زهرا قزیلی: سالهاست از زبان کمدیسازان میشنویم که در فیلم و سریالشان از کمدی موقعیت استفاده کردهاند در حالی که بیشتر آنها درک درستی از کمدی موقعیت ندارند و آنچه تصویر کردهاند در تعریف این اصطلاح نمیگنجد. بسیاری از موقعیتهای داستانی غیرواقعی هستند یا بدون پیشزمینه داستانی اتفاق میافتند. سریال «دردسرهای عظیم» از سریالهای پربیننده شبکه 3 به شمار میرود که توانست عده زیادی را- با توجه به تغییر ساعت پخش آن به دلیل پخش برنامههای ورزشی- با خود همراه کند. «دردسرهای عظیم» کمدیای نیست که صرفا بخواهد مخاطب را بخنداند و از لودگی پرهیز کرده در حالی که از کمدی موقعیت، کمدی تکرار، کمدی کلامی و کمدی تصویری بهره برده است. در این مجموعه دیالوگهای پینگپنگی بهخوبی از آب درآمده است. «دردسرهای عظیم» در عین حال که کمدی است اما از واقعیتهای جامعه از جمله نگرانیهای مادری که سرپرست خانوار است، بیکاری، فساد اداری و... پرده برمیدارد. نویسنده سریال «دودکش» که بسیاری از بینندگان با آن ارتباط برقرار کردند و هنوز تکیه کلامهای آن سریال در میان مردم رواج دارد، امروز کارگردان سریال «دردسرهای عظیم» است که بهخوبی از عهده کارگردانی یک سریال طنز برآمده و توانسته قابلیتهای خود را در به تصویر کشیدن سریال و ترجمان فیلمنامه به زبان تصویر به رخ بکشد. با برزو نیکنژاد که بیش از دو دهه در حوزه سینما و تلویزیون فعالیت میکند و سریالهای خوبی را هم نوشته است در مقام کارگردان سریال «دردسرهای عظیم» به بهانه اتمام پخش آن از شبکه سه به گفتوگو نشستیم.
زندگی در «دردسرهای عظیم» جاری است
بعد از مدتها شاهد کمدی گرم و گیرایی بودیم که شوخیهای بامزهای دارد و در کنارش قصهای اجتماعی را بدون لکنت روایت میکند.
من سعی کردم کارگردانی کنم، امیدوارم روزی توانایی این را داشته باشم که هم بنویسم و هم کارگردانی کنم. آقایان کاظمیپور و جلالی نویسندگان سریالهای موفقی هستند که با مخاطب زیادی روبهرو شدند. برای رسیدن به یک کار مناسب با هم نشستیم حرف زدیم تا بتوانیم به یک روایت بامزه برسیم و وقتی قصهای داریم بتوانیم در روایت با بیان شیرین و گاهی بانمک آن را بازگو کنیم. برای رسیدن به این هدف از انتخاب بازیگرها آغاز کردیم. ما در اصل یک قصه جدی داشتیم که توسط کاظمیپور و جلالی نوشته شده بود و سعی کردیم در اجرا بدون اینکه به افراط برسیم و سراغ فانتزی آنچنانی برویم با کمی طنز به روایت زندگی بپردازیم. در کارهای قبلی که نوشتم یا ساختم سراغ همین نوع کار رفتم. شوخیهای بامزه در مرام و مسلک ماست. از دوران گذشته مردم در قهوهخانه مینشستند و قصهپردازی میکردند که امروز به ما رسیده است. ما در ساخت این مجموعه نه ادعایی داشتیم، نه داریم و نه خواهیم داشت، تنها کاری درخور شأن مخاطب ایرانی- که بینهایت مخاطب سختپسندی است- ارائه دادیم. ایرانیها طناز هستند به عنوان نمونه وقتی از خانه راه میافتید تا برسید به محل کار وقتی خوب دقت کنید خواهید دید با تمام مشکلات روزمرهای که مردم درگیر آن هستند، طنازیهایی هم دارند، شاید طنز تلخ باشد اما هست. در «دردسرهای عظیم» زندگی جاری است. گاها تماشاچی با یک تلخیهایی روبهرو میشود اما در کنارش امید به آینده، رفاقت، خوبی، دوستی و شوخیهایی که شاید دمدستی باشند هم بود که اتفاق بدی نیست. ما سعی کردیم بنا به دلایلی که متهم نشویم از شوخی دمدستی کمتر در کار استفاده کنیم.
چطور سراغ کارگردانی سریال رفتید در حالی که بیشتر در حوزه نگارش فعال و موفق بودید؟
من نمیتوانم بگویم این کار چه ویژگیهایی داشت و چرا سراغ این کار رفتم. حق انتخاب آنچنانی نداشتم، فقط در چند سال اخیر سخت انتخاب کردم. امیدوارم فرصتی فراهم شود تا کل کار را ببینیم چون هر روز تا 4:30 بامداد مشغول تصویربرداری بودیم.
