|
نظام مبادله سینمای ایران چگونه ذائقه مخاطب را شکل داده است
رد پول؛ اقتصاد سیاسی ابتذال
مهرداد احمدی: در سالهای اخیر هر وقت درباره سینما و مساله اقتصاد آن صحبت شده، یک موضوع بیش از همه در کانون مباحثات قرار گرفته؛ سینمای اجتماعی یا سینمای کمدی. البته خود این پرسش ریشه در یک منازعه قدیمیتر میان سینمای هنری یا سینمای تجاری دارد. در این یادداشت قصد وارد شدن به این موضع دوم را ندارم، چرا که بحث در مورد آن مجال مستقلی میطلبد اما میخواهم درباره مساله سینمای کمدی یا سینمای اجتماعی صحبت کنم. اولا همین ابتدا باید بگویم این دوگانه هیچ محلی از اعراب ندارد. دوگانههای اینچنین اغلب یک وضعیت مانعهالجمع را فرض میگیرند که گویی یکی جای دیگر را تنگ کرده و نمیتوان هر دو را با هم داشت. این معجونی است که تنها در عطاری ما پیدا شده و بعید بدانم دیگران هم که بهرهای از سینما دارند، میان این دو تفاوتی قائل باشند. مساله اصلی این است که تقریبا چیزی به عنوان ژانر سینمای اجتماعی وجود خارجی ندارد. یعنی اگر چنین عبارتی را به انگلیسی در گوگل جستوجو کنید، احتمالا با نتایج بسیار پرتی روبهرو میشوید. ژانر یا همان گونه تعریف مشخصی دارد که بر اساس الگوهای معینی این امکان را به سازنده میدهد تا اثرش را وارد جهان یک ژانر کند. تحقیقا سینمای اجتماعی ژانر نیست. اگر کسی خلاف ادعای این را دارد حتما باید بتواند مؤلفه دراماتیک و تصویری آن را فهرست کرده و نمونههایی را هم برایش بیاورد. در این مورد میتوان از آندره بازن تا دیگران را هم به خط کرد و از آنها پرسید آیا شما چیزی به اسم سینمای اجتماعی میشناسید یا نه؟ از این گذشته اگر کمی هستیشناختیتر به سینما فکر کنیم، ممکن است به این سوال برسیم که سینما دقیقا به چه معنایی میتواند غیر اجتماعی باشد؟ مگر سینما محصول یک کار جمعی و گروهی برای مخاطبانی در سالن سینما یا پلتفرمهای آفلاین و آنلاین نیست؟ و مگر نه این است که در این تعامل دوسویه یک جهان اجتماعی پدیدار میشود؟ اصلا آیا فیلمی هست که فقط یک مخاطب داشته باشد؟ همین که ما درباره فیلمها با هم صحبت میکنیم؛ همین که ما با همدیگر مخالفت یا موافقت میکنیم، آیا نشان نمیدهد سینما بالذات یک هنر اجتماعی است؟ پس مشخصا ما چیزی به اسم ژانر سینمای اجتماعی نداریم. از این رو قرار دادن آن کنار کمدی که یک ژانر اصیل سینمایی و ادبی است، احتمالا در بهترین حالت یک غلط سهوی است.
در نقطه مقابل، کمدی ژانر است. ژانر است چون مؤلفههای دراماتیک و تصویری خاص خود را دارد. کارکرد کمدی از اساس نه تنها اجتماعی، بلکه فراتر و عمیقتر از آن فلسفی است. کمدی بیانگر تناهی ذاتی انسانی است که غلبه کامل بر این تناهی از دستش بر نمیآید ولی مدام در تلاش است بر آن غلبه کند. کمدی فاصله میان ادعا تا حقیقت است؛ فاصله میان ارادههای ضعیف و معمولی تا کارهای بزرگ. کمدی فقط نشان دادن ضعف نیست؛ کمدی بیان زشتیها و زیباییهای دفرمه هم است و دقیقا از همینجاست که کمدی بشدت انتقادی از کار در میآید. کمدی نقد همه چیز است؛ شوخی با تمام اموری که نمیتوان از آنها به نحو جدی حرف زد و بعدش زنده ماند. بیایید کلاهمان را با هم قاضی کنیم و ببینیم به این یادگار آریستوفان و چاپلین و وودی آلن میتوان همان نامی را داد که به زبالههای متعفن بیهمه چیز سینمای ما میدهیم؟ اصلا نیازی به سینما بلد بودن نیست؛ کافی است با خودتان فکر کنید این جرثومههای ضدهنری مستهجن اصلا چه چیز را و به چه نحوی نقد میکنند؟ اینکه جماعتی به اینها میخندند و قهقهه سر میدهند؛ اینکه این فیلمها چند صد میلیارد میفروشند هم اهمیتی ندارد. چیپس و پفک هم طرفدار دارد؛ حتی سیگار و قلیان هم اما آیا از اینکه کسانی از استعمال سیگار حض میبرند شما را مجاز میکند سیگار را مشغولیت سالمی بدانید؟ آیا گردش مالی قلیان و پفک تجویز و تبلیغشان را هم روا میکند و میتوان از اینها پشتوانهای برای دفاع از رونق اقتصادی یا امنیت غذایی ساخت؟ اگر اینها را میتوان، پس استدلال برخی مسؤولان سینمایی در دفاع از رونق سینما را با اتکا به آمار فروش این فیلمها هم میتوان پذیرفت.
اغلب این ادعا وجود دارد که بخشی از دولت به دنبال سینمای کمدی است. از این به بعد این عنوان کمدی را برای حفظ احترام این ژانر اصیل در گیومه به کار میبرم. من همیشه مایلم پول را دنبال کنم و بعد از کشف اقتصاد سیاسی پشت ماجرا بگویم که چرا و چگونه. سینمای کمدی با این گردش مالی عظیم محصول هیچ نهاد دولتیای نیست. نمیتوانید یک فیلم از فارابی یا اوج را پیدا کنید که شبیه این اشباهالسینما باشد. پس سرمایه در گردش این سینما اساسا سرمایه خصوصی است. سوال این است چه کسانی و با چه پشتوانهای این سینما را به سمت زبالهسازی میبرند؟ طبعا نهادهای وزارت ارشاد نقش نظارتی و رگولاتوری دارند. آنها در اغلب موارد تنها درباره رد یا تأیید فیلمها نظر میدهند اما درباره جریان کلی سینما تصمیم نمیگیرند. برای پاسخ به این سوال که چه کسانی درباره جریان کلی سینمای ایران تصمیم میگیرند، باید زنجیرهای متشکل از سرمایهگذار، فیلمساز، سلبریتی و سینمادار را دنبال کنید. اینجا احتمال سرنخهای جدیتری برای فهم این مساله وجود دارد. اغلب اهالی سینمای جدیتر ایران تمایلی به حرف زدن درباره این چیزها ندارند. ظاهرا ادب همکاری یا منافع احتمالی ایجاب میکند کسانی را که صاحب سرمایهاند نرنجانیم. البته نمیخواهم از نقش دولتها در این مساله ساده عبور کنم. واقعیت این است که فهم برخی مدیران دولتی ولی نافرهنگی از سینما بشدت عقب افتاده است و گمان کردهاند میتوان مسائل اجتماعی را با تزریق عنانگسیخته کمدی به زیر فرش برد. این دست خاماندیشیها را با پیچیدگی ساحت فرهنگ کاری نیست اما میتوان در این میان دو دوتا چهارتایی کرد و پرسید سهم دولت و این بخش خصوصی کلان سرمایهدار در این ابتذال چقدر است؟
سینمای اجتماعی در ایران ظاهرا هنوز تعریف مشخصی ندارد. یعنی ما حتی خرگوشی را هم که از کلاه شعبده خودمان بیرون آوردهایم نمیدانیم واقعا خرگوش است یا موش! سینمای اجتماعی احتمالا سینمایی است که به دستهای از موضوعات از فقر و تبعیض تا انواع نارساییهای اجتماعی میپردازد. در اغلب موارد لحن پرداخت هم باید تند و اگزوتیک باشد تا فیلم با مختصات ژانری که نمیدانیم چیست جور دربیاید. میتوان تا اینجا با این ماجرا همدل بود. هر کسی میتواند نقد کند و چه خوب که چنان مؤدب شدهایم که مدیوم نقد را سینما بدانیم و با ناخنگیر گوشت بدن هم را نکنیم اما سوال این است که سینمای به اصطلاح اجتماعی با چه میزان گردش مالی و با چه نسبتی با نهاد دولتی این سالها بالیده است؟ واقعیت این است که نه تنها سینمادارهای دولتی اغلب در اختیار این شبهگونه بودهاند، بلکه سرمایهگذاریهای رنگ و وارنگ نهادها را هم در این روال دیدهایم. سینمایی که نام اجتماعی بر آن گذاشته میشود در اغلب موارد این سالها توانسته از امتیازات خاص خودش استفاده کند اما قافیه را جایی باخته که سرمایه از او روی گردانده است. رامبد جوان یک کمدین است. فیلم «ورود آقایان ممنوع» او را با همین فیلم اخیرش مقایسه کنید تا بدانید سرمایه چگونه میتواند نه تنها ذائقه برسازد، بلکه دستش آنقدر بلند است که سینماگر را هم به تسخیر خود در میآورد. ما اغلب از اهالی سینما در این موارد لام تا کام حرفی نمیشنویم. بیمهری برخی دولتها به سینما از طریق هیزم ریختن به آتش سینمای ضدفرهنگی و انسانی حاجت به بیان ندارد اما در پس پرده، دستهای ناپیدای دیگری هم هست که فقط با رد پول میتوان آنها را افشا کرد. چه کسانی هزینههای تولید فیلم را سر به فلک کشیدهاند؟ چه کسانی دستمزدها را افزایش داده و ساخت فیلم مستقل را قرینِ امتنان کردهاند؟ چه کسانی و با چه پشتوانهای سینمای جدی را از میدان مبادله حذف و با ساخت یک سینمای جانبی به اسم هنر و تجربه، سینما را به ۲ بخش تجاری و هنری تقسیم کردهاند؟ این تقسیم برای چه کسی سودمند است؟ برای سعید روستایی فیلم اولی یا برای تگزاس64؟ چه کسانی به اسم بها دادن به استعدادها تصمیم گرفتهاند سینمای هنر و تجربه محفلی و جنبی را با چند سینمای محدود در کل ایران از سینمای عمومی ایران بگیرند؟ اینجاست که تازه میتوان فهمید بخشی از جریان شبهروشنفکری هم دانسته یا نادانسته در زمینی بازی میکند که سرمایه قواعدش را معین کرده است؛ قواعدی که میگوید سینماهای پرمخاطب در تبریز و اصفهان و تهران فقط متعلق به تهیهکننده خاصی است.
ارسال به دوستان
سقوط یک تراژدی با سوءاستفاده از استقبال تماشاچی؛ چرا «زخم کاری» به این نقطه رسید؟
تلخ کاری!
مهدی طاهرخانی: محمدحسین مهدویان، فیلمسازی که روزی با تکیه بر اقتباسی درست از شاهکار ادبی تاریخ، روایتگر یک تراژدی انسانی در قابی مهیج و چشمنواز بود، جمعه هفته گذشته با فصل چهارم «زخم کاری» یادآور اثری شد که جز اضمحلال روایی، انحطاط نمایشی و دهنکجی به احترام تماشاچی، دیگر هیچ نکته قابل دفاع و نقطه درخشان و ارزندهای در ماهیت محتوای یک اثر به ظاهر سریالی ندارد. فصل نخست این مجموعه، با بهرهگیری زیرکانه از متن جاودانه «مکبث» ویلیام شکسپیر، نهتنها مخاطبان را در تنگنای تلخ جاهطلبیهای انسانی قرار داد، بلکه بسان فریادی در دل یک جامعه زخمخورده، تمامیت حیات و مرگ را بر پرده نمایش به تصویر کشید اما آنچه در فصول بعدی رخ داد، چیزی نبود جز سقوطی از «اوج» به «قعر» و هبوطی از «هنر» به «ابتذال». فصل نخست «زخم کاری» با نگاهی دقیق و متعهد به شاهکار «مکبث»، مخاطب را لحظه به لحظه با دنیای انسانهای طماع و ثروتمندان نوکیسه همراه کرد و در راس کار جواد عزتی در قامت مالک، اجرایی درونی و عمیق از خود ارائه داد؛ بازیای که با هر نگاه، هر سکوت و هر لرزش صدا، آینهای بود از اضطراب و جنونی عمیق درون جهانی پرالتهاب.
داستانپردازی با ظرافت و فیلمنامهای با عمق و انسجام که مضاف بر جذب مخاطب و تحسین منتقدان، جایگاه مهدویان را به عنوان یک روایتگر برجسته در عرصه فیلم و سریال تثبیت کرد. لیک با آغاز فصل دوم، شکافی آشکار میان رویکرد هنری و اهداف تجاری سریال پدیدار شد. مهدویان بهجای گسترش طبیعی داستان، به مسیری رو آورد که بیشتر از روایت، به نمایش پرطمطراق خشونت، خیانت و آشفتگی شباهت داشت. فصل دوم که با الهام از «هملت» ساخته شد، نهتنها نتوانست تعلیق و عمق روانشناختی اثر شکسپیر را بازآفرینی کند، بلکه در منجلاب سطحیترین حالات ممکن از استعارهها و شخصیتپردازیها، به شکلی ناشیانه دست و پا زد. فصل سوم نیز هر چند ادعای اقتباس از «شاهلیر» را داشت اما آن نمایشنامه شاهکار کجا و این بینظمی و بیهدفی مبرهن در روایتی کشدار و تکراری کجا! دست آخر ماحصل فصل دوم و سوم منتج شد به دگردیسی شخصیت مالک. مالکی که در فصل اول نماینده نوعی جاهطلبی تراژیک و زیادهخواهی تاریخی بود، حال به مرحمت جناب مهدویان و دوستان، به هجوی کاریکاتوری و کارتونی در زمانه خود مبدل شد.
