دایره طبقاتی خود خارج شود. پس حاکمیت فعلی هند نیز اندیشه کاستی دارد که در صدر خود طبقه علیایی دارد به نام برهمنها.
بر خلاف آنچه در قانون اساسی هند آمده که یک کشور دموکرات- سکولار است، نظامی طبقاتی به معنای تمام کلمه دارد. در این نظام طبقاتی صاحبان قدرت و ثروت یا همان الیگارشی، برهمنها بودهاند که عملا هویت شبهنظامیان و افراطیان هندو با آنها پیوند خورده است بهطوری که این میلیشیای «آراساس» هست که برهمنها را دنبال خود میکشاند. ارتباطات وثیقی بین جریان «برهمنیسم» یا به قول خودشان «هندوتوا» با نظام نئولیبرال و صهیونیسم جهانی وجود دارد. مودی همان زمان که سروزیر گجرات بود، توسعه اقتصادی آن ایالت را مرهون اسرائیلیها میدانست. گجرات ساختار کشاورزی دارد و یکی از اقدامات مهم مودی در آنجا بهرهبرداری از بیوفناوری صهیونیستها در توسعه محصولات کشاورزی بود. بعدها او در کارزار انتخابات نخستوزیری 2014 اعلام کرد که مدل توسعه اقتصادی مطلوبش همان مدل گجراتی یا اسرائیلی است. بدین ترتیب با پیروزی او دست کارتلهای جهانی قدرت و ثروت در شبهقاره باز شد و همزمان جریان پشتپرده قدرت هند از سایه درآمد. مشخص شد که صاحبان تمام شرکتهای عظیم مثل کمپانیهای فیلمسازی بالیوود، شرکتهای مخابراتی مثل ریلاینس، غولهای صنعتی و خودروساز مثل تاتا در دست برهمنهای متنفذ است. آشکار شدن قدرت آنها در عین حال تعارضات جدی علیهشان در ساختار سیاسی- اجتماعی را باعث خواهد شد. شاید هیچ گروهی به قدر دالیتها یا- آنطور که توسط برهمنها خطاب میشوند- «نجس»ها از پیشروی حزب «بیجیپی» ناخرسند نباشد. هندوهای افراطی در مبناهای تئوریک خود به جد خواهان حفظ نظام کاستی و به تبع آن آزار و اذیت نجسهای مظلوم هستند؛ دالیتهایی که در نگاه مهاتما گاندی «بندگان خدا» نامیده شدند و نویسنده قانون اساسی هند پسااستقلال، دکتر آمبدکار از آنها بود و حتی برای رهایی از نحوست این نظام غیرانسانی کاستی از هندو بودن دست کشید و رسما بودایی شد و راه اختلافات دامنهداری را با گاندی پیمود. من شخصا از نزدیک با رهبران این طبقه فرودست یا خارج از کاست معاشرت و دوستی داشتهام و درباره مسائلی مثل فلسطین کاملا همسوی ما هستند. اینها همان بخش 80 درصدی و عادی جامعه هند هستند که زیر چرخهای سرمایهداری هند در حال خرد شدن هستند.
* همه این بلاها در حالی بر سر مردم مظلوم کشمیر میآید که هند با 200 میلیون مسلمان، دومین کشور مسلمان جهان از لحاظ جمعیت بعد از اندونزی محسوب میشود. فکر میکنید این اقلیت بزرگ با همه نقشی که در تاریخ شبهقاره و حتی استقلال آن از انگلیس داشته، در دوران معاصر کجای کار غفلت کرده که اینچنین در موضع ضعف قرار گرفته است؟
بخشی از این اتفاقات ناگزیر بوده است. تقسیم هند و پاکستان باعث شد مسلمانان هندوستان به یکسوم جامعه اولیه خود تقلیل یابند. یکسوم آنها در پاکستان قرار گرفتند و یکسوم دیگر در پاکستان شرقی که اینک بنگلادش خوانده میشود. اما این ثلث شدن مهمترین چیزی را که از آنها گرفت هویتشان بود که کماکان این مشکل پابرجاست. نخست اینکه پراکندگی مسلمانان پس از تقسیم به گونهای بود که در هیچ ایالت کشور اکثریت نداشتند الا خود کشمیر. اینجا تنها ایالتی بود که رسما مسلماننشین خوانده میشد و هویت اسلامی قابل دفاعی که البته داشت و دیگر ندارد.علاوه بر این در دهههای اخیر اکثریت هندو با همان سازوکاری که وصفش رفت با سلطه کاملا رسانهای و اقتصادی، جامعه مسلمان را به معنای واقعی کلمه به محاق برد، طوری که بزرگترین اقلیت جامعه هند که 15 درصد جمعیت را تشکیل میدهند، کمبرخوردارترین اقلیت قومی و مذهبی هستند. سیکها با 2 درصد و مسیحیان با کمتر از یک درصد جمعیت بشدت برخوردارتر از مسلمانان هستند. در گزارش رسمی اقلیتها که توسط دولت دهلینو منتشر شد، آمار مربوط به مسلمانان تکاندهنده بود؛ پایینترین آمار تحصیلات عالی و اشتغال در سمتهای رسمی دولتی، بالاترین آمار زندانیان و گدایان. حالا وضعیت امنیتی هم برای مسلمانان وخیم شده است. در چنین شرایطی آنها هویت اسلامیشان را گم کردهاند.
* شرایط حصر ارتباطی 4 ماهه کشمیر دقیقاً چگونه بوده است؟
جالب است که هند ادعا دارد با تحولات اخیر دارد شرایط را برای توسعه کشمیر فراهم میآورد اما همزمان همه خطوط اینترنت و تلفن را قطع میکند و تا 100 هزار نفر نیروهای ویژه به آنجا اعزام میکند. در 3 هفته اول به طور کامل همه راههای ارتباطی قطع بود حتی خبرگزاریهای بینالمللی خبری نمیدادند. در این مدت کلاً 2 گزارش توسط الجزیره و بیبیسی از فضای اعتراضات مردمی کشمیر به بیرون مخابره شد که دولت هند هر دو شبکه را متهم به دروغگویی کرد. صداوسیمای خودمان هم در 2 هفته اول موضوع کشمیر داغ بود، بویژه تا روز عاشورا که عزاداری شیعیان سرکوب شد. بعد از آن دوباره کشمیر فید شد. در برنامه «از گلوی مظلوم» که خودم در شبکه 3 به مناسبت اربعین حسینی اجرا میکردم، 5-4 اپیزود به موضوع کشمیر پرداختیم. طوری بود که وقتی اربعین بچههای کشمیری را دیدیم میگفتند تازه داریم در عراق نفس میکشیم اگرنه در کشمیر همه در حالتی از خفقان قرار دارند؛ گویی قرار است در یک لحظه همه منفجر شوند. گزارشهای متعددی از 4 تا 10 هزار دستگیری در این 3 ماه داریم. تمام چهرههای سیاسی منطقه از جمله 2 تن از نخستوزیران سابق جامو و کشمیر، «محبوبه مفتی» و «عمر عبدالله» دستگیر شدهاند. تمام فعالان شیعه ما علاوه بر چهرههایی چون مولانا مسعود انصاری که مدتهاست حبس خانگی هستند، بازداشت شدند، از جمله آقای «سیداعجازحسین رضوی» که با وجود بیماری به اتهام واهی تحریک افکار عمومی، شورش و سنگپرانی به نیروهای دولتی 4 ماه است که در حبس زندان مرکزی به سر میبرد.
* مودی حتی به شیعیانی که به هر حال نیمنگاهی به رابطه خوب تهران با دهلینو دارند هم رحم نکرده است؛ آیا باید تابوی دوستی دیرین ایران و هندوستان را فراموش کنیم؟
تازه در کشمیر مراسم عزاداری محرم مانند جاهای دیگر بالذات سیاسی نبوده اما هندیها از ترس اینکه این مراسم محملی برای اعتراضات شود تمام آنها را ممنوع اعلام کردند. خب! شیعیان هم تعطیلی مراسم محرم را برنمیتابند و طبیعتا بیرون آمدند و با گلولههای ساچمهای و گاز از آنها استقبال شد و چندین تن را دستگیر کردند. در نتیجه نفرتی عمیق از حکومت هند در میان شیعیان کشمیر بهوجود آمده به طوری که دیگر هیچ یک از آنها حاضر به مماشات یا توجیه وضع موجود نیستند. هر کسی نطق بکشد با سرنیزه و بازداشت مواجه میشود. قانونی وجود دارد که نیروهای امنیتی هندی در جامو و کشمیر میتوانند هر شخص را بر اساس صرفا یک ظن یا اتهام واهی تا 2 سال به بهانه بازجویی، بدون محاکمه حبس کنند. علاوه بر این نظامیان هندی مصونیت دارند و حتی نمیتوان از آنها بهخاطر کشتن مردم بیگناه به دادگاه یا مرجعی در این کشور شکایت برد.
قضیه دیروز و امروز نیست و بیش از 30 سال وضع به همین منوال بوده است. مثلا چه توضیحی در قبال تجاوز دستهجمعی سربازان مست هندی به 70-60 زن روستای کونام پیشکورا در سال 1991 وجود دارد؟ چرا هیچ دادگاهی در هند به آن رسیدگی نکرد؟
یا شکنجههای وحشیانه قرونوسطایی چون شوک الکتریکی و سوزاندن بدن، 100 هزار شهید و 8 هزار مفقود و گورهای دستهجمعی که داخل کمپهای ارتش هند کشف میشود و معلوم نیست استخوانهای داخل آنها متعلق به کیست؟
به هر حال جریان غالب در هند همین هست. نگاهشان به مسلمانان و دیگر اقلیتها این است که یا شما اعقاب هندوهایی بودهاید که در طول تاریخ مسلمان شدهاید که باید بازگردید به اصل هندو و البته بهعنوان افرادی فروکاست یا بهاصطلاح نجس که تبار پاک برهمنی ندارید یا خارجیهایی بودهاید که باید از اینجا بروید. خب! خارجیها چه کسانی بودهاند؟ مسلمانانی که در میان آنها سادات و مبلغین و تجار قرار داشتهاند.
* مسأله اینجاست که قرنهاست هندوئیسم در شبهقاره توسط مذاهب و اقوام جدید به چالش کشیده شده و به نظر میرسد اصراری که حاکمان فعلی بر رجعت به گذشته دارند، بسیار شبیه ادعای تاریخی صهیونیستها درباره ارض موعود یهود است.
دقیقا! جریان راستگرای برهمنی، تفسیری مندرآوردی از هندوئیسم ارائه داده که منطبق بر سنت هندوها هم نیست. ما معتقدیم این یک تفسیر اسرائیلی از هندوئیسم است. با اینکه یهودیت یک دین الهی بوده اما قرآن کریم خیلی صریح درباره آن صحبت کرده، آنجا که میفرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا؛ هر آینه دشمنترین مردم نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان را خواهی یافت». با همه اینها تا وقتی یهودیت به ما کاری ندارد با آن دشمنی نداریم اما وقتی یهودیت میشود ابزار یک سلطه سیاسی به نام صهیونیسم آن وقت ماجرا خیلی روشن است.
البته ما به هیچوجه معتقد به راهحل مبارزه مسلحانه نیستیم و معتقدیم مسأله کشمیر باید به لحاظ سیاسی حلوفصل شود. همزمان علاوه بر انتقاد از سیاستهای دهلینو، به طور جدی نسبت به سیاستهای نظامی- امنیتی دولت پاکستان و نه البته ملت مسلمان آن در قبال کشمیر انتقاد داریم اما در عین حال بحران امروز کشمیر به شکلی بغرنج درآمده که مسلمانان و جامعه جهانی باید انگشت اتهام را به سوی دهلینو بگیرند، چرا که باید بر اساس تمام موازین بینالمللی و حقوق بشری و حتی قوانین داخلی خود نسبت این وضع پاسخگو باشد.
