|
گزینههای راهبردی رژیم صهیونیستی در قبال سوریه پس از سقوط اسد
بازی ترکیبی صهیونیستها
سلمان مالکی: واکنشها در منظومه سیاسی رژیم صهیونیستی نسبت به سقوط حزب بعث و رئیس آن بشار اسد در سوریه متفاوت بود و برخی از این واکنشها شامل درخواستهایی برای اشغال دوباره برخی مناطق سوریه به بهانه تأمین امنیت بلندیهای جولان اشغالی بود.
در همین راستا، عمیحای شیکلی، وزیر امور یهودیان مهاجر اسرائیل خواستار اشغال مجدد قله منطقه جبلالشیخ در سوریه شد. از سوی دیگر، یوآو کیش، وزیر آموزشوپرورش اسرائیل درخواست کرد شهادت بنیامین نتانیاهو که قرار است سهشنبه آینده در دادگاه فساد ارائه شود، به تعویق بیفتد.
شیکلی در پلتفرم ایکس (توئیتر سابق) نوشت: «تحولات در سوریه به هیچوجه دلیلی برای جشن گرفتن نیست. با وجود تغییر نام گروه هیات تحریرالشام و رهبر آن احمد شرع، حقیقت این است که اکنون بیشتر مناطق سوریه تحت کنترل گروههای وابسته به القاعده و داعش قرار دارد». وی در ادامه گفت: «خبر خوب این است که قدرت کردها افزایش یافته و کنترل آنها در شمال شرقی سوریه (منطقه دیرالزور) گسترش یافته است». شیکلی افزود: «از لحاظ عملی، اسرائیل باید کنترل خود را بر قله جبلالشیخ بازگرداند و یک خط دفاعی جدید بر اساس خط آتشبس سال 1974 ایجاد کند. ما نباید اجازه دهیم گروههای جهادی در نزدیکی شهرکهای اسرائیلی مستقر شوند».
از سوی دیگر، یوآو کیش، وزیر آموزشوپرورش اسرائیل، در پلتفرم ایکس (توئیتر سابق) نوشت: «با توجه به تغییرات استراتژیک که پس از سقوط نظام اسد در منطقه ما رخ داده است و همچنین وضعیت عدم اطمینان و چالشهای فراوانی که نخستوزیر بنیامین نتانیاهو و اسرائیل با آن مواجه هستند، از قضات و دفتر دادستانی میخواهم درخواست تعویق جلسه محاکمه نخستوزیر را به مدت 3 ماه بررسی کنند». وی همچنین افزود: «اصرار بر برگزاری جلسه دادرسی در این دوره از زمان، با توجه به تغییرات بنیادین در منطقه، یک اشتباه خواهد بود».
از سوی دیگر، اسحاق کرویزر، عضو کنست از حزب «عوتسما یهودیت» (قدرت یهودی) نیز در پلتفرم ایکس نوشت: «خورشید بر باغ تاک من که در مجاورت مرز سوریه قرار دارد، طلوع میکند و بر پیوند عمیق ما با سرزمین اسرائیل تأکید میورزد». وی در ادامه، سقوط اسد در سوریه را به عنوان نویدبخش یک عصر جدید در منطقه توصیف کرد و افزود: «ما اینجا هستیم تا بمانیم، بسازیم، بکاریم و شکوفا شویم. جولان برای همیشه متعلق به ماست».
از سوی دیگر، یائیر لاپید، رهبر مخالفان اسرائیل خواستار ایجاد یک ائتلاف منطقهای برای مقابله با چالشهای احتمالی ناشی از سقوط نظام اسد شد. لاپید در پلتفرم ایکس نوشت: «در مواجهه با تحولات سوریه، اکنون بیش از هر زمان دیگری ضروری است که یک ائتلاف منطقهای قدرتمند ایجاد شود که شامل عربستان سعودی و کشورهای امضاکننده توافق آبراهام باشد تا با بیثباتی منطقهای مقابله کنیم». وی همچنین افزود: «محور ایران به میزان قابل توجهی تضعیف شده است و اسرائیل باید به دنبال دستیابی به یک دستاورد سیاسی جامع باشد که به آن کمک کند در غزه و کرانه باختری نیز به موفقیت دست یابد».