اما فصل چهارم که عنوان «مجازات» را دارد، از همان قسمت اول بیش از آنکه زمینهای برای مهیاسازی یک پایان حماسی باشد، نمایانگر سرگردانی تیم نویسندگی است. مهدویان در تلاش برای جمعبندی، نهتنها از اصول داستانگویی فاصله گرفته، بلکه به ورطه کلیشهها و پیامهای سطحی نیز سقوط کرده است. مالک، که روزی تجسم پیچیدگیهای روانی و اخلاقی بود، در این نقطه به لطف پایان فصل قبل، هویت پرسوناژی را یدک میکشد که اعمال و انگیزههایش از هرگونه انسجام تهی است.
یکی از نکات برجسته و در عین حال آسیبزننده این فصل، همین تغییر ناگهانی شخصیت اوست. مالکی که در 3 فصل گذشته تحت عنوان شخصیتی خاکستری با روحیهای تهاجمی شناخته میشد، این بار تصمیم گرفته «آرامش» را سرلوحه کار خود قرار دهد. تغییری که نهتنها با مسیر دراماتیک شخصیت او همخوانی ندارد، بلکه هیچ توضیح روانشناختی یا روایی منطقی نیز برایش ارائه نمیشود. او اکنون بیشتر شبیه فردی منفعل است که تنها سایهای از شخصیت قوی گذشتهاش را با خود دارد.
از طرفی، شخصیت سمیرا (رعنا آزادیور) با وجود شکستهایی که در فصل گذشته متحمل شد، هنوز همان خشم و نفرت گذشته را حفظ کرده است اما نکته قابلتامل این است که دسیسههای او حالا نهتنها پیچیدگی ندارند، بلکه بیشتر شبیه واکنشهایی هیجانی و بیهدفند.
بازگشت شخصیت پانتهآ نیز یکی از تصمیماتی است که مخاطب را در مواجهه با منطق داستانی به تردید میاندازد. او که پیشتر به نظر میرسید سرنوشتش در سریال به انتها رسیده، اکنون بیهیچ توضیح یا زمینهسازی مشخصی، مجددا وارد روایت شده است. این بازگشت، نهتنها به غنای داستان اضافه نمیکند، بلکه به نوعی، از انسجام کلی اثر میکاهد و حسی از بیبرنامگی در توسعه قصه را القا میکند. مشکلات سریال در این فصل اما تنها به بخش روایی محدود نمیشوند. جزئیات تصویری، که از ابتدا یکی از نقاط قوت آثار مهدویان بود، در این فصل ضعیفتر از همیشه به نظر میرسد. موسیقیای که تقریبا بیوقفه و اغلب بیدلیل پخش میشود، نهتنها بر بار احساسی لحظات نمیافزاید، بلکه به مرور زمان آزاردهنده میشود. همچنین استفاده کمرمق از عناصر بصری، سریال را از لحاظ زیباییشناسی در سطحی پایینتر از فصلهای قبلی قرار داده است.
یکی دیگر از اساسیترین نقدهایی که میتوان از فصل دوم «زخم کاری» به بعد بر آن وارد کرد، سوءاستفاده از منابع ادبی و هنری است. آنچه در فصل نخست به عنوان اقتباسی استاندارد و دیدنی از «مکبث» ستوده شد، در ادامه به شکلی مغرضانه و سطحی از شاهکارهای ادبی به نمایش در آمد. در فصول دوم و سوم، این روند با تحریف و لوث کردن مفاهیمی همچون انتقام، عشق و خیانت ادامه پیدا کرد و در همان قسمت اول فصل چهارم با نگاه به «اتلو»، به اوج رسید. مهدویان و تیم نویسندگیاش، بهجای آنکه از شاهکارهای شکسپیر برای خلق روایتی اصیل و بومی بهره ببرند، آنها را به ملزومات بازاری برای جلب مخاطب تبدیل کردند. از قضا، این نگرش نهتنها به اصالت هنری اثر لطمه زد، بلکه به درک و شعور مخاطب خود نیز بیاعتنایی کرد.
بله! «زخم کاری» نمونهای است از آنچه میتوان بهعنوان سوءاستفاده از موفقیت هنری یاد کرد. اگر فصل نخست این سریال توانست با اقتباسی هوشمندانه اثری ماندگار و فراخور احترام را برای بینندهاش خلق کند، با ادامه فصلهای بعدی نشان داد چگونه همان نمایش اصطلاحا هنری میتواند در دام تجارت و فرصتطلبی، طعمه سطحینگری و ملعبه بیلیاقتی سازندگانش شود.
ارسال به دوستان
با سقوط حکومت بشار اسد و ورود گروههای تروریستی به دمشق آینده این کشور در هالهای از ابهام قرار گرفته است
سوریه در دالان تاریک
گروه بینالملل: سرانجام در مرحله آخر پیشروی تروریستهای تکفیری تحریرالشام، نوبت به شهر دمشق رسید تا بدون مقاومت خاصی به تصرف گروههای مسلح درآمده و زنجیره سقوط ارتش عربی سوریه تکمیل شود. با تصرف کاخ ریاستجمهوری سوریه به دست معارضان و تکفیریهای مسلح، پایان نظام بعثی سوریه تحت کنترل خاندان اسد فرا رسید و سرنوشت این کشور عربی در منطقه غرب آسیا در ابهام فرو رفت. درباره دلایل سقوط دولت عربی سوریه و عدم مقاومت ارتش این کشور موارد بسیاری مطرح میشود که وضعیت نامطلوب اقتصادی، تضعیف ارتش سوریه در جنگ داخلی، عدم اصلاحات سیاسی توسط حزب بعث سوریه، دخالت کشورهای همسایه بویژه ترکیه در مسائل داخلی این کشور و همچنین حملات بیپایان ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی از آن جملهاند؛ مسائلی که با توجه به بیعملی دولت و ارتش سوریه در تحولات بیش از یک سال گذشته در مقابل تجاوزات رژیم صهیونیستی در غزه، لبنان و سوریه منجر به تضعیف و سقوط دومینووار شهرهای این کشور در مواجهه با تکفیریها شد. در حال حاضر و پس از خروج بشار اسد از سوریه و پایان کار حزب بعث و ارتش در این کشور، مساله مهم و سوال اصلی درباره تحولات سوریه، آینده این کشور است.
* سناریوهای پیش روی سوریه
پس از خلأ قدرتی که پس از سقوط بشار اسد در سوریه رخ داده، سناریوهای مختلفی برای آینده این کشور مطرح شده است. بسیاری از تحلیلگران با توجه به وضعیت داخلی سوریه و تجربیات مشترکی که بین سایر کشورهای عربی در غرب آسیا و شمال آفریقا وجود دارد، سرنوشت مشترکی را برای سوریه متصور هستند. از نظر بسیاری از تحلیلگران، حضور و نقش بازیگران متعدد منطقهای و بینالمللی در سوریه، وجود گروههای نظامی متعدد با روحیات و ایدئولوژیهای متکثر و بعضا در تضاد با هم و همچنین وجود گسترده تسلیحات در دست مردم و گروههای مختلف سوری، آینده این کشور را بسیار تیره و تار کرده است. بسیاری بر این عقیده هستند که سوریه در بهترین شرایط به سرنوشت لیبی دچار خواهد شد و البته با توجه به حضور گروههای افراطی و تکفیری متعدد در این کشور و بازیگری ترکیه و رژیم صهیونیستی در خاک سوریه، به احتمال بسیار زیاد سرنوشتی بسیار بدتر از لیبی در انتظار ملت سوریه باشد. از سوی دیگر وجود اقوام و مذاهب متعدد در این کشور و درگیری نیروهای تحت هدایت ترکیه با کردهای سوریه در شمال این کشور، وضعیت سوریه را بسیار وخیمتر از لیبی که اقوام، مذاهب و جمعیت کمتری داشت، خواهد کرد. مساله دیگری که از نظر تحلیلگران منجر به ورود سوریه به دورانی سیاه شده است جنگ غزه و حفظ امنیت برای رژیم صهیونیستی توسط آمریکا و متحدان غربی آن است. ارتش رژیم صهیونیستی در روز نخست سقوط دولت سوریه در دمشق از فرصت پیشآمده استفاده کرد و با حمله به تسلیحات پدافندی و تهاجمی استراتژیک ارتش سوریه مانند انبارهای موشکی و فرودگاههای نظامی این کشور و همچنین وارد کردن نیروهای خود به مناطقی از قنیطره سوریه، نشان داد در تحولات این کشور تنها نظارهگر نخواهد بود و با از بین بردن تسلیحات خطرناک این کشور تلاش میکند امنیت خود را تضمین کند.
نیروی هوایی رژیم صهیونیستی نیز در حملاتی هوایی پایگاههای نظامی و امنیتی ارتش سوریه را در مناطقی همچون المزه دمشق، سویدا، تل ایوب، قنیطره و سایر مراکز نظامی حومه دمشق را بمباران کرد. پهپادهای ارتش رژیم صهیونیستی نیز پس از نابودی سامانههای پدافند هوایی ارتش سوریه و رادارهای آنها بر فراز آسمان سوریه تسلط یافته و به بمباران انبارهای تسلیحاتی و مواضع نظامی ارتش سوریه پرداختند تا قوای نظامی این کشور را بیش از پیش تضعیف کنند.
به احتمال بسیار زیاد رژیم صهیونیستی و متحدان غربی این کشور در آینده نزدیک برای تجزیه و تقسیم کشور بزرگ سوریه به کشورهای کوچکتر و ضعیف که با یکدیگر در جنگ و نزاع هستند تلاش خواهند کرد و در این راستا اردن نیز نقشآفرینی خواهد کرد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی پس از سقوط دولت سوریه در نزدیکی مرز سرزمینهای اشغالی با این کشور عربی به نقش رژیم صهیونیستی در تحولات سوریه اعتراف کرد و گفت: سقوط رژیم اسد نتیجه حملات مستقیمی است که ما به ایران و حزبالله وارد کردیم. او در ادامه افزود: این یک روز تاریخی است که فرصتهای جدیدی برای اسرائیل ایجاد میکند. همین مساله نیز نشاندهنده فرصتطلبی رژیم صهیونیستی و همسایگان سوریه در نقشآفرینی مخرب برای آینده این کشور است. در این بین سناریوهای محتمل برای آینده این کشور شکلگیری جنگ داخلی و کشمکش سیاسی و نظامی بین گروههای مخالف اسد پس از نبود وی در قدرت، تجزیه این کشور عربی و نابودی کشور متحدی به نام سوریه عربی است.
* سرنوشت همسایگان سوریه
در بین کشورها و دولتهای اطراف سوریه بیشترین نفع برای ترکیه و رژیم صهیونیستی است. قدرتگیری مخالفان اخوانی، تکفیری و سکولار بشار اسد برای ترکیه به نوعی اعلام پیروزی است، چرا که سیاستهای مداخلهجویانه ترکیه در کشور همسایه خود بالاخره پس از 13 سال نتیجه داد. پس از این ترکیه میتواند سیاستهای توسعهطلبانه و متجاوزانه خود در سوریه را از سر گرفته و نقشههای نوعثمانی خود را در شهرهای سوریه بویژه ادلب، حلب و شمال سوریه دنبال کند. از سوی دیگر ترکیه میتواند از دردسر پناهجویان سوری در خاک خود رهایی یافته و از سوی دیگر به مقابله جدی با نیروهای دموکراتیک سوریه و پکک در خاک سوریه بپردازد.
از سوی دیگر اما ناامنی و رقابت گروههای تکفیری پس از اسد ادامه خواهد یافت و درگیریها منجر به تضعیف امنیت ترکیه در مرزهای این کشور با سوریه نیز خواهد شد؛ درگیریهایی که پیش از سقوط دولت سوریه شکل گرفته بود و نمونه آن درگیری نیروهای جیشالوطنی (تحت هدایت ترکیه) با نیروهای تحریرالشام در حلب بود که منجر به هلاکت چند نفر از سرکردگان این گروهها شد. این درگیریها و نقش نیروهای کرد در تحولات آتی سوریه میتواند منجر به شکلگیری بحرانهای امنیتی جدی در ترکیه بویژه مناطق کردنشین این کشور شود.
از سوی دیگر رژیم صهیونیستی منفعت اصلی سقوط دولت سوریه را میبرد. خروج کشور سوریه از محور مقاومت، قطع عقبه مستقیم حزبالله لبنان، خروج مساله فلسطین و نوار غزه از صدر مسائل منطقه و جهان و همچنین تضعیف دولتی مستقل و مخالف در مرزهای سرزمینهای اشغالی از جمله منافع به دست آمده برای رژیم صهیونیستی در تحولات اخیر سوریه است که به لطف اقدام گروههای تکفیری تحت حمایت ترکیه حاصل شده است.
البته بسیاری از مسلمانان جهان عرب بویژه مخالفان دولت اسد تحولات سوریه را در راستای آزادی فلسطین تحلیل میکنند و این تحولات را مبارک میدانند اما واقعیت رقمخورده در میدان تضعیف یکی دیگر از همسایگان سرزمینهای اشغالی را که با اشغالگری رژیم صهیونیستی مخالفت داشت نشان میدهد. عدم امکان تثبیت قدرت از سوی گروههای تکفیری و درگیریهای آتی در این کشور و تضعیف بیش از پیش اقتصادی، سیاسی، امنیتی و انزوا و تجزیه محتمل سوریه نیز نشاندهنده این واقعیت است که رژیم صهیونیستی خطر قابل توجهی را از سوی سوریه لمس نخواهد کرد.
در میان کشورهای همسایه سوریه شاید بیشترین تهدید متوجه اردن، عراق و لبنان باشد و این 3 کشور عربی منطقه برخلاف ترکیه و رژیم صهیونیستی نهتنها منفعتی از سقوط دولت مرکزی سوریه ندارند، بلکه تهدیدات بسیاری نیز متوجه امنیت آنهاست.
اردن با توجه به جمعیت اخوانی بسیاری که در این کشور وجود دارد و با توجه به وجود نظام پادشاهی و خانوادگی در این کشور، احساس خطر بسیاری از سقوط نظام سوریه دارد؛ احساس خطری که مقامات رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا را نیز نگران کرده است. تعلقات اخوانی و تکفیری در بین گروههای مسلح سوریه و حضور نیروهای بینالمللی مانند داعش در بین تکفیریها زنگ خطر را برای اردن به صدا درآورده است، بویژه برای حاکمان این کشور عربی که بیشتر جمعیت آن را فلسطینیتبارها تشکیل دادهاند. در عراق نیز تحولات سوریه با نگرانی دنبال میشود و تجربه پیشروی ناگهانی و نگرانکننده داعش در استانهای هممرز با سوریه در سال 2013 و پس از وقوع جنگ داخلی سوریه، مقامات عراقی و ملت این کشور را نسبت به تحولات فعلی سوریه نگران کرده است. از سوی دیگر درگیری کردهای سوریه با ترکیه و نیروهای تکفیری تحت حمایت ترکیه این نگرانی را برای مقامات اقلیم کردستان عراق و دولت فدرال عراق ایجاد کرده است که مناطق کردنشین این کشور شاهد تکرار خاطرات تلخ داعش در کردستان عراق باشند.