* با این اوصاف چه آیندهای را برای کشمیر قائل هستید؟
با همه اینها من معتقد به جدایی کشمیر از هند یا الحاق آن به پاکستان نیستم، چرا که کشمیر را هویت مسلمین هندوستان میدانم. کشمیر با اینکه فقط 5 درصد جمعیت مسلمانان هند را شامل میشود اما معتقدم همچنان به طور بالقوه میتواند یک نقش هویتی را برای مسلمانان فراموش شده بازی کند تا این اقلیت خرد و خمیر شده دوباره برخاسته و احقاق حقوق خود را بکند. این را به عنوان کسی میگویم که هنوز با پاسپورت هندیاش تردد میکند و حاضرم در محکمههای هندوستان نیز در اینباره پاسخ بدهم، هرچند دادگاههای هندی با مسلمانان عادلانه برخورد نمیکنند.
روزنامهنگار*
******
[ساختار جغرافیایی و جمعیتی سرزمین کشمیر]
کشور کشمیر از زمانی که توسط استعمارگران انگلیسی به مهاراجههای «دوگرا» واگذار شد 5 بخش داشته است. یک بخش آن دره کشمیر است به مرکزیت شهر سرینگار که متمرکزترین بخش جمعیتی و بیشترین اکثریت مسلمان کل این سرزمین یعنی بالای 90 درصد جمعیت 9 میلیون نفری آن را شامل میشود که 10 درصد آنها شیعهاند. اهمیت تاریخیاش هم بیشتر است. در جنوب آن منطقه عمومی جامو را داریم که دومین منطقه پرجمعیت سرزمین، تقریبا نصف دره کشمیر محسوب میشود اما نسبت جمعیتی هندوها در آن بیشتر است، اگرچه جمعیت قابل توجهی هم مسلمان دارد. منطقه عمومی لداخ (با فتح لام) در شرق سرزمین و مرز با چین قرار دارد که چین هم داعیهدار آن است. چینیها بخش کوچک شمالیتر آن یعنی «اقصا» را در اختیار دارند. لداخ حداکثر 600 هزار نفر جمعیت دارد که بالغ بر نصف آنها بودایی و بقیه مسلمانند. جز این 3 منطقه که الان تحت حاکمیت دولت هندوستان قرار دارد، 2 ناحیه دیگر هم تحت کنترل پاکستان است؛ گیلگیت بلتستان موسم به «جیبی» که تحت عنوان سرحدات شمالی پاکستان شناخته میشود و گیلگیت بلتستانیها که در جریان قیام 1947 علیه مهاراجه دوگرا شوریدند و سرزمینشان را آزاد کردند و با میل خود به پاکستان پیوستند. قاطبه جمعیت 2 میلیون نفری گیلگیت بلتستان را مسلمانان شکل میدهند که دستکم 50 درصدشان شیعه هستند. تقریبا تمام بلتیها از نژاد متمایز نوربخشی شیعه و آن هم عمدتا اثنیعشری هستند که این شامل بخشی از گیلگیتها هم میشود. البته این نسبتهای جمعیتی را باید با توجه به تغییر دموگرافی اجباری نیم قرن اخیر از سوی هندیها در جامو به نفع هندوها علیه مسلمانان و از سوی پاکیها در گیلگیت بلتستان به نفع مسلمانان غیرشیعه در نظر گرفت. به عبارت دیگر برای قرنها، اقلیت هندو در میان جمعیت اهل تساهل مسلمانان در اغلب مناطق مختلف سرزمین کشمیر زیست میکردهاند. اما پنجمین بخش این سرزمین، منطقه کشمیر آزاد به مرکزیت مظفرآباد در غرب خط تقسیم موسوم به خط کنترل است که از زمان جنگ 1947 در دست پاکستان قرار دارد.
ارسال به دوستان
12 هزار میلیارد تومان درآمد صادرات بنزین تا 120 روز آتی کجا میرود؟
کسری بودجه صادرات بنزین را میبلعد؟
حسن روحانی: اگر قیمت بنزین اصلاح نمیشد واردکننده میشدیم
محمد نجارصادقی*: پس از گرانی بنزین مصرف شهروندان روزانه 20 میلیون لیتر کاهش یافت. با برآورد این موضوع که قیمت فوب خلیجفارس برای هر لیتر بنزین 5000 تومان است، صادر شدن آن رقمی معادل 12 هزار میلیارد تومان درآمد تا پایان سال جاری برای دولت خواهد داشت که محل هزینهکرد آن مشخص نیست.
به گزارش «وطن امروز»، دولت میخواهد رقم درآمدهای هدفمندی یارانهها را در سال آینده از رقم 114 هزار میلیارد تومان سال 98 به 302 هزار میلیارد تومان افزایش دهد که اتفاق مثبتی است اما نکته قابل توجه محل منابع این افزایش 114 درصدی است که طبق آمارهای سازمان هدفمندی بخش مهمی از این افزایش درآمد از صادرات مازاد بنزین مصرف نشده مردم پس از گرانی بنزین محقق میشود. این یعنی دولتیها خود میدانند صادرات بنزین رقم عظیمی به درآمدهای آنها میافزاید. طبق جدول منتشر شده درباره منابع هدفمندی یارانهها در سال آتی، درآمد حاصل از صادرات فرآوردههای نفتی که اصلیترین آنها بنزین و گازوئیل است بین 82 تا 83 هزار میلیارد تومان برآورد شده در حالی که همین رقم برای سال جاری 5/43 هزار میلیارد تومان بوده است.
البته در ردیفهای درآمدهای هدفمندی 2 ردیف جدید هم دیده میشود که در 10 سال گذشته وجود نداشته است؛ 25 هزار میلیارد تومان فروش خوراک و میعانات گازی و پتروشیمیها و 45 هزار میلیارد تومان صادرات گاز. حال این سوال مطرح میشود که چرا این دو ردیف تاکنون در ردیفهای درآمدی هدفمندی وجود نداشته یا اگر بوده سهم آنها چقدر بوده و در چه محلی صرف شده است که در گزارشهای دولت به مجلس و نهادهای نظارتی وجود ندارد.
با تمام توضیحات داده شده، تکلیف درآمدهای صادراتی بنزین در سال آینده مشخص است و آن اینکه بهعنوان جزئی از درآمدهای سازمان هدفمندی قرار خواهد گرفت. البته تجربه چند سال گذشته نشان داده صندوق سازمان هدفمندی یارانهها هم بیش از آنکه برای رفاه مردم باشد محل درآمد شرکتهای دولتی است. با این وجود، درآمدهای حاصل از صادرات بنزین اگر به این محل وارد شود آمارهای آن قابل ردیابی در سالهای آتی خواهد بود اما در شیوه کنونی تا پایان سال هیچ شفافیتی در این درآمدها وجود ندارد. نکته قابل توجه اینجاست که نحوه هزینهکرد درآمد حاصل از صادرات بنزین در 120 روز مانده از سال جاری مشخص نیست.
فرضیههای مختلفی درباره محل هزینهکرد درآمدهای حاصل از صادرات بنزین تا پایان سال جاری وجود دارد که اصلیترین آنها برای جبران کسری بودجه دولت است، البته این اتفاق به دلیل مشکلات فروش نفت کشور دور از ذهن نیست و قابل اغماض است. چند نکته درباره این اتفاق وجود دارد؛ اول اینکه منابع هزینهای دولت باید ذیل بودجه به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد و اگر دولت میخواهد بهصورت خلقالساعه برای خود یک محل درآمدی ایجاد کند چرا اجازه آن را از نمایندگان نمیگیرد؟ دومین موضوع عدم شفافیت این موضوع توسط دولت است، چرا دولتیها نحوه هزینهکرد این درآمد را برای مردم و کارشناسان اقتصادی روشن نمیکنند؟ در شرایط کنونی حس بیاعتمادی به مسؤولان دولتی در بین مردم موج میزند که بخشی از آن ناشی از همین فراری بودن از شفافیت است.
* روزانه 25 میلیون لیتر بنزین کجا میرود؟
در حال حاضر مصرف بنزین معادل 97 میلیون لیتر در روز است که نیمی از آن صرف مصارف شخصی و نیمی دیگر صرف خدمات میشود. بر اساس الگوی جدید سهمیهبندی، 17 میلیون خودروی شخصی با سهمیه روزانه 2 لیتر و موتوسیکلتهای شخصی با سهمیه روزانه 83/0 لیتر، مجموعا 37 میلیون لیتر از بنزین 1500 تومانی استفاده خواهند کرد. از طرفی چنانچه 2 ثلث از مصارف خدماتی، از بنزین سهمیهای بهرهمند شود، مقدار مصرف بنزین سهمیهای در کل کشور معادل 70 میلیون لیتر در روز خواهد بود.
طبق الگوی رخ داده در کاهش مصرف سوخت در 3 هفته سپری شده از سهمیهبندی و گرانی بنزین، تاکنون روزانه 20میلیون لیتر مصرف بنزین کاهش یافته و به حدود روزانه 78میلیون لیتر رسیده است. این در حالی است که در آینده نزدیک شاهد کاهش بیشتر مصرف هم خواهیم بود، زیرا اولا بخشی از مصرف شتابزده برای ترس از حذف سهمیه کارت از بین رفته است و از سوی دیگر شاهد اقبال فراوان مردم به مصرف CNG هستیم. این یعنی به احتمال قوی کاهش مصرف بنزین برای هر روز به بیش از 20 میلیون لیتر خواهد رسید.
با در نظر گرفتن کاهش مصرف روزانه 20 میلیون لیتر بنزین و 120 روز باقیمانده از سال جاری و قیمت 5000 تومانی هر لیتر بنزین فوب خلیجفارس میتوان گفت دولت از صادرات بنزین در این مدت 12 هزار میلیارد تومان درآمد خواهد داشت که هیچ محلی برای هزینهکرد آن اعلام نشده است. شاید بتوان یکی از آسیبهای قانونگذاری شبانه را همین موضوع دانست؛ زمانی که هیچ شفافیتی از درآمدهای فرعی آن وجود ندارد و هیچکس هم پاسخگوی آن نیست.
***
[زنگنه: تمام درآمد گرانی بنزین را به مردم میدهیم]
زنگنه همزمان با شروع طرح سهمیهبندی به مردم قول داد تمام عواید گرانی بنزین به مردم میرسد اما از صادرات بنزین صحبت نکرد. وزیر نفت گفت: برآورد کردیم با اجرای طرح مدیریت مصرف بنزین 31 هزار میلیارد تومان در سال افزایش درآمد داشته باشیم که همه به اقشار کمدرآمد تعلق خواهد گرفت. بیژن زنگنه تاکید کرد: همه درآمد حاصل از افزایش قیمت بنزین به طبقات متوسط و ضعیف جامعه پرداخت میشود و یک ریال آن صرف کار دیگری نخواهد شد. وی گفت: پیش از درآمد حاصل از گران شدن قیمت بنزین برای ماه نخست پول تأمین شده است و به حساب مردم واریز میشود. وزیر نفت درباره ملاک تعیین سهمیهبندی بنزین برای خودروها گفت: اعداد سهمیهبندی بر اساس تجربه و عملکرد تاریخی بوده است و در این مدت تعیین کردیم سهمیهبندیهای دوره قبلی را دست نزنیم و اعداد را برای این دوره اعمال کردیم. وی افزود: کاری که دوره قبل آمریکاییها با ما کردند و برای واردات بنزین بیشترین فشار را داشتند، در این دوره از تحریمها نتوانستند انجام دهند. زنگنه گفت: با سهمیهبندی بنزین توازن مناسب عرضه و تقاضا را برای چند سال به تأخیر میاندازیم و میتوانیم صادرات بیشتری داشته باشیم.
