|
ارسال به دوستان
اخبار
برنامههای متنوع سیما در مسیر آگاهیبخشی
مدیرکل برنامههای سیاسی رسانه ملی اعلام کرد برنامههای متنوعی با هدف روشنگری و شفافسازی موضوعات داخلی و خارجی روی آنتن شبکههای مختلف سیما میرود. محمدحسن روزیطلب با اشاره به برنامههای شاخصی چون «صف اول»، «جهان اقتصاد»، «سلام خبرنگار» و «میدان» تأکید کرد: این برنامهها با حضور کارشناسان و مسؤولان، فضایی برای مطالبهگری و بررسی تحولات روز فراهم میکنند.
وی افزود: برنامه «گفتوگوی ویژه»، پرمخاطبترین برنامه شبکه خبر است و بهزودی میزگردهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جدیدی نیز به جدول پخش اضافه میشود. روزیطلب همچنین از تعامل گسترده با کارشناسان و دعوت از طیفهای مختلف سیاسی خبر داد و تأکید کرد این روند، مانع ایجاد هرگونه تکصدایی در رسانه ملی است.
***
راهیابی ۳ مستند ایرانی به بخش بینالملل جشنواره تلویزیونی مستند
۳ مستند «من محمدحسن را دوست دارم»، «آلبوم خانوادگی من» و «آن هفت روز» از بخش ملی جشنواره تلویزیونی مستند، به بخش بینالملل ویژه فلسطین راه یافتند.
بخش بینالملل ویژه «فلسطین» در هشتمین جشنواره تلویزیونی مستند، میزبان آثاری از کشورهای مختلف با موضوع فلسطین و تحولات غزه بوده است. از ایران نیز چندین مستند برای حضور در این بخش درخواست دادهاند.
بر اساس اعلام دبیرخانه جشنواره، ۳ مستند ایرانی در این بخش به رقابت خواهند پرداخت: «من محمدحسن را دوست دارم» به کارگردانی سیدمحمد محمدیسرشت، «آلبوم خانوادگی من» ساخته محمدرضا نوروزبیگی و «آن هفت روز» به کارگردانی احسان شادمانی.
برگزیدگان این بخش در مراسم اختتامیه جشنواره تلویزیونی مستند که بهزودی برگزار میشود، معرفی خواهند شد.
***
برگزاری پنل تخصصی اهدای عضو در جشنواره سینماحقیقت
در دومین روز از هجدهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت، پنل تخصصی «چالشهای اهدای عضو در سینمای مستند» با مشارکت مرکز گسترش سینمای مستند و انجمن اهدای عضو ایرانیان برگزار شد. این پنل ساعت ۱۸ روز دوشنبه ۱۹ آذر، در سالن شماره ۴ پردیس چارسو برگزار شد.
چهرههایی چون کتایون نجفیزاده مدیرعامل انجمن اهدای عضو، امید قبادی نایبرئیس هیاتمدیره، محمد مهدوی فوقتخصص پیوند قلب و فرهاد توحیدی فیلمنامهنویس، در این نشست حضور داشتند. کتایون نجفیزاده با تأکید بر اهمیت فرهنگسازی برای اهدای عضو، به رتبه اول ایران در آسیا در این حوزه اشاره کرد و گفت: «هدف ما تولید آثاری با محوریت فرهنگسازی برای نجات جان بیماران نیازمند و ترویج انساندوستی است».
در ادامه این برنامه ارد عطارپور، مستندساز، خاطرات تأثیرگذار خود از ساخت مستندهای مرتبط با پیوند قلب را بازگو کرد و فرهاد توحیدی نیز بر مسؤولیت درام در خلق عاطفه تأکید کرد.
در این مراسم، تفاهمنامه همکاری میان مرکز گسترش سینمای مستند و انجمن اهدای عضو قرائت شد. در پایان نیز شال سفیری اهدای عضو به سخنرانان اعطا شد. جشنواره سینماحقیقت تا ۲۵ آذر ادامه دارد.