در لبنان نیز تحولات سوریه با نگرانی دنبال میشود و علاوه بر تضعیف عقبه حزبالله لبنان، وجود افکار تکفیری و افراطی در بین مخالفان دولت سوریه و شعارهای آنها ضد حزبالله لبنان و دولت این کشور، این نگرانی را برای لبنانیها دارد که استقلال این کشور عربی به خطر افتاده و شاهد تجاوز مشترک رژیم صهیونیستی و تکفیریها به خاک خود باشند؛ مسالهای که با توجه به اقدام تکفیریها و مخالفان سوریه بلافاصله پس از اعلام آتشبس بین حزبالله لبنان و ارتش رژیم صهیونیستی علیه دولت سوریه بسیار جدی است و نگرانی لبنانیها را به دنبال داشته است. به همین دلیل نیز ارتش این کشور در مرز با سوریه مستقر شده است و در حالت آمادهباش قرار دارد.
در نهایت وضعیت فعلی سوریه نگرانی بسیاری از کشورهای منطقه و جهان را برانگیخته است و بسیاری از کشورهای منطقه خواستار حفظ تمامیت ارضی سوریه، انتقال قدرت به صورت مسالمتآمیز و حفظ حقوق اقلیتهای این کشور هستند؛ مسالهای که با گذر زمان تحقق آنها مشخص خواهد شد اما با توجه به واقعیتهای موجود، احتمال بهبود وضعیت سوریه دور از واقعیت است.
ارسال به دوستان
از دست دادن دستاورد ۱۰ ساله در ۱۰ روز
ماجرایهشدار رهبر انقلاب
مصطفی نصری: روز گذشته، حکومت بشار اسد پس از سالها درگیری داخلی و تنشهای منطقهای سقوط کرد و این حادثه تأثیرات عمیق و فوری بر ساختار سیاسی سوریه و منطقه خاورمیانه خواهد داشت. این سقوط نهتنها موجب استیلای گروههای تروریست بر بخشهای بزرگی از این کشور شد، بلکه شرایطی را ایجاد کرد که بازیگران خارجی از جمله اسرائیل به سرعت از شرایط سوءاستفاده کرده و با فرستادن تجهیزات نظامی دست به اشغال بخشهایی از خاک سوریه زدند اما در ورای این تبعات، بررسی دلایل فروپاشی حکومت بشار اسد ضروری است. ضعف در انجام اصلاحات داخلی، نادیده گرفتن تهدیدات داخلی ناشی از گروههای معارض، اعتماد بیش از حد به وعدههای کشورهای منطقه درباره تضمین ثبات و حاکمیت سوریه و از همه مهمتر گره خوردن منافع ترکیه، اسرائیل و آمریکا در سوریه از جمله عوامل این فروپاشی بودند.
* نبود اصلاحات ساختاری، اقتصادی و زیرساختی
یکی از عوامل کلیدی سقوط دولت بشار اسد، ناکامی در انجام اصلاحات ضروری بود که میتوانست رضایت عمومی را جلب کند و نارضایتیهای مردم را کاهش دهد. در طول سالهای اخیر، وضعیت اقتصادی سوریه بشدت تضعیف و زیرساختهای اساسی کشور در اثر جنگ، تحریم و سوءمدیریت تخریب شد. این شرایط، نهتنها موجب افزایش فشار اقتصادی بر مردم شد، بلکه باعث شد بخش قابل توجهی از شهروندان، امیدی به بقای نظام نداشته باشند. هنگامی که دولت سقوط کرد، عدم مقاومت جدی ارتش در برابر تروریستها و جشنهای عمومی که در برخی مناطق به وقوع پیوست، نشاندهنده عمق این نارضایتیها بود. مردم سوریه که از سالها جنگ، بیکاری و فساد رنج میبردند، این فروپاشی را بهعنوان فرصتی برای تغییر وضعیت موجود تلقی کردند.
* نادیده گرفتن گروههای معارض
دولت بشار اسد، بویژه در سالهای پایانی حاکمیت، نتوانست بهدرستی با تهدیدات ناشی از گروههای معارض برخورد کند. در حالی که برخی از این گروهها سالها بخشهایی از خاک سوریه را در تصرف داشتند، دولت اسد هیچ استراتژی مشخصی برای تعامل یا مقابله با آنها چه در حوزه دیپلماسی و چه در حوزه برخورد نظامی نداشت. طبعا این وضعیت بلاتکلیف، موقعیتی مطلوب برای پرورش و رشد توانمندیهای انسانی و لجستیکی گروههای معارض سوری محسوب میشد. این گروهها به حال خود رها شدند تا بهتدریج قدرت بگیرند و در نهایت در سقوط دولت نقشآفرینی کنند. آشوبهایی که در روزهای پایانی دولت به وقوع پیوست، نتیجه مستقیم این عدم اقدام بود. اتحاد موقت میان گروههای معارض، هر چند از لحاظ اهداف استراتژیک متناقض به نظر میرسید، به آنها امکان داد که خاک سوریه را به سرعت تصرف کنند.
* عدم توجه به هشدارهای ایران و اتکا به وعدههای برخی کشورهای منطقه
یکی از اشتباهات استراتژیک دولت بشار اسد، فاصله گرفتن از متحدان سنتی خود بویژه ایران و اعتماد بیش از حد به وعدههای کشورهای عربی بود. این مساله به طور خاص در دیدار خردادماه امسال بشار اسد با رهبر انقلاب برجسته شد. ایشان در این دیدار خطاب به رئیسجمهور سوریه هشدار دادند: «غربیها و دنبالههای آنها در منطقه قصد داشتند با جنگی که علیه سوریه به راه انداختند، نظام سیاسی این کشور را ساقط و سوریه را از معادلات منطقه حذف کنند اما موفق نشدند و اینک نیز قصد دارند با شیوههای دیگر و از جمله وعدههایی که هیچگاه به آنها عمل نخواهند کرد، سوریه را از معادلات منطقه خارج کنند». بهرغم این هشدار اما به نظر رفتار گرم کشورهای عربی در نشست اتحادیه عرب و اظهارات حمایتی از حاکمیت سوریه دل بشار اسد را به بقا بیش از آنچه واقعیت دارد خوش کرده بود، همین امر نیز باعث شد تا در زمان بحران 10 روزه اخیر از ایران برای مقابله با شورشیها درخواست کمک نکرده و میدان را واگذار کند.
* ائتلاف بازیگران خارجی علیه بشار اسد
سقوط دولت بشار اسد نهتنها نتیجه ضعفهای داخلی و مدیریت ناکارآمد بود، بلکه تحت تأثیر بازیگران خارجی و تغییرات ژئوپلیتیک منطقه قرار داشت. شاید بتوان گفت مهمترین دلیل سقوط دولت بشار اسد، ائتلاف گستردهای بود که میان بازیگران خارجی برای برکناری او شکل گرفت. از آمریکا و اسرائیل گرفته تا ترکیه و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، همگی منافع مشترکی در سقوط بشار اسد و تضعیف جبهه مقاومت داشتند. اسرائیل از دیرباز با نظام سوریه به عنوان یکی از ارکان محور مقاومت دشمنی داشت.
در لحظات ابتدایی سقوط دولت، ورود تانکهای اسرائیلی به خاک سوریه نشان داد که این رژیم آماده بهرهبرداری فوری از وضعیت بود. توهین به پرچم فلسطین توسط تروریستها نیز نشانهای از نقش مستقیم اسرائیل در این عملیات بود، از سوی دیگر، ترکیه، به عنوان یکی از اصلیترین بازیگران منطقهای، سیاستهای تهاجمی خود را علیه بشار اسد شدت بخشید. ترکیه با حمایت از گروههای معارض، تلاش کرد نفوذ خود را در شمال سوریه افزایش دهد و به اهداف استراتژیک خود دست یابد. وجود پرچم ترکیه در سنگرهای تروریستها و هماهنگی عملیاتهای تکفیریها نشاندهنده نقش مستقیم آنکارا در سقوط حکومت سوریه است؛ حمایتی که البته پنهانی هم نبود و اوج نمایش علنی آن نیز توئیت دختر رئیسجمهور ترکیه بود که نوشت: «اسد سقوط کرد و اردوغان پیروز شد».
* کاهش نقش روسیه به دلیل بحران اوکراین
یکی دیگر از عوامل کلیدی، عدم ورود قاطع روسیه در حمایت از بشار اسد بود. از زمان آغاز جنگ اوکراین، ظرفیت نظامی و اقتصادی روسیه بشدت تحت فشار قرار گرفت و این کشور اولویتهای جدیدی را در سیاست خارجی خود تعیین کرد. روسیه که تا پیش از این یکی از اصلیترین حامیان نظام بشار اسد بود، به دلیل تمرکز بر جنگ اوکراین و تحریمهای بینالمللی، نتوانست نقش فعالتری در تحولات سوریه ایفا کند. حتی پس از سقوط حکومت دمشق، مسکو اعلام کرد قصد مداخله در امور داخلی معارضان سوری را ندارد. این موضعگیری، نشاندهنده کاهش اهمیت استراتژیک سوریه در سیاست خارجی روسیه است.
* ایران خلاف خواسته مردم عمل نمیکند
ایران در تحولات اخیر سوریه، تصمیم به عدم مداخله مستقیم گرفت؛ تصمیمی که مبتنی بر ارزیابیهای استراتژیک و شرایط حساس منطقهای اتخاذ شد. در یک سال گذشته، توجه جهانی به موضوع فلسطین و اسرائیل معطوف شده است و این مساله به نقطهای محوری در تحولات منطقهای بدل شده است. در چنین شرایطی، ورود ایران به منازعات داخلی سوریه میتوانست ضمن ایجاد شکاف در جهان اسلام، توجهات را از مساله فلسطین منحرف کرده و فرصتی برای بهرهبرداری دشمنان فراهم آورد.
ایران از آغاز بحران سوریه، در چارچوب حمایت از دولت قانونی این کشور و به خواسته رسمی دمشق، نقش کلیدی در جلوگیری از سقوط آن ایفا کرد. با این حال، در تحولات اخیر، فقدان انسجام داخلی در سوریه و اعتماد بیش از حد دولت بشار اسد به وعدههای بازیگران خارجی، انگیزه و توانایی مقابله را تضعیف کرد. ایران در چنین شرایطی، با رعایت مصلحت منطقهای و احترام به خواستههای مردم سوریه، از دخالت نظامی مستقیم خودداری کرد.
یکی از ادعاهای مطرحشده درباره شکست سوریه، عدم ورود قاطع ایران برای حمایت از دولت بشار اسد است اما واقعیت این است که ایران در چارچوب احترام به خواستههای مردم سوریه عمل کرده است. از سال ۲۰۱۲، ایران با حمایت نظامی و سیاسی خود که به خواسته دولت رسمی سوریه صورت گرفت نقش تعیینکنندهای در حفظ ثبات در این کشور ایفا کرد اما در تحولات اخیر، شرایط بهگونهای تغییر کرد که انگیزه و توانایی دولت و ارتش سوریه برای مقابله با معارضان بهشدت کاهش یافت. در چنین شرایطی، دخالت مستقیم ایران بدون همکاری دولت سوریه بینتیجه میماند. وقتی دولت سوریه هشدارهای ایران را نادیده گرفت و به جای توجه به مسائل اجتماعی و مشروعیت داخلی، بر وعدههای خارجی تکیه کرد، ایران دیگر نمیتوانست بهتنهایی مانع سقوط این حکومت شود. حمایت خارجی زمانی مؤثر است که اراده و انسجام داخلی نیز وجود داشته باشد.
******
چند احتمال درباره عملکرد گروههای تروریستی و سرنوشت شام
سناریوهای پیشروی سوریه
دکتر رضا رحمتی: همه چشمها به سمت سوریه است؛ کدام سوریه؟ سوریهای که تا 2 هفته پیش هیچکس آماده چنین وضعیتی که اینک درگیر آن است، نبود. حتی مخالفترین مخالفان بشار اسد نیز نمیتوانستند در محاسبات خود چنین وضعیتی را پیشبینی کنند. بعد از سقوط 48 ساعته حلب و عقبنشینی ارتش سوریه از این شهر، مشخص بود سرعت تحولات به سمت اتفاق بزرگی در حال حرکت است. با سقوط حماه این شتاب بیشتر شد و با رسیدن معارضان به پشت درهای حمص، اشغال درعا و سپس اشغال حمص، رسیدن به دروازههای دمشق و خروج اسد از سوریه، تحولات شتاب بیشتر و بیشتری پیدا کرد. تا همان دقایق آخر نیز تصور عمومی این بود که «کمربند امنیتی محکمی» پیرامون دمشق کشیده شده است و به مرور مقاومت نظام اسد از دمشق شروع خواهد شد اما با عبور مسلحین از دروازه دمشق و رفتن به شهر و گسیل نیروهای ارتش سوریه از این کشور به عراق به همراه تجهیزات کثیر نظامی، برای همه مشخص شد کار برای نظام سوریه تمام شده است. نظام سیاسی سوریه در 11 روز فروپاشید و البته با توجه به عدم پشتوانه اجتماعی این نظام، پیشبینی هم میشد بالاخره این اتفاق بیفتد و حمایتهای بینالمللی دولتهای ایران و روسیه نتواند برای همیشه نظام سیاسی را در این کشور بیمه کند. شاید شتاب تغییرات اجتماعی در سوریه را باید در همین قالب بررسی کرد. در حقیقت مستقل از اینکه چه آیندهای در انتظار سوریه باشد، مساله این است که شرکای بینالمللی و منطقهای نظام سیاسی سوریه نیز آنچنان نسبت به «حمایت بینالمللی همیشگی» از نظام اسد با دید مثبت نگاه نمیکردند. موضوع دیگری که درباره مواضع 2 دولت روسیه و ایران خصوصا در ماههای گذشته و بعد از توفانالاقصی وجود داشته است، تمرکز هر دو بازیگر بر بحرانهای محیطی و منطقهای خود بوده است؛ یعنی اسرائیل و اوکراین. روسیه شدیدا درگیر اوکراین و ایران به واسطه نبرد نزدیک به 13 ماهه حزبالله لبنان با اسرائیل، درگیر این موضوع بوده است. همانطور که طرف غربی به واسطه این جنگ دچار تحلیل توان شده، طبیعی است که ایران و روسیه نیز به واسطه بحرانهای خود، ملاحظاتی داشته باشند. ایران حتی اگر میخواست از سوریه حمایت کند (همانطور که در سالهای استیلای داعش این اتفاق افتاده بود)، در روزهای اخیر به سبب سرعت تحولات سوریه و ملاحظات و اولویتهای ایران نسبت به مسأله اسرائیل و همینطور مشاهده عدم عزم و توان دولت و ارتش سوریه برای ایستادگی و مقاومت در مقابل گروههای تروریستی، نسبت به آنچه در سال 2012 انجام داد، تغییر رفتار نشان داد. گذشته از این موضوع، باید به جمعبندی مقامات ایرانی نسبت به عدم حمایت اجتماعی نظام سیاسی بشار اسد نیز اشاره کرد، اگر واقعا دلیل عدم حمایت ایران از بشار، نارضایتی مضاعف اجتماعی نسبت به سیستم سیاسی اسد بوده است، یعنی ایران به این جمعبندی رسیده است که حمایت از محور مقاومت تنها در وضعیتی انجام میشود که حمایت مردمی پشتوانه شرکای ایران باشد و این موضوع را باید درک هوشمندانه ایران نسبت به تحولات مقاومت قلمداد کرد.