روزنامهنگار اقتصادی* ارسال به دوستان
گزارش تحلیلی «وطنامروز» از علل طرح مجدد ایده مذاکره خارجی توسط دولت و اصلاحطلبان
نبش قبر
* روحانی که در آغاز دهه 90 عوامل داخلی را در شکلگیری تحریمها مقصر میدانست، اکنون اما با نادیده گرفتن تاثیر عوامل داخلی در ایجاد وضعیت فعلی به دنبال آن است تا از فشار تحریمها برای خود ابزار نجاتی بسازد
گروه سیاسی: حرکت روی پل مخروبه مذاکراتی را میتوان کماکان استراتژی روحانی در جهت مدیریت فضای روانی در روزهای سخت جاری دانست؛ تلاشی که از چند ماه گذشته با ادبیاتی جدید آغاز شده و این بار با تاکید بر گزارههای مثبتی همچون «مقاومت ملی» فضا را به گونهای بازتعریف میکند که گذار از شرایط سخت یک سال اخیر بار دیگر باب مذاکره را بهعنوان تنها راهحل موفقیتآمیز مقابل آمریکا باز کرده است و باید با این رویکرد با روی گشادهتری برخورد کرد. اما شاید مهمترین معذوریتی که او برایش تلاش مضاعفی میکند تبدیل کردن این راهحل بهعنوان معبری بدون هزینه پرداختی از جانب خود او است. تجربه شکست مذاکره هستهای و ناکام ماندن الگوی برجام که سرمایه و اعتبار اجتماعی وی را بشدت متزلزل کرد باعث شده تا این بار محتاطانهتر و با طرح کردن صرف گزینه مذاکرات از انباشت هزینههای احتمالی آن بر دوش خود دوری کند. بر همین اساس، حسن روحانی روز گذشته در دیدار با جمعی از افراد دارای معلولیت، نخبگان معلول و نمایندگان تشکلهای فعال در حوزه معلولان با اشاره به اینکه با مقاومت ملت، امروز شرایط به گونهای است که آنها (آمریکا) خودشان بهدنبال گفتوگو و مذاکره هستند و پیامهای خصوصی میفرستند، گفت: پیامها و درخواستهایی که به صورت خصوصی برای مذاکره میفرستند برخلاف شعارهایی است که به صورت عمومی مطرح میکنند و اروپاییها که واسطه هستند نیز این را میدانند. روحانی همچنین در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به تحریم بیسابقه آمریکا علیه ملت ایران گفت: این تحریمهای بیسابقه که به گفته خودشان سختترین فشار اقتصادی بوده است با این هدف انجام شد که به خیال خودشان تا پایان سال ۹۸ ما را به زانو درآورند و نهتنها آمریکا که کشوری جانی و تروریست است، سایر کشورها نیز فکر میکردند این اتفاق درباره ایران خواهد افتاد. تکیه روحانی بر این گزاره که پیشنهادهایی که آمریکا از کانال اروپا برای مذاکره با ایران ارسال کرده است مبتنی بر قرار گرفتن طرف مقابل در موضع ضعف است، در حالی طرح شده که تنها 24 ساعت قبل از این سخنان رئیسجمهور، معاون اول او در مراسم روز ملی صادرات سخنانی را بر زبان آورده بود که معنایی کاملا معکوس را به جامعه و طرف خارجی القا میکرد. جهانگیری با بیان اینکه دشمن نتوانست صادرات نفت ایران را صفر کند، گفت همچنان در حال فروش نفت خود هستیم: دشمن نتوانسته صادرات نفتخام کشور را به صفر برساند اما تحت فشاری که وارد شد، حتی کشورهای دوست ایران هم که تا به حال جزو نزدیکترین کشورها در رابطه با ما هستند، جرات اینکه نفت ایران را خریداری کنند، ندارند و ما به روشهای دیگری متوسل میشویم تا بتوانیم نفت کشور را بفروشیم و همچنان در حال فروش نفت خود هستیم. سخنان تاملبرانگیز جهانگیری که واکنشهای تندی را نیز به همراه داشت و با انتقادات گسترده مبنی بر ضریبدهی به اعتبار تهدیدهای خارجی و گرا دادن به آمریکا برای موفقیتآمیز بودن الگوی تحریمیاش مواجه شد، در حالی در تضاد با فضای حاکم بر سخنان رئیس دولت تعریف میشود که در کنار یکدیگر قرار گرفتن آنها را میتوان به مثابه پازلی برای در پیش گرفتن فرضیه تحمیل اذن مذاکرات به مجموعه نظام دانست، فرضیهای که در مصاحبه اخیر سعید حجاریان با ارگان مکتوب دولت نیز به چشم آمده بود. حجاریان در بخشی از این گفتوگو با تکیه بر لزوم تعمیم دادن هزینههای قوه مجریه به سایر ارگانهای حاکمیتی گفته بود: «اگر عقل جمعی کابینه و نظرهای کارشناسی، مذاکره را توصیه کند و مذاکره را مثلا به استعفا گره بزند و حتی رضایت جمعی از نمایندگان مجلس را هم جلب کند، همان عمل نادرست، موجه میشود. زیرا پس از مذاکره احتمالی روحانی- حتی بدون استجازه- که ممکن است هر عاقبتی را در پی داشته باشد، هزینهها سرشکن شده است. در ایران برخلاف ممالک توسعهیافته به علت آنکه سیاست با اداره عمومی اختلاط پیدا کرده است، ترس از اظهارنظر نهادینه شده و ممکن است اظهارنظر به قیمت قلع و قمع تمام شود چنانکه مشاهده میکنیم با تغییرات ساده قدرت، مدیران کل یکشبه به کارمند دونپایه تقلیل پیدا کردند اما باید پذیرفت گریزی از پرداخت هزینه نیست». با چنین عینکی، تحلیل نوع مواجهه سینوسی روحانی و دولتمردانش با مساله «احیای ایده مذاکره» تا حدی ملموستر میشود. سناریویی که در آن از یکسو مانور حداکثری بر موفق بودن سیستم تحریمی آمریکا در مختل کردن امور اقتصادی کشور و در بنبست نشان دادن آن توسط جهانگیری پیگیری شده است و از سوی دیگر مانور روی پیشقدمی آمریکا برای آغاز فاز جدید مذاکرات با این پیشفرض که ناکامی طرف مقابل در مختل کردن سیستم اقتصادی کشور باعث این پیشنهاد بوده است توسط روحانی باعث میشود تا بدون پذیرش هزینههای احتمالی چنین اقدامی، اجماعی نسبی را حول محور آن دوام بخشد. با چنین نگاهی نسبت به سیاست در حال پیگیری دولت میتوان گام نهادن در عرصه بهرهبرداری حداکثری از تحریمها را کماکان بهعنوان الگویی در جهت احیای موقعیت متزلزل دولت در فضای موجود تعریف و تلقی کرد؛ مواهب زنده نگه داشتن صورت مساله «مذاکره» بهعنوان شاهرگ حیاتی دولت روحانی باعث شده تا او کماکان از کلیدواژههای سابق خود برای قطببندی محیط پیرامونی خود و داشتن رمز عبوری از فضای قفل اقتصادی استفاده کند. حدود یک و نیم ماه پیش بود که روحانی با طرح الگوی رفراندوم برای انتخاب مردم میان گزینههای «تقابل» و «تعامل»، این فرض را قوت بخشید که نقشه نهایی دولت در مواجهه با مطالبات عمومی، تکرار دوگانههای سابق و نقشهای سیاسی است که بر مدار آن «میل به گفتوگو» در تقابل با «اذن به گفتوگو» محیطی کمهزینه را برای فرار از پاسخگویی وی فراهم آورد، به گونهای که با بزرگنمایی نقش تحریمهای ایالاتمتحده در وضعیت موجود نامطلوب تمام ضعف مدیریتی خود را به یک فشار خارجی نسبت دهد و شکلگیری چنین بستری را نیز خارج از دایره قدرت خود تعریف کند. در چنین فضایی همانطور که حجاریان نیز ایدهاش را داده بود با «سرشکن شدن هزینه»های چنین ایدهای فضا به سمت و سویی مساعدتر برای «احیای ایده مذاکره خارجی» پیش میرود. سخنرانی انتخاباتی روحانی در یزد و مباحثی که در روزهای اخیر و پس از نارضایتیهای عمومی نسبت به افزایش 200 درصدی نرخ سوخت طرح شد تا حد زیادی موید این امر است که «احیای ایده مذاکره» نقشی دوگانه را برای دولتمردان ایفا خواهد کرد؛ نقشی که در آن از فشار خارجی به مثابه اسباب «تبرئه مدیریتی» استفاده شده و از سوی دیگر با تبدیل شدن به تنها آلترناتیو سیاسی برای برونرفت از فضای موجود در کشور، این راهکار را زنده میکند که میل اصلاحی دولت بهعلت عدم همراهی نظام با آغاز مجدد مذاکرات با آمریکا ناکام مانده است. بر این مبنا روحانی که در آغاز دهه 90 با مقصر دانستن عوامل داخلی در شکلگیری موج تحریمهای خارجی خود را بهعنوان یک ناجی سیاسی معرفی میکرد، حال با در پیش گرفتن یک استاندارد دوگانه در پایان دهه 90 با نادیده گرفتن تاثیر عوامل داخلی در ایجاد وضعیت فعلی به دنبال آن است تا از فشار تحریمها برای خود ابزار نجاتی پیدا کند. ارسال به دوستان
گزارش «وطن امروز» از جنگ لفظی رهبران پیمان آتلانتیک شمالی در نشست لندن
سایه شکست بر اجلاس ناتو
گروه بینالملل: اجلاس ناتو در لندن در حالی از دیروز آغاز شد که سخنان ناامیدکنندهای از رهبران این پیمان شنیده شد. به نظر میرسد سایه اختلافات بیش از هر زمانی بر سر ناتو سنگینی میکند و مانند گذشته نمیشود با چندعکس و لبخندهای مصنوعی بر اختلافات سرپوش گذاشت.
روز آخر نشست 2 روزه سران کشورهای عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در حالی امروز در لندن برگزار میشود که از یک سو تنشها میان روسای جمهور فرانسه و ترکیه بر سر حمله آنکارا به شمال سوریه ادامه دارد و از سوی دیگر رئیسجمهوری آمریکا خواهان افزایش بودجه دفاعی کشورهای عضو این پیمان است.
اندکی پیش از شروع رسمی اجلاس ناتو، «آندرس فوگ راسموسن» که بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴ دبیرکل ناتو بود، وضعیت فعلی ناتو را به انتقاد گرفت و گفت این ائتلاف نظامی هیچگاه تا به این اندازه اختلاف و تفرقه سیاسی را تجربه نکرده بود.
* 3 بحران بزرگ
این مقام پیشین ناتو 3 موردی را که موجب پیش آمدن بحران کنونی شده و ممکن است بزم ناتو در لندن را تحتالشعاع قرار دهد، ذکر کرد. او در ابتدا از دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا نام برد که بنیاد همکاری ناتو موسوم به ماده ۵ را زیر سوال برده است. بر اساس این ماده، حمله به یک کشور عضو باید به مثابه حمله به کل ائتلاف در نظر گرفته شود.
