غالب قندیل*: درگیریهای بین محور مقاومت و محور زیر سلطه آمریکا در منطقه در 3 نقطه جریان دارد؛ نقطه اول واگرا و موجودیتی است که در سوریه مستقر شده است. در این ناحیه پروژه آمریکایی با 2 بال ترکی و قطری خود و حضور صهیونیستی- سعودی، به دنبال تسلط بر منطقه و براندازی دولت سوریه است. محور دوم درباره سازشها و انفجار اوضاع در مقابل محور مقاومت است که شامل عراق و لبنان میشود، آنها در منطقه خواستار اصلاح روش خود در سوریه هستند. بخش سوم کشورهای حاشیه خلیجفارس است که ائتلاف آمریکا در آن به دنبال مهار کردن مقاومت و به انزوا کشیدن آن است و نمیخواهد به موجودیت آن اذعان کند. در این منطقه تنها باید سرویسهای امنیتی عربستانسعودی حضور داشته باشند و نفت. ائتلاف مقاومت در جنگ سوریه جانفشانیهای زیادی را از خود نشان داد تا سرنوشت قطعی جنگ را به نفع خود کند. این ائتلاف زیر بار سازشهای منطقهای و نظم نوین منطقهای بدون وجود سوریه نرفت و سوریه به همراه رئیسجمهور و ارتش و ملتش به الگویی برای تاریخ پایداری افسانهای منطقه تبدیل شد. همپیمانان سوریه نیز نمادی از وفاداری و ثبات مواضع شدند و همه به این دو نکته اذعان کردند و در برابر این واقعیت که سوریه سقوط نخواهد کرد، تسلیم شدند. به همین علت تصمیم گرفتند عنوان جنگ را تغییر دهند. در عراق و لبنان دستور کاری غرب درباره مبارزه با تروریسم بود. محور مقاومت نرمش خوبی در این میدانها در زمینه تشریک مساعی و عدم ورود به فتنه و تقسیم سهمیههای دولتی از خود نشان داد. البته این محور درباره موضع خود نسبت به جنگ در سوریه سازش نکرد و به همان اندازه اجازه تغییر موازنههای حاکم بر منطقه را نداد. دولتهای تمام سلام و حیدر العبادی با تاکید بر این هوشمندی راهبردی مقاومت تشکیل شدند، بدون اینکه مواضع محور مقاومت تغییر پیدا کند. حزبالله از سوریه عقبنشینی نکرد و کسانی هم که برای رفتن نوری مالکی خوشحالی میکردند، دیدند العبادی چطور مشاورههای خارجی خود را با دیدار با بشار اسد، رئیسجمهور سوریه آغاز کرد. آنها از این موضوع شگفتزده و متوجه شدند تغییری که در فکر ایجاد آن در عراق بودند، یک توهم بوده است. معادله خلیجفارس به این صورت بود، تحرک آرامی در شرق عربستانسعودی در جریان است، فعالیتهای سیاسی برای حمایت از دستاوردهای بحرین ادامه دارد و جریان مقاومت خود را برای تغییر موازنههای قدرت آماده میکند تا آینده خلیجفارس را تعیین کند. در یمن جریان الحوثی به عنوان یک حزب تاریخی و پخته سیاسی و جنبشی اصلاحطلب و ملی دستاوردهایی را داشت که شبیه انتفاضه ششم فوریه بیروت در 30 سال قبل بود. این انقلاب چهره یمن را تغییر میدهد و ارزشها را بر آن حاکم میکند و پایان سازشهای منطقهای و سعودی در این کشور را اعلام میکند. سازش در یمن به این معناست که این کشور به لبنانی دیگر تبدیل میشود. عدالت اجتماعی و استقلال ملی در این کشور تامین میشود و یمنیها گرد این گروه جمع میشوند. عربستانسعودی، یمن را از دست داد و این آغازی بر آن چیزی است که در تمام منطقه خلیجفارس از آن میترسد، از دست دادن یمن به معنای خلیجفارس بدون نفت است. ملت یمن و جغرافیای یمن، استراتژی، تاریخ، تجارت، زراعت و صنعت در یمن تغییر میکند و دست عربستان از آنها کوتاه میشود و در مرحله بعد نوبت به بحرین میرسد. به این ترتیب میتوان گفت محور مقاومت در این معرکه پیروز شده است، این پیروزی جوانان است، چرا که در حالی که در طرف مقابل حوثیها، پیرمردها دارند توافق سازش را امضا میکنند، نماینده حوثیها جوانانی در دهه سوم زندگی خود هستند که این توافق را امضا میکنند. یک مسؤول سابق آمریکایی با اشاره به اتفاقات یمن به شبکه سیانان گفت: بابالمندب و دریای سرخ و امنیت خلیج فارس و اقیانوسها و تبدیل شدن ایران به کشوری بزرگ در منطقه و تبدیل شدن حوثیها به قدرتی منطقهای همه و همه متغیرات ناشی از انقلاب یمن است.
*کارشناس لبنانی مسائل راهبردی