* چه چیزی در انتظار سوریه است؟
مستقل از اتفاقاتی که در این چند روز در سوریه افتاده است که همه طرفهای منطقهای و بینالمللی را در بهت برده است و مستقل از اینکه هیچیک از طرفهای موافق یا مخالف حکومت اسد، این وضعیت را در ذهن نداشتند که به این سادگی نظام سیاسی اسد دچار فروپاشی شود، معمای کنونی در خاورمیانه این است که «چه چیزی در انتظار سوریه است؟». پاسخ به این سوال در شرایط کنونی بسادگی امکانپذیر نیست اما با توجه به برخی روندها، پیشرانها و محرکها میتوان آینده سوریه را مورد بررسی قرار داد.
1- فرض اول: انتقال مسالمتآمیز قدرت در سوریه و شکلگیری دولت دموکراتیک در این کشور
اولین فرض و البته خوشبینانهترین فرض این است که قدرت به صورت مسالمتآمیز در سوریه جابهجا شود و گروههای مولد خشونت در سوریه از جمله هیات تحریرالشام و سایر گروههای مخاصم نظام اسد از جمله ارتش آزاد، گروههای رادیکال مذهبی و... بپذیرند در روند جابهجایی قدرت در سوریه دست به سلاح نبرده و در زمان تقسیم کیک قدرت، به سمت تغییر معادلات سیاسی به نفع گروه خود نباشند. این فرضیه در عین حال که شدیدا خوشبینانه است، با توجه به نیروهای معارض و گروههای مختلف سوریه، بسیار دور از انتظار است. در این فرضیه همه گروههای سیاسی و نظامی ذیل یک حاکمیت ملی دموکراتیک در یک انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد قرار خواهند گرفت. در صورت شکلگیری چنین دولتی هیچیک از طرفهای منطقهای و بینالمللی نیز نباید بیمی داشته باشند. این دولت به سبب تلاش برای جلب رضایت اجتماعی (که اتفاقا دلیل اصلی سقوط اسد نیز همین فقدان پایگاه اجتماعی بوده است)، نیازمند شتاب در تغییرات اقتصادی به نفع رفاه عمومی و افزایش کیفیت اجتماعی شهروندان سوری است. این دولت مجبور است هم با ترکیه کار کند، هم با عراق و هم با لبنان، هم با اردن و هم با اسرائیل.
2- فرض دوم: انتقال خشونتآمیز قدرت و تصاحب قدرت به وسیله یکی از گروههای رادیکال
فرضیه دوم که اتفاقا با شرایط فعلی داخلی و بینالمللی سوریه هماهنگتر است، این است که یکی از گروههای رادیکال که در اینجا هیات تحریرالشام، نزدیکترین گروه برای رسیدن به این موضوع است، قدرت را در اختیار بگیرد. این به معنای حذف سایر گروههای اجتماعی است. چه اینکه اساسا به سبب هدایت تحرکات مسلح در روزهای اخیر در سوریه توسط گروه هیات تحریرالشام به رهبری ابومحمد الجولانی، این گروه تا چه اندازه میخواهد نقش گروههای دیگر از جمله ارتش آزاد یا نیروهای معارض دیگر را بپذیرد. اگرچه جولانی بلافاصله بعد از سقوط اسد، خطاب به نخستوزیر گفته بود که تا زمان انتقال قدرت نهادهای حکومتی در اختیار او باشد اما مساله این است که تا چه اندازه نسبت به وضعیتی که باقی گروهها تمنای تصاحب قدرت را دارند، همراهی خواهد کرد. آیا ابومحمد جولانی میتواند بخشی از کیک قدرت را به کردهای سوریه یا به علویان سوری، شیعیان، باقیماندههای داعش و... بدهد؟ دستکم با توجه به شرایط فعلی این احتمال ضعیف است. در چنین وضعیتی مشخص است که سوریه آبستن بحران خواهد شد، آن بحران نیز تبدیل شدن کشور به «مجمع الجزایری از گروههای رادیکال» است که هر یک با توجه به تجربه سقوط 11 روزه بشار اسد، به دنبال تولید خشونت برای تصاحب قدرت خواهند بود. این وضعیت نه برای مردم سوریه، نه برای موافقان شورشهای اخیر (شبیه ترکیه) و نه برای مردم منطقه (از جمله برای عراق، اردن، لبنان و حتی مردم ترکیه) وضعیتی خوشایند نیست. در عین حال به سبب تولید خشونتهای پی در پی، چنین وضعیتی به سبب سرریز مداوم بحرانهای آن به کشورهای دیگر، برای کل منطقه مناسب نخواهد بود.
3- فرضیه سوم: استیلای هیات تحریرالشام تحت حکومت اختناق در سوریه
در بین این فرضیات، فرضیه سومی نیز وجود دارد که بیم این وجود دارد که این سناریو نسبت به 2 فرضیه اول به واقعیت نزدیکتر باشد و آن اینکه گروه هیات تحریرالشام، تحت حکومت خوانش القاعده (که جولانی با آن بزرگ شده است)، حکومتی مذهبی شبیه طالبان در سوریه شکل گرفته و فضای سیاسی بسته (شبیه به نظام اسد البته این بار با رویهای مذهبی) در این کشور به وجود آورد. قربانی چنین نظامی هم مردم سوریه و هم همسایگان سوریه خواهند بود. ایران باید به روزها و ماههای آینده چشم دوخته و البته نقش و بازیگری فعال منطقهای را نیز فراموش نکند. اگر چه با از دست رفتن سوریه، وضعیت بحرانی است.
******
وزارت امور خارجه با تأکید بر تعیین سرنوشت و آینده سوریه از سوی مردم این کشور: گفتوگوهای ملی آغاز شود
سوریه به شرط مردم
گروه سیاسی: تحولات سوریه و در نهایت سقوط دمشق به قدری سریع رخ داد که شاید خوشبینترین مخالفان نظام اسد نیز تصور نمیکردند که طی کمتر از 2 هفته، چند گروه مسلح بتوانند به حکومت 54 ساله خانواده اسد در این کشور پایان بخشند. سرعت تحولات سوریه و سقوط یکباره دمشق باعث شد دیروز واکنشها به وقایع سوریه در داخل کشورمان نیز با تاخیر صورت گیرد.
در همین راستا عصر دیروز وزارت امور خارجه بیانیهای درباره تحولات سوریه صادر کرد. در این بیانیه آمده است: ایران ضمن رصد دقیق تحولات سوریه و منطقه و با در نظر گرفتن رفتارها و عملکردهای بازیگران مؤثر در صحنه سیاسی و امنیتی سوریه، رویکردها و مواضع متناسب را اتخاذ خواهد کرد.
بیانیه وزارت امور خارجه درباره تحولات سوریه نشان میدهد تهران در این مرحله قصد ندارد اظهار نظر قطعی درباره تحولات این کشور داشته باشد اما با قطعیت اعلام میکند این مردم سوریه هستند که باید سرنوشت خود را تعیین کرده و تصمیمگیر اصلی درباره آینده این کشور باشند.
در بیانیه وزارت امور خارجه کشورمان عنوان شده است: وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با توجه به تحولات اخیر سوریه، ضمن یادآوری موضع اصولی ایران مبنی بر احترام به وحدت، حاکمیت ملی و تمامیت سرزمینی سوریه، تأکید میکند تعیین سرنوشت و تصمیمگیری درباره آینده سوریه تنها بر عهده مردم این کشور، بدون مداخله مخرب یا تحمیل خارجی است.
در این بیانیه آمده است: تحقق این مهم مستلزم پایان هر چه سریعتر درگیریهای نظامی، ممانعت از اقدامات تروریستی و شروع گفتوگوهای ملی با مشارکت همه طیفهای تشکیلدهنده جامعه سوریه جهت تشکیل حاکمیت فراگیر که نماینده همه مردم سوریه باشد، است.
این بیانیه میافزاید: جمهوری اسلامی ایران از سازوکارهای بینالمللی با محوریت قطعنامه ۲۲۵۴ سازمان ملل متحد برای پیگیری روند سیاسی در سوریه همچون گذشته حمایت کرده و به تعامل سازنده با سازمان ملل متحد در این زمینه ادامه میدهد.
در این بیانیه آمده است: در این وضعیت که سوریه در دورهای خطیر از تاریخ خود قرار دارد، تأمین امنیت همه شهروندان سوری و اتباع سایر کشورها و نیز حفظ حرمت اماکن مقدس مذهبی و همچنین حفاظت از اماکن دیپلماتیک و کنسولی وفق موازین حقوق بینالملل بسیار ضروری است.
بیانیه میافزاید: روابط 2 ملت ایران و سوریه پیشینهای دیرینه داشته و همواره دوستانه بوده است و انتظار میرود این روابط با رویکرد حکیمانه و دوراندیشانه 2 کشور براساس علایق و منافع مشترک و عمل به تعهدات حقوقی بینالمللی تداوم یابد.
در بیانیه وزارت امور خارجه همچنین عنوان شده است: جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر جایگاه سوریه به عنوان کشوری مهم و تاثیرگذار در منطقه غرب آسیا، از هیچ کوششی برای کمک به استقرار امنیت و ثبات در سوریه دریغ نخواهد کرد و بدین منظور به رایزنیهای خود با همه طرفهای اثرگذار بویژه در منطقه ادامه خواهد داد.
در پایان این بیانیه آمده است: بدیهی است جمهوری اسلامی ایران ضمن رصد دقیق تحولات سوریه و منطقه و با در نظر گرفتن رفتار و عملکردهای بازیگران موثر در صحنه سیاسی و امنیتی سوریه، رویکردها و مواضع متناسب را اتخاذ خواهد کرد.
* تاکید بر گفتوگوهای داخلی در سوریه
جمهوری اسلامی ایران پیشتر نیز عنوان کرده بود از گفتوگوهای داخلی در سوریه حمایت میکند. سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان که دیروز از دوحه به تهران بازگشت، شنبه 17 آذرماه در روز نخست حضورش در همایش بینالمللی دوحه، گفتوگویی با وزرای خارجه روسیه و ترکیه داشت و در پایان این نشست سهجانبه به خبرنگاران گفت: جلسه بسیار خوب روند آستانه را با حضور وزیران خارجه ترکیه و روسیه داشتیم و در انتهای جلسه نیز نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در امور سوریه به ما ملحق شد.
عراقچی با بیان اینکه «در این جلسه مسائل روز و جاری سوریه مورد مذاکره قرار گرفت»، تصریح کرد: در این جلسه بر این موضوع تاکید شد که درگیریها در سوریه باید فورا خاتمه پیدا کند، تمامیت و حاکمیت ارضی سوریه محترم شناخته شود و در این زمینه به قطعنامه سازمان ملل در این باره مراجعه شود و گفتوگوهای سیاسی بین دولت سوریه و گروههای معارض مشروع سوریه شروع شود».
تاکید بر نقش مردم و گفتوگوهای سیاسی در داخل سوریه، موضعی اصولی از سوی جمهوری اسلامی ایران است که در گذشته نیز روی آن تاکید شده بود.
در همین رابطه محسن رضایی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز با انتشار متنی در صفحه ایکس خود بر حق تعیین سرنوشت سوریه از سوی ملت این کشور تاکید کرد.
رضایی در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «سرنوشت سوریه را باید ملت این کشور تعیین کند. سوءاستفاده بازیگران خارجی از جمله آمریکا و اسرائیل نتیجهای جز تکرار الگوی لیبی، افغانستان و عراق نخواهد داشت».
نگرانی درباره دخالت آمریکا و خصوصا رژیم صهیونیستی در تحولات سوریه یا هر گونه سوءاستفاده آنها از وضعیت به وجود آمده، از دیگر مسائلی است که مقامات کشورمان از بدو شروع دور جدید ناآرامیها در سوریه نسبت به آن هشدار داده بودند.
در همین رابطه پس از نشست و رایزنیهای سهجانبهای که 3 روز پیش در بغداد بین وزرای خارجه ایران، عراق و سوریه انجام شد، عراقچی هشدار داد به هیچ وجه نباید دست داشتن رژیم صهیونیستی در این تحولات نادیده گرفته شود. همچنین محمدجواد لاریجانی، کارشناس مسائل بینالملل نیز گفت: همین الان آمریکاییها اعلام میکنند تحریرالشام تروریستی است اما این گروه را حمایت میکنند. آمریکاییها از بنلادن استفاده و بعد از حمله به افغانستان او را ناپدید کردند. اینها برای منطقه نقشه دارند و دقیقا با عراق هم کار دارند.