مورد دوم که راسموسن به آن اشاره داشت، اظهارات اخیر امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه بود که اخیرا ناتو را در وضعیت «مرگ مغزی» توصیف کرده بود. این سخنان بحثها و انتقادهای زیادی را به همراه داشت.
سومین و آخرین موردی که دبیرکل پیشین ناتو به آن پرداخت، مخالفت داخلی شدید با عملیات نظامی اخیر ترکیه در شمال سوریه بود. راسموسن گفت: یکی از موارد نگرانی این است که ترکیه به علت خرید تجهیزات دفاعی روسیه با خطر به حاشیه رانده شدن در بحث همکاری دفاعی ناتو روبهرو شود. با این حال ناتو باید ترکیه را حفظ کند و این خطایی تاریخی است که ناتو به ترکیه پشت کند، چه رسد به اینکه بخواهد آن را از این ائتلاف بیرون بیندازد.
* واکنش جدید ترامپ به مرگ مغزی ناتو
سخنان امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه درباره مرگ مغزی ناتو همچنان محل بحث سران ناتو است. مهمترین اظهارنظر در این باره در 2 روز گذشته توسط دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا بود. ترامپ اظهارات مکرون درباره مرگ مغزی ناتو را بسیار زننده توصیف کرد.
ترامپ گفت: حرفهایی که فرانسه درباره ناتو مطرح میکند، برای این نهاد خطرناک است. وی افزود: ناتو رفتار و عملکرد منصفانهای در قبال آمریکا نداشته و دیگر اعضای ناتو بسیار کم برای این سازمان هزینه کردهاند.
ترامپ همچنین گفت: اگر به حرفهای اوباما گوش داده بودید، اکنون شما در جنگ سوم جهانی به سر میبردید. رئیسجمهوری آمریکا درباره انجام آزمایشهای موشکی کرهشمالی گفت: من با رهبر کرهشمالی روابط بسیار خوبی دارم. اوباما کرهشمالی را مشکل شماره یک آمریکا میدانست و اگر من رئیسجمهور نبودم اکنون شما در آسیا در یک جنگ به سر میبردید.
گفتنی است رئیسجمهوری فرانسه ماه گذشته از فقدان هماهنگی میان اعضای ناتو و همچنین پیشبینیناپذیری رفتارهای آمریکا انتقاد کرد. امانوئل مکرون در مصاحبه با نشریه اکونومیست نسبت به تداوم سیاست دفاع جمعی ناتو به رهبری ایالات متحده ابراز تردید کرد و گفت: آنچه ما در حال حاضر تجربه میکنیم مرگ مغزی ناتو است.
رئیسجمهوری فرانسه افزود: هیچ هماهنگیای درباره تصمیمگیریهای راهبردی میان آمریکا و سایر اعضای ناتو وجود ندارد. ما شاهد یک اقدام تهاجمی هماهنگنشده توسط یک عضو ناتو یعنی ترکیه به منطقهای هستیم که منافع ما در آنجا در خطر است.
در واکنش به این اظهارات، رئیسجمهوری ترکیه اظهار نظر همتای فرانسوی خود را ناشی از درک نادرست و سطحی دانسته و گفته بود مکرون ابتدا مرگ مغزی خود را بررسی کند.
* خطونشان اردوغان برای ناتو
موضوع ترکیه همچنان یکی از مهمترین بحثهای اعضای ناتو است. تمایل ترکیه به خرید «اس400»های روسی با وجود مخالفتهای شدید آمریکا و اعضای ناتو، این کشور را تا مرحله اخراج از ناتو پیش برد، اگر چه این اتفاق نیفتاد.
اردوغان هم پیش از آنکه به لندن برسد، به انتقاد از وضعیت فعلی ناتو پرداخت و خواست ناتو خود را به روز کند.
وی گفت: تهدیدهایی که امروز با آنها مواجه هستیم ناتو را ناگزیر میکند خودش را به روز کند. وی افزود: ما تنها کشوری هستیم که به شکل مستقیم با داعش جنگیدیم و آن را در سوریه شکست دادیم. اردوغان ادامه داد: ناتو باید برای مقابله با تهدیدات، خودش را بیشتر تقویت کند تا کشورهای عضو آن به دنبال جایگزین نباشند. رئیسجمهوری ترکیه تصریح کرد: تمام اعضای ناتو موظفند تغییری را ایجاد کنند که امکان اتخاذ مواضع قاطعانه علیه گروههای تروریستی را فراهم کند. اردوغان تاکید کرد: اگر ناتو سازمانهایی را که ما با آنها میجنگیم تروریستی قلمداد نکند، با طرحهای این ائتلاف در بالتیک مخالفت خواهیم کرد. وی تصریح کرد: اگرچه برخی افراد با سوءنیت تلاش میکنند عضویت ما را در ناتو کمرنگ جلوه دهند اما جایگاه و موضع ما در آن کاملا واضح و روشن است.
* پاسخ آمریکاییها به اردوغان
وزیر دفاع آمریکا در پاسخ به اردوغان با رد تروریست بودن شبهنظامیان کرد سوریه، از ترکیه خواست جلوی برنامههای دفاعی ناتو در کشورهای حوزه بالتیک و لهستان را نگیرد و بر مسائل کلان تمرکز کند.
مارک اسپر در گفتوگو با رویترز گفت: پیام ما به ترکیه آن است که لازم است تا آن برنامههای دفاعی را پیش ببریم و نمیتوانیم به دلیل نگرانیهای آنها معطلشان نگه داریم.
وی افزود: اتحاد و آمادگی ناتو بدان معناست که شما بر مسائل کلان یعنی آمادگی ناتو تمرکز کنید. علاوه بر این تمام اعضا تمایلی به توافق با دستور کار ترکیه نداشته و موارد مورد نظر آنان را تهدید نمیدانند.
***
[خطونشان ناتو برای روسیه]
چالش با روسیه نیز از مباحث مطرح شده در اجلاس ناتو است. دبیرکل ناتو در مصاحبهای که دیروز منتشر شد، گفت ناتو به هر حملهای به لهستان یا کشورهای حوزه بالتیک پاسخ خواهد داد. «ینس استولتنبرگ» پیش از نشست این ائتلاف گفت: ما از طریق حضور نیروهای ناتو در لهستان و کشورهای حوزه بالتیک پیامی بسیار جدی به روسیه فرستادیم مبنی بر اینکه اگر حملهای به لهستان یا کشورهای حوزه بالتیک شود، کل ائتلاف ناتو به آن پاسخ خواهد داد.
استولتنبرگ به گروهی از روزنامهها از جمله روزنامه آلمانی زوددویچه تسایتونگ و روزنامه اسپانیایی الپایس گفت: ناتو هیچ فهرستی از دشمنان ندارد اما هر زمان لازم باشد این ائتلاف پاسخ خواهد داد. آمریکا از ترکیه خواسته از برنامه دفاعی ناتو برای لهستان و کشورهای حوزه بالتیک حمایت کند. ترکیه تاکنون از حمایت از این برنامه امتناع کرده و گفته است ناتو باید به آنکارا حمایت سیاسی مشابهی در مبارزه با شبهنظامیان کرد در سوریه ارائه دهد. استولتنبرگ گفت: من مخالف یک موضع دفاعی قویتر در اتحادیه اروپایی نیستم اما تلاش برای پیدا کردن یک جایگزین برای ناتو عقلانی نیست.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» ازشیوع ویروس آنفلوآنزا و علل افزایش آمار قربانیان آن گزارش میدهد
سواری آنفلوآنزا بر آلودگی هوا
اسدالله خسروی*: همزمان با تشدید آلودگی هوا در پایتخت و کلانشهرهای کشور، شیوع آنفلوآنزای کشنده نیز مردم را غافلگیر کرده است و هنوز خیلیها مرگ بیش از 50 فرد مبتلا به آنفلوآنزا را باور ندارند. به گزارش «وطن امروز»، ویروس آنفلوآنزا همچنان جان مردم را میگیرد اما مسؤولان وزارت بهداشت به جای راهکارهای درمانی ثمربخش در مهار این بیماری واگیردار، تنها راه درمان آنفلوآنزا را خودمراقبتی عنوان میکنند؛ راهکاری بسیار ابتدایی که تعجب مردم را برانگیخته است. مسؤولان وزارت بهداشت معتقدند ویروس آنفلوآنزا در صورتی میتواند حیات مبتلایان به این بیماری را تهدید کند که آنها زمینه بیماری تنفسی را دارا بوده یا برای درمان خیلی دیر به مراکز درمانی و بیمارستانی رجوع میکنند. آنها البته معتقدند آلودگی هوا تشدیدکننده این بیماری است و مستقیم یا غیرمستقیم تاثیر خود را بر شدت آن بر جا میگذارد. حسین عرفانی، رئیس اداره مراقبت مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت در اینباره به «وطن امروز» میگوید: از آنجایی که آلودگی هوا موجب میشود خیلیها در منزل یا اماکن سرپوشیده بمانند، بنابراین چنانچه فردی از اعضای خانه یا همکاران در محیط کار، حامل ویروس آنفلوآنزا باشد، احتمال سرایت آن به سایرین بیشتر خواهد شد و از طرفی بیماران قلبی و تنفسی نیز در شرایط آلودگی هوا بهسرعت دچار این بیماری میشوند. عرفانی معتقد است: 97 درصد مبتلایان به ویروس آنفلوآنزا با استراحت مطلق در منزل و رعایت اصول بهداشتی و درمانی بهبود مییابند، 3 درصد مابقی هم شامل افرادی است که یا برای درمان زودهنگام به مراکز درمانی رجوع نکردهاند، یا دارای بیماری زمینهای بوده یا ضعف ایمنی بدن دارند که 30 درصد از این 3 درصد امکان دارد از طریق آنفلوآنزا جان خود را از دست بدهند. با این وجود نگرانیای بابت ابتلا به ویروس آنفلوآنزا وجود ندارد اما در برخی گروهها چون کودکان زیر 5 سال، افراد مسن بالای 65 سال و کسانی که بیماری تنفسی یا زمینهای دارند باید این بیماری جدی گرفته شود و ضمن رعایت مراقبتهای لازم و اصول درمانی، نسبت به تزریق واکسن آنفلوآنزا اقدام شود.