کمکاری و کمفروشی نکردیم
چگونه با فیلمنامهنویسان ارتباط برقرار کردید و چقدر آن را حین کار تغییر دادید؟
فیلمنامه 3 روز پیش از اتمام تصویربرداری به پایان رسید. حین نگارش با دوستان صحبت میکردیم. طرحی توسط آقایان فاضلی و جزینی آماده شده بود که میخواستند بنویسم. من در آن زمان درگیر نوشتن سریال «روزهای بد بهدر» بودم، قرار نبود کارگردانی کنم. در جریان طرح قرار گرفتم و در نهایت پیشنهاد شد با 5 قسمت آماده فیلمنامه کار را کلید بزنیم. بیشتر صحبتهایمان با دوستان نویسنده درباره آدمها و روابط کاراکترها بود. قصه از آن نوع قصههایی بود که باید جلو میرفت و بعد به مابقی آن فکر میکردیم. در «دودکش» هم این تجربه را داشتم اما درباره کلیت کار با علیرضا کاظمیپور صحبت کردیم، روابط را شناختیم و با توکل به خدا و امید به گروه حرفهای کار را شروع کردیم البته سختی کار خیلی زیاد است. فیلمنامه شب به دستم میرسید و صبح تصویربرداری میکردیم اما هیچگاه کمکاری و کمفروشی نکردیم. اگر زمان بیشتری داشتیم حتما به کار بهتری میرسیدیم البته میدانم بعضی از دوستان در مدت زمان کمتری کار را میساختند اما ما تمام تلاشمان را کردیم که کمفروشی نکنیم. کاظمیپور به من اعتماد کرد و من به ایشان. در اجرای فیلمنامه تغییراتی دادیم که حق هر کارگردانی است که 25 درصد فیلمنامه را تغییر بدهد. به تفاهمی رسیده بودیم که در اجرا به طنز برسیم. اعتماد اینقدر بود که کاظمیپور نگران این نباشد که چقدر فیلمنامه تغییر کرده است و...
روی تکیه کلامهای کمدی تاکید نشد
در اجرا شما در مقام کارگردان بیش از حد روی شوخیها تاکید نمیکنید و خیلی سریع لحظات طنزآمیز را به پایان میرساند تا نوبت شوخی بعدی برسد.
طنز من همیشه اینطوری بوده است. تکیه کلامهایی در میان مردم رواج دارد مثلا از سریال «دودکش» هنوز مردم کلمه آمپاس را به کار میبرند و به نظرم به این دلیل است که در جای درست به کار گرفته شده است. یا تکیهکلام «ایبابا» یا «ناراحت شدی» یا «میدونی» در جای مناسب استفاده شد و روی آنها هم تکیه نشد.
یکسری شوخیها هم وجود دارد که باید به سرعت از روی آن گذشت. خود به خود در کمدی ایران کمدی تکرار وجود دارد. از کریم شیرهای در دربار بوده تا امروز که ما در این سریال هم استفاده کردیم. جملهای که الناز حبیبی میگوید؛ «گریه کرد قطع کرد»، به این دلیل که برای همه یک سوالاتی ایجاد میشود و حبیبی بجا از کمدی تکرار استفاده میکند. تاکید عجیب و غریب روی این نوع کمدی نمیکنم. تلاش کردیم در یک قسمت 12 شوخی بگنجانیم تا مخاطب بتواند به سه تا از آنها بخندند و تکراری نشود.
با تماشاچی صادق باشیم
بعد از مدتها شاهد سریالی کمدی هستیم که نقد اجتماعی پررنگی دارد و معضلات تلخ جامعه را با زبان طنز بیان میکند، نگران ممیزی نبودید؟
بعید میدانم مدیران سازمان با نقد اجتماعی مشکلی داشته باشند. ما سریال میسازیم و باید با مردم ایران صداقت داشته باشیم. اگر صادق نباشیم تماشاچی ما را پس میزند. مردم «دردسرهای عظیم» را خوب فهمیدند. نمیگویم درگیر ممیزی نبودیم اما نقد اجتماعی را در یکسری از کارهای دیگر هم دیدیم. به نظرم محیط تلویزیون بازتر شده است.
