printlogo


کد خبر: 125677تاریخ: 1393/7/1 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز»‌ با محمدتقی فهیم، منتقد سینمایی به بهانه بزرگداشت وی در هفته دفاع مقدس
آقایان! تربیت منتقد انقلابی یک ضرورت است

گروه فرهنگ و هنر: در هفته دفاع مقدس از محمدتقی فهیم، منتقد سینمایی‌نویس تجلیل شد. منتقدی که در مجال رسانه‌ای یکی از پرچمداران نقد بومی انقلاب‌باور به شمار می‌رود. به بهانه تجلیل از وی در هفته دفاع مقدس با او به گفت‌وگو نشستیم تا درباره ضرورت تربیت منتقد سینمایی انقلاب‌باور گفت‌وگو کنیم.
***
  در فضای نقد ‌آقای طالبی‌نژاد اخیرا به خبرگزاری فارس گفت: ما ژانر دفاع مقدس نداریم، ژانر جنگی داریم. ژانر جنگی و وسترن در هالیوود در شرایطی تحت شرایط تولید بومی هالیوودی شکل گرفته است، حالا نمی‌شود کشوری ژانری بومی در کشور داشته باشد، مگر استناد ژنریک وحی منزل است؟ هر فیلمی که در ایران با شاخصه‌های دفاع مقدس ساخته شود حتما باید عنوان ژانر جنگی به آن اطلاق شود؟ این دوستان تعمدا در برنامه‌های تلویزیونی از گفتن دفاع مقدس پرهیز می‌کنند چون پیوست شده به جریان مبتذل روشنفکری هستند و دفاع 8 ساله ما را مقدس نمی‌دانند.
چون آنها اصلا قبول ندارند. جریان نقد ما که اساسا یک بحث گسترده‌تری نیاز دارد. اما به طور کلی اعتماد به نفس دفاع ندارند. نقد ما از گذشته تا به حال از همان زمان پهلوی با تعدادی از محصلانی شکل گرفت که با پول دولت به خارج فرستاده شدند و تحصیل کردند (مثل آقای کاووسی تا بچه‌های کانون)، همه آبشخورشان منابع تئوریک غربی بوده، اینها فقط حفظ کرده بودند یا بعضا ترجمه می‌کردند و چاپ می‌کردند. هنوز هم همین است، اساسا در جریان نقد ما اعتماد به نفس وجود ندارد که بتواند به صورت مستقل با ویژگی‌های داخلی و با لحن بومی به یک تعریفی از نقد و عملکرد خودش برسد. اینکه کسی حاضر نمی‌شود از عنوان دفاع استفاده کند به این دلیل است که اساسا مقوله دفاع را قبول ندارد. در حالی که به‌راحتی عناوین اطلاقی غریبه‌ها را به فرهنگ عمومی و فضای ژورنال داخلی ما می‌چسبانند تا دفاع مردم را تحقیر و کوچک کنند.
  چون ما خودمان صاحب صنعت هستیم نمی‌توانیم در فرآیند بومی‌سازی و دسته‌بندی ژانر و دژنره کردن یک موضوع خودمان پیشقدم باشیم و تئوری بومی در فضای مکتوب داشته باشیم؟
به اعتقاد من می‌توانیم اما هنوز نداریم.
  سرفصل‌هایی مثل سینمای دینی و سینمای معناگرا هنوز در فضای مطبوعات ما تئوریزه نشده، دلیلش را در چه موردی جست‌وجو می‌کنید؟
به هرحال انقلاب منتقد خودش را ندارد، یعنی ناقدی که با انقلاب رشد کرده باشد و انقلاب را باور داشته باشد عده خیلی محدودی هستند.
  بگوییم تئوریسین بهتر نیست؟
تئوریسین یک مقدار کلی‌تر است. شامل خیلی چیزهای دیگر هم می‌شود. الان تعدادی از افراد ادعای این را دارند که هم سربازان انقلاب هستند و هم تئوریسین فرهنگی.
  اما رسانه ندارند.