در همین حال، حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو، از اعضای کنست و وزرا خواست بدون هماهنگی قبلی با دفتر نتانیاهو، هیچ مصاحبه یا اظهارنظری درباره رویدادهای سوریه و سقوط اسد نکنند. این درخواست بر اساس گزارشی از روزنامه عبری یدیعوت آحارانوت اعلام شده است. بر این اساس در ادامه خوانشی خواهیم داشت بر گزینههای راهبردی رژیم صهیونیستی در قبال سوریه پس از سقوط اسد.
1- اشغال مجدد مواضع راهبردی در سوریه (جبلالشیخ) با هدف تقویت کنترل بر نقاط راهبردی در نزدیکی بلندیهای جولان برای جلوگیری از نفوذ شبهنظامیان
یکی از برجستهترین درخواستهای مقامات اسرائیلی، بویژه عمیحای شیکلی، وزیر امور یهودیان مهاجر اسرائیل این است که اسرائیل کنترل قله جبلالشیخ در سوریه را دوباره به دست بگیرد. شیکلی بر ضرورت ایجاد خط دفاعی جدید بر اساس خط آتشبس سال ۱۹۷۴ تأکید کرده است.
این گزینه بر اساس این ادعا مطرح شده است که گروههای جهادی وابسته به داعش و القاعده، بخشهای بزرگی از سوریه را پس از سقوط اسد به کنترل خود درآوردهاند. در نتیجه، نگرانیهای امنیتی اسرائیل نسبت به نزدیکی این گروهها به شهرکهای اسرائیلی افزایش یافته است. بازپسگیری جبلالشیخ میتواند به عنوان یک منطقه حائل (buffer zone) و کمربند امنیتی برای شهرکهای اسرائیلی عمل کند.
ریسکها و چالشها اجرای این راهبرد برای رژیم شمال این موارد است.
الف- واکنش بینالمللی: اشغال مجدد سرزمینهای سوریه ممکن است با واکنشهای شدید از سوی سازمان ملل، اتحادیه اروپایی و قدرتهای منطقهای مواجه شود.
ب- درگیری با بازیگران منطقهای: گروههای معارض سوری، حزبالله و نیروهای مورد حمایت ایران ممکن است این اقدام را تجاوزگری اسرائیل تلقی کنند.
ج- هزینههای لجستیکی و نظامی: حفظ حضور نظامی در جبلالشیخ به منابع نظامی و مالی قابل توجهی نیاز دارد.
2- ایجاد ائتلاف منطقهای با کشورهای عربی با هدف ایجاد یک ائتلاف ژئوپلیتیکی برای مقابله با ظهور گروههای جهادی و نفوذ ایران
یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون دولت اسرائیل خواستار ایجاد یک ائتلاف منطقهای با عربستان سعودی و کشورهای امضاکننده توافقنامه آبراهام شده است. این ائتلاف میتواند برای مقابله با بیثباتیهای احتمالی ناشی از سقوط نظام اسد مفید باشد. این ائتلاف میتواند شامل عربستان سعودی، امارات، بحرین و احتمالا مصر باشد. منطق این گزینه این است که فروپاشی قدرت در سوریه میتواند منجر به ظهور مجدد گروههای جهادی شود که به ثبات منطقهای آسیب میرساند. علاوه بر این، لاپید اشاره کرد محور ایران در منطقه بشدت تضعیف شده است و این وضعیت میتواند فرصتی برای اسرائیل باشد تا از طریق این ائتلاف، تسلط بر منطقه را افزایش دهد.
ریسکها و چالشها:
الف- اختلاف منافع بین کشورهای عضو ائتلاف: کشورهایی مانند عربستان و امارات ممکن است درباره اهداف و استراتژیهای این ائتلاف توافق نداشته باشند.
