printlogo


کد خبر: 125407تاریخ: 1393/6/27 00:00
«آری» یا «نه» به استقلال اسکاتلند تفاوتی ندارد
بریتانیا مرده است زنده باد آزادی!

شروین طاهری: از نگاه استقلال‌طلبان اسکاتلندی امروز پنجشنبه 18 سپتامبر می‌تواند بهترین پنجشنبه 307 سال اخیر باشد یا فقط یک پنجشنبه کاملا معمولی دیگر که آفتاب در آن با آرزوهایی بزرگ طلوع می‌کند و ناامید به مغرب می‌رود.  اگر در همه‌پرسی امروز فقط یک برگ «آری» بیشتر از آرای «نه، متشکریم» آنگلوفیل‌ها یا طرفداران بریتانیایی ماندن این ملت به صندوق برود، بار دیگر فریاد «زنده باد آزادی» مبارز شجاع‌دل اسکاتلندی «ویلیام والاس» در هنگام قطعه قطعه شدن و گردن زده شدن توسط شاه ادوارد انگلیسی، در گوش زمان خواهد پیچید اما اگر چنین نشود هم باز از نگاه آزادیخواهان جهان این پنجشنبه بهترین پنجشنبه خواهد بود، چرا که پیام همه‌پرسی چنان همه‌گیر شده و ولوله تجزیه بریتانیا چنان زلزله‌ای بر ساختار قرون وسطایی پادشاهی متحد انداخته که  دیگر رای «آری» یا «نه» به استقلال  اسکاتلند تفاوت چندانی به حال آینده  سلطنت لندن  ندارد. اسکاتلندی‌ها تا همین جا ثابت کرده‌اند پادشاه لخت است و خورشید امپراتوری که زمانی از اقیانوس آرام  طلوع می‌کرد و دوباره در آن  فرو می‌رفت، حالا از دریای شمال بر می‌آید و در خلیج ایرلند فرو می‌رود. آلکس سالموند و حامیانش در حزب ملی اسکاتلند حتی اگر فردا هم جشن استقلال نگیرند امیدوار خواهند بود بزودی این ضیافت را برپا خواهند کرد، شاید این بار به صورت بین‌المللی و همزمان با سایر ملل تحت قیمومیت ملکه و به دنبال یک فروپاشی ساختاری شبیه آنچه هنگام فروپاشی شوروی شاهد بودیم. همین امروز می‌توان فریاد «بریتانیا مرده است، زنده باد آزادی!» را در خیابان‌های گلاسکو، ادینبورو، فالکریک،کاردیف و بلفاست شنید.  حتی مطبوعات انگلیسی که پیش از همه‌پرسی، همراه با دولت کامرون و بی‌بی‌سی شمشمیر را برای استقلال‌طلبان از رو کشیده بودند در روزهای اخیر  اشارات ظریفی داشتند به این واقعیت که پس از پنجشنبه 18 سپتامبر 2014،  دیگر بریتانیا بریتانیای قبل نخواهد بود. همیش مک‌رائه، ستون‌نویس روزنامه ایندیپندنت، تولد ملت جدیدی که قبلا پادشاهی متحد خوانده می‌شد را تبریک گفت. نیل وود‌فورد، ستون‌نویس اقتصادی روزنامه دیلی‌تلگراف هم نوشت همه‌پرسی اسکاتلند همه چیز را در جزیره به هم ریخته است و حتی اگر رای نیاورد، مرزهای مقدس پادشاهی متحد بریتانیا را قطع کرده، مرزهایی که برای 3 قرن کسی تصور رد شدن از آن را هم نمی‌کرد و ذهنیت امپراتوری را هنوز در میان انگلیسی‌ها و مستعمرات سابقشان پابرجا نگاه می‌داشت.  به همین دلیل است که آمریکایی‌ها، خواه وزیر خارجه جان کری، خواه سخنگوی کاخ سفید یا سناتور‌ها و حتی رئیس‌جمهور اسبق و شوهر رئیس‌جمهور احتمالی آینده‌شان بیل کلینتون، هم‌اندازه، هم‌اندازه «الیزابت» پیر، صریحا نگران استقلال اسکاتلند هستند. چون این اتفاق به معنی شکل‌گیری گسل فروپاشی یک امپراتوری غربی همانند ایالات متحده است اما حتی اگر کار به آنجا هم نرسد، نفس همه‌پرسی استقلال به معنای بی‌اعتبار شدن مفهوم امپراتوری در غرب است، مفهومی که از زمان روم باستان تا به امروز قدرت‌های اروپایی و آمریکایی یکی پس از دیگری به اعتبار آن بر سر کار آمده‌اند و دستگاه عریض و طویل اشرافی اروپا و حاکمیت سایه صهیونیسم آنگلوساکسون هنوز خود را پشت آن پنهان می‌کند.  