وی با بیان اینکه ویروس آنفلوآنزا امسال در پی سردشدن زودهنگام هوا و تغییر الگوی شرایط اقلیمی آب و هوا یک ماه زودتر نسبت به سالهای گذشته کشور را در برگرفته است، میافزاید: ویروس آنفلوآنزا امسال با قدرت سرایت بالایی همراه است، بنابراین توصیه میشود مبتلایان به این ویروس در خانه بمانند و از حضور در امکان پرجمعیت نظیر مدرسه، دانشگاه یا سربازخانهها امتناع ورزند و از طرفی اصول بهداشتی را برای جلوگیری از انتشار این ویروس رعایت کنند. وی همچنین با بیان اینکه هیچ نگرانیای بابت کمبود دارو یا واکسن آنفلوآنزا در کشور وجود ندارد، گفت: تزریق واکس آنفلوآنزا به صورت عمومی و افراد سالم جز کودکان، زنان باردار، افراد مسن و کسانی که بیماری زمینهای دارند ضروری نیست و در هر زمانی میتوان این واکسن را تزریق کرد. البته رئیس اداره مراقبت مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت تاکید میکند: فقط افرادی که به ویروس آنفلوآنزا مبتلا شدهاند ضروت دارد از ماسک استفاده کنند، بنابراین لزومی ندارد سایر افراد برای جلوگیری از این بیماری به صورت خود ماسک بزنند، چرا که استفاده از ماسک موجب میشود فرآیند تنفس از طریق بینی به شش با شدت بیشتر انجام و احتمال واگیرداری این ویروس بیشتر شود. وی با بیان اینکه ورود موج دوم یا سوم این بیماری از سوی برخی سایتها و شبکههای اجتماعی نامعتبر بیاساس است، میافزاید: شیوع این بیماری در تمام دنیا با افت دما امری طبیعی است. با این وجود مردم برای آگاهی از این بیماری فقط به سایتهای معتبر بویژه سایت وزارت بهداشت رجوع کنند. از طرفی وزارت بهداشت نیز در حال کنترل شیوع بیشتر این ویروس با اصول علمی و کارشناسی است. به هر حال تشخیص سرماخوردگی از آنفلوآنزا کار سادهای نیست اما انتقال آنفلوآنزا بسیار سریعتر از سرماخوردگی رخ میدهد و تنها با یک دست دادن ساده این ویروس به فرد دیگری انتقال مییابد. از طرفی هیچ متخصصی هم نمیتواند سرماخوردگی و آنفلوآنزای خفیف را تشخیص دهد و باید از طریق آزمایش ترشحات گلو این کار انجام شود.
* فوت ۵۶ نفر از آغاز موج شیوع آنفلوآنزا تاکنون
این روزها بیماری آنفلوآنزا با توجه به سرمای هوا، بهعنوان بیماری شایع در جامعه مطرح است. عوارض ابتلا به این بیماری آنقدر شدید بوده که چندین نفر از هموطنان نیز جان خود را از دست دادهاند. معاون وزیر بهداشت با بیان اینکه از آغاز شیوع موج آنفلوآنزا در کشور تاکنون ۵۶ نفر جان خود را از دست دادهاند، گفت: ابتلا به هر نوع بیماری تنفسی به معنای ابتلا به آنفلوآنزا نیست. علیرضا رئیسی درباره اخبار متناقض منتشر شده درباره آمار افراد فوت شده به دلیل ابتلا به بیماری آنفلوآنزا توضیح داد: از ابتدای آغاز موج شیوع آنفلوآنزا یعنی از اول مهر تاکنون، ۵۶ نفر به دلیل ابتلا به این بیماری جان خود را از دست دادهاند. رئیسی همچنین افزود: در یک هفته اخیر یعنی از دوم تا هشتم آذرماه ۲۷۳ نفر به دلیل ابتلا به آنفلوآنزا در بیمارستانها بستری شدهاند که متاسفانه ۱۹ نفر جان خود را از دست دادهاند، البته ۳۷ نفر نیز پیش از این تاریخ فوت شده بودند. وی با بیان اینکه تمام افراد فوتشده دارای بیماری زمینهای یا مسن بودهاند، گفت: ابتلا به هرگونه بیماری ریوی و تنفسی به معنای ابتلا به آنفلوآنزا نیست و تشخیص این بیماری نیازمند انجام آزمایشهای تشخیصی است. رئیسی تصریح کرد: همانطور که قبلا از سوی وزارت بهداشت اعلام شده نیازی نیست تمام افراد جامعه اقدام به تزریق واکسن کنند و استفاده از واکسن تنها برای افراد مبتلا به بیماریهای زمینهای مانند دیابت، بیماری ریوی و زنان باردار توصیه میشود. معاون وزیر بهداشت به فارس گفت: آمار تاییدشده و آخرین وضعیت مبتلایان به این بیماری به صورت هفتگی از سوی وزارت بهداشت اعلام میشود و هموطنان به برخی آمارهای غلط منتشر شده در شبکههای اجتماعی توجه نکنند. وی با بیان اینکه کمتر از 5 درصد مردم نیاز به تزریق واکسن آنفلوآنزا دارند، گفت: مهمتر از تزریق این واکسن، رعایت بهداشت فردی و جمعی است. رئیسی اظهار داشت: توصیه اکید من این است که تزریق واکسن آنفلوآنزا اصلا لزومی ندارد، مگر برای افراد پرخطر شامل مادران باردار، کسانی که دچار بیماریهای مزمن کلیه، تنفسی، قلبی و سرطان هستند، سالمندان و افرادی که دچار نقص ایمنی هستند.
خبرنگار*
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با 2 «مستندساز بحران» به بهانه سیزدهمین جشنواره «سینماحقیقت»
حقیقت بحران
احسان سالمی: جشنواره «سینماحقیقت» برای مستندسازان و علاقهمندان سینمای مستند دقیقا حکم همان جشنواره فیلم فجر را برای فیلمبازها دارد؛ رویدادی سالانه که بهانه جمع شدن مستندسازان و عشاق سینمای مستند در کنار هم است. گعدهای چند روزه که در آن مستندسازان با تازهترین آثارشان در آن حضور پیدا میکنند و علاقهمندان سینمای مستند نیز با استفاده از این فرصت چندروزه، علاوه بر تماشای این مستندهای تازه، فرصتی برای گپوگفت با مستندسازان را پیدا میکنند. اما سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت را که قرار است از چند روز دیگر کار خود را آغاز کند میتوان یکی از مهمترین دورههای این رویداد در چند سال گذشته دانست، از این جهت که در این دوره نامهای سرشناس بسیاری متقاضی حضور در بزرگترین رویداد فیلمهای مستند در کشور شدهاند و از این نظر دوره سیزدهم سینماحقیقت دورهای منحصربهفرد، حداقل در چند دوره اخیر است. امسال همه بخشهای جشنواره شاهد رقابتی سنگین میان چهرههایی سرشناس است و همین موضوع جذابیت این رویداد را مضاعف کرده است. بخش جایزه شهید آوینی هم که یکی از بخشهای مهم این رویداد است امسال شاهد رقابت 29 فیلم از مستندسازان مهم است. مستندهایی که براساس تعریف بخش جایزه شهید آوینی، در حوزه مستندهای با موضوع انقلاب اسلامی، دفاعمقدس و مقاومت در منطقه دستهبندی میشوند. بزرگترین وجه اشتراک این مستندها تلاقی و تماس آنها با موضوعات استراتژیک و البته مفهوم «بحران» است؛ اتفاقی که باعث میشود آثار حاضر در این بخش بیش از سایر مستندها با مفهوم «فیلم مستند» گره بخورند. نزدیک شدن به ایام برگزاری جشنواره سینماحقیقت و همچنین برگزاری نشست خبری دبیر این رویداد در روز گذشته، ما را بر آن داشت تا در یک سلسله مصاحبه به گفتوگو با برخی مستندسازان حاضر در سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت بپردازیم. در ادامه گفتوگوی ما با محسن اسلامزاده و مصطفی شوقی 2 تن از مستندسازان حاضر در بخش شهید آوینی سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت را میخوانید. *** مستندنگاری در خط مقدم جنگ محسن اسلامزاده، مستندساز در گفتوگو با «وطنامروز» در ارتباط با دلایل اهمیت جشنواره سینماحقیقت از منظر مستندسازان ایرانی اظهار کرد: جشنواره سینماحقیقت مهمترین اتفاق مستند کشور است و مخاطبان بسیاری دارد؛ فیلمهایی با رویکردهای مختلف در آن حضور پیدا میکنند و از این نظر برای هر مستندسازی حضور در آن حائز اهمیت است. اسلامزاده که امسال علاوه بر کارگردانی یک مستند، بهعنوان تهیهکننده با 2 اثر دیگر در سیزدهمین دوره جشنواره سینماحقیقت حضور پیدا کرده است، در ارتباط با این 3 اثر گفت: «2 مستند «کرار» و «مرهم» که هر دو در ارتباط با شهدای مدافع حرم هستند را بهعنوان تهیهکننده در جشنواره حقیقت امسال دارم. یکی از این مستندها در بخش ملی و جایزه شهید آوینی و دیگری فقط در بخش جایزه شهید آوینی حضور دارد اما مستند «زندگی میان پرچمهای جنگی» که کارگردانی آن را برعهده داشتم در بخش شهید آوینی جشنواره حقیقت امسال حضور دارد. این مستند موضوع بسیار مهم و استراتژیکی دارد که مربوط به حضور داعش در افغانستان است ولی متاسفانه این فیلم در بخش ملی پذیرفته نشد. البته دلیل آن به نظرم شلوغی و ترافیک بالای جشنواره امسال بود. امسال یکی از سالهای شلوغ جشنواره حقیقت است که بسیاری از مستندسازان سرشناس با آثارشان در جشنواره حضور پیدا کردهاند؛ من از مسؤولان جشنواره انتظار داشتم در سالی به این شلوغی و فیلمهایی با این کیفیت بالا، تعداد پذیرفتهشدگان را افزایش میدادند که متاسفانه تا آنجا که اطلاع دارم در بخش فیلمهای نیمهبلند نسبت به سالهای گذشته فیلمهای کمتری پذیرفته شده است و شاید این دلیلی بود که فیلم من در آخرین مراحل از بخش ملی حذف شد. مستند «مرهم» که دیگر اثر ما در جشنواره حقیقت امسال است، اثری به کارگردانی آقای مسعود زارعیان است. همچنین مستند «کرار» که به نظرم امسال یکی از گزینههای جدی گرفتن جوایز است، کار مستندساز جوان کشورمان آقای «محسن عقیلی» است. عقیلی بیشتر تدوینگر بوده ولی چند فیلم هم ساخته که آثاری قابل قبول بوده است. شخصیت «کرار» در این مستند که همان شهید رضا سنجرانی است، شخصیت بسیار ویژهای است. فیلم درباره شهیدی است که در خط اول جنگ مستندنگاری هم میکند.» اسلامزاده در ارتباط با پیشبینیاش پیرامون کیفیت برگزاری سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت گفت: امسال در همه حوزهها رقابت بشدت سنگین است. نسبت به دورههای قبل، خیلی از چهرههای سرشناس در بخشهای مختلف جشنواره حضور پیدا کردند و سطح بخش آوینی هم امسال بالاست. اگر بخواهم فیلمهای خوب جشنواره امسال را برای دوستداران مستند پیشنهاد کنم، بالغ بر 20 فیلم میشود. این در شرایطی است که در بعضی از دورهها بهعنوان انگشتان یک دست هم فیلمهایی که متفاوت باشند و کارگردان سرشناش داشته باشند، وجود نداشته و این یک اتفاق نادر است. فیلم خود من چند رقیب جدی در بخش شهید آوینی دارد. البته یک دغدغه مهم فیلمسازان برای جشنواره این است که بالاخره راهاندازی بلیتفروشی برای این دوره از جشنواره تا حدودی نگرانکننده است، چون درباره فیلمهای خودمان نمیدانیم باید چگونه از مخاطبان دعوت کنیم؛ ممکن است مخاطبان زیادی بیایند و بلیت نباشد و از طرفی ممکن است ما از تعداد کمی دعوت کنیم و سالنهای پخش فیلم خالی بماند. به واسطه اینکه سازوکار این بخش را هنوز نمیدانیم، نگرانیهایی در ارتباط با آن برای فیلمسازان ایجاد شده است. *** روایتی از زشت و زیبای سیل 98
مصطفی شوقی، کارگردان مستند «روایت سیل» در گفتوگو با «وطنامروز» در ارتباط با دلایل اهمیت جشنواره «سینماحقیقت» از منظر مستندسازان اظهار کرد: جشنواره سینماحقیقت تنها ویترین سینمای مستند و مستندسازی در ایران است. به معنای کلی آن میتوان گفت جشنواره حقیقت جایی است که مستندسازان در آن میتوانند آثار سایر مستندسازان را ببینند و در کنار آن با هم مراوده و ارتباط داشته باشند و از این نظر رویداد بسیار مهمی برای مستندسازان به شمار میآید. شوقی که با مستند «روایت سیل» به بخش جایزه شهید آوینی سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت راه پیدا کرده است، در ارتباط با این مستند و موضوع محوری آن اظهار کرد: این مستند در ارتباط با ماجرای سیل نوروز 98 است. البته ما برای کمک به سیلزدگان به آن منطقه رفته بودیم اما با سوژههای نابی روبهرو شدیم که ما را به این تصمیم رساند مستندی در ارتباط با این موضوع بسازیم.
