رضا طریقت: خبر بسیار شگفتانگیز بود و مایه تعجب و تنفر. عباس کیارستمی در جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه سیراکیوز آمریکا با توهین به ابراهیم حاتمیکیا، 8 سال دفاع مقدس رزمندگان را بیمفهوم خواند و گفت: یک هفته قبل از اینکه اینجا بیایم، یکی از فیلمسازانی که سالها فیلم جنگی ساخته، فیلمهای پرهزینه جنگی و البته با مخاطب کمتر- برای اینکه مخاطب ایرانی دیگر حوصله جنگ نداشت بنابراین- ایشان- بودجههای خیلی سنگین میگیرد و فیلمهای جنگی میسازد- گوش مرا پیچانده بود که زمانی که ما داشتیم میجنگیدیم کیارستمی داشت دنبال دفترچه دوستش میگشت. وی در ادامه اشاره میکند: «خانه دوست» یکی از پربینندهترین فیلمهایی بود که من ساختم، در واقع همه جای دنیا آن را میشناسند. «خانه دوست» ماندگار شد چون راجع به یک ارزش انسانی صحبت میکرد. اما فیلمهای تو نماند چون تو راجع به یک دورهای از تاریخ ایران حرف زدی که تازه آن دوره هم به هیجان آورد بچهها را. احمدپور [شخصیت محوری فیلم «خانه دوست کجاست؟»] رفت پس داد دفترچه را، اما تو به هیجان آوردی و احمدپورهای دیگر رفتند در جنگ و کشته شدند. حالا پس از سالها میشود راجع به آنها فکر کرد که آنها چطوری از بین رفتند. در یک جنگی که هیچ مفهومی نداشت.
با کمی تامل در سخنان منتشر شده اخیر عباس کیارستمی میتوان دریافت که گفتههای وی یک مجادله هنری با همتای فیلمسازش ابراهیم حاتمیکیا نیست بلکه هدفش اهانت به نسلی است که در میدانهای نبرد عریض 12000 کیلومتری (مرزهای مشترک با عراق) پای نهاد و از جان مایه گذاشت تا با دشمن نبرد و از صیانت ملی- میهنی خویش دفاع کند. پاسداران این مرز و بوم، جان بر کف گرفتند تا ملیت و شرف ایران زمین خدشهدار نشود، تا باشد ایران و ایرانی. هویت سرزمینی با خون رزمندگان ماندگار شد تا بدان نازیم و در عالم فریاد زدیم ذرهای از این خاک حرام باد بر حرامیان. در هیاهوی جنگ امثال کیارستمی سوار بر پول نفتی (از طریق مجاریای چون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و تلویزیون ملی ایران) توانستند در سینما سیاهمشقی کنند و در جشنوارههای خارجی ژست، عکس و خوشرقصی. واقعا اگر سایهبان پاسدارانه جوانان این مرز و بوم نبود، پیامبر دروغین جشنوارههای سینمایی میتوانست فیلم بسازد و امروز پز روشنفکری در کند؟ بیتردید امروز کیارستمی را با عنوان هویت ملی- میهنی ایرانی میشناسند (هرچند او لیاقت چنین عنوانی را ندارد). خب، نکته این است اگر از خون جوانان وطن لاله نمیدمید هماکنون کیارستمی با هویت مجعول ایرانی- عراقی در محافل جهانی حضور مییافت. اگر آن جوانان نبودند و به همان جنگی که بهزعم خودش مفهومی نداشت نمیرفتند، کیارستمی امروز باید جوایزش را به موزه عدی و قصی (فرزندان صدام) تقدیم میکرد و لب کلام همان است که بارها گفته شده، صدام امروز آقدایی کیارستمیها بود. آری! برای لحظاتی چشم بگشاییم و حقیقت روشنفکران را نظاره کنیم که وطن را ناموس نمیپندارند. چشم بر واقعیت فروبستهاند، از صم و بکم خارج شدهاند، عقدهگشایی میکنند، چون مردم آثارشان را ندیدهاند و در سرزمین خود غریبهاند. در محافل عمومی عباسآقا سوپرگوشت را نمیشناسند. آری! کیارستمی چونان عباسآقا سوپرگوشت فیلم اجارهنشینهاست. اینان چون سوپرگوشتها پشت پرده در پس این جوایز فرنگی داشتههای ملی- میهنی خود را سر سفرههای دیگری با چشمآبیهای فرنگی معامله کردهاند. رفتن در یک دانشگاه آمریکایی آنقدر ذوقزدهشان میکند که برای خوشرقصی حاضر به هر معاملهای هستند. اینان نمیفهمند که عشق به میهن از عشق ورزیدن به مادر اولیتر است. هر دو ناموس هستند، گاهی میهن از مادر اولیتر. ولی مگر میفهمند میهن و پاسداری از آن یعنی چه؟ چقدر هوای آمریکایی پس از یک دوره کافهنشینی پاریسی موجب غلیان طبع روشنفکرمابانهشان شده و چونان عباسآقا سوپرگوشت چون تازی میتازند بر کسانی که امروز زیر خروارها خاکند تا ما آسوده بخوابیم. کسی نیست به آنان بگوید شرف داشته باشید به اندازه مهرداد آسمانی، خواننده لسآنجلسنشین که حین جنگ سرباز بود، حالا که در هوای آنگلوساکسونی نفس میکشد اما از رزمندگان جنگ به عنوان ستارههای این سرزمین نام میبرد. عباسآقا سوپرگوشت به اندازه یک خواننده لسآنجلسی شرف در وجودش جاری نیست که جنگ را بیمفهوم میانگارد. شرف دفاع و آنان که 8 سال دل از عشق و فرزند بریدهاند را به هیچ میانگارد. مگر در یک جنگ 8 ساله چقدر میتوان مردم را با فیلمهای حاتمیکیا تهییج کرد؟ میدانی آقای سوپرگوشت! مشکل از تو نیست، مشکل از آن مدیر جهنمی است که به غلط بهشتی میخواندند. او که قبل از اینکه تراوشهای ضدمردمی تو در قالب فیلم ساخته شود برایت پوستر میساخت و روانه کن میکرد. لوس و ننر اسیدپاش شدی که در فهم ظاهرا روشنفکرمابانهات نمیگنجد که ما حمله نکردیم. فخر این سرزمین این است که 300 سال است به هیچ سرزمینی حمله نکرده. نمیایستادیم، آنوقت آقداییات میشد صدام و برایش باید فیلم تبلیغاتی میساختی. اگر ذرهای شعور و فهم در وجودت جاری است بفهم دفاع کردیم. دفاع کردیم تا تو در آرامش فیلم خنثای زیستمحیطی بسازی در شمال. آنوقت در جنوب پارههای تن این سرزمین گلولهباران میشدند. والله اگر تو آمریکایی بودی و چنین عبارتی را درباره کشتهشدگان جنگ دوم جهانی به کار میبردی، امثال مککارتیها و جی ادگار هوورها که هنوز هم هستند محاکمه را جایز نمیدیدند، سریع تو را به اتاق گاز میفرستادند. تو جنگ را عبث خواندی و حالا یک ملت را خشمگین کردی. اما جای محاکمه کردن تو باید آن مدیر دهه 60 جهنمی را محاکمه کنند که فیلم را نساخته بودی پوسترش را روانه کن میکرد و خرج سفرت را از پول نفت این سرزمین تامین. تا خرخره از خون جوان وطن مکیدی و فیلم ساختی، حالا جنگ را پوچ میانگاری. مرگ بر شرف مدیرانی که تو را فربه کردند. اگر آن جوانان جلوی تیغ و گلوله نبودند که از سربالایی سولقان بالاتر نمیتوانستی بروی، چه رسد به کورهدهات جشنواره کن. آیا واقعا یک مسؤول فرهنگی باغیرت در این سرزمین پیدا نمیشود ترمز افسارگسیختگانی چون تو را بکشد. آنان که تو را ناز و نوازش کردند در دهه شصت، حاتمیکیا را به سازمان سینمایی جهنمی و انوار و شرکا راه نمیدادند. طفلک حاتمیکیا اگر حوزه هنری آن زمانشان انقلابی نداشت (چون هماکنون ندارد) فیلمی نمیتوانست بسازد. شما بودی گل سرسبد مدیر جهنمی سینما در دهه 60. من نمیدانم مسؤولان سینمایی تا کی در مقابل یاوههای دشمنمابانه شما سکوت میکنند و میخواهند عباسآقا سوپرگوشت را به عنوان سفیر فرهنگی این سرزمین معرفی کنند. سالها در مقابل دیدگانمان فیلم ضد مردم ساختی و سکوت کردیم و حرمتت را پاس داشتیم. آن زمان گذشته و سکوت جایز نیست. عباسآقا سوپرگوشت بهتر است راجع به پتیارههای ژاپنی فیلم بسازد. اصلا بهتر است راجع به پتیارههای آنگلوساکسونی فیلم بسازد و رقص را در مجال بیشرفی ادامه بدهد. واقعا کسی که راجع به پتیارههای ژاپنی فیلم میسازد نباید درباره دلاوران این سرزمین اظهارنظر کند، شأن شما به اندازه همان پتیارههای ژاپنی است. خلاص!