ب- واکنش بازیگران منطقهای: ترکیه، روسیه و ایران ممکن است به ایجاد چنین ائتلافی اعتراض کنند، زیرا آن را تهدیدی برای منافع خود میدانند.
3- دیپلماسی بیسروصدا و عدم مداخله مستقیم با هدف کاهش حضور آشکار اسرائیل در تحولات سوریه برای جلوگیری از واکنشهای بینالمللی
حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو از اعضای کنست و وزرا خواست درباره سقوط اسد هیچ اظهارنظر علنی نکنند، مگر اینکه با دفتر نتانیاهو هماهنگ شده باشد. این گزینه نشان میدهد اسرائیل میخواهد درباره مسائل سوریه سکوت استراتژیک اختیار کند تا از درگیریهای غیرضروری اجتناب شود.
ریسکها و چالشها:
الف- از دست دادن فرصتهای استراتژیک: سکوت در برابر فروپاشی سوریه ممکن است باعث از دست رفتن فرصتهای تاکتیکی برای اسرائیل شود.
ب- از دست دادن نفوذ: کشورهای دیگر مانند ترکیه و روسیه ممکن است کنترل فضای سیاسی سوریه را در اختیار بگیرند.
۴- حمایت از افزایش قدرت کردها در شمال سوریه با هدف تقویت حضور کردها به عنوان یک نیروی منطقهای دوست برای اسرائیل
عمیحای شیکلی افزایش نفوذ کردها در شمال شرقی سوریه (منطقه دیرالزور) را یک تحول مثبت برای اسرائیل توصیف کرد. این گزینه شامل حمایت اسرائیل از ایجاد یک منطقه خودمختار کردها در سوریه است. اسرائیل از مدتها پیش به حمایت از استقلال کردها در عراق و سوریه علاقهمند بوده است، زیرا یک منطقه مستقل کردی میتواند مانعی برای مسیرهای لجستیکی ایران به لبنان و ایجاد یک شریک منطقهای جدید برای اسرائیل باشد.
ریسکها و چالشها:
الف- واکنش ترکیه: ترکیه مخالف حضور کردها در شمال سوریه است و ممکن است به هرگونه همکاری اسرائیل با کردها واکنش نظامی نشان دهد.
ب- وابستگی به سیاستهای آمریکا: حمایت از کردها بدون حمایت ایالات متحده ممکن است بینتیجه باشد.
5- تضعیف محور ایران و قطع نفوذ ایران در سوریه با هدف حذف حضور نظامی ایران در سوریه و قطع مسیر انتقال تسلیحات به حزبالله
پس از سقوط اسد، محور ایران در سوریه به طور قابلتوجهی تضعیف میشود، زیرا بخش بزرگی از شبکههای نظامی و لجستیکی ایران به حضور اسد وابسته بود. این گزینه به اسرائیل امکان میدهد حملات هوایی بیشتری به مواضع نظامی ایران در سوریه انجام دهد و مسیر انتقال تسلیحات به حزبالله را مسدود کند.
ریسکها و چالشها:
الف- واکنش روسیه: روسیه ممکن است به حضور نظامی شدیدتر اسرائیل در سوریه اعتراض کند.
ب- تلافی ایران: ایران ممکن است از طریق حزبالله به حملات اسرائیل پاسخ دهد.
* نتیجهگیری
اسرائیل پس از سقوط اسد، چند گزینه راهبردی برای مدیریت اوضاع در سوریه دارد. این گزینهها از اشغال مناطق مرزی گرفته تا ایجاد ائتلافهای منطقهای و حمایت از کردها، هر کدام مزایا و معایب خاص خود را دارد.