***
نمایشگاه «چند تکه آینه»؛ فرصتی برای پیوند سینما و هنرهای تجسمی
نمایشگاه گروهی «چند تکه آینه» که آثار تجسمی ۲۰ سینماگر ایرانی را به نمایش گذاشته است، از سوی مهتا محدث، مدیر هنری این رویداد، به عنوان فرصتی برای مطالعات بینرشتهای و بررسی سلایق هنری سینماگران معرفی شد. این نمایشگاه در گالری تابستان خانه هنرمندان ایران برگزار شده و به دغدغههای اجتماعی و شخصی هنرمندان پرداخته است.
در این نمایشگاه آثار چهرههای برجسته سینما مانند عباس کیارستمی، نیکی کریمی، مسعود کیمیایی، تهمینه میلانی، نازنین بیاتی، مهدی پاکدل و فرهاد آئیش به نمایش درآمده است. این آثار طیفی از نقاشی تا عکاسی را شامل میشود. به عنوان نمونه، نقاشیهای مسعود کیمیایی و نازنین بیاتی و عکسهای مهدی پاکدل، ساعد نیکذات و تورج اصلانی از جمله آثار شاخص این مجموعه هستند.
نمایشگاه «چند تکه آینه» با آثاری که نمایانگر دغدغهها و سلایق شخصی هنرمندان هستند، فضایی را فراهم آورده که نهتنها به هنرهای تجسمی، بلکه به تقاطع آن با سینما نیز توجه میکند. این رویداد تا پایان هفته جاری در خانه هنرمندان ایران ادامه دارد.
***
امضای تفاهمنامه میان مؤسسه هنرمندان پیشکسوت و موزههای دفینه
دوشنبه ۱۸ آذر، موسسه هنرمندان پیشکسوت و گروه موزههای دفینه بنیاد مستضعفان، تفاهمنامه همکاریهای فرهنگی امضا کردند. این تفاهمنامه توسط سیدعباس عظیمی، مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت و حمیدرضا سلیمانی، مدیرعامل موسسه فرهنگی موزههای بنیاد مستضعفان به امضا رسید.
در این تفاهمنامه بر گسترش همکاریهای فرهنگی، هنری و آموزشی و بهرهگیری از ظرفیتهای مشترک تأکید شده است. از جمله حاضران در این مراسم میتوان به جهانگیر الماسی، رضا بنفشهخواه، جلیل فرجاد و محمد فیلی اشاره کرد.
ارسال به دوستان
گفتوگو با روحانیای که زندگی معتادان و آشوبگران را تغییر داد
بازگشت از دل تاریکی
برنامه تلویزیونی «یکی از ما»، هر شب ساعت ۱۹ از شبکه ۳ سیما، روایتهایی از روحانیونی را به تصویر میکشد که زندگیشان را وقف اصلاح اجتماعی و خدمت به مردم کردهاند. یکی از این روایتها، داستان جذاب و تأملبرانگیز حجتالاسلام محمدجعفر کهنسال از لنگرود بود؛ داستانی که توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کرد. در دل یک محله کوچک در گیلان، جایی که زندگی برخی مردم تحت تأثیر نزاعها، اختلافات اجتماعی و آسیبهای اعتیاد و مشروبات الکلی قرار داشت، داستانی نو آغاز شد؛ داستانی از انسانی که با دیدگاهی متفاوت و روحی بزرگ، تصمیم گرفت در قلب این مشکلات، تغییر را به ارمغان بیاورد.
حجتالاسلام محمدجعفر کهنسال روحانیای که تصمیم گرفت به جای نصیحتهای بیروح، با عمل و همراهی، دیوارهای بیاعتمادی را بشکند و جامعهای تازه بسازد. این داستان، فقط درباره تغییر یک محله نیست، بلکه درباره الگویی از انسانیت، همدلی و ایمان است که توانست جانهای خسته را به زندگی بازگرداند.
به بهانه پخش این برنامه، با حجتالاسلام کهنسال درباره اقداماتش گفتوگو کردیم.