بله! اما منتقد واقعا در این عرصه کم داریم، منتقدی که هم ایران و هم اسلام را باور داشته باشد. من حتی معتقدم نداریم. آنهایی هم که هستند بیشتر از حد ژورنالیست‌های کمی تا قسمتی آشنا به سینما نیستند. البته در بدنه جریان روشنفکری تعدادی هستند که الان هم شاگرد پرورش داده‌اند و محفل زده‌اند، باندهایی ایجاد کرده‌اند و رسانه دارند و اتفاقا شاگردهایشان در سایر رسانه‌ها تکثیر شده‌اند ولی انقلاب اسلامی تعدادی سینماگر دارد که می‌توانیم بگوییم اینها سینماگران انقلاب هستند ولی منتقد در حدی که جریان‌ساز باشد و شاگردهایی پرورش بدهد و کلاس تئوریک داشته باشد نداریم.
  در دهه‌های 70 و 80 هفته‌نامه «سینماویدئو » منتشر می‌شد و در طول دو دهه مسؤولان از حمایت مالی برای این نشریه پرهیز کردند. از نظر خیلی از متولیان فرهنگی منتسب به جریان انقلاب، حمایت از نقد و تئوری‌سازی در فضای مکتوب یک مساله شوخی و خنده‌داری است.
شما به علل اشاره می‌کنید. بهتر است ابتدا بگوییم آیا وجود دارد یا نه و بعد به علل بپردازیم.
  من معتقدم فضای کافی برای رشد منتقدانی که انقلاب‌باور هستند وجود ندارد و همان اندک کسانی هم که هستند فضای رشد ندارند. شما ببینید همین برنامه هفت برای نقد جریان روشنفکری چقدر به منتقدان انقلاب‌باور فضا می‌دهد؟
طبیعی است که متولیان فرهنگی به همین عده اندک باید مجال بدهند برای دیده شدن، ضمن اینکه منتقد باید در فضای ژورنال هم تاثیرگذار باشد. خاطرتان هست در همان دوره اصلاحات بنده گزارشی را منتشر کرده بودم و راجع به مدیریت سیف‌الله داد با چند نفری گفت‌وگو کردم. انتشار این گفت‌وگو سبب شد که سیف‌الله داد از شریعتمداری شکایت کرد و ماجرا به دادگاه کشیده شد و... . می‌خواهم بگویم در شرایط کنونی منتقد وظیفه دارد ضمن جریان‌شناسی بر فضای کلی سینما تاثیر بگذارد، البته کسانی در جبهه انقلاب هستند که به عنوان یک ژورنالیست خوب می‌تواند از آنها یاد کرد اما منتقد سینمای انقلابی انگشت‌شمار هستند که مسؤولان باید فکری برای این قضیه بکنند. اما به طور کلی ژورنالیست‌های سینمایی انقلاب‌باور خنثی عمل می‌کنند. مثل آن زمان که تعدادی از افراد «انجمن روزنامه‌نگاران مسلمان» را راه انداختند و ما ساختمانی خریدیم و انجمن روزنامه‌نگاران مسلمان راه‌اندازی شد اما الان آن انجمن کجاست و چه می‌کند؟ حداکثر شاید گاهی اوقات، بیانیه‌های سیاسی بدهد اما هیچوقت نمی‌تواند پوشش بدهد و روزنامه‌نگاران را زیر پر و بال خود جمع کند. بگذریم. متأسفانه افرادی که در کشور ما در عرصه فرهنگ حضور داشتند، بیشتر به دنبال فعالیت سیاسی بودند تا فعالیت فرهنگی و درک درستی هم از لزوم منتقد فرهنگی برایشان وجود نداشت لذا حمایت‌هایی که در این عرصه باید به عمل می‌آوردند نکردند، اگرنه تا به حال ما باید تعدادی منتقد مسلمان و باورمند می‌داشتیم که پابه‌پا و حتی جلوتر از جریان روبه‌روی خود حرکت کنند.
  و خیلی‌ها هم کارشان را با انقلاب‌باور‌ها شروع کردند و چون مهر ندیدند افتادند در فضای شبه‌روشنفکری مقابل، مثل مهرزاد دانش که کارش را با وحید جلیلی شروع می‌کند (در مجله سوره) ولی بعدا جذب جریان روشنفکری می‌شود چون به نظر من برای جریان انقلابی، داشتن منتقد، فاقد اصالت است.
