printlogo


کد خبر: 120798تاریخ: 1392/9/10 00:00
محرم

ای کاش رفته بود سرت جای دیگری
دیگر چه زینبی؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟
وقتی نمانده است برایش برادری
تا نیزه‌ات زدند زمین خورد خواهرت
با تو چه کرده‌اند در این روز آخری؟
از صبح یکسره به همین فکر می‌کنم
وقت غروب می‌شود اینجا چه محشری
اینجا همه به فکر غنیمت گرفتنند
از گوشواره‌ها بگیر تو تا کهنه معجری
اصلا کجا نوشته‌اند که در روز معرکه
در قتلگاه باز شود پای مادری؟!
اصلا کجا نوشته‌اند که هنگامه غروب
در خیمه‌گاه باز شود پای لشکری؟!
اصلا کجا نوشته‌اند که در پیش خواهری
باید جدا کنند گلوی برادری؟!
من مانده‌ام چطور تو را غسل می‌دهند
اصلا چه غسل دادنی؟ اصلا چه پیکری؟!
در زیر سم اسب چه می‌کردی‌ ای حسین؟
از تو نمانده است برایم بجز سری
از روی نیزه سایه‌ات افتاده بر سرم
ممنونم ‌ای حسین که در فکر خواهری
در کوفه، زینب از تو چه پنهان، تمام کرد
ای کاش رفته بود سرت جای دیگری
مهدی صفی یاری

گریه‌ام گرفت

چون زخم‌های روی تنت گریه‌ام گرفت
از پـیــرهـن نــداشـتـنـت گریه‌ام گرفت
بـا دیـده‌های سـرخِ جگـر مثـل مـادرم
هنگام دست و پا زدنت گـریـه‌ام گـرفت
جـایـی بـرای بـوسـه بــرادر نـیـافــتم
از نیـزه‌های در بـدنت گـریه‌ام گـرفت
تا دیـدم آن سـواره ولـگـرد نـیـزه‌دار
بــر تـن نـمـوده پـیـرهنت گریه‌ام گرفت
وقـتـی شنـیـدم از پسـرت ‌ای امام اشک
یـک بـوریـا شـده کـفـنـت گریه‌ام گرفت
وحید قاسمی

Page Generated in 0/0135 sec