ناخواسته وارد خانههای مردم میشویم
در بحث ممیزی بخشهایی نبود که قرار باشد دوباره بگیرید؟
من اهل دوباره گفتن و گرفتن نیستم اما کم کردن برخی از صحنهها بود. معتقدم شاید خطایی کرده یا غلطی نوشته باشم که توسط دیگران غلط من گرفته میشود و رفع میکنیم. اگر هم اشتباهی بوده از طرف من انجام شده است. ما سعی کردیم احتیاطهایی را در کار داشته باشیم زیرا ما ناخواسته وارد خانه مردم میشویم. باید یک سری اصول را رعایت کنیم که فکر میکنم اصول را رعایت کردیم. از سوی دیگر تهیهکنندههای سریال کاملا دقت نظر داشتند. نویسندهها نیز سالها با تلویزیون کار کردهاند و من هم در اجرا در حد توان دقت کردم.
تیکه انداختیم اما حرمتها را حفظ کردیم
در این سریال به استقبال خط قرمزها رفتید و در برخی مواقع توانستید هنرمندانه با این خطوط بازی کنید. مثلا در یکی از قسمتها مساله فساد اداری مطرح میشود.
به خطوط قرمز نزدیک نشدم. اگر زمان مادربزرگها را به یاد آوریم خواهیم دید زمانی که به خواستگاری دختر همسایه میرفتند و جواب نه میشنیدند باز هم جمع خود را داشتند اما با تیکهپرانی حرف خود را میزدند. ما در یک فضای این مدلی رشد کردیم. در سریال یک جاهایی تیکه میاندازیم، ناخنک میزنیم ولی همیشه حرمتها را حفظ کردیم. در روابطمان هم همیشه حرمتها را حفظ کردیم. در زندگی روزمره هم همینطور است. ممکن است از همکار خود دلخور باشیم و به او با رفتارمان نشان دهیم که دلخور هستیم اما حرمتش را حفظ میکنیم. ما هم برای همین مردم سریال میسازیم و باید دقت کنیم که حرمتها حفظ شود. در عین اینکه همه آدمها فرشته نیستند و باید با مردم صداقت داشته باشیم. به عقیده شما چرا مردم بیشتر شبکه 3 را میبینند؟ زیرا این شبکه در برنامه ورزشی هم صداقت دارد. ما در این سریال اصلا به کسی توهین نکردیم. کاراکترها از جنس مردم هستند. شخصیت مثبت قصه ما، میرزاده گاها اشتباه میکند و زود قضاوت میکند. نه آدم سفید و نه آدم سیاه داریم و خانوادههای ایرانی را در فضای مذهبی میبینیم.
فیلمنامه باید به زبان من برگردد تا برای مخاطب باورپذیر باشد.
برزو نیکنژاد در سریال «دودکش» نشان داد که تسلط خوبی روی شوخیهای کلامی دارد. او میتواند با کلمات بازی کند و در دیالوگهای پینگپنگیاش جر و بحث بین شخصیتها را شکل دهد. در بسیاری از سکانسها آدمها دارند سر معانی متفاوت یک کلمه دعوا میکنند و دست آخر میفهمند که منظور همدیگر را خوب متوجه نمیشوند.
در اجرای فیلمنامه وظیفهام است که اجرای درست انجام بدهم. فیلمنامه اگر به زبان من برنگردد نمیتوانم صادقانه روایتش کنم که برای مخاطبم باورپذیر باشد. اجازه تغییراتی را به خودم میدهم که در راستای سکانس است و باید به زبان خودم انجام بدهم. اگر من آن را باور نکنم چگونه تماشاچی آن را باور کند. یک زمانی ارتباطات از طریق تلفنچی و خط گرفتن از مرکز صورت میگرفت اما امروزه ریتم زندگی تند شده، من وارد صحبت شما میشوم و شما هم همین طور. این نوع دیالوگ را در «دودکش» استفاده کردم و شخصیتها در دیالوگهای همدیگر میروند. میتوانستم ریتم آرامتری به کار بدهم و به جای 1100 دقیقه،2000 دقیقه کار بگیرم و سعی کنم کاراکتر ریاکشن بدهد و بعد جمله را بگوید اما در زندگی روزمره ممکن است 3 نفر همزمان با هم صحبت کنند. این نوع دیالوگگویی و ریتم جزو خصلت ساختار سریالسازی و فیلمسازی من است. ممکن است فرد در عرض 7 ثانیه مفهوم را برساند. ریتم در سریالسازی تعداد کاتهای ما نیست. 10 تا شوخی را باید در یک قسمت داشته باشیم تا مخاطب با دو تای آن ارتباط برقرار کند. در طول سریال سعی میکردم کامنتها را بخوانم که مردم نگران رسیدن یا نرسیدن بهار و لطیف بودند. این دست من نیست. کاراکترها آدمهای من نبودند، آدمهای مردم بودند که با آنها بهخوبی ارتباط برقرار کردند.
شوخی تصویری را در ریاکشن آدمها قرار دادیم.