* * *
* زیر سایه درخت سیب
همه چیز از زیر سایه یک درخت سیب شروع شد. حجتالاسلام کهنسال با جمعی از افراد محلی که بیشترشان سابقههایی از نزاع و گریز از اجتماع داشتند، دورهمی سادهای ترتیب داد؛ نزدیک به 40 روز مانده بود به ماه محرم سال ۱۴۰۰. او با زبانی ساده و دلنشین شروع به صحبت کرد که این برنامه برای سیدالشهداست. هر کدام از ما میتوانیم علم او را بلند کنیم. آن جلسه چیزی بیشتر از یک گفتوگوی ساده بود؛ جرقهای برای امید و دگرگونی. همان جا بود که او پیشنهاد کرد موکبی برای محرم برپا کنند. گروهی ۲۰ نفره جمع شدند، با شور و اشتیاق و در مدت کوتاهی موکبشان آماده شد. همین موکب، سکویی شد برای سفر به کربلا، جایی که نهتنها روحشان، بلکه نگاهشان به زندگی تغییر کرد.
برای این گروه تازه متولد شده، نامی انتخاب شد که خودش روایتگر تحول باشد: «طیب». نامی که به یاد شهید طیب حاجرضایی، نمادی از تغییر و بازگشت به فطرت پاک، انتخاب شد.
* شکست دیوار بیاعتمادی
بزرگترین چالش حجتالاسلام کهنسال، شکستن دیوار بیاعتمادی بود. او میگوید: «این افراد نگاه منفی به روحانیت داشتند. فکر میکردند ما با آنها فاصله داریم اما وقتی به خانههایشان رفتم، با آنها نشست و برخاست کردم، متوجه شدند که برای آنها احترام قائلم و باورم به انسانیتشان قوی است». او از امام حسین(ع) بهعنوان وجه اشتراکی میان خودش و این افراد استفاده کرد و کمکم توانست آنها را به جلسات مذهبی و فعالیتهای فرهنگی جذب کند. این ارتباط تنها محدود به جلسات نبود؛ او خانوادههایشان را نیز وارد این مسیر کرد و با رفتوآمدهای خانوادگی، اعتمادشان را دوچندان ساخت. او بهعنوان نمونه به گروهی از جوانان اهل نزاع و درگیری اشاره میکند که حالا جزو هیات امنای مسجد شدهاند؛ کسانی که روزی پروندههای سنگین دادگاهی داشتند، امروز مشغول برپایی مراسم مذهبی و در حال کمک به برنامههای فرهنگی هستند.
* ما برای آقایی نیامدهایم
حجتالاسلام کهنسال در این مسیر تنها یک هدف داشت، خدمت: «ما برای سروری نیامدهایم. ما آمدهایم که خادم مردم باشیم. مردم چیزی جز احترام و رفتار خوش از ما نمیخواهند. با صبر، صداقت و احترام میشود دلها را فتح کرد».
* مسجد؛ پایگاهی برای همه
بزرگترین تغییر حجتالاسلام کهنسال در منطقه، تبدیل مسجد به پایگاهی برای همه بود. او میگوید: «مردم دیدند که میشود با همه افراد تعامل کرد. مسجد و برنامههایش مال یک قشر خاص نیست. ما مهدکودک راه انداختیم تا کودکان 6-5 ساله بیایند. کلاسهای تقویتی رایگان برای نوجوانان برگزار کردیم که حتی مادرانی که حجاب نداشتند، برای همراهی فرزندانشان به مسجد آمدند. در همین مدت کوتاه، خانمی بهطور ویژه برای صحبت و گفتوگو با مادران کمحجاب حضور مییافت و این ارتباطها زمینهساز تغییرات مثبت در روابط و پوشش آنها میشد».
* از «یکی از ما» تا الهامبخشی برای نسل جوان
برنامه تلویزیونی «یکی از ما» داستان این تحولات را به تصویر کشید. حجتالاسلام کهنسال معتقد است چنین برنامههایی میتوانند تأثیر عمیقی بر تصویر روحانیت در جامعه داشته باشند: «متأسفانه نگاه برخی جوانان به روحانیت تیره شده است اما وقتی روحانی محل خودشان را میبینند که صمیمانه با مردم است و در مشکلاتشان سهیم میشود، نظرشان تغییر میکند. این وظیفه رسانه است که این تصاویر واقعی را نشان دهد». او پیشنهاد میدهد که در فصلهای بعدی این برنامه، مستند و مصاحبهها بهصورت یکپارچه پخش شوند تا مخاطب بهتر با داستانها ارتباط برقرار کند: «یکی از ضعفهایی که من دیدم، این بود که مستند توسط شبکه مستند پخش شد و مصاحبهها از شبکه ۳. اینها اگر با هم ترکیب میشد، اثرگذاری بیشتری داشت. بعضیها مستند را دیده بودند و بعضیها مصاحبه را. در مستند صحبت از بچههای طیب شد اما برخی نمیدانستند که بچههای طیب چه کسانی هستند. اگر مستند و مصاحبهها بهطور یکپارچه پخش میشد، مفاهیم برای مخاطب بهتر جا میافتاد و اثرگذاری بیشتری داشت».