روز چهارم یا پنجم عید بود که کار را از مناطق سیلزده گلستان آغاز کردیم اما در ادامه سیل ما را به لرستان و در نهایت هم به خوزستان کشاند تا در عمل هر جا که سیل بود ما هم حضور داشته باشیم. «روایت سیل» نگاه به وقایعی دارد که در جریان سیل سال 98 به وقوع پیوست؛ مهمترین اتفاق شاید این بود که برای نخستینبار شبکههای اجتماعی، مرجعیت اطلاعرسانی در ارتباط با یک رویداد بزرگی مثل این را برعهده گرفته بودند.
این مستند هم روایت مردم و هم روایت مسؤولان و البته روایت ناظران و کنشگران اجتماعی از واقعه سیل را دربر میگیرد.
ما سعی کردیم 3 مقطع پیش از سیل، زمان وقوع سیل و زمان پس از سیل را در این مستند مورد توجه قرار دهیم. این مستند 4 اپیزود دارد که 3 اپیزود اول آن به ترتیب درباره سیل استانهای گلستان، لرستان و خوزستان است و اپیزود چهارم درباره بیم و امیدهای سیل است. در این اپیزود سعی کردیم درباره مفاهیم محیطزیستی، مفهوم دولت- ملت و برکاتی که سیل در کنار ویرانیهایش داشت، صحبت کنیم و زشت و زیباییهای سیل 98 را مورد بررسی قرار دهیم.
شوقی همچنین درباره نگاهش به جشنواره سینماحقیقت امسال نیز گفت: به نظر من جشنواره سینما حقیقت باید اندکی از نگاه فانتزیای که در سالهای گذشته داشته فاصله بگیرد و بر موضوعاتی که بیشتر مورد توجه مردم است، تمرکز کند. به هر حال ما مستندسازها روایتگر آن چیزی هستیم که در جامعه رخ میدهد. البته به نظرم با توجه به فضایی که از برخی فیلمهای امسال دیدم تا حدودی سعی شده به این دغدغه نزدیک شوند، چرا که جشنواره حقیقت باید «حقیقت جامعه ایران» باشد و سینمای مستند نزدیکترین قالبی است که میتواند به جامعه نزدیک شود.
شوقی در پایان درباره حضور مستند «روایت سیل» در بخش آوینی جشنواره حقیقت امسال نیز به «وطن امروز» گفت: من برای بار دوم است که در این بخش حضور دارم. ما نسلی هستیم که متبرک به نفس سیدمرتضی آوینی هستیم و از زمانی که خودمان را شناختیم «روایت فتح» را دیدیم و کتابهای آوینی را خواندیم. بخش شهید آوینی جشنواره حقیقت، جایی است که من آن را خیلی دوست دارم و از اینکه اثرم در این بخش حضور دارد، خوشحال هستم.
ارسال به دوستان
شوخی محسن هاشمی درباره منشأ بوی بد تهران: یک نفر به شوخی گفته یک گندی زده، این الان بویش در آمده است
بوی گند چه بود؟
محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران دیروز در اظهارنظری مطایبهآمیز درباره منشأ بوی بد تهران، این بوی بد را به یک نوع «گندکاری» مرتبط کرد. ماجرای بوی نامطبوع تهران در هفته جاری به یکی از مسائل اصلی مدیریت شهری تبدیل شد.
رئیس شورای شهر تهران اما دیروز درباره منشأ بوی نامطبوع اخیر مطایبه کنایهآمیزی مطرح و بوی نامطبوع تهران را به یک «گندکاری» مرتبط کرد. محسن هاشمی در اینباره گفت: استاندار حرف آخر را زده است و «منشأ هنوز مشخص نیست». هاشمی افزود: «در این رابطه هنوز شرکت آب و فاضلاب مسؤولیتی قبول نکرده است. شب گذشته یک نفر به شوخی گفته یک گندی زده این الان بویش در آمده است». وی این مطایبه را اینگونه ادامه داد: مثل اینکه قضیه امنیتی شده است. اگرچه این اظهارنظر محسن هاشمی یک شوخی یا اگر جدیتر تلقی شود، یک مطایبه کنایهآمیز بوده است اما از آن جهت این اظهارنظر او مورد توجه قرار گرفته و پوشش جدیتری به خود میگیرد که عملکرد شهرداری و شورای شهر تهران از زمان شروع به کار دوره پنجم شورای شهر بشدت مورد انتقاد بوده است. از پیگیری نکردن مسأله ترافیک و بیتوجهی به مفاد قانون جامع ترافیک و عدم توسعه حملونقل ریلی گرفته تا غافلگیریهای مداوم هنگام بارش نزولات آسمانی و نیز دست روی دست گذاشتن برای چارهاندیشی درباره موضوع آلودگی تهران، باعث شده هم عملکرد شهرداری و هم عملکرد شورای شهر تهران در دوره پنجم مورد انتقاد جدی شهروندان پایتخت باشد. این سوءمدیریت البته با برخی حاشیهسازیها و مسائل شخصی برخی مدیران شهری نیز آمیخته شده و بر میزان انتقاد و نارضایتی شهروندان تهرانی افزوده است. البته در این میان در برخی مواقع صراحت محسن هاشمی در طرح و بیان سوءمدیریتها و کاستیها باعث شده افکار عمومی به برخی اختلافات داخلی در پارلمان شهری پی ببرند. برخی نیز معتقدند دلیل اختلاف محسن هاشمی با اکثریت اعضای شورای شهر و شهرداری تهران به ماجرای عدم انتخاب او بهعنوان شهردار بازمیگردد. اگر چه برخی احزاب مانند حزب کارگزاران معتقد بودهاند محسن هاشمی بهواسطه عملکردش در دوره شهرداری محمدباقر قالیباف، شایسته شهردار شدن است و همان حزب کارگزاران بارها از محمد خاتمی بهخاطر ممانعت از شهردار شدن هاشمی انتقاد کرده است. این انتقادهای صریح درونحزبی باعث شده بسیاری این موضوع را مطرح کنند که عملکرد شهرداری و شورای شهر تهران در 2 سال اخیر به صورت مستقیم متوجه محمد خاتمی است، چرا که او هم معرف این افراد و هم عامل اصلی در تنظیم تصمیمات شورای شهر و شهرداری تهران بوده است.
* بوی چه بود؟
دوشنبه هفته جاری بوی نامطبوعی در برخی مناطق پایتخت از جمله مناطق ۹، ۱۰، ۱۱ و بخشی از منطقه ۲ تهران منتشر شد؛ اتفاقی مشابه در دیماه سال گذشته. جالب اینکه واکنش مسؤولان هم مشابه بوده و تاکنون اظهارنظری قطعی درباره منشا آن نکردهاند. همان لحظاتی که بوی نامطبوع تهران را فراگرفته بود، رئیس اداره محیطزیست شهر تهران در گفتوگویی درباره علت انتشار بوی نامطبوع در پایتخت به «وطن امروز» گفت: تیمهای پایش این سازمان برای شناسایی منشأ بوی بد در تهران در حال گشتزنی هستند اما تاکنون نتیجهای حاصل نشده است. مسعود زندی با بیان اینکه دامنه بوی بد در تهران بسیار وسیع است، گفت: این بوی نامطبوع همه نقاط شهر تهران را در برگرفته و مشخص نیست منشأ آن کجاست. وی با اعلام اینکه ساکنان مناطق 2، 3، 5، 9 و10 شهرداری تهران درگیر این بوی بد هستند، افزود: پس از نتیجهگیری رصد نیروهای پایشگر در سطح شهر، سازمان محیطزیست درباره علل این بو اطلاعرسانی میکند. رئیس اداره محیطزیست شهر تهران در پاسخ به این سوال که سال گذشته نیز در این فصل، تهرانیها همین تجربه را داشتند و بوی بسیار بدی تهران را فرا گرفته بود که در نهایت معلوم نشد منشأ آن کجا و علتش چه بود، گفت: درست است! سال گذشته نیز تهرانیها با بوی بسیار بدی مواجه شدند که پس از بررسیها و پایشهای لازم بالاخره منشأ آن مشخص نشد. همچنین مدیرسابق اداره محیطزیست شهر تهران نیز درباره علت انتشار بوی بد در تهران به «وطن امروز» گفت: سال گذشته نیز ساکنان مرکز شهر تهران برای ساعاتی با بوی بسیار بدی مواجه شدند اما خوشبختانه این بو پس از ساعاتی از بین رفت. محمدحسین بازگیر افزود: پارسال نیز با وجود پایشها و بررسیهای فراوان نتوانستیم علت انتشار و مکان این بو را شناسایی کنیم. از سویی، مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران با اشاره به تفاوت این بو با بوی استشمام شده در سال گذشته، احتمال داد منشأ آن خارج از شهر تهران باشد. دیماه سال گذشته که بوی نامطبوع بخشهایی از پایتخت را فراگرفت، فرضیههای مختلفی از جمله شیرابه پسماندهای آرادکوه، فاضلاب و ماده شیمیایی مرکاپتان- که به گاز شهری تزریق میشود- به عنوان منشأ این بو مطرح شد اما هیچگاه منشأ دقیق آن اعلام نشد و این موضوع مسکوت ماند تا اینکه ۱۰ آذرماه امسال دوباره بوی نامطبوع بخشهایی از پایتخت را فرا گرفت و باعث شد پرونده بوی نامطبوع پایتخت مجدد گشوده و گمانهزنیها درباره منشا آن آغاز شود. تاکنون مسؤولان مختلفی از تلاش برای یافتن منشأ بو خبر دادهاند که انوشیروان محسنیبندپی- استاندار تهران- یکی از آنهاست. او در اینباره گفته بود: در حال حاضر دستگاههای سنجش سازمان حفاظت محیطزیست در این مناطق مشغول ارزیابی هستند اما تاکنون به نتیجهای نرسیدهاند. بیتردید به محض حصول نتیجه، نتایج به اطلاع مردم خواهد رسید. غلامحسین محمدی، رئیس مرکز ارتباطات شهرداری تهران نیز از ماموریت سازمان مدیریت بحران و سازمان آتشنشانی برای یافتن منشأ بوی نامطبوع خبر داده بود. محمد رستگاری، معاون نظارت و پایش اداره کل محیطزیست استان تهران نیز گفته بود: در حال بررسی برای یافتن منشا این بو هستیم. قطعا اگر نوع آلودگی را تشخیص دهیم، درباره مشخص کردن منشأ آن نیز میتوانیم گام موثری برداریم. یکی از گمانهزنیها درباره منشا بوی مرموز پایتخت، فاضلاب شهر بود اما محمدرضا کرمینژاد، معاون نظارت بر بهرهبرداری شرکت آب و فاضلاب استان تهران اعلام کرد هیچیک از سازهها و تاسیسات این شرکت منبع انتشار این بو نیستند. از آنجایی که بوی نامطبوع در تهران هم در سال گذشته و هم امسال همزمان با اوج آلودگی هوا در این شهر استشمام شده است، این گمانه را ایجاد میکند که میان این دو پدیده ارتباطی باشد. اما حسین شهیدزاده، مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران در گفتوگو با ایسنا، میگوید: بعید است بوی نامطبوع تهران ناشی از تجمع آلایندهها باشد، البته باید این نکته را در نظر داشت بویی که دوشنبه در تهران استشمام شد، متفاوت با بوی نامطبوع حس شده در سال گذشته بود. مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران ادامه میدهد: سال گذشته به محض انتشار بوی نامطبوع در نقاط مختلف شهر، غلظت دیاکسید گوگرد در بعضی ایستگاههای سنجش کیفیت هوا افزایش پیدا کرد. وی افزود: بوی نامطبوع سال گذشته در تهران سبب افزایش گاز دیاکسید گوگرد شده بود اما روز دوشنبه همزمان با پخش بوی نامطبوع، شاهد افزایش غلظت دیاکسید گوگرد نبودیم. به گفته شهیدزاده تنها مشابهت بوی امسال با سال گذشته این بود که در هر دو موقعیت باد از سمت جنوب و جنوب شرق به سمت تهران میوزید و این در حالی است که بادهای تهران عموما از سمت غرب و جنوب غرب میوزند. مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران ادامه میدهد: به همین دلیل شاید بتوان گفت منشأ بوی نامطبوع تهران که هر از گاهی استشمام میشود از خارج از شهر است. وی با بیان اینکه نمیتوان در حال حاضر گفت این بو از سمت آرادکوه یا زمینهای کشاورزی و دامداریهای اطراف تهران است، میگوید: دستگاههایی وجود دارند که میتوانند مواد اولیه این بو را تشخیص دهند اما ما در شرکت کنترل کیفیت هوای تهران مجهز به این دستگاهها نیستیم.