این سریال در کنار شوخیهای کلامیاش در زمینه شوخیهای تصویری هم دست پری داشت. دقت کنید به سکانسی که لطیف در خیابان دنبال جنازه میگردد و فردی خوابیده در ایستگاه اتوبوس را با جنازه اشتباه میگیرد یا زمانی که لطیف دست و پاچلفتی ناخودآگاه به بالای پشت بام ساختمان شهرداری میرود و همه تصور میکنند او میخواهد خودکشی کند. این موارد در فیلمنامه بیان شده بود؟
بسیاری از شوخیهای تصویری در نوشتار بود و اجرایی شد. به عقیده من، ما کار تصویر میکنیم و باید تصویر هم برای مخاطب جذاب باشد و به ریتم قصه کمک کند. در جاهایی جلوی دوربین به کمدی کمک میکردم. در شهرداری ما بدون اینکه دیالوگ داشته باشیم فضایی را ساختیم که برای مخاطب جذاب بود. لطیف تلفنی صحبت میکند، او میخواهد آب و شیرینی بردارد اما 8-7 نفر رد میشوند و زمانی لطیف متوجه میشود نه آب هست، نه شیرینی. این نوع تصاویر در حرکتهای هنروری کار اتفاق افتاد. اگر روزی 12 یا 14دقیقه کار بگیرم با اینکه روزی 10 دقیقه بگیریم، متفاوت میشود. سرعت بالایی که در اجرا داشتیم اجازه برخی کارها را نداد. تماشاچی حق دارد ما باید بیشتر خوراک درست تصویری به او بدهیم. ما دقیقا سعی کردیم شوخی تصویری را در ری اکشن آدمها قرار دهیم.
طنز را نمیتوان به سریال تزریق کرد/ ساخت سریال کمدی سخت است
چقدر تولید سریال به طول انجامید؟
به صورت میانگین 3 ماه و 28 روز شوتینگ داشتیم. ما هم میتوانستیم 3 ماهه کار را به اتمام برسانیم اما روی کیفیت تاثیر میگذاشت. ساخت کمدی خیلی سخت است، باید سکانس را بتوانید اجرا کنید، دکوپاژ کنید، بنویسند که بامزهتر شود. روابط ما خوب باشد، چگونه و با چه ادبیاتی بگوییم که طنز بیشتری داشته باشد. ساخت کار کمدی یک و نیم برابر بیشتر از کار جدی به طول میانجامد اگرنه به لودگی بدل میشود. طنز را نمیتوان تزریق کرد و باید در اجزای کار آن را گنجاند. در اینجا از همه گروهی که تحمل کردند تا سریال ساخته شود ازجمله تهیهکنندگان عزیز که به من اعتماد کردند و هزینه بیشتری را متحمل شدند که کار مطلوب باشد سپاسگزارم.
بزرگترین اتفاقی که افتاد این بود که مردم بازیگران سریال را به نام کاراکترهای سریال میشناختند. در این دو دهه که کار کردم دفعه سوم یا چهارم بود که این اتفاق افتاده است و من از این بابت بسیار خوشحالم.
مهران رجبی همان نقش کلیشهای همیشگیاش را بازی میکند.
من با مهران رجبی در مقاطع مختلف کار کردهام، خیلی شاید موافق این حرف نیستم. اگر اتفاق خوبی افتاده کار دستهجمعی بوده و اگر ضعفی دارد، مطمئنا برمیگردد به ضعف من به دلیل اینکه مهران رجبی انتخاب ما بود. اینقدر صداقت در بازی داشت و انرژی گذاشت. اگر کار او را در کار استاد عیاری ببینید دوستش دارید زیرا با صداقت کار کرد. ما «میرزاده» صادق میخواستیم، خیلی سخت بود ولی مهران انرژی گذاشت و حرکتهای اضافی که در کارهای دیگر داشت در این کار ندارد. او معمولا در بازی کلیت مطلب را میگیرد و به شیوه ناب بازیگری خود ایفا میکند. او در این کار اذیت شد، یک جاهایی وسواسهایی وجود داشت که رعایت کرد. در 10 روز اول به کاراکتر نزدیک شدیم. کاراکتر پیدا شد. به عقیده من، همه بازیگران این سریال استاد بودند. دو بازیگر این سریال برای جمع کردن یک سریال کافی هستند اما ما از حرفهایهای بازیگری بهره بردیم.
چه کاری برای آینده در نظر دارید؟
اگر پیشنهاد قلقلکدهندهای نداشته باشم میروم سینماییام را میسازم. ترجیحم کارگردانی سریال است که اگر پیشنهاد خوبی باشد و بلد باشم انجام بدهم باید برای مخاطب وقت بگذارم و کار کنم.