به قول فینین کانینگام، ستون‌نویس ایرلندی‌تبار پرس‌تی‌وی، این همه‌پرسی فرصتی شد برای درنگ اهالی بریتانیا و اروپا که «آیا بدون پادشاهی و بدون امپراتوری هم می‌شود زندگی کرد یا نه؟» نتیجه‌گیری آنها از این درنگ در کوتاه‌مدت هر چه باشد در بلندمدت، ذهنیت مسخ‌شده‌شان در نظام سلطه را به هم خواهد ریخت.
مردمی که بیدار شده و برای سرنوشت خود تصمیم می‌گیرند، پادشاهان و ملکه‌های جدید نظامات سیاسی غربی هستند. خاندان سلطنتی به مدت چند هفته واژه «YES» را از دایره واژگانش حذف کرده بود چون حتی از تصور اینکه نظام پادشاهی‌ در گروی  پاسخ «YES» یک مشت کارگر اسکاتلندی باشد وحشت داشت.
اما در آن سوی کانال مانش نیز یک امپراتوری دیگر به خطر افتاده است. اگرچه با ظهور اسکاتلند مستقل و جمهوری‌های کاتالونیا و ولز و باسک و فلاندر، ممکن است آنها از دایره اتحادیه اروپا خارج نشوند و به آن بپیوندند اما در نهایت این روند به نفی ماهیت امپراتوری‌های غربی دامن می‌زند که خود این اتحادیه سمبلی از آن است و در حقیقت بر اساس ذهنیت امپراتوری قرن نوزدهمی ناپلئون، قرن بیستمی هیتلر و قرن بیست و یکمی بانکداران یهودی‌تبار به اینجا رسیده است.
برای همین، اتحادیه مزور اروپا که در قامت مزدور ناتو طی ربع قرن اخیر، حمایت از تجزیه کشورهای همجوار و همپیمان روسیه در شرق اروپا را از نان شب هم واجب‌تر می‌دانست و حتی به کاسه داغ‌تر از آش  تجزیه‌طلبی در مناطق خارج از قلمرویش از کردستان عراق گرفته تا سین‌کیانگ چین تبدیل شده بود، وقتی نوبت به غرب و شمال اروپا رسید حتی از استانداردهای دوگانه مرسوم هم فراتر رفت. این  اتحادیه که بهتر است آن را مجمع نوکران کاخ‌های سفید آمریکا و باکینگهام بریتانیا بنامیم از اواخر دهه 1990 تاکنون با یک دست برای جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته از شوروی و یوگسلاوی و حتی ریزکشورهایی مثل مونته‌نگرو- که نامش ایتالیایی است ولی زبان مردمانش اسلاو- آغوش باز کرده و از سوی دیگر بارها و بارها در مقابل درخواست‌های  کاتالونیا و اسکاتلند و فلاندر و کورس برای خودمختاری بیشتر، خود را به کری زده و فراتر از آن، تهدیدشان هم کرده است.
2 سال پیش بود که روزنامه سوییسی «تاگسینسایگر» فاش کرد: «در قراردادهای اروپایی برای جدایی یک منطقه از یک کشور اروپایی نیز هیچ قاعده خاصی در نظر گرفته نشده است و رسما اتحادیه اروپا در این باره موضع احتیاط را اتخاذ کرده است.» البته فقط  درباره اروپای غربی!
همان زمان رئیس کمیسیون خارجی پارلمان اروپا در واکنش به توافقنامه یک همه‌پرسی درباره استقلال اسکاتلند گفت: «جدایی‌های منطقه‌ای برای اروپا سم است». پیش‌بینی او درست بود. این سم اتحادیه را رفته‌رفته از پا در می‌آورد.


Page Generated in 0/0055 sec