1- هنوز صدای شعار «هواداران اپوزیسیون دایی» از جایگاه تیفوسیها در گوشمان زنگ میزند، مردی که تنها برای اینکه شانس پوشیدن پیراهن تیم ملی برایش زیاد شود به ضرب و زور از بانک تجارت به پرسپولیس آمد، دایی در پرسپولیس درخشید اما هرگز نتوانست با هواداران ارتباط برقرار کند. ورزشگاه مملو از جمعیت بود و صبا این بار با مردی مقابل پرسپولیس قدعلم کرد که تشنه گره کردن مشت به سمت هواداران سرخ بود. علی دایی هرگز مثل کریم باقری یا مهدویکیا نتوانست از نظر عشقیهای جایگاه دوآتیشههای پرسپولیس یک متعصب باشد و برای همین بود که عطش گل زدنش به پرسپولیس در هر بازی بیشتر و بیشتر میشد اما این امر هرگز به وقع نپیوست درست مثل گلزدنش به استقلال با پیراهن سرخ.
2- دایی کفشها را آویخت ولی نه مثل مهدویکیا برای پرسپولیس اشک ریخت و نه مثل عابدزاده با پیراهن سرخ خداحافظی کرد. وداع در سکوت بود. بعد از گذشت چند سال او ردای مربیگری را به تن کرد. ابتدا سایپا و (تیم ملی) بعد پرسپولیس و راهآهن. او بعد از ناملایمتیهایی که در تیم ملی و پرسپولیس دید راهی راهآهن شد تا شانس خودش را در عرصه مربیگری در تیم متمول تهرانی امتحان کند. نبرد حساس راهآهن و پرسپولیس بار دیگر جایگاه را به آتش کشید، او مشتهایش را گره کرد و به بالا و پایین میپرید، راهآهن با گل بهادر عبدی یک پرسپولیس گریز دیگر هواداران ارتش سرخ را شکست داده بود و دایی با آن لباس رسمی و کفشهای ورنی به اندازه یک قهرمان پرش از نیزه دوومیدانی به هوا میپرید؛ رفتاری که تنها آتش نفرت را در دل پرسپولیسیها شعلهور میکرد.
3- دایی باز هم به پرسپولیس بازگشت و این بار رویانیان مرد شماره اول نمایشهای پروپاگاندایسم فوتبال داخلی چنان قراردادی را با دایی بست که تاریخ فوتبال شاید تنها یک بار بتواند آن را تجربه کند. دشمنان دیروز در آن وقت تبدیل به دوقلوهای افسانهای شدند و تمام آنهایی که در سالن کنفرانس آکادمی جمع شدند تا خبر رسمی پیوستن دایی به پرسپولیس را روی خروجی رسانههایشان بگذارند، روی صندلیها خشکشان زد! 2 میلیارد و یکصد هزار تومان برای 4 سال، آن هم رقمش بهگونهای بود که نیمی از آن در همان فصل اول پرداخت شد.
4- رویانیان چنان بلایی سر پرسپولیس آورد که تا سالها باید در کتاب تاریخ فوتبال ثبت شود، از همه مهمتر اعضای هیات مدیره و شخص مورد اعتماد وزیر ورزش، امیر خادم هیچ سعی نکردند تا کمی از این قرارداد نجومی کاسته شود. آنها ترجیح دادند پرسپولیس به مرگ تدریجی برسد و به گفته خادم «باید از محبوبیت سرخابیها کاسته شود». این جمله را میتوان به راحتی واکاوی کرد، حالا خادم به سیاستی که در وزارت ورزش در پیش گرفته بود نزدیک شده، او راه ضربه زدن به فوتبال را خوب بلد است، درست مثل یک فن «اشکل گربه» یا «بارانداز».
5- قهرمان مسابقات جهانی وارنا، مردی که «کنی ماندی» فاتح المپیک 88 را خاک کرد حالا بعد از 2 دهه آمده تا فوتبال را بارانداز کند؟ این سوالی است که باید از خادم و هیات مدیره پرسپولیس پرسید که چرا دایی اخراجشدنی نیست؟ مگر همین خادم نبود که هفته گذشته در گفتوگویی بیان کرد دایی نمیتواند از پرسپولیس شکایت کند خب! حالا جواب هواداران را نیز بدهد. این نکته بدون هیچگونه تعارفی باید بیان شود که علی دایی نمیتواند پرطرفدارترین تیم ایران را در کورس قهرمانی نگه دارد، او نه ابزارش را دارد و نه توانایی جنگیدن در پرسپولیس را. دایی باید مثل همان روزهایی که در زمان بازیگریاش برای ایران افتخارآفرین بود، بماند ولی نه در قامت مربی پرسپولیس. قسمتی از مغز که حافظه را شکل میدهد هر گز نمیتواند آن روزهای اسفناک تیم ملی با دایی را «دیلیت» کند، آن روزها هم راهروهای ورزشگاه پر بود از شعارهای اعتراض و حالا هم قابل پیشبینی است که هواداران سرخ از روی جایگاه تیفوسیها باز هم شعار دهند، حالا عیله دایی یا هیات مدیره؟
6- دایی اخراجشدنی نیست چون پرسپولیس باید غرامت 2 میلیارد و 100 میلیونی را پرداخت کند. روزی که محمد دادگان (که خیلی هم با سیاستهای او و رفتارش موافق نیستیم ولی حرفی زد که خیلی هم دور از انصاف نیست) میگفت باید رقم قراردادهای بعضی مربیان و بازیکنان در فوتبال ایران کاسته شود و قیمت واقعی آنها این نیست، دایی به او اعتراض کرد. دایی باید هم اعتراض کند چون در فوتبال مدیرانی مثل رویانیان هستند که اجازه میدهند تیمی مثل پرسپولیس به چنین وضعیتی دچار شود. شکست پرسپولیس در انزلی یک چیز را ثابت کرد و آن اینکه نصرت ایراندوست با 150 میلیون تومان مرد 2 میلیارد و یکصد میلیونی پرسپولیس را به زانو درآورد تا سهم پرسپولیس مکان یازدهم جدول باشد.
7- علی دایی را میتوان دوست داشت ولی آن علی که با سر شکسته با پیراهن ایران به کویت گل میزند یا آنکه کرهجنوبی را بعد از مدتها به آتش میکشد و مهره اصلی صعود به جامجهانی میشود در ملبورن. علی دایی اگر از روی نیمکت مربیگری دور شود به مراتب دوستداشتنیتر است تا اینکه بخواهد با یک لشکر نصفه و نیمه شقالقمر کند.