***
[جهانگیری هم یادمان نرفته]
نقش اصلاحطلبان سرشناس در عملکرد مدیریت شهری تهران بسیار ملموس است. جدا از نحوه تهیه و تنظیم فهرست انتخاباتی اصلاحطلبان در دوره پنجم انتخابات شورای شهر، میزان دخالت آنان در تصمیمگیریهای مدیریت شهری هم بسیار ملموس است. از جمله امسال و در جریان قتل همسر محمدعلی نجفی، غلامحسین کرباسچی در سلسلهافشاگریهای خود درباره چگونگی شهردار شدن نجفی، توضیح داد که با وجود اطلاع او از استعلام منفی نجفی و هشدار نهادهای مربوط اما سران اصلاحات بر شهردار شدن نجفی اصرار داشتند. کرباسچی در اینباره اظهار داشت: من شخص آقای جهانگیری و دوستان حزب اتحاد و مشارکت را با همه ارادت و رفاقتی که داریم در این امر مقصر میدانم. ما باید با مردم و نظام صادق باشیم و مسؤولیت خطاهایمان را بپذیریم سعی نکنیم با یک جو جدید که راه میاندازیم و به هیچوجه واقعیت ندارد، مسأله را به گردن این نهاد و آن ارگان بیندازیم. اشتباهات و اعمال خلاف هر کدام از مجموعههای نظام هم به جای خود.
تنها همین اظهارنظر کرباسچی درباره نقش سران اصلاحات در مهرهچینی مدیریت شهری تهران نشان میدهد درباره وضعیت فعلی عملکرد مدیریت شهری، پای سران اصلاحات هم در میان است.
ارسال به دوستان
با این دولت چه کنیم؟
سیدعلی هدایتی: با دولت آقای حسن روحانی یا اصلا خود آقای روحانی چه باید کرد؟ دولتی که در خوشبینانهترین حالت، یک دولت فشل و ناتوان در اداره امور جاری کشور است.
آنچه درباره دولت آقای روحانی و شخص روحانی میتوان تصور کرد از 2 حالت خارج نیست.
1- دولت آقای روحانی یک دولت بسیار ضعیف و ناکارآمد است. چه در اتخاذ تصمیم، چه در مرحله تصمیمسازی و چه در مرحله تصمیمگیری و هم در اجرای تصمیمات، لنگ و ناتوان است. ماجرای گرانی بنزین یکی از آن مواردی است که طرفداران ایده ناتوانی دولت به آن استناد میکنند و میگویند ماهیت این تصمیم عجیب و فاجعهبار، ضعف بنیادین دولت در اجرا و از همه مهمتر خستگی و نبود انرژی و طراوت در مدیریت اجرایی دولت است. افرادی که معتقدند مشکل اساسی دولت روحانی، ناتوانی و ضعف و خستگی است، به ماجرای سبد غذایی که در ابتدای شروع به کار دولت یازدهم اجرا شد هم اشاره میکنند و این ماجرا که طی آن برخی هموطنانمان جان خود را از دست دادند را شاهدی بر ایده خود میدانند و اصرار دارند مشکل روحانی و دولت او، تنبلی و سوءمدیریت است نه چیز دیگری.
2- برخی صاحبنظران و ناظران البته دیدگاه دیگری دارند؛ این عده از کارشناسان معتقدند دولت روحانی یک دولت ناتوان، بدون ایده، بسیار ضعیف و پرهزینه است اما این تنها مشکل اساسی دولت نیست و مشکل اصلی و خطر نگرانکننده درباره دولت روحانی، رفتارها و تبعات مشکوک تصمیمات آنهاست. بر اساس این دیدگاه، رفتار دولت روحانی و شخص رئیسجمهور در جریان مذاکرات هستهای و انتخابات ریاستجمهوری سال 1396 نشان داده برخی در دولت طرفدار نظریه ایجاد فشارهای اجتماعی به قصد گرفتن امتیاز از نظام هستند. شاید به عبارتی این دیدگاه آنان را باید همان مدل «فشار از پایین و چانهزنی در بالا» دانست که زمانی حجاریان مطرح کرد و حالا دولت لنگ روحانی در حال اجرای آن است. کسانی که معتقدند دولت روحانی به دنبال سوءاستفاده از وضعیت فعلی و حوادث اخیر برای انجام مذاکره با ترامپ و دادن امتیازهای بیشتر به آمریکاست؛ هم به رفتار دولتمردان روحانی در روزگار مذاکرات منتهی به برجام و هم در یک نمونه متاخر، به اظهارات اخیر سعید حجاریان در گفتوگو با ارگان رسانهای دولت اشاره میکنند که گفته است دولت روحانی باید هرطور شده با ترامپ مذاکره کند و در این راه باید چند نفر از وزرا با استعفای خود، قربانی این ایده شوند. این کارشناسان همچنین به اظهارات روز دوشنبه جهانگیری که وضعیت اقتصادی کشور را تنها متاثر از تحریمهای آمریکا دانسته، اشاره میکنند و این اظهارنظر وی را گزارهای مؤید تمایل دولت برای جهتدهی نارضایتی عمومی موجود به سمت نظام و برجسته کردن ایده مذاکره با ترامپ میدانند. این عده از کارشناسان به این هم بسنده نمیکنند و معتقدند همچنین این قبیل اظهارات جهانگیری و حجاریان، نه یک تلاش برای بهرهبرداری از نارضایتیهای موجود بلکه سندی برای درستی ایده عمدی بودن اجرای پرانتقاد گرانی قیمت بنزین و ایجاد یک بحران اجتماعی به قصد تحقق رویای مذاکره با ترامپ است.
هر کدام از این نگرشها درباره دولت روحانی که درست باشد، ما اکنون با دولتی مواجهیم که سهواً یا عمداً بیسابقهترین موج نارضایتی از عملکرد قوه مجریه را ایجاد کرده و در واقع، به طرز عجیبی نزد افکار عمومی بیاعتبار شده است.
بیاعتباری این دولت در وضعیت فعلی آسیبهای جدی به ساختار تصمیمسازی نظام اسلامی وارد میکند. از سوی دیگر از آنجا که «نجابت» اکسیر کمیاب در دولت مستقر است، برخی معتقدند تحدید اقدامات جریان انقلابی به تکالیف حاکمیتی از قبیل در اولویت قرار دادن وضعیت بغض و خشم عمومی و تلاش برای رفع نگرانیهای آنها و تزریق روحیه امیدواری به جامعه، موجب و مورد سوءاستفاده دولت و آرزومندان مذاکره با آمریکا و کاهش قدرت منطقهای و دفاعی ایران خواهد شد.
خب چه کنیم؟
به نظر میرسد یک راهحل مهم پیش روی جریان انقلابی قرار دارد و آن این است که برای یک بار هم که شده از حالت انفعال خارج شده و از موضع مردم به نقد عملکرد دولت مستقر بپردازد. در واقع تکالیف انقلابی ما باید اینگونه تعریف شود که در کنار مردم به نقد صریح و بیپروای دولتی بایستیم که نه شخصیت دولتداری دارد و نه نجابت قدردانی از زحمات ارکان نظام برای بقا و استمرار! با وجود چنین دولتی نباید زمین ادای تکلیف انقلابیها در حوالی سعدآباد و نیاوران باشد.
انقلاب اسلامی ایران انقلاب مستضعفین است. ماهیت استمرار قیام رسولالله به انقلاب اسلامی ایران در همین است. حراست و حفاظت از مستضعفان، با هر قرائتی که از آن داشته باشیم، اکنون با لغزیدن به دام انفعال و «بستن دهانها» محقق نمیشود. باید صراحتا دولت را نقد کرد. اقدامات دولت که به صورت مستقیم موجب کاهش درآمدهای عمومی و نیز افزایش هزینههای مردم میشود را باید با زبانهای مختلف تشریح کرد. هیچ مصلحتی نباید اولویت گفتن واقعیتها درباره ماهیت پیدا و پنهان دولت و شخص آقای روحانی را به حاشیه ببرد. اگر قرار باشد به حاشیهها پرداخته شود، باید به حاشیههای شهرهای بزرگ به عنوان منبع خطر پرداخته شود. باید دلایل دولت برای اخراج مردم تهیدست از تهران را بازگو کنیم. باید از مسکن مهر بگوییم؛ از مسکن ملی گران. از هدفمندی یارانهها و یک رقم درشت مفقود آن! از کلاه بزرگ یارانه بنزینی که دارد روز به روز بیشتر از قبل روی سر فقرا و مستمندان جا باز میکند. از افزایش بیسابقه بودجه شرکتهای دولتی باید گفت. بودجهای که یک مقدار ناچیز آن میتواند یارانه بنزین را 2 برابر کند! از دست دولت در جیب مردم باید گفت؛ از دستی که حالا از جیب هم فراتر رفته است. باید واقعیتها را برای مردم گفت؛ صریحتر از قبل.
فایدهاش چیست؟
این هم سوال بسیار مهمی است. عدهای میگویند طرح بیمحابا و بیپروای واقعیتهای پیدا و پنهان دولت، تنها موجب سوءاستفاده ضدانقلاب و افزایش خشم عمومی میشود و آنگاه با تکرار سوءمدیریتهای دولتی، نمیتوان این خشم را که به یک آتش زیر خاکستر هم تبدیل شده، کنترل کرد.