علتش این است که در جبهه انقلاب خیلی دیر به این فرهنگ رسیدند که باید کار بکنند. الان چند سالی است تا حدی کار را جدی گرفته‌اند، مثلا در مؤسسه آوینی طرحی به راه افتاد (که البته خودم پیشنهاد دادم) که کلاسی راه بیندازیم اما اساسا 25-20 سال قبل، محلی از اعراب نداشت که برنامه‌ریزی برای تربیت نیرو در این عرصه انجام دهند. حتی در عرصه خبرنگاری هم همینطور. یعنی خبرنگارها صرفا با دغدغه‌های خودشان و مسائل روز انقلاب وارد کار می‌شوند ولی به این صورت نبود که تشکیلاتی هدفمند وجود داشته باشد که نیروهای انقلابی در این عرصه تربیت کند و به بدنه رسانه‌ها بفرستد. درباره نقد هم همینطور است. یعنی منتقدی نداریم که خروجی یک نهاد و ارگانی باشد که او را در این عرصه تربیت کرده است. مثل باغ فردوس که در اوایل انقلاب تعدادی فیلمساز تربیت کرد ولی در بحث منتقد چنین اتفاقی نیفتاده است. ما نمی‌توانیم اسم 5 منتقد را بیاوریم که حاصل مدیریت فلان نهاد در فلان مقطع بوده باشند. ما هم که در رسانه‌ها فعالیت می‌کردیم در واقع دغدغه‌های فردی یا رسانه‌ای موجب این حرکت شد. مثلا درباره خودم عرض می‌کنم که دغدغه شخصی و نیز حضور در رسانه‌ای که جریان‌ساز و مؤثر بود (روزنامه کیهان) موجب این حرکت شد. مثلا ما حدود 6-5 جایزه جشنواره فجر را جابه‌جا کردیم. یک مرتبه من رفته بودم جنوب که در آنجا جشنواره‌ای برگزار می‌شد مثل جشنواره فیلم نقد در تهران. یک هفته زودتر ما را با هواپیما بردند فقط برای اینکه جای راحتی برای خودمان انتخاب کنیم. یک هفته بعد، جشنواره برگزار شد و ما را بردند مسجدسلیمان. جشنواره بسیار بزرگ و بریز و بپاشی بود. هنرمندان را در آن شرایط پرهزینه دو هفته مورد پذیرایی قرار دادند آن هم در شرایطی که مردم بومی مسجدسلیمان فقط هفته‌ای دو ساعت آب داشتند. آب نداشتند، برق نداشتند. همان جا گزارشی نوشتم و فرستادم به روزنامه کیهان. پس از انتشار آن در روز جمعه، امام جمعه آبادان این گزارش را در محل برگزاری نمازجمعه خواند. ولوله‌ای به‌پا شد، مردم معترض شدند. نه‌تنها جشنواره تعطیل شد بلکه برگزارکنندگان را بازخواست کردند. از طرفی بعد از اینکه من گزارش را به روزنامه فرستاده بودم همه کارمندان وزارت نفت از روز بعد به من مراجعه می‌کردند و یک کپی از گذرنامه مدیرانشان را به من می‌رساندند تا نشان دهند که گذرنامه‌هایشان دیگر جایی برای درج مهر سفر به خارج ندارد. خاطرم هست 80 میلیون تومان فقط برای تزیین سن، گل خریده بودند. به هرحال جشنواره تعطیل شد و به نظرم هنوز پرونده آنها مفتوح است. می‌خواهم بگویم ما در روزنامه کیهان این کار را خیلی انجام داده‌ایم. مثلا درباره فیلم «دنیا» (منوچهر مصیبی) که فیلم بسیار تابوشکنی بود. در جشنواره آن سال شنیدم که این فیلم حتی انتخاب هم شده است بنابراین ما درباره آن فیلم مطلبی چاپ کردیم که فردای آن روز شنیدیم فیلم را جابه‌جا کرده‌اند. هنوز هم آقای مصیبی با من قهر است. مثلا گروهی قرار بود به خارج از کشور اعزام شود، منتها هزینه بسیار زیادی برای سفرشان در نظر گرفته شده بود. من مطلبی را در این باره چاپ کردم که جلوی این کار گرفته شد. این گروه هم بسیار ناراحت شد و به دفتر کیهان مراجعه و اعتراض کردند. من به آنها گفتم: «خبر سفر شما را قبلا جام جم و فلان مجله کار کرده بودند. من فقط از روی آنها کار کرده بودم.» آنها هم می‌گفتند: «خبری که در آن روزنامه‌ها چاپ شد را هیچکس ندید ولی با چاپ خبر در کیهان جلوی سفر ما گرفته شد». این اتفاقات در کیهان زیاد افتاده است.