ارسال به دوستان
سریال «گردنزنی»؛ از جنایت تا درام
مهدی طاهرخانی: سریال «گردنزنی» با یک عنوان جنجالی و فضایی مهیج آغاز شد. پوسترها و تیزرهای اولیه، از اثری پر از تعلیق و راز خبر میداد. شبی تاریک، ازدواجی که به هم میریزد، رازهایی که سر برمیآورند و چهرههایی که در سایههای گذشته خود گم شدهاند؛ نوید اثری را میداد که میتوانست زخمهای اجتماعی را در قالب یک درام جنایی بازگو کند اما آیا سریال توانست به وعدههایش وفادار بماند؟
* آغاز توفانی اما ناپایدار
قسمت اول «گردنزنی» همچون شلیک یک تپانچه بود. با معرفی چند شخصیت کلیدی نظیر «باران»، «نیما» و «شاهرخ»، داستان به سرعت وارد فضای ملتهب خود شد؛ شاهرخ، خلافکاری که از زندان آزاد شده و بارانی که شبی سیاهتر از موی عروس را آغاز میکند. این قسمت اگر چه جذابیت بصری و اتمسفر مناسبی داشت اما در معرفی شخصیتها ناکام ماند. مخاطب نمیدانست چرا باید با نیما همدردی کند، چرا شاهرخ مهم است یا باران چه میخواهد. بهجای ساختن بستری محکم برای درام، سریال ترجیح داد با تعلیقهای ناگهانی مخاطب را به جلو هل دهد.
* کلیشههای آشکار و شخصیتهای نیمهکاره
با ورود به قسمتهای دوم و سوم، ضعفهای ساختاری سریال بیش از پیش نمایان شد. «باران» که در قسمت اول بهعنوان یکی از کلیدهای اصلی قصه معرفی شده بود، به سرعت حذف شد و جای خود را به شخصیتهای جدید داد؛ شخصیتهایی همچون «عزیز» و «دایی باران» که نهتنها نقشی اساسی در روایت نداشتند، بلکه تنها به شلوغی بیهوده قصه افزودند. شخصیت «بهنام تشکر»، به عنوان سردسته باند تبهکار، با اکتها و دیالوگهای غیرمنطقی وارد داستان شد. حتی بازیگرانی مثل حسن معجونی و ترلان پروانه که میتوانستند وزنههای سنگینی برای شخصیتپردازی باشند، به گوشهای رانده شدند و نقشهایشان از قوام افتاد. سریال در این بخشها تلاش کرد تا ایده اختلاف طبقاتی را وارد روایت کند اما این ایده نیز در سطحیترین شکل ممکن باقی ماند. ثروت و فقر در «گردنزنی» صرفاً به لباس و محیط خلاصه شده بود و عمق اجتماعی یا روانشناختی نیافت.
* درام جنایی یا درام خانوادگی؟
از قسمت چهارم به بعد، سریال از مسیری که وعده داده بود فاصله گرفت. به جای آنکه درامی جنایی - معمایی با ریشههای اجتماعی باشد، به اثری درام با محوریت عواطف خانوادهها تبدیل شد. روابط میان اعضای خانواده، خیانتها و رازهایی که از گذشته سر برمیآوردند، جای تعلیق و تنش جنایی را گرفتند.
این تغییر تمرکز که میتوانست به تعمیق روایت کمک کند، بهدلیل ضعف شخصیتپردازی و ساختار ضعیف داستانی، نهتنها به جذابیت سریال نیفزود، بلکه آن را از هویت اولیهاش دور کرد.