جواب این سوال کلیدی هم روشن است. برای جلوگیری از متهم کردن نظام و مبانی انقلاب! کدام هزینهاش بیشتر است؟ حالتی که ناتوانی و بیتدبیری یک دولت مورد اذعان همه مردم قرار گیرد و آنگاه هزینهای ولو محدود اما قابل کنترل و تغییر (از طریق ساختارهای قانونی) را نیز متوجه نظام کند و حالتی که سوءتدبیرها و ناتوانی دولت به صورت مستقیم متوجه نظام شود و در عالیترین سطوح دولتی، وضعیت موجود را ناشی از مبانی انقلابی نظام اسلامی القا کنند و تنها راه تغییر وضعیت موجود را عقبنشینی از همه چیز برای کسب تحفه حداقلی کدخدا جا بیندازند! حتی اگر برخی تصور کنند مصلحت نظام اسلامی، انجام معامله ولو محدود با آمریکاست؛ باز هم این موضوع نافی ادای تکلیف جریان انقلابی در نقد صریح دولت نیست. نشانههای سوءاستفاده از وضعیت موجود هم در حال نمودار شدن است. این بار باید ذکاوت بیشتری به خرج داد. اینبار هزینه انفعال و فروغلتیدن در دام محافظهکاریهای مرسوم و از مد افتاده، به مراتب بیشتر از هزینه برجام است.
ارسال به دوستان
اشتباه دولت در شناسایی خانوارهای دارا و ندار!
میثم مهرپور*: از روزهای آغاز اجرای طرح افزایش قیمت بنزین، یکی از مسائل مطرحشده درباره بازتوزیع منابع حاصل از اجرای این طرح موضوع عدم پرداخت این یارانه به 20 میلیون ایرانی بود. موضوعی که از همان روز اجرای این طرح از آن بهعنوان یکی از مشکلات آن نام برده میشد. در روزهای گذشته و بعد از پایان واریز این کمک معیشتی به حساب حدود 60 میلیون نفر طی 3 مرحله طبق آخرین آمار چیزی حدود 5 میلیون سرپرست خانوار به عدم دریافت این یارانه اعتراض داشته و خواهان بررسی مجدد وضعیت خود شدهاند. از سوی دیگر دولت و سازمان برنامه چند شرط از جمله دارا بودن خانه با ارزش بالای یک میلیارد تومان، خودروی بالای 300 میلیون تومان و 3 سفر خارجی غیرزیارتی در سال را از شرایط عدم استحقاق افراد و خانوارها برای دریافت این یارانه اعلام کردهاند؛ شرایطی که البته رقم مشخص آن در همین چند روز و از سوی مسؤولان مربوط بویژه وزارت رفاه بهعنوان متولی این امر چند باری تغییر کرده که خود این موضوع نشاندهنده عدم قطعیت دولت در صحت و دقت این پارامترها برای تشخیص نیاز یا عدم نیاز شهروندان به این یارانه است.
برای مثال گفته شده است اگر کسی به 3 سفر خارجی رفته باشد بهرغم تقاضا برای دریافت این کمک از دریافت یارانه معیشتی محروم میشود در حالی که ممکن است برخی افراد در برخی مناطق مرزی کشور مجبور به تردد چندباره در سال به برخی کشورهای همسایه باشند ولو وضعیت اقتصادی مناسبی نداشته یا درآمدی از انجام این سفرها نداشته باشند. یا در شرط بعدی دارا بودن ملک مسکونی با ارزش بالای یک میلیارد تومان مطرح شده که طبق آمار بانک مرکزی متوسط قیمت هر متر مربع مسکن در تهران در مهرماه سال جاری به ۱۲ میلیون و ۷۱۵ هزار تومان رسیده است. وضعیت در شهرهای بزرگ نیز به همین ترتیب است و قیمت مسکن نسبت به 2 سال گذشته با رشد چشمگیری مواجه بوده است.
اما سوال این است که فارغ از میزان دقت این پارامترها در تعیین و تشخیص افراد مستحق یا غیرمستحق برای دریافت یارانه واقعا راه اصلی برای شناسایی افراد چیست؟ اگر چنین روشی در کشور وجود دارد چرا دولت طی 6 سال گذشته تقریبا به تمام افرادی که از سال 89 یارانه نقدی دریافت میکردند همچنان یارانه میدهد و تمام طرحهای دولتهای یازدهم و دوازدهم برای ایجاد تغییر در روند اجرای قانون هدفمندی یارانهها از سال 89 با شکست مواجه شده است؟ چرا همین روش دولت با اعتراضات گسترده مردم مواجه شده و چیزی حدود 5 میلیون سرپرست خانوار نسبت به عدم دریافت کمک معیشتی اعتراض داشتهاند؟ دلایل این درصد خطای بالای دولت در شناسایی افراد و خانوارها چیست؟
فرض کنیم دولت مدعی است این توانایی را دارد که با روشهای خود افراد فقیر و غنی یا مستحق و غیرمستحق برای دریافت یارانه را با ضریب خطای حدود 5 درصدی شناسایی کند. همین ضریب خطای 5 درصدی برای جمعیت 80 میلیون نفری ایران به معنای یک خطای 4 میلیون نفری است. لذا حتی اگر این شناسایی با ضریب خطای 5 درصدی نیز انجام شود نتایج آن قابل اعتنا و اعتماد نخواهد بود، چرا که با اعتراض حدود 4 میلیون نفر از جمعیت کشور مواجه میشود.
* راهحل چیست؟
در نقد این موضوع در گام اول باید به نهاد یا سازمان بررسیکننده این موضوع اشاره کرد. طی اعلام دولتیها مسؤولیت این کار بر عهده وزارت رفاه است در حالی که وزارت رفاه وزارت آمار اقتصادی و نه اطلاعات اقتصادی است.
برای تشخیص تفاوت 2 عبارت آمار و اطلاعات به 2 نکته زیر دقت کنید:
1- درباره آمار شما وقتی کسی را سوار بر خودروی لوکس میبینید میگویید این شخص فرد ثروتمندی است. این گزاره عموما ممکن است گزاره درستی باشد. وقتی هم به صورت موردی این افراد بررسی میشوند عموم افرادی که دارای خودروهای لوکس هستند وضعیت مالی خوبی دارند. ممکن است بگویید والیبالیستها قد بلندی دارند. این گزاره عمومیت داشته و عموما چنین است اما آیا هیچ والیبالیستی که دارای قد بلندی نباشد وجود ندارد؟ به این موضوع و موضوعات مشابه آمار گفته میشود. اما در اطلاعات روند ورود شما به هر موضوع یک روند موردی است. یعنی برای هر فرد یک رای و یک پرونده وجود دارد و تنها نهادی که در موضوع اطلاعات اقتصادی میتواند ورود کرده و اطلاعات کاملا دقیقی داشته باشد سازمان امور مالیاتی است. در واقع هر فرد در سازمان امور مالیاتی یک پرونده مشخص، مجزا و موردی دارد که در واقع این پرونده کارنامه اعمال و فعالیتهای اقتصادی او است.
2- حالا اگر مالیات را پولی بدانیم که دولتها از افراد گرفته و یارانه را کمکی بدانیم که دولتها به مردم میدهند میتوان نتیجه گرفت مالیات و یارانه دو روی یک سکهاند؛ به عبارت دقیقتر کسانی که مستحق پرداخت مالیات هستند مستحق دریافت یارانه نبوده و کسانی که مستحق دریافت یارانه هستند مستحق پرداخت مالیات نیستند. حالا با مشخص بودن پرونده مالیاتی تکتک افراد علاوه بر مشخص بودن میزان پرداختی مالیات هر فرد طبیعتا موضوع مستحق بودن یا نبودن افراد برای دریافت یارانه کاملا قابل حل است. این در حالی است که با وجود ماموریت وزارت رفاه برای این کار طبیعی است اطلاعات فرد فرد شهروندان در اختیار این وزارتخانه نبوده و طبیعتا تعداد بالای شکایتها و اعتراضات اصولا قابلیت پیگیری از سوی این وزارتخانه را ندارد. در واقع نمیتوان با تکیه بر آمار، افراد را از دریافت یارانه حذف کرد، بلکه برای حذف افراد از دریافت یارانه باید پرونده به پرونده و فرد به فرد ورود کرده و وضعیت افراد را بررسی کنیم که طبیعتا وظیفه انجام این کار بر عهده سازمان امور مالیاتی و نه وزارت رفاه است.
این موضوع یعنی رسیدگی دقیق به اعتراضات افراد محروم از دریافت یارانه معیشتی یکی از مشکلات جدی اجرای این طرح در گام بعدی است.
*کارشناس اقتصاد
ارسال به دوستان
پایتختنشینان را به سخره گرفتهاند
عضو شورای شهر سابق تهران درباره ناتوانی مدیریت شهری و سازمان محیطزیست در کشف منشأ بوی نامطبوع پایتخت گفت: مدیران شهری به جای پاسخگویی درست به مطالبات بحق مردم، با برخی اظهار نظرهای تعجببرانگیز چون «درمان آلودگی هوا با وزش باد» و «وجود گندکاری» در انتشار بوی بد تهران، آشکارا پایتختنشینان را به تمسخر گرفتهاند. «ابوالفضل قناعتی» در گفتوگو با «وطن امروز»، تصریح کرد: عملکرد ضعیف مدیران شهری برای مردم تهران کاملا محسوس و ملموس است. از نارضایتی در نحوه خدمات حملونقل عمومی گرفته تا ناتوانی در حل مشکل آلودگی مستمر هوا و... نمونههایی از ناکارآمدی مدیران شهری در خدماترسانی درست به مردم است.
وی به اظهارات تمسخرآمیز دیروز رئیس شورای شهر تهران درباره موضوع بوی نامطبوع در پایتخت، اشاره کرد و افزود: اینها وقتی توجیهی برای عملکرد ضعیف خود ندارند، سعی میکنند با تمسخر از کنار قضایا بگذرند. با این وجود اینگونه اظهارات طعنهآمیز از سوی رئیس شورای شهر، توهین به شهروندان تهرانی است. این برای دومینبار در 2 سال اخیر است که شهروندان تهرانی بوی بدی را استشمام میکنند اما مدیران شهری هنوز نتوانستهاند مکان و منشأ این بوی بد را پیدا کنند.
قناعتی به ضعف مدیریت اعضای شورای شهر پنجم اشاره کرد و افزود: از زمان مدیریت آنها، شهرداری تهران نهتنها یک متر به ریل متروی تهران اضافه نکرده بلکه یک اتوبوس نیز به ناوگان حملونقل عمومی اضافه نکرده است. این درحالی است که با توجه به همسو بودن تفکر سیاسی آنها با دولت براحتی میتوانستند از ظرفیت همسویی سیاسی برای توسعه حملونقل عمومی استفاده کنند. غافلگیری در بارش برف پاییزی و ناتوانی در حل آلودگی مستمر هوای تهران، نشانگر بیانگیزگی اعضای شورای شهر و کمکاری مجموعه شهرداریها در ارائه خدمات به شهروندان تهرانی است.
مهدی چمران، رئیس سابق شورای شهر تهران هم در گفتوگو با «وطن امروز»، درباره عملکرد شورای شهر کنونی در حل مشکل آلودگی هوا و پیدا کردن منشأ بوی بد در تهران گفت: مردم بخوبی از عملکرد مدیران شهری آگاه هستند، درک مردم از واقعیتها بالاست و باید خودشان در این زمینه قضاوت کنند، چرا که عملکرد مدیران شهری کاملا محرز و روشن است و نیازی به پاسخ از سوی ما که در دوره قبل مسؤولیتپذیر بودیم، نیست. وی اظهار داشت: بیشک مردم بهترین داور عملکرد مسؤولان هستند.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|