به نظر میرسد بهترین راهبرد برای اسرائیل ترکیبی از این گزینهها باشد، یعنی حفظ موقعیت نظامی در نقاط حساس، سکوت دیپلماتیک و حمایت از کردها برای محدود کردن نفوذ ایران. این رویکرد به اسرائیل اجازه میدهد از فرصتهای راهبردی استفاده کند، نفوذ ایران را کاهش دهد و در عین حال از مواجهه مستقیم با روسیه و ترکیه اجتناب کند.
***
رژیم صهیونیستی در پی احیای طرح دوران قیمومت فرانسه بر سوریه است
بازگشت به نقشه تاریخی
ابوالفضل ولایتی: با فروپاشی امپراتوری عثمانی در اواخر جنگ بینالملل اول، حکومت پادشاهی سوریه برآمده از بازماندههای عثمانی در منطقه شام، دوام چندانی نیاورده و در جنگی کوتاه در برابر سپاهیان استعمارگر فرانسوی مغلوب شد. تصویر فوقالذکر به نقشه قیمومت فرانسه بر سوریه بزرگ در حدفاصل ژوئن ۱۹۲۰ تا آوریل ۱۹۴۶ باز میگردد. سیستمی استعماری که با غلبه نظامیان فرانسوی در جنگ موسوم به میسلون به حاکمیت ۲۶ ساله فرانسه بر سوریه منتهی شد. نگاهی به نقشه فوقالذکر با تحولات کنونی حاکم بر سوریه امروز شباهتی بالا دارد.
پس از اینکه فرانسویها، سوریها را در جنگ شکست دادند، ژنرال هانری گورو فرمانده وقت فرانسویها، سوریه را سال ۱۹۲۰ بر اساس طایفه و دین به 6 دولت مستقل تقسیم کرد: دولت دمشق، دولت حلب، دولت العلویین، دولت لبنان بزرگ، جبلالدروزی و سنجاق اسکندرون.
دولت لبنان بزرگ بعدتر از سوریه جدا و به لبنان امروز بدل شد. سنجاق اسکندرون نیز بهرغم داعیه کنونی سوریها، قریب به 8 دهه است که در کنترل دولت ترکیه قرار گرفته است؛ میماند 4 دولت دیگر. عمده مناطق دولت حلب سابق، این روزها در کنترل یگانهای مدافع خلق قرار گرفته است، یگانهایی که آمال خویش را تحقق کردستان غربی (رژووا) قرار داده و با حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی در پی تحقق آن گام بر میدارند. کردها از دیرباز و از زمان غصب سرزمینهای فلسطینی در ۱۹۴۸، در جایگاه متحدانی بلافصل برای صهیونیستها قرار داشتهاند. به زعم بنیانگذاران رژیم صهیونیستی، کردها در کنار ایران پهلوی، ترکیه و اتیوپی تنها ملتهایی هستند که میتوانند انزوای عربها علیه اسرائیل را به شکست بکشانند.
از همین رو و در طول دهههای متمادی، سازمان موساد به شکل مستقیم یا با واسطه سازمانهایی چون ساواک و سیا مبادرت به ارتباطگیری با کردهای سوریه، عراق، ترکیه و ایران کرده و کوشیده است به موازات ایجاد تزلزل در حاکمیت مرکزی کشورهای یادشده، زمینه جدایی مناطق کردنشین از کشورهای فوق را رقم زند. نقش برجسته موساد در حمایت از حزب دموکرات و اتحادیه میهنی در طول دهه 90 میلادی و استقلال از رفراندوم سال ۲۰۱۶ اقلیم کردستان مبنی بر جدایی از دولت مرکزی به وضوح بیانگر سیاست کلان رژیم صهیونیستی در منطقه است.
از سازمان تروریستی و فراملیتی پکک نیز به عنوان دیگر متحد صهیونیستها در میان احزاب و جریانهای کرد نام برده میشود. جریانی که ضمن مقابله مستقیم نظامی با ترکیه و ایران (تحت نام پژاک)، در قالب اسامی یگانهای مدافع خلق و نیروهای سوریه دموکراتیک دست برتر را در تحولات شمال و شمال شرقی سوریه عهدهدار است. سازمانی که صالح مسلم، رهبرش به ارتباط حسنه با مقامات سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی شهره است.
