کد خبر: 120759تاریخ: 1392/9/10 00:00
بررسی مثلث سریالسازان در حوزه مولتیمدیا
شبکه نمایش خانگی؛ مرداب یا قله؟!
خشايار سنجري: شبکه نمایش خانگی، چند سالی است که به رقابت با صدا و سیما برخاسته و در این راستا، از هیچ تلاشی دریغ نکرده است. استفاده از نام ستارههای محبوب سینما و تلويزیون، جذب کارگردانان نامی و کارکشته، تبلیغات گسترده شهری، افزایش کیفیت تصاویر، افزودن بخشهایی تحت عنوان ضمایم و... مسائلی بود که مسؤولین این عرصه سعی داشتند با بهره بردن از آنها، رقیبی سرسخت و کاربلد، برای صدا و سیمایی باشند که مدتی است روی به بازپخش سریالهای قدیمی و افتتاح شبکههای موازیکار آورده است. با نگاهی به پرونده سریالسازی در شبکه نمایش خانگی، به 3 نام بزرگ در این عرصه فراخ برمیخوریم: مهران مدیری، محمدحسین لطیفی و داوود میرباقری.
مهران مدیری؛ مردي بدون چهره
مدیری که سریالسازی در صدا و سیما را با کارهای آیتمی و با گروهی با استعداد آغاز کرده بود، همواره به کیفیت بالا در آثارش و نگاهی جامع به مشکلات روز اجتماع، شهره بود و جزو کارگردانان محبوب صدا و سیما حساب میشد که استانداردهای سریال سازی را ارتقا بخشیده و ذائقه طنزپسندی مردم را دگرگون ساخته بود. او پس از کارهای آیتمی، روی به سریالهای آپارتمانی آورد که به کندوکاو در زندگی زناشویی زوجها در قالبی هجوآلود میپرداخت. اما مدیری، در سریال قهوه تلخ، فرسنگها با آنچه در ساختههای قبلیاش ارائه داده بود، فاصله داشت. سردرگمی مخاطب برای برقراری ارتباط با شخصیتها، ایجاد فضایی هپروتی که دیگر نخنما شده و کارکردش را از دست داده بود، فقدان روند در نقل مکان از گذشته به آینده و بالعکس، نامعلوم بودن سیر روایت و تصمیمهای لحظهای مدیری برای تغییر ادامه سریال و داستان، عدم حضور بازیگران ستاره و امتحان پس داده، که بتوانند در کنار مدیری، در جذب مخاطب موفق ظاهر شوند و... از جمله عواملی بودند که بر عدم موفقیت او در این عرصه (البته از لحاظ کیفی) موثر بودند. همچنین به علت عدم همکاری تهیهکنندگان این اثر، حتی قسمتهای پایانی در اختیار بینندگان قرار نگرفت تا موجی از ناامیدی بر طرفداران مدیری مستولی شود و آنان که مشتاقانه نسخه اصل را خریده بودند، دیگر تمایلی به این کار نداشته باشند چون سریال نیمهکاره رهاشده بود و مخاطبین حس میکردند به آنان بیاحترامی شده است. پخش «قهوه تلخ» در شبکه خانگی، بر سریالی که شیوه ساختش بشدت تلويزیونی بود، تاثیرات مخربی گذاشت.
مدیری اما بار دیگر و با اعتمادسازی و ارائه تضمین به سبک خاص خودش، قدم در این عرصه سودآور نهاد و قول داد تا پخش منظم سریال « ویلای من» را خود برعهده گیرد. موضوعی که شاید از لحاظ زمانی رعایت شد اما این سریال نیز کم رمقتر از آن بود كه بتواند بینندگان سختگیر و مشکل پسند این روزها را راضی کند. «ویلای من» که با اضافه کردن تدریجی شخصیتهایش سعی داشت تا بینندگان را تا آخرین لحظه امیدوار نگه داشته و حفظ کند، مشکلاتی اساسی داشت. تکیه بیحد و اندازه به تکیه کلامهای منسوخ شده و اداهای بازیگران، مکثهای بیهوده و اضافه کردن موقعیتهای غیرضروری برای سیر روایت (که حذفشان نیز تاثیری بر روند داستان نداشت) و استفاده از کلیشههای کهنه شده در صحنههای کمیک، از جمله مواردی بود که سبب شد مدیری که به خلاقیت، نوآوری، بداههپردازیهای منحصر بفرد و مخاطبشناسی مشهور بود، اینچنین ناموفق ظاهر شده و به سمتی برود که گویا باید او را مهره سوخته طنز ایران دانست.