به هر روی با تصرف دمشق توسط گروههای معارض و سقوط نظام اسد، به نظر میرسد منطقه و خصوصا کشور سوریه وارد دوران جدیدی شده که آیندهای مبهم را برای آن رقم زده است. در فضای غبارآلود کنونی همانطور که در بیانیه وزارت امور خارجه آمده است، ایران باید ضمن رصد دقیق تحولات سوریه و منطقه و با در نظر گرفتن رفتارها و عملکردهای بازیگران مؤثر در صحنه سیاسی و امنیتی سوریه، رویکردها و مواضع متناسب را اتخاذ کند.
***
بقایی: پیش از ورود مهاجمان، دیپلماتهای ایرانی از سفارت خارج شدند
سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در گفتوگویی تأکید کرد دیپلماتها و کارکنان سفارت ایران در دمشق در سلامت کامل به سر میبرند. «اسماعیل بقایی» سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در گفتوگو با روزنامه «تهرانتایمز» اعلام کرد دیپلماتهای ایرانی در سفارت ایران در دمشق پیش از حمله به سفارت ایران، ساختمان سفارت را ترک کرده بودند. دیروز شبکه سعودی العربیه تصاویر مربوط به حمله به سفارت ایران در دمشق را منتشر کرد. به نوشته العربیه، عناصر مذکور اقدام به شکستن شیشهها و بیرون ریختن اسناد و مدارک و از بین بردن لوازم داخل سفارت ایران کردند.
***
قالیباف: طرحهای صهیونیستی و آمریکایی در منطقه ادامه دارد
محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی دیروز در جمع دانشجویان دانشگاه تهران گفت: نگاه کنید طرحهایی که رژیم صهیونیستی و آمریکا انجام میدهند ریشه در کجا دارد؟ ترامپ در مناظرات انتخاباتی به دموکراتها گفت شما چگونه داعش تکفیری را در خاورمیانه ایجاد کردید و این مشکلات را به وجود آوردید.
قالیباف درباره علت حضور ایران در عراق و سوریه گفت: آن زمان به درخواست دولت عراق و دولت سوریه رفتیم یعنی امت اسلامی در خطر بود. این وظیفه بود، یعنی امنیت ملی ما در خطر بود. ما در مقابل مسلمانان وظیفه داریم همینطور در مقابل ظالم. طرحهای صهیونیستی - آمریکایی همچنان ادامه دارد، دست از سر اسلام برنمیدارند.
وی همچنین گفت: امام خمینی رحمتالله علیه گفته بود اگر در مقابل دین ما بایستید در مقابل تمام دنیایتان میایستیم و ما وظیفه داریم این راه را دنبال کنیم.
رئیس مجلس تصریح کرد: روزی که من به لبنان رفتم هم گفتم جبهه مقاومت با قوت پیش خواهد رفت؛ پویاتر از هر زمان. حزبالله زنده است و مصممتر از همیشه پویا و خلاق به کار خود ادامه میدهد.
******
گزینههای راهبردی رژیم صهیونیستی در قبال سوریه پس از سقوط اسد
بازی ترکیبی صهیونیستها
سلمان مالکی: واکنشها در منظومه سیاسی رژیم صهیونیستی نسبت به سقوط حزب بعث و رئیس آن بشار اسد در سوریه متفاوت بود و برخی از این واکنشها شامل درخواستهایی برای اشغال دوباره برخی مناطق سوریه به بهانه تأمین امنیت بلندیهای جولان اشغالی بود.
در همین راستا، عمیحای شیکلی، وزیر امور یهودیان مهاجر اسرائیل خواستار اشغال مجدد قله منطقه جبلالشیخ در سوریه شد. از سوی دیگر، یوآو کیش، وزیر آموزشوپرورش اسرائیل درخواست کرد شهادت بنیامین نتانیاهو که قرار است سهشنبه آینده در دادگاه فساد ارائه شود، به تعویق بیفتد.
شیکلی در پلتفرم ایکس (توئیتر سابق) نوشت: «تحولات در سوریه به هیچوجه دلیلی برای جشن گرفتن نیست. با وجود تغییر نام گروه هیات تحریرالشام و رهبر آن احمد شرع، حقیقت این است که اکنون بیشتر مناطق سوریه تحت کنترل گروههای وابسته به القاعده و داعش قرار دارد». وی در ادامه گفت: «خبر خوب این است که قدرت کردها افزایش یافته و کنترل آنها در شمال شرقی سوریه (منطقه دیرالزور) گسترش یافته است». شیکلی افزود: «از لحاظ عملی، اسرائیل باید کنترل خود را بر قله جبلالشیخ بازگرداند و یک خط دفاعی جدید بر اساس خط آتشبس سال 1974 ایجاد کند. ما نباید اجازه دهیم گروههای جهادی در نزدیکی شهرکهای اسرائیلی مستقر شوند».
از سوی دیگر، یوآو کیش، وزیر آموزشوپرورش اسرائیل، در پلتفرم ایکس (توئیتر سابق) نوشت: «با توجه به تغییرات استراتژیک که پس از سقوط نظام اسد در منطقه ما رخ داده است و همچنین وضعیت عدم اطمینان و چالشهای فراوانی که نخستوزیر بنیامین نتانیاهو و اسرائیل با آن مواجه هستند، از قضات و دفتر دادستانی میخواهم درخواست تعویق جلسه محاکمه نخستوزیر را به مدت 3 ماه بررسی کنند». وی همچنین افزود: «اصرار بر برگزاری جلسه دادرسی در این دوره از زمان، با توجه به تغییرات بنیادین در منطقه، یک اشتباه خواهد بود».
از سوی دیگر، اسحاق کرویزر، عضو کنست از حزب «عوتسما یهودیت» (قدرت یهودی) نیز در پلتفرم ایکس نوشت: «خورشید بر باغ تاک من که در مجاورت مرز سوریه قرار دارد، طلوع میکند و بر پیوند عمیق ما با سرزمین اسرائیل تأکید میورزد». وی در ادامه، سقوط اسد در سوریه را به عنوان نویدبخش یک عصر جدید در منطقه توصیف کرد و افزود: «ما اینجا هستیم تا بمانیم، بسازیم، بکاریم و شکوفا شویم. جولان برای همیشه متعلق به ماست».
از سوی دیگر، یائیر لاپید، رهبر مخالفان اسرائیل خواستار ایجاد یک ائتلاف منطقهای برای مقابله با چالشهای احتمالی ناشی از سقوط نظام اسد شد. لاپید در پلتفرم ایکس نوشت: «در مواجهه با تحولات سوریه، اکنون بیش از هر زمان دیگری ضروری است که یک ائتلاف منطقهای قدرتمند ایجاد شود که شامل عربستان سعودی و کشورهای امضاکننده توافق آبراهام باشد تا با بیثباتی منطقهای مقابله کنیم». وی همچنین افزود: «محور ایران به میزان قابل توجهی تضعیف شده است و اسرائیل باید به دنبال دستیابی به یک دستاورد سیاسی جامع باشد که به آن کمک کند در غزه و کرانه باختری نیز به موفقیت دست یابد».
در همین حال، حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو، از اعضای کنست و وزرا خواست بدون هماهنگی قبلی با دفتر نتانیاهو، هیچ مصاحبه یا اظهارنظری درباره رویدادهای سوریه و سقوط اسد نکنند. این درخواست بر اساس گزارشی از روزنامه عبری یدیعوت آحارانوت اعلام شده است. بر این اساس در ادامه خوانشی خواهیم داشت بر گزینههای راهبردی رژیم صهیونیستی در قبال سوریه پس از سقوط اسد.
1- اشغال مجدد مواضع راهبردی در سوریه (جبلالشیخ) با هدف تقویت کنترل بر نقاط راهبردی در نزدیکی بلندیهای جولان برای جلوگیری از نفوذ شبهنظامیان
یکی از برجستهترین درخواستهای مقامات اسرائیلی، بویژه عمیحای شیکلی، وزیر امور یهودیان مهاجر اسرائیل این است که اسرائیل کنترل قله جبلالشیخ در سوریه را دوباره به دست بگیرد. شیکلی بر ضرورت ایجاد خط دفاعی جدید بر اساس خط آتشبس سال ۱۹۷۴ تأکید کرده است.
این گزینه بر اساس این ادعا مطرح شده است که گروههای جهادی وابسته به داعش و القاعده، بخشهای بزرگی از سوریه را پس از سقوط اسد به کنترل خود درآوردهاند. در نتیجه، نگرانیهای امنیتی اسرائیل نسبت به نزدیکی این گروهها به شهرکهای اسرائیلی افزایش یافته است. بازپسگیری جبلالشیخ میتواند به عنوان یک منطقه حائل (buffer zone) و کمربند امنیتی برای شهرکهای اسرائیلی عمل کند.
ریسکها و چالشها اجرای این راهبرد برای رژیم شمال این موارد است.
الف- واکنش بینالمللی: اشغال مجدد سرزمینهای سوریه ممکن است با واکنشهای شدید از سوی سازمان ملل، اتحادیه اروپایی و قدرتهای منطقهای مواجه شود.
ب- درگیری با بازیگران منطقهای: گروههای معارض سوری، حزبالله و نیروهای مورد حمایت ایران ممکن است این اقدام را تجاوزگری اسرائیل تلقی کنند.
ج- هزینههای لجستیکی و نظامی: حفظ حضور نظامی در جبلالشیخ به منابع نظامی و مالی قابل توجهی نیاز دارد.
2- ایجاد ائتلاف منطقهای با کشورهای عربی با هدف ایجاد یک ائتلاف ژئوپلیتیکی برای مقابله با ظهور گروههای جهادی و نفوذ ایران
یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون دولت اسرائیل خواستار ایجاد یک ائتلاف منطقهای با عربستان سعودی و کشورهای امضاکننده توافقنامه آبراهام شده است. این ائتلاف میتواند برای مقابله با بیثباتیهای احتمالی ناشی از سقوط نظام اسد مفید باشد. این ائتلاف میتواند شامل عربستان سعودی، امارات، بحرین و احتمالا مصر باشد. منطق این گزینه این است که فروپاشی قدرت در سوریه میتواند منجر به ظهور مجدد گروههای جهادی شود که به ثبات منطقهای آسیب میرساند. علاوه بر این، لاپید اشاره کرد محور ایران در منطقه بشدت تضعیف شده است و این وضعیت میتواند فرصتی برای اسرائیل باشد تا از طریق این ائتلاف، تسلط بر منطقه را افزایش دهد.
ریسکها و چالشها:
الف- اختلاف منافع بین کشورهای عضو ائتلاف: کشورهایی مانند عربستان و امارات ممکن است درباره اهداف و استراتژیهای این ائتلاف توافق نداشته باشند.
ب- واکنش بازیگران منطقهای: ترکیه، روسیه و ایران ممکن است به ایجاد چنین ائتلافی اعتراض کنند، زیرا آن را تهدیدی برای منافع خود میدانند.
3- دیپلماسی بیسروصدا و عدم مداخله مستقیم با هدف کاهش حضور آشکار اسرائیل در تحولات سوریه برای جلوگیری از واکنشهای بینالمللی
حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو از اعضای کنست و وزرا خواست درباره سقوط اسد هیچ اظهارنظر علنی نکنند، مگر اینکه با دفتر نتانیاهو هماهنگ شده باشد. این گزینه نشان میدهد اسرائیل میخواهد درباره مسائل سوریه سکوت استراتژیک اختیار کند تا از درگیریهای غیرضروری اجتناب شود.
ریسکها و چالشها:
الف- از دست دادن فرصتهای استراتژیک: سکوت در برابر فروپاشی سوریه ممکن است باعث از دست رفتن فرصتهای تاکتیکی برای اسرائیل شود.
ب- از دست دادن نفوذ: کشورهای دیگر مانند ترکیه و روسیه ممکن است کنترل فضای سیاسی سوریه را در اختیار بگیرند.
۴- حمایت از افزایش قدرت کردها در شمال سوریه با هدف تقویت حضور کردها به عنوان یک نیروی منطقهای دوست برای اسرائیل
عمیحای شیکلی افزایش نفوذ کردها در شمال شرقی سوریه (منطقه دیرالزور) را یک تحول مثبت برای اسرائیل توصیف کرد. این گزینه شامل حمایت اسرائیل از ایجاد یک منطقه خودمختار کردها در سوریه است. اسرائیل از مدتها پیش به حمایت از استقلال کردها در عراق و سوریه علاقهمند بوده است، زیرا یک منطقه مستقل کردی میتواند مانعی برای مسیرهای لجستیکی ایران به لبنان و ایجاد یک شریک منطقهای جدید برای اسرائیل باشد.
ریسکها و چالشها:
الف- واکنش ترکیه: ترکیه مخالف حضور کردها در شمال سوریه است و ممکن است به هرگونه همکاری اسرائیل با کردها واکنش نظامی نشان دهد.
ب- وابستگی به سیاستهای آمریکا: حمایت از کردها بدون حمایت ایالات متحده ممکن است بینتیجه باشد.
5- تضعیف محور ایران و قطع نفوذ ایران در سوریه با هدف حذف حضور نظامی ایران در سوریه و قطع مسیر انتقال تسلیحات به حزبالله
پس از سقوط اسد، محور ایران در سوریه به طور قابلتوجهی تضعیف میشود، زیرا بخش بزرگی از شبکههای نظامی و لجستیکی ایران به حضور اسد وابسته بود. این گزینه به اسرائیل امکان میدهد حملات هوایی بیشتری به مواضع نظامی ایران در سوریه انجام دهد و مسیر انتقال تسلیحات به حزبالله را مسدود کند.
ریسکها و چالشها:
الف- واکنش روسیه: روسیه ممکن است به حضور نظامی شدیدتر اسرائیل در سوریه اعتراض کند.
ب- تلافی ایران: ایران ممکن است از طریق حزبالله به حملات اسرائیل پاسخ دهد.
* نتیجهگیری
اسرائیل پس از سقوط اسد، چند گزینه راهبردی برای مدیریت اوضاع در سوریه دارد. این گزینهها از اشغال مناطق مرزی گرفته تا ایجاد ائتلافهای منطقهای و حمایت از کردها، هر کدام مزایا و معایب خاص خود را دارد.