* مشکلات فنی و اجرایی
یکی از نکات منفی مداوم در «گردنزنی»، کیفیت پایین فنی آن است. تدوین پرشتاب و کاتهای بیموقع، صداگذاری آزاردهنده و دیالوگهایی که به وضوح شنیده نمیشوند، همگی از مشکلاتی هستند که در قسمتهای مختلف سریال تکرار شدهاند. حتی بازیگران باسابقهای مثل مهران غفوریان و حسن معجونی نیز نتوانستهاند از این ضعفها عبور کنند.
* پیشرویهای کُند، پایانهای نامعلوم
در قسمتهای دوازدهم و سیزدهم، سریال به نقطهای رسیده است که بیشتر رازها برای مخاطب آشکار شدهاند اما بهجای آنکه به سمت اوج داستانی یا یک پایانبندی شگفتانگیز حرکت کند، همچنان درگیر دیالوگهای طولانی و کشدار است. شخصیتهایی که زمانی محوری بودند، حالا به حاشیه رانده شدهاند. حضور کمرنگ «حسن معجونی» و «ترلان پروانه» و تمرکز بر روابط عاطفی میان شخصیتهایی نظیر «بهمن» و «مونا»، از نشانههای آشکار این روند است. این در حالی است که مخاطب انتظار دارد داستان سریعتر پیش برود و پایانبندی روشنی برای تمام گرههای روایی ارائه شود.
* آیندهای مبهم
«گردنزنی» در آستانه پایان خود قرار دارد اما سوال این است که آیا میتواند مخاطبانش را با یک پایانبندی قانعکننده راضی کند؟ سریالی که در ابتدای مسیر خود، وعدهای بزرگ داده بود، اکنون با چالش بزرگی مواجه است: حفظ تعلیق و هیجان در 2 قسمت پایانی. اگر سریال بتواند از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد و با ریتمی تندتر و داستانی شفافتر به جلو حرکت کند، شاید بتواند بخشی از کاستیهای خود را جبران کند.
* قصهای که قربانی کلیشه شد
«گردنزنی» مثالی است از سریالی که با پتانسیلی بالا آغاز شد اما در مسیر ساخت، گرفتار کلیشهها و ضعفهای ساختاری شد. ایدههای نوآورانه، شخصیتهایی با ظرفیت بالا و تمهایی که میتوانستند به اثری ماندگار تبدیل شوند، همگی در سایه ضعف اجرایی و داستانپردازی نیمهکاره گم شدند. این سریال اگر چه توانست در برخی لحظات مخاطب را جذب کند اما در کلیت خود نتوانست انتظارات را برآورده سازد. «گردنزنی» بیش از آنکه اثری جنایی یا معمایی باشد، به درامی خانوادگی تبدیل شد که نه عمق لازم را داشت و نه از سطح فراتر رفت. شاید درسی که از این سریال میتوان گرفت، این باشد که تنها ایدههای اولیه کافی نیستند؛ اجرایی قدرتمند، شخصیتپردازی دقیق و ساختاری منسجم است که میتواند یک اثر را به یادگار بگذارد.
ارسال به دوستان
به انگیزه بازنشر رمان بلند و خواندنی نادر ابراهیمی؛ نگاهی به «آتش بدون دود»
شمعی در باد!
صبا ابراهیمی: انتشارات امیرکبیر بار دیگر «آتش بدون دود»، شاهکار هفتجلدی نادر ابراهیمی را روانه بازار نشر کرده است. این اثر برجسته که زندگی و مبارزات مردم ترکمنصحرا را در فضایی حماسی و تاریخی روایت میکند، از مهمترین آثار ادبیات معاصر فارسی به شمار میرود.
ابراهیمی با تلفیق تاریخ، افسانهها و سنتهای ترکمنها، داستانی پرشور از عشق، ایثار و تلاش برای آزادی آفریده است. ایده اصلی این اثر، که برای اولینبار در دهه ۵۰ منتشر شد، از دکتر خدر فروهر، پزشک ترکمن، الهام گرفته شده و شخصیتهای ماندگاری همچون گالان اوجا و سولماز بر پایه آن شکل گرفتهاند. «آتش بدون دود» همچنان بهعنوان نمادی از مقاومت و فرهنگ ترکمنصحرا، جایگاه ویژهای میان مخاطبان دارد.