لطیفی؛ كت جادويي يا كاسبي جادويي؟!
«کت جادویی»، شروعی جادویی برای لطیفی بود. سریالی با بازی رامبد جوان تازه شکوفا شده و زوج امتحان پس دادهاش آتنه فقیهنصیری که خیلی زود در دل مخاطبین جا باز کرد، چون موضوعش حرف روز آن روزگاران بود (رویای یکشبه پولدار شدن بیدردسر). «همسایهها» سریال دیگر او بود که وجهه طناز لطیفی را بیش از پیش رو کرد و او را در زمینه سریالهای آپارتمانی نود شبی، صاحب سبکی جدید و مستقل، معرفی کرد. سریالی که هنگام دیدنش، حسی همچون رندی کارگردان مبنی بر کش دادن و طولانی کردن کار، به بیننده القا نمیشد و اپیزودهای مختلفش، طراوت خاص خود را داشتند. بالاخره مسؤولان تلويزیون به پتانسیل نهفته در شیوه کارگردانی او پی بردند و او تبدیل به
مناسبتی سازی درجه یک شد که نقطه اوج آن، سریال «صاحبدلان» بود. سریالی پرشخصیت، با بازیگران شناخته شده و کاربلد و نگاهی داستانمحور که براساس قصههای قرآنی و با دیالوگنویسی نادر طالبزاده پیش میرفت و مسیری نو در جهت بهبود هرچه بیشتر کیفیت سریالهای مذهبی گشود. در زمانهای که سریالهای خارجی با سرعتی فزاینده و با بهترین کیفیت زیرنویس در اختیار مردم بود، رفتن به سمت ساخت سریالی با معیارهای بالاتر نسبت به دیدگاه تلويزیون، حرکت قابل تقدیر و پسندیدهای بود. «قلب یخی» به عنوان اولین سریالی بود که تنها برای پخش در شبکه خانگی، ساخته و پرداخته شده بود ولی به دلیل عدم رعایت قوانین کپیرایت، شکست سنگین تجاری را به دنبال داشت و سریال نیمهکاره رها شد اما از نقطه نظر فنی، لطیفی توانسته بود از پس پیش بردن سریالی که داستانی ملتهب و پرآشوب داشت، برآید و تواناییهای خود را در سریالسازی و شناخت سلایق مخاطبان از طیفهای گوناگون، نشان دهد. اما سریال «ساخت ایران» که با ترکیب گلزار و حیایی، در کشور لبنان و به هدف جذب گستره عظیمی از بینندگان ایرانی ساخته شده بود، نتوانست انتظارات بینندگان را از دیدگاه کیفی برآورده کند. سریالی که گیرایی و جذابیت اندکش را نیز بیش از هرچیز مرهون استعداد تمام نشدنی امین حیایی در شکل دادن کمدی کلامی - که غالبا بداهه است– بود. گلزار کماکان در نمایش تیپ جوان خوشسیما، موفق ظاهر نمیشود و فقط شمایلی است که در راستای فروش بیشتر، به آثار مختلف اضافه میشود. بازی خوب و حساب شده فرهاد اصلانی نیز نتوانسته بود سریال را از دام کلیشهپردازیهای مرسوم که ظاهرا جواب پس داده ولی از مد افتاده، نجات دهد. از لحاظ تجاری نیز «ساخت ایران» از کسب موفقیتی چشمگیر که انتظارش میرفت، عاجز ماند ولی خوشبختانه تمام و کمال پخش و دیده شد.