به نظر میرسد بهترین راهبرد برای اسرائیل ترکیبی از این گزینهها باشد، یعنی حفظ موقعیت نظامی در نقاط حساس، سکوت دیپلماتیک و حمایت از کردها برای محدود کردن نفوذ ایران. این رویکرد به اسرائیل اجازه میدهد از فرصتهای راهبردی استفاده کند، نفوذ ایران را کاهش دهد و در عین حال از مواجهه مستقیم با روسیه و ترکیه اجتناب کند.
***
رژیم صهیونیستی در پی احیای طرح دوران قیمومت فرانسه بر سوریه است
بازگشت به نقشه تاریخی
ابوالفضل ولایتی: با فروپاشی امپراتوری عثمانی در اواخر جنگ بینالملل اول، حکومت پادشاهی سوریه برآمده از بازماندههای عثمانی در منطقه شام، دوام چندانی نیاورده و در جنگی کوتاه در برابر سپاهیان استعمارگر فرانسوی مغلوب شد. تصویر فوقالذکر به نقشه قیمومت فرانسه بر سوریه بزرگ در حدفاصل ژوئن ۱۹۲۰ تا آوریل ۱۹۴۶ باز میگردد. سیستمی استعماری که با غلبه نظامیان فرانسوی در جنگ موسوم به میسلون به حاکمیت ۲۶ ساله فرانسه بر سوریه منتهی شد. نگاهی به نقشه فوقالذکر با تحولات کنونی حاکم بر سوریه امروز شباهتی بالا دارد.
پس از اینکه فرانسویها، سوریها را در جنگ شکست دادند، ژنرال هانری گورو فرمانده وقت فرانسویها، سوریه را سال ۱۹۲۰ بر اساس طایفه و دین به 6 دولت مستقل تقسیم کرد: دولت دمشق، دولت حلب، دولت العلویین، دولت لبنان بزرگ، جبلالدروزی و سنجاق اسکندرون.
دولت لبنان بزرگ بعدتر از سوریه جدا و به لبنان امروز بدل شد. سنجاق اسکندرون نیز بهرغم داعیه کنونی سوریها، قریب به 8 دهه است که در کنترل دولت ترکیه قرار گرفته است؛ میماند 4 دولت دیگر. عمده مناطق دولت حلب سابق، این روزها در کنترل یگانهای مدافع خلق قرار گرفته است، یگانهایی که آمال خویش را تحقق کردستان غربی (رژووا) قرار داده و با حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی در پی تحقق آن گام بر میدارند. کردها از دیرباز و از زمان غصب سرزمینهای فلسطینی در ۱۹۴۸، در جایگاه متحدانی بلافصل برای صهیونیستها قرار داشتهاند. به زعم بنیانگذاران رژیم صهیونیستی، کردها در کنار ایران پهلوی، ترکیه و اتیوپی تنها ملتهایی هستند که میتوانند انزوای عربها علیه اسرائیل را به شکست بکشانند.
از همین رو و در طول دهههای متمادی، سازمان موساد به شکل مستقیم یا با واسطه سازمانهایی چون ساواک و سیا مبادرت به ارتباطگیری با کردهای سوریه، عراق، ترکیه و ایران کرده و کوشیده است به موازات ایجاد تزلزل در حاکمیت مرکزی کشورهای یادشده، زمینه جدایی مناطق کردنشین از کشورهای فوق را رقم زند. نقش برجسته موساد در حمایت از حزب دموکرات و اتحادیه میهنی در طول دهه 90 میلادی و استقلال از رفراندوم سال ۲۰۱۶ اقلیم کردستان مبنی بر جدایی از دولت مرکزی به وضوح بیانگر سیاست کلان رژیم صهیونیستی در منطقه است.
از سازمان تروریستی و فراملیتی پکک نیز به عنوان دیگر متحد صهیونیستها در میان احزاب و جریانهای کرد نام برده میشود. جریانی که ضمن مقابله مستقیم نظامی با ترکیه و ایران (تحت نام پژاک)، در قالب اسامی یگانهای مدافع خلق و نیروهای سوریه دموکراتیک دست برتر را در تحولات شمال و شمال شرقی سوریه عهدهدار است. سازمانی که صالح مسلم، رهبرش به ارتباط حسنه با مقامات سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی شهره است.
دولت جبل الدروزی یکی دیگر از دولتهای ششگانه فرانسویها بود که در استان سویدای امروزین تشکیل شده بود؛ استانی که در آن دروزیها در اکثریت قرار داشته و دارند. دروزیها از قدیم در منطقهای میان سوریه، اردن، لبنان و فلسطین اشغالی سکونت داشتهاند. اختلافات عقیدتی و ایدئولوژیک دروزیها با مسلمانان شیعه و سنی موجب شده چه در تحولات حاکم بر سرزمینهای اشغالی و چه در لبنان، دروزیها در جایگاه متحدان نانوشته صهیونیستها قرار داشته باشند. بخش عمده سکنه جولان اشغالی را نیز دروزیها تشکیل میدهند. دروزیها برخلاف اعراب دارای تابعیت اسرائیل (موسوم به عربهای ۴۸)، در ساختار امنیتی و نظامی اسرائیل موقعیت منحصربهفردی را از آن خود کردهاند. رژیم صهیونیستی از بدو شکلگیری به منظور شکست اعراب سنی همجوار با سرزمینهای اشغالی، سرمایهگذاری وسیعی در تقویت اقلیتهای قومی - مذهبی پیرامونش صورت داده است. همکاری دروزیها و مارونیها با رژیم اسرائیل در سالهای جنگ داخلی لبنان و تاسیس دولتی همسو با تلآویو در بیروت (معروف به دولت) تنها نمونهای از سرمایهگذاری بلندمدت صهیونیستها بر اقلیتهای قومی -مذهبی منطقه به منظور شکست آرمان فلسطین به حساب میآید. اهمیت کردها و دروزیها برای رژیم صهیونیستی در تحولات آتی سوریه تا بدانجا حائز اهمیت است که صهیونیستها صراحتا اعلام کردهاند اگر دروزیها و کُردهای سوریه در خطر باشند به آنها کمک خواهند کرد.
دولت العلویین به عنوان دیگر دولت ششگانه دستنشانده فرانسویها نیز از دیرباز محل سکونت علویان در سوریه بوده است. علویانی که ستون فقرات دولت، ارتش و سازمانهای امنیتی سوریه را در طول نیم قرن اخیر عهدهدار بودهاند. اکنون و با تشدید تنشها در منطقه و حضور و استقرار پایگاههای دریایی و زمینی مسکو در لاذقیه، مصیاف و طرطوس، برخی تحلیلگران از احتمال جدایی مسیر مناطق علوینشین از دیگر مناطق سوریه در آینده سخن به میان آوردند. عدم حرکت شبهنظامیان تحریرالشام به سوی مناطق ساحلی و تمرکز صرف بر تصرف شهرهای مرکزی و پایتخت بر این گمانه که توافقی پنهان میان طرفین دخیل در ماجرا صورت پذیرفته در میان برخی ناظران منطقهای افزوده است. توافقی که بر مبنای آن کنترل مناطق علوینشین به شکل دوفاکتو در اختیار علویها و روسیه قرار خواهد گرفت؛ رخدادی که بیگمان منافع بلندمدت رژیم صهیونیستی را تامین خواهد کرد.
بحران در سوریه اگر چه در ظاهر با مسرت و خرسندی صهیونیستها همراه شده است، لیکن شماری از تحلیلگران اسرائیلی با نگرانی به آینده سوریه مینگرند. وجود گروههای متعدد نظامی و دست بالای تروریستهای سلفی در میان آنان موجب شده تا چهره لیبی پس از قذافی و افغانستان پس از سقوط دولت مجاهدان در اذهان تحلیلگران متبادر شود.
حکومت اسد پدر و پسر اگر چه به اتخاذ مواضع پانعربیستی و ضدصهیونیستی در طول نیمقرن اخیر شهره بوده و از پذیرش موجودیت اسرائیل امتناع ورزیدهاند، لیکن به دلیل پذیرش پروتکلهای بینالمللی و استقرار دولت و ارتشی کلاسیک در سوریه، از بروز تنشهای گاه و بیگاه با رژیم صهیونیستی پرهیز کرده و در قامت دولتی پاسخگو در محافل بینالمللی ظاهر شده بود. این در حالی است که شبهنظامیان تحریرالشام و متحدانشان نهتنها در چنین جرگهای نخواهند گنجید، بلکه از مسؤولیتپذیری امتناع کرده و خیلی زود وارد نزاعی درونگروهی خواهند شد؛ نزاعی که سوریه را آبستن بحرانهای پی در پی کرده و تبعات آن، سرزمینهای اشغالی را نیز بینصیب نخواهد گذارد.
وجود هزاران شبهنظامی خارجی ازبک، تاتار، تاجیک، چچنی و.... در صفوف مسلحان حاکم بر سوریه و ارتباطات تنگاتنگ آنان با القاعده و دیگر گروههای سلفی و بهرهگیری احتمالی داعش از فضای نابسامانی حاکم بر سوریه، آیندهای مبهم را پیش روی صهیونیستها و دیگر همسایگان سوریه قرار داده است. نکته حائز اهمیت دیگر به حضور هزاران شبهنظامی وابسته به پکک در شرق سوریه بازمیگردد؛ سازمانی که احتمالا در آیندهای نزدیک وارد نبردی طاقتفرسا با گروههای مسلح وابسته به ترکیه خواهد شد. چنین بستری موجب شده تا شماری از تحلیلگران نظامی اسرائیلی از ضرورت ایجاد منطقهای حائل میان این رژیم در بلندهای جولان اشغالی و مناطق همجوار با سوریه در عمق ۳۰ کیلومتری سخن به میان آورند؛ سیاستی که به زعم آنها دستکم از میزان ترکشهای حاصل از جنگ داخلی سوریه به سوی سرزمینهای اشغالی خواهد کاست؛ سیاستی که با تجزیه سوریه و تکه پاره شدن این کشور، بیش از پیش مطامع صهیونیستها را تامین خواهد کرد.
ارسال به دوستان
از دست دادن دستاورد ۱۰ ساله در ۱۰ روز
ماجرایهشدار رهبر انقلاب
مصطفی نصری: روز گذشته، حکومت بشار اسد پس از سالها درگیری داخلی و تنشهای منطقهای سقوط کرد و این حادثه تأثیرات عمیق و فوری بر ساختار سیاسی سوریه و منطقه خاورمیانه خواهد داشت. این سقوط نهتنها موجب استیلای گروههای تروریست بر بخشهای بزرگی از این کشور شد، بلکه شرایطی را ایجاد کرد که بازیگران خارجی از جمله اسرائیل به سرعت از شرایط سوءاستفاده کرده و با فرستادن تجهیزات نظامی دست به اشغال بخشهایی از خاک سوریه زدند اما در ورای این تبعات، بررسی دلایل فروپاشی حکومت بشار اسد ضروری است. ضعف در انجام اصلاحات داخلی، نادیده گرفتن تهدیدات داخلی ناشی از گروههای معارض، اعتماد بیش از حد به وعدههای کشورهای منطقه درباره تضمین ثبات و حاکمیت سوریه و از همه مهمتر گره خوردن منافع ترکیه، اسرائیل و آمریکا در سوریه از جمله عوامل این فروپاشی بودند.
* نبود اصلاحات ساختاری، اقتصادی و زیرساختی
یکی از عوامل کلیدی سقوط دولت بشار اسد، ناکامی در انجام اصلاحات ضروری بود که میتوانست رضایت عمومی را جلب کند و نارضایتیهای مردم را کاهش دهد. در طول سالهای اخیر، وضعیت اقتصادی سوریه بشدت تضعیف و زیرساختهای اساسی کشور در اثر جنگ، تحریم و سوءمدیریت تخریب شد. این شرایط، نهتنها موجب افزایش فشار اقتصادی بر مردم شد، بلکه باعث شد بخش قابل توجهی از شهروندان، امیدی به بقای نظام نداشته باشند. هنگامی که دولت سقوط کرد، عدم مقاومت جدی ارتش در برابر تروریستها و جشنهای عمومی که در برخی مناطق به وقوع پیوست، نشاندهنده عمق این نارضایتیها بود. مردم سوریه که از سالها جنگ، بیکاری و فساد رنج میبردند، این فروپاشی را بهعنوان فرصتی برای تغییر وضعیت موجود تلقی کردند.
* نادیده گرفتن گروههای معارض
دولت بشار اسد، بویژه در سالهای پایانی حاکمیت، نتوانست بهدرستی با تهدیدات ناشی از گروههای معارض برخورد کند. در حالی که برخی از این گروهها سالها بخشهایی از خاک سوریه را در تصرف داشتند، دولت اسد هیچ استراتژی مشخصی برای تعامل یا مقابله با آنها چه در حوزه دیپلماسی و چه در حوزه برخورد نظامی نداشت. طبعا این وضعیت بلاتکلیف، موقعیتی مطلوب برای پرورش و رشد توانمندیهای انسانی و لجستیکی گروههای معارض سوری محسوب میشد. این گروهها به حال خود رها شدند تا بهتدریج قدرت بگیرند و در نهایت در سقوط دولت نقشآفرینی کنند. آشوبهایی که در روزهای پایانی دولت به وقوع پیوست، نتیجه مستقیم این عدم اقدام بود. اتحاد موقت میان گروههای معارض، هر چند از لحاظ اهداف استراتژیک متناقض به نظر میرسید، به آنها امکان داد که خاک سوریه را به سرعت تصرف کنند.
* عدم توجه به هشدارهای ایران و اتکا به وعدههای برخی کشورهای منطقه
یکی از اشتباهات استراتژیک دولت بشار اسد، فاصله گرفتن از متحدان سنتی خود بویژه ایران و اعتماد بیش از حد به وعدههای کشورهای عربی بود. این مساله به طور خاص در دیدار خردادماه امسال بشار اسد با رهبر انقلاب برجسته شد. ایشان در این دیدار خطاب به رئیسجمهور سوریه هشدار دادند: «غربیها و دنبالههای آنها در منطقه قصد داشتند با جنگی که علیه سوریه به راه انداختند، نظام سیاسی این کشور را ساقط و سوریه را از معادلات منطقه حذف کنند اما موفق نشدند و اینک نیز قصد دارند با شیوههای دیگر و از جمله وعدههایی که هیچگاه به آنها عمل نخواهند کرد، سوریه را از معادلات منطقه خارج کنند». بهرغم این هشدار اما به نظر رفتار گرم کشورهای عربی در نشست اتحادیه عرب و اظهارات حمایتی از حاکمیت سوریه دل بشار اسد را به بقا بیش از آنچه واقعیت دارد خوش کرده بود، همین امر نیز باعث شد تا در زمان بحران 10 روزه اخیر از ایران برای مقابله با شورشیها درخواست کمک نکرده و میدان را واگذار کند.