دولت جبل الدروزی یکی دیگر از دولتهای ششگانه فرانسویها بود که در استان سویدای امروزین تشکیل شده بود؛ استانی که در آن دروزیها در اکثریت قرار داشته و دارند. دروزیها از قدیم در منطقهای میان سوریه، اردن، لبنان و فلسطین اشغالی سکونت داشتهاند. اختلافات عقیدتی و ایدئولوژیک دروزیها با مسلمانان شیعه و سنی موجب شده چه در تحولات حاکم بر سرزمینهای اشغالی و چه در لبنان، دروزیها در جایگاه متحدان نانوشته صهیونیستها قرار داشته باشند. بخش عمده سکنه جولان اشغالی را نیز دروزیها تشکیل میدهند. دروزیها برخلاف اعراب دارای تابعیت اسرائیل (موسوم به عربهای ۴۸)، در ساختار امنیتی و نظامی اسرائیل موقعیت منحصربهفردی را از آن خود کردهاند. رژیم صهیونیستی از بدو شکلگیری به منظور شکست اعراب سنی همجوار با سرزمینهای اشغالی، سرمایهگذاری وسیعی در تقویت اقلیتهای قومی - مذهبی پیرامونش صورت داده است. همکاری دروزیها و مارونیها با رژیم اسرائیل در سالهای جنگ داخلی لبنان و تاسیس دولتی همسو با تلآویو در بیروت (معروف به دولت) تنها نمونهای از سرمایهگذاری بلندمدت صهیونیستها بر اقلیتهای قومی -مذهبی منطقه به منظور شکست آرمان فلسطین به حساب میآید. اهمیت کردها و دروزیها برای رژیم صهیونیستی در تحولات آتی سوریه تا بدانجا حائز اهمیت است که صهیونیستها صراحتا اعلام کردهاند اگر دروزیها و کُردهای سوریه در خطر باشند به آنها کمک خواهند کرد.
دولت العلویین به عنوان دیگر دولت ششگانه دستنشانده فرانسویها نیز از دیرباز محل سکونت علویان در سوریه بوده است. علویانی که ستون فقرات دولت، ارتش و سازمانهای امنیتی سوریه را در طول نیم قرن اخیر عهدهدار بودهاند. اکنون و با تشدید تنشها در منطقه و حضور و استقرار پایگاههای دریایی و زمینی مسکو در لاذقیه، مصیاف و طرطوس، برخی تحلیلگران از احتمال جدایی مسیر مناطق علوینشین از دیگر مناطق سوریه در آینده سخن به میان آوردند. عدم حرکت شبهنظامیان تحریرالشام به سوی مناطق ساحلی و تمرکز صرف بر تصرف شهرهای مرکزی و پایتخت بر این گمانه که توافقی پنهان میان طرفین دخیل در ماجرا صورت پذیرفته در میان برخی ناظران منطقهای افزوده است. توافقی که بر مبنای آن کنترل مناطق علوینشین به شکل دوفاکتو در اختیار علویها و روسیه قرار خواهد گرفت؛ رخدادی که بیگمان منافع بلندمدت رژیم صهیونیستی را تامین خواهد کرد.
بحران در سوریه اگر چه در ظاهر با مسرت و خرسندی صهیونیستها همراه شده است، لیکن شماری از تحلیلگران اسرائیلی با نگرانی به آینده سوریه مینگرند. وجود گروههای متعدد نظامی و دست بالای تروریستهای سلفی در میان آنان موجب شده تا چهره لیبی پس از قذافی و افغانستان پس از سقوط دولت مجاهدان در اذهان تحلیلگران متبادر شود.