زندهیاد نادر ابراهیمی؛ مردی که کلمات را میشناخت و با قلمش آتش بر کاغذ میزد. او تنها نمینوشت، میزیست؛ از عمق جانش، از زخمیترین زوایای روحش مینگاشت. دنیایی که او ساخت، مخلوقی است زنده و پویا، گسترده بر وسعت سرزمین ما. «آتش بدون دود»، این اثر سترگ، بیش از آنکه قصهای باشد از ترکمنها، آینهای است از ما. از ایران. از ملتی که میان تاریکی و روشنایی، میان سنت و مدرنیته و میان کهنه و نو، دستوپا میزند. این اثر بیهمتا، نه فقط داستانی از زیست و سرگذشت مردمان ترکمن، بلکه روزنهای است خوشنما از جدال هنجارها، باورها و قدرتها. ابراهیمی با هوشمندی و تیزبینی، افقهایی نو را به روی خواننده میگشاید و او را به سفری پرمخاطره در خماخم گفتمانهای ایدئولوژیک میبرد. نگارنده نهتنها روایتگر زندگی ترکمنها، بلکه تحلیلگری ژرفبین است که در تار و پود این داستان، تقابلهای درونی و بیرونی انسانها را برابر ساختارهای مسلط به نمایش میگذارد. این رمان، تاریخ است و نیست. قصهای است که ریشه در خاک دارد اما از آسمان میگوید. اینجا، ترکمنها تنها اسم و رسم و هویت و اصالت یک قومیت را یدک نمیکشند. آنها نمادی هستند از کل ایران. ملت ایران. مردمی که از دل رنج و خون و عشق عبور کردهاند تا سرنوشت خود را قلم بزنند. «آتش بدون دود»، حکایتی است که از آنِ همه ماست؛ داستان مبارزهای بیپایان. از ترکمنصحرا تا خیابانهای تهران، از سایه درختهای مقدس تا شورشهای سیاسی. این کتاب، از خاک تا افلاک را روایت میکند؛ از گالان اوجا، عاشق مغرور صحرا تا دکتر آلنی، مبارز نستوه شهر. داستان با جملهای آغاز میشود که درخشش کلماتش تا انتها با ما همراه است: «آتش بدون دود، میشود جوان بدون گناه». در همین جمله کوتاه، عمق فلسفه ابراهیمی نهفته است. اینجا، آتش نه صرفا شعله، بلکه نماد پاکی، زندگی و مقاومت است. دودی که از آن بلند نشود، بیهویت است، بیاثر و زندگی اگر با گناه، رنج، تکامل و دگردیسی همراه نباشد، دیگر نامش زندگی نیست.
جلد اول ما را به دل صحرای ترکمن میبرد، میان عشایر، قبیلهها و نزاعهایشان. از دل این خاک خشک و سوزان، گالان اوجا سر برمیآورد، جنگجویی که عشق و انتقام او را میسوزاند. گالان عاشق سولماز است، دختری از قبیله دشمن اما این عشق، تنها شعلهای است که آغازگر آتشی بزرگتر میشود. این عشق، همانقدر که زیباست، ویرانگر است. جنگها درمیگیرد، خونها ریخته میشود و در نهایت، گالان و سولماز خود قربانی آتشی میشوند که افروختهاند.
در جهان نویسنده، ایدئولوژی چیزی فراتر از باورهای ساده است؛ مجموعهای پیچیده از گفتمانها که به شکلی نامرئی، انسانها را به پیروی از خود وا میدارد. لوئی آلتوسر، فیلسوف برجسته مارکسیست، معتقد بود ایدئولوژی از طریق نهادهای اجتماعی و فرهنگی به گونهای عمل میکند که انسانها ناخودآگاه در خدمت طبقه حاکم قرار میگیرند. به باور او، آموزش و دیگر دستگاههای ایدئولوژیک دولت، افراد را چنان پرورش میدهند که آنان نقشهای اجتماعی ازپیشتعیینشده خود را بدون هیچ مقاومتی بپذیرند. «آتش بدون دود»، صحنهای است که در آن این سازوکارها به چالش کشیده میشوند. ترکمنصحرا، با همه سنتها و آیینهایش، نمادی از یک جامعه ایدئولوژیک است که افرادش در سایه باورهای کهن، زندگی خود را سامان میدهند. در این جامعه، اطاعت بیچون و چرا از پدران، قاعدهای مقدس است اما همین چارچوبهای خشک، تفکرات پوچ و تعصبات متحجرانه، نهایت روزی برابر قدرت تجدد و نور نوگرایی فرو میریزند.