  اما هنوز روی کیوسک رسانه‌های مکتوب انقلاب‌باور در اقلیت هستند. به نظرم سینمای انقلاب باید پیوست تئوریک داشته باشد تا برای جریان سینما، مسیرسازی کند. هنوز روی کیوسک نشریات تخصصی انقلابی چندانی وجود ندارد. هنوز جریان سکولار عرفی‌نگر که به مواضع انقلاب باوری ندارد روی کیوسک تکتازی و برای سینما مسیر تعیین می‌کند.
مدیران ما متأسفانه مدیرانی سیاسی هستند، نه فرهنگی. الان مجله‌ای که 20 سال است منتشر می‌شود اما هنوز در خیابان برایش بیلبورد می‌زنند. شما یکی دو نمونه از نشریات تخصصی انقلاب که منتشر شده است را ببینید، حتی یک تبلیغ کوچک درباره آنها صورت گرفته که مردم بدانند چنین مجله‌ای وجود دارد؟ سروش مدام از طرف تلویزیون تبلیغ می‌شود ولی مثلا وقتی مجله سینما رسانه منتشر می‌شود آیا دو عنوان آگهی درباره انتشار آن ارسال می‌شود؟ اصلا اخبار درستی از انتشار آن درج نمی‌شد. می‌خواهم بگویم مدیران ما درک درستی از امور فرهنگی ندارند. مشکل ما در بخش مدیریت است. خبرنگارهای خوبی در این زمینه داریم اما منتقد انقلابی سینمایی کم داریم و حتی از آنها به صورت درست در رسانه ملی استفاده نمی‌کنند. شوروی بعد از انقلاب سوسیالیستی‌اش برنامه‌ریزی‌هایی برای تربیت نیروهای تئوریک داشت. به آقای ماکسیم گورکی یک زمین بزرگی می‌دهند و او وظیفه دارد برای 5 سال آینده مثلا تعداد 1000 نویسنده بلشویک تربیت کند. اینطور بود که مثلا مکتب تدوین روسی بیرون می‌زند. یا مثلا یک سبک مستندسازی از آن بیرون می‌آید و هنوز هم مهم‌ترین مکاتب مستندسازی مربوط به روس‌هاست.  در واقع اینچنین نیست که فکر کنیم همه چیز خودبه‌خودی می‌شود. همانطور که حکومتداری به این راحتی نیست، امور فرهنگی هم به این راحتی نیست. خود به خودی اتفاق نمی‌افتد. البته شاید یکی، دو اتفاق یا یکی، دو نفر به صورت خودبه‌خودی بروز پیدا کنند ولی جریان ایجاد نمی‌شود. مثلا اگر جریان فیلم‌های کانون پرورش فکری در قبل از انقلاب اتفاق افتاده است در پشت آن قضیه، فربد، فرح، قطبی، دربار و... پشت ماجرا بوده‌اند. اینطور نیست که فکر کنیم چون شاپور قریب و کیارستمی رفته‌اند و فیلم ساخته‌اند، جریان کانونی رشد کرد. نه، سرمایه‌گذاری شد و ارگان‌هایی مثل سازمان فرهنگ و هنر، تلویزیون و دربار دست به دست هم دادند که ما می‌خواهیم در عرض 5 سال این جریان فیلم را راه بیندازیم تا اعتباری برای ایران آن زمان در دنیا کسب کنند. اگر می‌خواست خود به‌خودی روی دهد مگر ممکن بود؟ بنابراین ما هم به صورت خودبه‌خودی دارای منتقد انقلابی نمی‌شویم. باید بابرنامه باشد و برای آن هزینه کرد. طبعا اگر هزینه‌ها در چارچوب فرهنگ انقلاب باشد، هزینه‌های انقلابی خواهد بود.
  کار مکتوب و تئوری‌پردازی در اولویت حرفه‌ای مدیران انقلاب باور نیست.
قبلا هم کار نقد به آن معنا وجود نداشت. به هرحال ما در این عرصه دستمان خالی است.
 


Page Generated in 0/0065 sec