حکومت اسد پدر و پسر اگر چه به اتخاذ مواضع پانعربیستی و ضدصهیونیستی در طول نیمقرن اخیر شهره بوده و از پذیرش موجودیت اسرائیل امتناع ورزیدهاند، لیکن به دلیل پذیرش پروتکلهای بینالمللی و استقرار دولت و ارتشی کلاسیک در سوریه، از بروز تنشهای گاه و بیگاه با رژیم صهیونیستی پرهیز کرده و در قامت دولتی پاسخگو در محافل بینالمللی ظاهر شده بود. این در حالی است که شبهنظامیان تحریرالشام و متحدانشان نهتنها در چنین جرگهای نخواهند گنجید، بلکه از مسؤولیتپذیری امتناع کرده و خیلی زود وارد نزاعی درونگروهی خواهند شد؛ نزاعی که سوریه را آبستن بحرانهای پی در پی کرده و تبعات آن، سرزمینهای اشغالی را نیز بینصیب نخواهد گذارد.
وجود هزاران شبهنظامی خارجی ازبک، تاتار، تاجیک، چچنی و.... در صفوف مسلحان حاکم بر سوریه و ارتباطات تنگاتنگ آنان با القاعده و دیگر گروههای سلفی و بهرهگیری احتمالی داعش از فضای نابسامانی حاکم بر سوریه، آیندهای مبهم را پیش روی صهیونیستها و دیگر همسایگان سوریه قرار داده است. نکته حائز اهمیت دیگر به حضور هزاران شبهنظامی وابسته به پکک در شرق سوریه بازمیگردد؛ سازمانی که احتمالا در آیندهای نزدیک وارد نبردی طاقتفرسا با گروههای مسلح وابسته به ترکیه خواهد شد. چنین بستری موجب شده تا شماری از تحلیلگران نظامی اسرائیلی از ضرورت ایجاد منطقهای حائل میان این رژیم در بلندهای جولان اشغالی و مناطق همجوار با سوریه در عمق ۳۰ کیلومتری سخن به میان آورند؛ سیاستی که به زعم آنها دستکم از میزان ترکشهای حاصل از جنگ داخلی سوریه به سوی سرزمینهای اشغالی خواهد کاست؛ سیاستی که با تجزیه سوریه و تکه پاره شدن این کشور، بیش از پیش مطامع صهیونیستها را تامین خواهد کرد.
ارسال به دوستان
دیدگاه
سناریوهای پیشروی سوریه
دکتر رضا رحمتی: همه چشمها به سمت سوریه است؛ کدام سوریه؟ سوریهای که تا 2 هفته پیش هیچکس آماده چنین وضعیتی که اینک درگیر آن است، نبود. حتی مخالفترین مخالفان بشار اسد نیز نمیتوانستند در محاسبات خود چنین وضعیتی را پیشبینی کنند. بعد از سقوط 48 ساعته حلب و عقبنشینی ارتش سوریه از این شهر، مشخص بود سرعت تحولات به سمت اتفاق بزرگی در حال حرکت است. با سقوط حماه این شتاب بیشتر شد و با رسیدن معارضان به پشت درهای حمص، اشغال درعا و سپس اشغال حمص، رسیدن به دروازههای دمشق و خروج اسد از سوریه، تحولات شتاب بیشتر و بیشتری پیدا کرد. تا همان دقایق آخر نیز تصور عمومی این بود که «کمربند امنیتی محکمی» پیرامون دمشق کشیده شده است و به مرور مقاومت نظام اسد از دمشق شروع خواهد شد اما با عبور مسلحین از دروازه دمشق و رفتن به شهر و گسیل نیروهای ارتش سوریه از این کشور به عراق به همراه تجهیزات کثیر نظامی، برای همه مشخص شد کار برای نظام سوریه تمام شده است. نظام سیاسی سوریه در 11 روز فروپاشید و البته با توجه به عدم پشتوانه اجتماعی این نظام، پیشبینی هم میشد بالاخره این اتفاق بیفتد و حمایتهای بینالمللی دولتهای ایران و روسیه نتواند برای همیشه نظام سیاسی را در این کشور بیمه کند. شاید شتاب تغییرات اجتماعی در سوریه را باید در همین قالب بررسی کرد. در حقیقت مستقل از اینکه چه آیندهای در انتظار سوریه باشد، مساله این است که شرکای بینالمللی و منطقهای نظام سیاسی سوریه نیز آنچنان نسبت به «حمایت بینالمللی همیشگی» از نظام اسد با دید مثبت