* ائتلاف بازیگران خارجی علیه بشار اسد
سقوط دولت بشار اسد نهتنها نتیجه ضعفهای داخلی و مدیریت ناکارآمد بود، بلکه تحت تأثیر بازیگران خارجی و تغییرات ژئوپلیتیک منطقه قرار داشت. شاید بتوان گفت مهمترین دلیل سقوط دولت بشار اسد، ائتلاف گستردهای بود که میان بازیگران خارجی برای برکناری او شکل گرفت. از آمریکا و اسرائیل گرفته تا ترکیه و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، همگی منافع مشترکی در سقوط بشار اسد و تضعیف جبهه مقاومت داشتند. اسرائیل از دیرباز با نظام سوریه به عنوان یکی از ارکان محور مقاومت دشمنی داشت.
در لحظات ابتدایی سقوط دولت، ورود تانکهای اسرائیلی به خاک سوریه نشان داد که این رژیم آماده بهرهبرداری فوری از وضعیت بود. توهین به پرچم فلسطین توسط تروریستها نیز نشانهای از نقش مستقیم اسرائیل در این عملیات بود، از سوی دیگر، ترکیه، به عنوان یکی از اصلیترین بازیگران منطقهای، سیاستهای تهاجمی خود را علیه بشار اسد شدت بخشید. ترکیه با حمایت از گروههای معارض، تلاش کرد نفوذ خود را در شمال سوریه افزایش دهد و به اهداف استراتژیک خود دست یابد. وجود پرچم ترکیه در سنگرهای تروریستها و هماهنگی عملیاتهای تکفیریها نشاندهنده نقش مستقیم آنکارا در سقوط حکومت سوریه است؛ حمایتی که البته پنهانی هم نبود و اوج نمایش علنی آن نیز توئیت دختر رئیسجمهور ترکیه بود که نوشت: «اسد سقوط کرد و اردوغان پیروز شد».
* کاهش نقش روسیه به دلیل بحران اوکراین
یکی دیگر از عوامل کلیدی، عدم ورود قاطع روسیه در حمایت از بشار اسد بود. از زمان آغاز جنگ اوکراین، ظرفیت نظامی و اقتصادی روسیه بشدت تحت فشار قرار گرفت و این کشور اولویتهای جدیدی را در سیاست خارجی خود تعیین کرد. روسیه که تا پیش از این یکی از اصلیترین حامیان نظام بشار اسد بود، به دلیل تمرکز بر جنگ اوکراین و تحریمهای بینالمللی، نتوانست نقش فعالتری در تحولات سوریه ایفا کند. حتی پس از سقوط حکومت دمشق، مسکو اعلام کرد قصد مداخله در امور داخلی معارضان سوری را ندارد. این موضعگیری، نشاندهنده کاهش اهمیت استراتژیک سوریه در سیاست خارجی روسیه است.
* ایران خلاف خواسته مردم عمل نمیکند
ایران در تحولات اخیر سوریه، تصمیم به عدم مداخله مستقیم گرفت؛ تصمیمی که مبتنی بر ارزیابیهای استراتژیک و شرایط حساس منطقهای اتخاذ شد. در یک سال گذشته، توجه جهانی به موضوع فلسطین و اسرائیل معطوف شده است و این مساله به نقطهای محوری در تحولات منطقهای بدل شده است. در چنین شرایطی، ورود ایران به منازعات داخلی سوریه میتوانست ضمن ایجاد شکاف در جهان اسلام، توجهات را از مساله فلسطین منحرف کرده و فرصتی برای بهرهبرداری دشمنان فراهم آورد.
ایران از آغاز بحران سوریه، در چارچوب حمایت از دولت قانونی این کشور و به خواسته رسمی دمشق، نقش کلیدی در جلوگیری از سقوط آن ایفا کرد. با این حال، در تحولات اخیر، فقدان انسجام داخلی در سوریه و اعتماد بیش از حد دولت بشار اسد به وعدههای بازیگران خارجی، انگیزه و توانایی مقابله را تضعیف کرد. ایران در چنین شرایطی، با رعایت مصلحت منطقهای و احترام به خواستههای مردم سوریه، از دخالت نظامی مستقیم خودداری کرد.
یکی از ادعاهای مطرحشده درباره شکست سوریه، عدم ورود قاطع ایران برای حمایت از دولت بشار اسد است اما واقعیت این است که ایران در چارچوب احترام به خواستههای مردم سوریه عمل کرده است. از سال ۲۰۱۲، ایران با حمایت نظامی و سیاسی خود که به خواسته دولت رسمی سوریه صورت گرفت نقش تعیینکنندهای در حفظ ثبات در این کشور ایفا کرد اما در تحولات اخیر، شرایط بهگونهای تغییر کرد که انگیزه و توانایی دولت و ارتش سوریه برای مقابله با معارضان بهشدت کاهش یافت. در چنین شرایطی، دخالت مستقیم ایران بدون همکاری دولت سوریه بینتیجه میماند. وقتی دولت سوریه هشدارهای ایران را نادیده گرفت و به جای توجه به مسائل اجتماعی و مشروعیت داخلی، بر وعدههای خارجی تکیه کرد، ایران دیگر نمیتوانست بهتنهایی مانع سقوط این حکومت شود. حمایت خارجی زمانی مؤثر است که اراده و انسجام داخلی نیز وجود داشته باشد.
ارسال به دوستان
دیدگاه
سناریوهای پیشروی سوریه
دکتر رضا رحمتی: همه چشمها به سمت سوریه است؛ کدام سوریه؟ سوریهای که تا 2 هفته پیش هیچکس آماده چنین وضعیتی که اینک درگیر آن است، نبود. حتی مخالفترین مخالفان بشار اسد نیز نمیتوانستند در محاسبات خود چنین وضعیتی را پیشبینی کنند. بعد از سقوط 48 ساعته حلب و عقبنشینی ارتش سوریه از این شهر، مشخص بود سرعت تحولات به سمت اتفاق بزرگی در حال حرکت است. با سقوط حماه این شتاب بیشتر شد و با رسیدن معارضان به پشت درهای حمص، اشغال درعا و سپس اشغال حمص، رسیدن به دروازههای دمشق و خروج اسد از سوریه، تحولات شتاب بیشتر و بیشتری پیدا کرد. تا همان دقایق آخر نیز تصور عمومی این بود که «کمربند امنیتی محکمی» پیرامون دمشق کشیده شده است و به مرور مقاومت نظام اسد از دمشق شروع خواهد شد اما با عبور مسلحین از دروازه دمشق و رفتن به شهر و گسیل نیروهای ارتش سوریه از این کشور به عراق به همراه تجهیزات کثیر نظامی، برای همه مشخص شد کار برای نظام سوریه تمام شده است. نظام سیاسی سوریه در 11 روز فروپاشید و البته با توجه به عدم پشتوانه اجتماعی این نظام، پیشبینی هم میشد بالاخره این اتفاق بیفتد و حمایتهای بینالمللی دولتهای ایران و روسیه نتواند برای همیشه نظام سیاسی را در این کشور بیمه کند. شاید شتاب تغییرات اجتماعی در سوریه را باید در همین قالب بررسی کرد. در حقیقت مستقل از اینکه چه آیندهای در انتظار سوریه باشد، مساله این است که شرکای بینالمللی و منطقهای نظام سیاسی سوریه نیز آنچنان نسبت به «حمایت بینالمللی همیشگی» از نظام اسد با دید مثبت نگاه نمیکردند. موضوع دیگری که درباره مواضع 2 دولت روسیه و ایران خصوصا در ماههای گذشته و بعد از توفانالاقصی وجود داشته است، تمرکز هر دو بازیگر بر بحرانهای محیطی و منطقهای خود بوده است؛ یعنی اسرائیل و اوکراین. روسیه شدیدا درگیر اوکراین و ایران به واسطه نبرد نزدیک به 13 ماهه حزبالله لبنان با اسرائیل، درگیر این موضوع بوده است. همانطور که طرف غربی به واسطه این جنگ دچار تحلیل توان شده، طبیعی است که ایران و روسیه نیز به واسطه بحرانهای خود، ملاحظاتی داشته باشند. ایران حتی اگر میخواست از سوریه حمایت کند (همانطور که در سالهای استیلای داعش این اتفاق افتاده بود)، در روزهای اخیر به سبب سرعت تحولات سوریه و ملاحظات و اولویتهای ایران نسبت به مسأله اسرائیل و همینطور مشاهده عدم عزم و توان دولت و ارتش سوریه برای ایستادگی و مقاومت در مقابل گروههای تروریستی، نسبت به آنچه در سال 2012 انجام داد، تغییر رفتار نشان داد. گذشته از این موضوع، باید به جمعبندی مقامات ایرانی نسبت به عدم حمایت اجتماعی نظام سیاسی بشار اسد نیز اشاره کرد، اگر واقعا دلیل عدم حمایت ایران از بشار، نارضایتی مضاعف اجتماعی نسبت به سیستم سیاسی اسد بوده است، یعنی ایران به این جمعبندی رسیده است که حمایت از محور مقاومت تنها در وضعیتی انجام میشود که حمایت مردمی پشتوانه شرکای ایران باشد و این موضوع را باید درک هوشمندانه ایران نسبت به تحولات مقاومت قلمداد کرد.
* چه چیزی در انتظار سوریه است؟
مستقل از اتفاقاتی که در این چند روز در سوریه افتاده است که همه طرفهای منطقهای و بینالمللی را در بهت برده است و مستقل از اینکه هیچیک از طرفهای موافق یا مخالف حکومت اسد، این وضعیت را در ذهن نداشتند که به این سادگی نظام سیاسی اسد دچار فروپاشی شود، معمای کنونی در خاورمیانه این است که «چه چیزی در انتظار سوریه است؟». پاسخ به این سوال در شرایط کنونی بسادگی امکانپذیر نیست اما با توجه به برخی روندها، پیشرانها و محرکها میتوان آینده سوریه را مورد بررسی قرار داد.
1- فرض اول: انتقال مسالمتآمیز قدرت در سوریه و شکلگیری دولت دموکراتیک در این کشور
اولین فرض و البته خوشبینانهترین فرض این است که قدرت به صورت مسالمتآمیز در سوریه جابهجا شود و گروههای مولد خشونت در سوریه از جمله هیات تحریرالشام و سایر گروههای مخاصم نظام اسد از جمله ارتش آزاد، گروههای رادیکال مذهبی و... بپذیرند در روند جابهجایی قدرت در سوریه دست به سلاح نبرده و در زمان تقسیم کیک قدرت، به سمت تغییر معادلات سیاسی به نفع گروه خود نباشند. این فرضیه در عین حال که شدیدا خوشبینانه است، با توجه به نیروهای معارض و گروههای مختلف سوریه، بسیار دور از انتظار است. در این فرضیه همه گروههای سیاسی و نظامی ذیل یک حاکمیت ملی دموکراتیک در یک انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد قرار خواهند گرفت. در صورت شکلگیری چنین دولتی هیچیک از طرفهای منطقهای و بینالمللی نیز نباید بیمی داشته باشند. این دولت به سبب تلاش برای جلب رضایت اجتماعی (که اتفاقا دلیل اصلی سقوط اسد نیز همین فقدان پایگاه اجتماعی بوده است)، نیازمند شتاب در تغییرات اقتصادی به نفع رفاه عمومی و افزایش کیفیت اجتماعی شهروندان سوری است. این دولت مجبور است هم با ترکیه کار کند، هم با عراق و هم با لبنان، هم با اردن و هم با اسرائیل.
2- فرض دوم: انتقال خشونتآمیز قدرت و تصاحب قدرت به وسیله یکی از گروههای رادیکال
فرضیه دوم که اتفاقا با شرایط فعلی داخلی و بینالمللی سوریه هماهنگتر است، این است که یکی از گروههای رادیکال که در اینجا هیات تحریرالشام، نزدیکترین گروه برای رسیدن به این موضوع است، قدرت را در اختیار بگیرد. این به معنای حذف سایر گروههای اجتماعی است. چه اینکه اساسا به سبب هدایت تحرکات مسلح در روزهای اخیر در سوریه توسط گروه هیات تحریرالشام به رهبری ابومحمد الجولانی، این گروه تا چه اندازه میخواهد نقش گروههای دیگر از جمله ارتش آزاد یا نیروهای معارض دیگر را بپذیرد. اگرچه جولانی بلافاصله بعد از سقوط اسد، خطاب به نخستوزیر گفته بود که تا زمان انتقال قدرت نهادهای حکومتی در اختیار او باشد اما مساله این است که تا چه اندازه نسبت به وضعیتی که باقی گروهها تمنای تصاحب قدرت را دارند، همراهی خواهد کرد. آیا ابومحمد جولانی میتواند بخشی از کیک قدرت را به کردهای سوریه یا به علویان سوری، شیعیان، باقیماندههای داعش و... بدهد؟ دستکم با توجه به شرایط فعلی این احتمال ضعیف است. در چنین وضعیتی مشخص است که سوریه آبستن بحران خواهد شد، آن بحران نیز تبدیل شدن کشور به «مجمع الجزایری از گروههای رادیکال» است که هر یک با توجه به تجربه سقوط 11 روزه بشار اسد، به دنبال تولید خشونت برای تصاحب قدرت خواهند بود. این وضعیت نه برای مردم سوریه، نه برای موافقان شورشهای اخیر (شبیه ترکیه) و نه برای مردم منطقه (از جمله برای عراق، اردن، لبنان و حتی مردم ترکیه) وضعیتی خوشایند نیست. در عین حال به سبب تولید خشونتهای پی در پی، چنین وضعیتی به سبب سرریز مداوم بحرانهای آن به کشورهای دیگر، برای کل منطقه مناسب نخواهد بود.