با جلد دوم، زمان جلو میرود. دیگر گالان و سولماز نیستند اما ارثیهشان باقی است. نوادگان آنها، بویژه آلنی، میراث عشق و جسارت را با خود حمل میکنند. آلنی، جوانی آرمانگرا، میخواهد از چارچوب صحرای محدود بگذرد و دنیای بزرگتری بسازد. او به شهر میرود، علم میآموزد و علیه ظلم و بیداد و جور و جهل و استبداد قیام میکند.
با ورود آلنی به داستان، تقابل با ایدئولوژی ابعاد تازهای پیدا میکند. او که برای تحصیل به شهر فرستاده میشود، نمادی از گسست از باورهای کهن و پیوند با دنیای مدرن است اما این گذار آسان نیست. مخالفتهای شدید اهالی اوبه، که در شهریها تنها نمایندگان نظام ستمگر پهلوی را میبینند، نشان از عمق زخمهای تاریخی دارد: «ما دشمن شفا نیستیم؛ دشمن آنهایی هستیم که به بهانه درمان، درد میفروشند». این سخنان، حکایت از ترسی ریشهدار دارد؛ ترسی که ترکمنها را از ارتباط با شهریها بازمیدارد اما آلنی، با دانش و آگاهی که به دست میآورد، به سلاحی تبدیل میشود برای مقابله با همینگونه ترس و وحشت.
در جلد سوم، روایت فراتر از صحرا و شهر میرود. داستان، از گنبد و گرگان تا تهران و فرانسه گسترده میشود. آلنی دیگر یک پزشک نیست؛ او مردی است که عدالت را فریاد میزند و در مقابل حکومتی ایستاده که میخواهد ریشه ترکمنها را بخشکاند. آلنی نهتنها بهدنبال درمان کودکان صحرایی، بلکه بهدنبال درمان زخمی است که بر پیکر ایران نشسته است. در «آتش بدون دود»، ۲ نوع ایدئولوژی برجستهاند: یکی ایدئولوژی قومی که ریشه در سنتها و باورهای ترکمنی دارد و دیگری ایدئولوژی حکومتی که از سوی نظام پهلوی بر جامعه تحمیل میشود. ابراهیمی با تیزبینی نشان میدهد که چگونه این ۲ ایدئولوژی به رغم تفاوتهایشان، هدفی مشترک دارند؛ مهار انسان و محدود کردن او به چارچوبهایی از پیش تعیینشده اما آنچه این رمان را متمایز میکند، رویکردش به شکستن این چارچوبهاست. قهرمانان داستان، از گالان تا آلنی، هر یک به شیوهای برابر این قید و بندها میایستند و مسیر تازهای میگشایند؛ مسیری که به رهایی از ایدئولوژی و بازآفرینی هویت منتهی میشود و اینگونه است که با هر کلمه، گویی ملتی از نو متولد میشود.
تکمله: خواندن «آتش بدون دود»، برای ما که امروز از کتاب فاصله گرفتهایم، سفری است به درون خود. کتابی که با هر ورق، آتشی بر جانمان میزند و از میان دود، حقیقتی روشن را نمایان میکند. «آتش بدون دود»، فراتر از یک رمان تاریخی، تابلویی است از نبرد ابدی انسان برای آزادی. ابراهیمی، با قلمی استادانه، به ما یادآوری میکند که هر تغییری، هر چند کوچک، میتواند آغازگر انقلابی بزرگ باشد. گالان و آلنی، در این داستان، مظاهری هستند از روح انسانی که همواره در جستوجوی نور و روشنایی است؛ نوری که حتی در میان تاریکترین شبها، راه روشن روشنایی را میسر میسازد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|