نگاه نمیکردند. موضوع دیگری که درباره مواضع 2 دولت روسیه و ایران خصوصا در ماههای گذشته و بعد از توفانالاقصی وجود داشته است، تمرکز هر دو بازیگر بر بحرانهای محیطی و منطقهای خود بوده است؛ یعنی اسرائیل و اوکراین. روسیه شدیدا درگیر اوکراین و ایران به واسطه نبرد نزدیک به 13 ماهه حزبالله لبنان با اسرائیل، درگیر این موضوع بوده است. همانطور که طرف غربی به واسطه این جنگ دچار تحلیل توان شده، طبیعی است که ایران و روسیه نیز به واسطه بحرانهای خود، ملاحظاتی داشته باشند. ایران حتی اگر میخواست از سوریه حمایت کند (همانطور که در سالهای استیلای داعش این اتفاق افتاده بود)، در روزهای اخیر به سبب سرعت تحولات سوریه و ملاحظات و اولویتهای ایران نسبت به مسأله اسرائیل و همینطور مشاهده عدم عزم و توان دولت و ارتش سوریه برای ایستادگی و مقاومت در مقابل گروههای تروریستی، نسبت به آنچه در سال 2012 انجام داد، تغییر رفتار نشان داد. گذشته از این موضوع، باید به جمعبندی مقامات ایرانی نسبت به عدم حمایت اجتماعی نظام سیاسی بشار اسد نیز اشاره کرد، اگر واقعا دلیل عدم حمایت ایران از بشار، نارضایتی مضاعف اجتماعی نسبت به سیستم سیاسی اسد بوده است، یعنی ایران به این جمعبندی رسیده است که حمایت از محور مقاومت تنها در وضعیتی انجام میشود که حمایت مردمی پشتوانه شرکای ایران باشد و این موضوع را باید درک هوشمندانه ایران نسبت به تحولات مقاومت قلمداد کرد.
* چه چیزی در انتظار سوریه است؟
مستقل از اتفاقاتی که در این چند روز در سوریه افتاده است که همه طرفهای منطقهای و بینالمللی را در بهت برده است و مستقل از اینکه هیچیک از طرفهای موافق یا مخالف حکومت اسد، این وضعیت را در ذهن نداشتند که به این سادگی نظام سیاسی اسد دچار فروپاشی شود، معمای کنونی در خاورمیانه این است که «چه چیزی در انتظار سوریه است؟». پاسخ به این سوال در شرایط کنونی بسادگی امکانپذیر نیست اما با توجه به برخی روندها، پیشرانها و محرکها میتوان آینده سوریه را مورد بررسی قرار داد.
1- فرض اول: انتقال مسالمتآمیز قدرت در سوریه و شکلگیری دولت دموکراتیک در این کشور
اولین فرض و البته خوشبینانهترین فرض این است که قدرت به صورت مسالمتآمیز در سوریه جابهجا شود و گروههای مولد خشونت در سوریه از جمله هیات تحریرالشام و سایر گروههای مخاصم نظام اسد از جمله ارتش آزاد، گروههای رادیکال مذهبی و... بپذیرند در روند جابهجایی قدرت در سوریه دست به سلاح نبرده و در زمان تقسیم کیک قدرت، به سمت تغییر معادلات سیاسی به نفع گروه خود نباشند. این فرضیه در عین حال که شدیدا خوشبینانه است، با توجه به نیروهای معارض و گروههای مختلف سوریه، بسیار دور از انتظار است. در این فرضیه همه گروههای سیاسی و نظامی ذیل یک حاکمیت ملی دموکراتیک در یک انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد قرار خواهند گرفت. در صورت شکلگیری چنین دولتی هیچیک از طرفهای منطقهای و بینالمللی نیز نباید بیمی داشته باشند. این دولت به سبب تلاش برای جلب رضایت اجتماعی (که اتفاقا دلیل اصلی سقوط اسد نیز همین فقدان پایگاه اجتماعی بوده است)، نیازمند شتاب در تغییرات اقتصادی به نفع رفاه عمومی و افزایش کیفیت اجتماعی شهروندان سوری است. این دولت مجبور است هم با ترکیه کار کند، هم با عراق و هم با لبنان، هم با اردن و هم با اسرائیل.