3- فرضیه سوم: استیلای هیات تحریرالشام تحت حکومت اختناق در سوریه
در بین این فرضیات، فرضیه سومی نیز وجود دارد که بیم این وجود دارد که این سناریو نسبت به 2 فرضیه اول به واقعیت نزدیکتر باشد و آن اینکه گروه هیات تحریرالشام، تحت حکومت خوانش القاعده (که جولانی با آن بزرگ شده است)، حکومتی مذهبی شبیه طالبان در سوریه شکل گرفته و فضای سیاسی بسته (شبیه به نظام اسد البته این بار با رویهای مذهبی) در این کشور به وجود آورد. قربانی چنین نظامی هم مردم سوریه و هم همسایگان سوریه خواهند بود. ایران باید به روزها و ماههای آینده چشم دوخته و البته نقش و بازیگری فعال منطقهای را نیز فراموش نکند. اگر چه با از دست رفتن سوریه، وضعیت بحرانی است.
ارسال به دوستان
رسانه «پیوست» واقعیت نیست؛ خود آن است!
درسهای رسانهای که باید از ماجرای سوریه گرفت
علی کاکادزفولی: تحولات بینالمللی با سرعت و عمق زیادی در حال رخ دادن هستند و جمهوری اسلامی ایران باید توانمندیاش را در شناخت، مدیریت یا حداقل تاثیرگذاری بر روندهای رسانهای بینالمللی مرتبط با خود تقویت کند؛ لازمه چنین رویکردی اما آن است که ابتدا به اهمیت و ضرورت آن آگاه باشد. در یک سال گذشته، تغییرات قابل توجهی در عرصه دیپلماسی عمومی، سیاستگذاری رسانهای و نحوه انعکاس اخبار و اطلاعات بویژه در موضوعات حساس مشاهده شده که بخش قابل توجهی از آنها با امنیت ملی ایران نیز مرتبط بودهاند. این تحولات نیازمند واکنشهای استراتژیک و هوشمندانه از سوی ایران است تا ضمن مقابله با تحریفها و اخبار نادرست، بتواند علاوه بر اقناع فضای داخل، در فضای رسانهای جهانی نیز بهدرستی و بهموقع حضور داشته باشد. فارغ از اینکه در میدان چه رقم بخورد، هر وضعیتی اعم از مطلوب یا نامطلوب نیازمند روایت رسانهای معتبر است و روایت رسانهای معتبر، روایتی است که قابل اتکا باشد. ایران باید با یک رویکرد منسجم و آگاهانه در راستای تقویت دیپلماسی رسانهای خود حرکت کند. این موضوع نهتنها برای حفاظت از منافع داخلی، بلکه برای مشارکت مؤثر در تصمیمگیریهای جهانی و مقابله با فشارهای خارجی حیاتی است. امروز رسانه دیگر «ضمیمه» واقعیت نیست، بلکه خود به واقعیت شکل میدهد و حتی آن را میسازد. سوال این است: آیا جمهوری اسلامی چنین رویکردی به رسانه دارد؟ اگر بله، تا چه اندازه توانسته از فرصتهای آن بهره ببرد؟ در این یادداشت با در نظر گرفتن این سوال و با شناسایی چالشهایی که در ماجرای سوریه (به عنوان یک مصداق عینی) خود را نشان دادند، سعی شده راهکارهایی برای تحقق این مطلوب ارائه شود.
* به یک استراتژی رسانهای مبتنی بر دیپلماسی عمومی نیاز داریم
از ساعات اولیه صبح دیروز که خبر سقوط دولت سوریه مخابره شد، بلافاصله روندهای بینالمللی علیه ایران پررنگ شدند. موضوعاتی از این قبیل که ایران نمیتواند حامی قابل اعتمادی باشد، ایران پشت سوریه را خالی کرد، جمهوری اسلامی در ابهام استراتژیک قرار دارد و روندهایی از این دست در مطالب تولیدی رسانههای بینالمللی به چشم میخورد. حتما تحلیلگران ایرانی در پاسخ به این روندها، مطالب و مواضعی دارند اما چنین پاسخهایی تا چه اندازه منتشر شده و اگر هم انتشار یافته، به کدام بسترهای بینالمللی راه یافته است؟
واژه دیپلماسی ممکن است ما را به این اشتباه بیندازد که این مهم در حیطه وظایف وزارت امور خارجه قرار میگیرد اما قبل از هر چیز این خود رسانهها هستند که باید ماموریتهای بینالمللی برای خود در نظر بگیرند و البته ضرورت دارد که وزارت امور خارجه نیز نقش حمایتی خود را ایفا کند. ایران، بهعنوان یکی از بازیگران کلیدی در معادلات منطقهای و بینالمللی، همواره در معرض قضاوت افکار عمومی جهانی قرار داشته است اما روایتهای غالب رسانهای که اغلب توسط جریانهای ناهمسو هدایت میشوند، تصویری یکسویه و مخدوش از ایران ارائه کردهاند. بیتفاوتی نسبت به این روندها میتواند علاوه بر کاهش نفوذ سیاسی، توانایی ایران را برای جذب حمایتهای بینالمللی و ترمیم چهره خود در بدنه اجتماعی جهانی با چالش مواجه کند. برای مقابله با این چالش، جمهوری اسلامی باید به طور فعال به ترمیم تصویر خود بپردازد. این امر نیازمند دیپلماسی عمومی پیشرفتهای است که از طریق آن بتوان بهطور مستقیم با افکار عمومی جهانی ارتباط برقرار کرد. جمهوری اسلامی باید بداند که بدنه اجتماعی جهانی یک فرصت استراتژیک است. با یک استراتژی جامع و هماهنگ برای تعامل با این بدنه، ایران میتواند جایگاه خود را در معادلات رسانهای بازتعریف و از انزوای احتمالی ناشی از روایتهای مخالف جلوگیری کند. این تلاش، نهتنها یک ضرورت رسانهای، بلکه باید بخشی از رویکرد کلان دیپلماتیک کشور برای حضور مؤثر در فضای بینالمللی باشد.
* در فقدان مرجعیت رسانهای بینالمللی، از روایت «آنچه هستیم» عقب ماندهایم
فرقی نمیکند که رسانههای رسمی سکوت کنند یا در مقاطعی به دلایلی تصمیم به نگفتن بگیرند؛ در هرحال ایران از یک دهه پیش یکی از بازیگران اصلی در ماجرای سوریه بوده است و جهان این را بخوبی میداند اما آیا به همان اندازه که بازیگر اصلی بوده، از خود روایت رسانهای هم ارائه کرده است؟ تحلیلگران جهانی منتظر واکنشی که ایران از خود نشان میدهد، نمیمانند و در هر صورت کار خود را انجام میدهند. جمهوری اسلامی ایران، با وجود جایگاه ژئوپلیتیک مهم خود، همچنان از ضعفهای ساختاری در حوزه مرجعیت رسانهای رنج میبرد. البته مساله مرجعیت رسانهای عموما در نسبت با فضای داخل کشور به عنوان یک ضرورت مطرح میشود ولی من در اینجا از آن به عنوان ضرورتی در عرصه بینالمللی صحبت میکنم. مرجعیت رسانهای در داخل کشور بحثی مفصل است و به دلیل ماهیت متفاوت خود که عمدتا متکی بر «اعتماد» است، بحثی مجزا میطلبد اما در عرصه بینالملل منشأ این مرجعیت، اعتماد نیست، بلکه ارائه روایتهای دست اول است که اتفاقا نیاز اصلی تحلیلگران بینالمللی هم هست. اما نهتنها چنین مرجعیتی وجود ندارد، بلکه حتی ابزارهای کسب آن که رسانههایی با رویکرد بینالمللی باشند نیز وجود ندارند یا اگر وجود دارند، مورد بیتوجهی و غفلت قرار گرفتهاند. این کمبودها نهتنها مانع روایت مؤثر رویدادها از دیدگاه ایران میشود، بلکه باعث واگذاری میدان به رسانههای بینالمللی مخالف یا بیگانهای شده که روایتهای خود را بر افکار عمومی داخلی و خارجی تحمیل میکنند. برای بازپسگیری این جایگاه، بازنگری اساسی در استراتژیهای رسانهای ایران ضروری است؛ تقویت شبکههای رسانهای داخلی و بینالمللی امری حیاتی است. ایجاد و توسعه رسانههای چندزبانه که در عین حال به واسطه انتسابشان به جمهوری اسلامی ایران، مرجعیت بینالمللی داشته باشند، ماموریتی است که هنوز ضرورت آن بر برخی روشن نگشته است. در حال حاضر به نظر میرسد سیاستگذاری رسانه در عرصه بینالمللی، نهتنها به دایره مخاطبان رسانههای بینالمللی خود بیتوجه است، بلکه حتی چنین پیشفرضی را هم ندارد که باید برای چنین مخاطبانی تولید محتوا کند.
* برای اقناع بدنه اجتماعی باید هسته تحلیلی داخلی را بهروزرسانی و تقویت کرد
در ماجرای سوریه نخستینبار نیست که فقدان استراتژی و حتی روایت رسانهای برجسته میشود؛ طی یک سال اخیر بویژه در مواجهه با اتفاقات پس از 7 اکتبر 2023، چالشهای ساختاری رسانه تا حدی آشکار شدهاند؛ رسانههای داخلی ارگانی که زمانی مرجعیت خبری و روایی را بر عهده داشتهاند، در حال حاضر یا ماموریتهای جدیدی برای خود در نظر گرفته و از میدان مرجعیت خارج شدهاند یا نتوانستهاند همگام با سرعت تحولات و ماهیت پویای آنها، به خود پویایی ببخشند. این ضعفها نهتنها برای بدنه اجتماعی مشهود است، بلکه در اتخاذ تصمیمات راهبردی و اجرای بهموقع آنها نیز نمود دارد، زیرا به هرحال نمیتوان از اثر این رسانهها بر فرآیندهای تصمیمسازی چشم پوشید. تحلیلگران داخلی که خود را مسؤول اقناع افکار عمومی و شکلدهی به نگرشهای اجتماعی میدانند، اغلب به نیروهای خودجوش و دغدغهمند محدود شدهاند؛ این افراد، هر چند با انگیزههای بالا عمل میکنند، عموماً فاقد درک عمیق و سیستماتیک از روندهای جهانیاند و گاه حتی از فضای تحولات لحظهای بسیار دور افتادهاند؛ در نتیجه مرجعیتی نزد جامعه پیدا نمیکنند و این خلأ، زمینه را برای گسترش اطلاعات نادرست و بیاعتمادی به وجود میآورد.
* چابکسازی در سطوح مدیریتی رسانه یک «ضرورت فناورانه» است
در شرایطی که به نظر میرسد مراجع روایی در ابهام نسبت به چگونگی روایت تحولات به سر میبرند، صفحهها و شبکههای فعال فضای مجازی که بدون واسطه و سریع و گاه حتی بیهیچ ملاحظهای عمل میکنند، ابتکار عمل را به دست گرفتهاند، به طوری که در روزهای اول پیشروی تحریرالشام، حتی جریانهای رسانهای رسمیتر به تقابل با روندهای مطرح در فضای مجازی پرداختند. تحولات بینالمللی، با سرعت و پیچیدگی بیسابقهای در حال وقوع است و بازیگران موفق، آنهایی هستند که میتوانند بهسرعت و بهطور مؤثر به تغییرات واکنش نشان دهند؛ فارغ از اینکه این تحولات تا چه اندازه مطلوبشان باشد. در این میان، به نظر میرسد سطوح مدیریتی رسانه به دلیل تمرکز بر فرآیندهای طولانیمدت و بروکراسیهای بعضا گسترده، قادر به پاسخگویی سریع به تحولات نیستند. این تأخیر در تصمیمگیری و اقدام که گاه حتی خود را در سطحی شدیدتر یعنی ابهام نسبت به درک ماوقع نشان میدهد، به طور طبیعی میتواند عرصه کنشگری را هم با چالشهای جدی مواجه کند. تغییر ساختار تحریریه از ساختار سنتی و بازطراحی آن متناسب با تحولات فناورانه عرصه ژورنالیسم در جهان، در این راستا ضروری است. این امر مستلزم بازنگری در ساختارهای تصمیمگیری و بازطراحی فناورانه و هوشمند است. به نظر میرسد فرآیندهای ادراکی پیشین نیازمند بازنگری، بهروزرسانی و بازطراحی هستند. ایجاد مکانیزمهای تصمیمسازی متمرکز و سریع که علاوه بر میدان، به «واقعیتآفرینی» به عنوان یک نقش «رسانه» توجه داشته باشد، ضروری است.
* استراتژی رسانهای «سیال» کلید کارآمدی در فضای پویا و تحولات لحظهای است
در 12 روز اخیر و مشخصا در چند ساعت آخر منتهی به رفتن رئیسجمهور سوریه، نشانههای ابهام در روایت رسانهای مشهود بود. در این زمینه البته آنچه به عنوان خلأ شناسایی میشود، «فاصله گرفتن» نهادهای رسانهای از نهادهای رسمی همچون وزارت امور خارجه، صداوسیما و نهادهای اطلاعاتی به عنوان مشرفان بر واقعیتهای میدان است. در نبود یک استراتژیهای کارآمد، هر رسانهای بر اساس دستور کار خود عمل میکند و تشتت رسانهای نیز بیشتر میشود. روشن است که منظور از طراحی استراتژی رسانهای، پمپاژ یکسری گزاره معین با کلماتی دارای بار معنایی مشخص نیست، بلکه اصل مساله نبود «ارتباط» میان این نهادهاست که به طور طبیعی از آنها جزایر غیراثربخش و پراکنده میسازد. به طور مشخص در موضوعات بینالمللی، وزارت خارجه لازم است ابتکار عمل را به دست بگیرد و فراتر از طراحی پیوست رسانهای عمل کرده و در حقیقت رسانه را به عنوان یکی از «زمینهای بازی» خود انتخاب کند. استراتژیهای رسانهای ثابت و انعطافناپذیر دیگر پاسخگوی نیازهای یک بازیگر سیاسی فعال مانند جمهوری اسلامی نیست. به همین دلیل، طراحی و اجرای یک استراتژی رسانهای «سیال» به عنوان ضرورتی استراتژیک مطرح میشود.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|