لطیفی تلاش کرده بود با تغییر لوکیشن از ایران به خارج از آن، چشم بیننده را به دیدن نماهایی جدید و مناظری زیبا و چشمنواز روشن کرده و با این آشناییزدایی در نگاه بیننده، حواس او را از اشتباهات تکنیکی و خلأهای فیلمنامه، پرت کند.
داوود میرباقری؛ معصوميت از دست رفته
او را باید هنرمند تاریخ اسلام دانست. سریال «امام علی (ع)» تحولی شگرف در عرصه سریالهای تاریخی– مذهبی بهوجود آورد و در سال 75، با دیالوگهای شیوا، بازیهای موثر و موسیقی شنیدنی روی آنتن شبکه یک رفت. 4 سال پس از این سریال، میرباقری سراغ «مسافر ری» رفت که در آن به دنبال تلفیق تاریخ اسلام و فرهنگ ایرانی بود. او شاه عبدالعظیم(ع) را مورد توجه قرار داد که برای ایرانیان، نامی آشنا و نمادی مذهبی بود. سریالی پرهزینه و پرلوکیشن که تهیهکننده تلويزیونی داشت ولی علاوه بر سریال 6 قسمتی، نسخه سینماییاش هم تدوین و در جشنواره فجر اکران شد اما با بیمهری داوران جشنواره مواجه شد. «معصومیت از دست رفته» را باید تنها سریالی از میرباقری دانست که کیفیت مورد انتظار را برآورده نکرد و چندان پربیننده نشد. بهره بردن از دکورهای تلهتئاتری، استفاده از شخصیتی کاملا تخیلی، تصویربرداری ویدئویی و کاراکتر اصلی که تغییری در روند تاریخ ایجاد نمیکرد و... از نکاتی بود که سبب این افت در کارنامه درخشان میرباقری شد. اما نقطه اوج این کارنامه پربار را باید سریال به یاد ماندنی و جریانساز «مختارنامه» دانست. سه بار بازنویسی فیلمنامه، نشان از وسواس بالای میرباقری برای تولید اثری ماندگار بود. بازیهای درخشان بازیگران، توجه میرباقری به میزانسنهای مناسب برای سریالی تاریخی– مذهبی، دراماتیزه کردن تاریخ اسلام به گونهای جذاب و موثر و... موضوعاتی است که سبب شد «مختارنامه» بارها بازپخش شده و از دلش چندین فیلم تلويزیونی بیرون آید.
«شاهگوش»، پروژهای بود که از ماهها قبل، کنجکاوی مخاطبان را برانگیخته بود و بازیگران توانمندی برای همکاری در این سریال، اعلام آمادگی کردند. مراحل ساخت این سریال نیز بسیار پرحاشیه و باحضور شخصیتهای سیاسی در پشت صحنه همراه بود اما تماشای 3 قسمت اول این سریال پرهیاهو، شوکی بزرگ به بینندگان و علاقه مندان به میرباقری وارد کرد. شاهگوش کمدی بودنش را منحصرا متکی به گریم محسن تنابنده (شبیه خواننده لسآنجلسی) و لهجه احمد مهرانفر است. کمدی موقعیت که بار اصلی طنز را در سریالهای موفق این روزهای سیروس مقدم بر دوش میکشد، در این اثر غایب است و لهجهدار صحبت کردن و گیجبازیهای عجیب و غریب کاراکترهای کلانتری، دو عنصری است که میرباقری برای خنداندن بینندگان از آنها استفاده کرده است. فضای رخوتزده و ریتم خستهکننده، بازی خنثی و تخت حامد میرباقری، خط داستانی جدی که در تناقض با ذات طنز است و... از مواردی است که منجر به انتقادات شدید نسبت به کیفیت این سریال شده است. البته نام میرباقری نیز توقعات را بسیار بالا برده و انتظار میرفت او با توجه به سابقه درخشانش در سریالسازی و شناخت دقیقش از سلیقه مخاطب، سریالی استانداردتر و کماشتباهتر بسازد.