2- فرض دوم: انتقال خشونتآمیز قدرت و تصاحب قدرت به وسیله یکی از گروههای رادیکال
فرضیه دوم که اتفاقا با شرایط فعلی داخلی و بینالمللی سوریه هماهنگتر است، این است که یکی از گروههای رادیکال که در اینجا هیات تحریرالشام، نزدیکترین گروه برای رسیدن به این موضوع است، قدرت را در اختیار بگیرد. این به معنای حذف سایر گروههای اجتماعی است. چه اینکه اساسا به سبب هدایت تحرکات مسلح در روزهای اخیر در سوریه توسط گروه هیات تحریرالشام به رهبری ابومحمد الجولانی، این گروه تا چه اندازه میخواهد نقش گروههای دیگر از جمله ارتش آزاد یا نیروهای معارض دیگر را بپذیرد. اگرچه جولانی بلافاصله بعد از سقوط اسد، خطاب به نخستوزیر گفته بود که تا زمان انتقال قدرت نهادهای حکومتی در اختیار او باشد اما مساله این است که تا چه اندازه نسبت به وضعیتی که باقی گروهها تمنای تصاحب قدرت را دارند، همراهی خواهد کرد. آیا ابومحمد جولانی میتواند بخشی از کیک قدرت را به کردهای سوریه یا به علویان سوری، شیعیان، باقیماندههای داعش و... بدهد؟ دستکم با توجه به شرایط فعلی این احتمال ضعیف است. در چنین وضعیتی مشخص است که سوریه آبستن بحران خواهد شد، آن بحران نیز تبدیل شدن کشور به «مجمع الجزایری از گروههای رادیکال» است که هر یک با توجه به تجربه سقوط 11 روزه بشار اسد، به دنبال تولید خشونت برای تصاحب قدرت خواهند بود. این وضعیت نه برای مردم سوریه، نه برای موافقان شورشهای اخیر (شبیه ترکیه) و نه برای مردم منطقه (از جمله برای عراق، اردن، لبنان و حتی مردم ترکیه) وضعیتی خوشایند نیست. در عین حال به سبب تولید خشونتهای پی در پی، چنین وضعیتی به سبب سرریز مداوم بحرانهای آن به کشورهای دیگر، برای کل منطقه مناسب نخواهد بود.
3- فرضیه سوم: استیلای هیات تحریرالشام تحت حکومت اختناق در سوریه
در بین این فرضیات، فرضیه سومی نیز وجود دارد که بیم این وجود دارد که این سناریو نسبت به 2 فرضیه اول به واقعیت نزدیکتر باشد و آن اینکه گروه هیات تحریرالشام، تحت حکومت خوانش القاعده (که جولانی با آن بزرگ شده است)، حکومتی مذهبی شبیه طالبان در سوریه شکل گرفته و فضای سیاسی بسته (شبیه به نظام اسد البته این بار با رویهای مذهبی) در این کشور به وجود آورد. قربانی چنین نظامی هم مردم سوریه و هم همسایگان سوریه خواهند بود. ایران باید به روزها و ماههای آینده چشم دوخته و البته نقش و بازیگری فعال منطقهای را نیز فراموش نکند. اگر چه با از دست رفتن سوریه، وضعیت بحرانی است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|