حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی: قرآن در آیه دوم سوره مبارکه انفال مومنان حقیقی را حصر میکند در کسانی که قلبی بیمناک دارند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» آیه ادامه دارد و ما فقط محل شاهد بحث را ذکر کردیم. «مومنان تنها کسانی هستند که هرگاه یاد خدا میکنند، قلبشان بیمناک میشود.» آیه شریفه مومن حقیقی را از روی قلبش معرفی میفرماید. ما که قلبی ترسان در برابر خدا نداریم، مومن مجازی هستیم و چون گرفتار نفاق عملی هم هستیم، به زبان میگوییم که از خدا میترسیم اما قلبمان به دنیا توجه دارد و از آن اعراض نکرده تا یاد خدا کند. این قلب در تصرف نفس و شیطان است. در مقابل قرآن کریم درباره کسانی که به آخرت ایمان ندارند یعنی از حقیقت ایمان خارج هستند، در آیه 45 سوره مبارکه زمر میفرماید: «وَ إِذَا ذُکِرَ الله وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه وَ إِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ»، «و چون خدا به تنهایى یاد شود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند، از آن بشدت ناراحت و بیزار مىشود، و چون کسانى غیر از او یاد شوند، بناگاه آنان شادمانى مىکنند». این آیه درباره کفار نازل شده است اما به منافقان و در بحث ما به کسانی که گرفتار نفاق عملی یا شرک پنهان هستند هم قابل تطبیق است. با خود خلوت کنیم، قلبمان را مطالعه کنیم، وقتی یاد خدا میکنیم، دلمان باز میشود، یا دلتنگ میشویم؟ در مقابل وقتی یاد امور دنیوی چون ثروت و قدرت میکنیم، شادمان میشویم یا ترسان؟ مومن اینگونه است که دل تنها با خدا شاد است، خدا سرور و شادمانی قلب مومن است. اما منافق را با خدا چکار؟ چرا ما از دعا فراری هستیم؟ چرا نماز شب بر ما خوشایند نیست؟ چرا نماز به قلب ما نمیچسبد؟ جز اینکه قلب ما وقتی یاد خدا میکند، ناراحت و فراری میشویم و اگر منزجر نشویم، حداقل دلتنگ و خسته میشویم. قرآن و دعا و روضه دلمان را تنگ میکند، اما لودگی و مسخرگی شادمانمان میکند! توجه داشته باشید که بنده با طنز و خنده مخالف نیستم، پیامبر ما همواره لبانی خندان داشتند و مزاح هم میفرمودند اما حرف چیز دیگری است که خواننده محترم به آن توجه دارد. در هر صورت مطالعه قلب به ما نشان میدهد که کجا قرار داریم، در دایره ایمانیم یا از آن خارج هستیم؟ آن وقت فرصت معالجه داریم تا عیوب خود را برطرف کنیم تا قلبمان با خدا باز شود. اشتباه نکنید، بیمناک بودن قلب از خدا به معنای ناراحتی و سختی نیست بلکه قلب را باز میکند و درون دارای بهجت معنوی میشود. برخلاف دنیازدگی است که قلب را از توجه به خدا منجز میکند و همه شادمانی را در امور دنیایی میجوید و اگر از آن جدا شود، بیمناک میشود. پس ملاک روشن است، قلب مومن هنگام یاد خدا بیمناک است زیرا از خدا دور افتاده است، و هرچه نزدیکتر شود، بر سرور آن افزوده میشود تا لقاءالله حاصل شود که سرور بیمنتهایی برای او است که قابل وصف و بیان نیست. اما اگر قلب از یاد خدا بیمناک نباشد، در قیامت سخت هراسناک خواهد بود: «قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ» [نازعات: 8] «قلوبی در آن روز سخت هراسناک و مضطرب است.» این قلبها در دنیا به غیرخدا خوش بوده و در قیامت مضطربند. زیرا قیامت روزی است که در آن قلبها و چشمها منقلب میشود: «یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» [نور: 37] معلوم است که این روز ترس دارد زیرا همه اعتبارات دنیوی از بین رفته و حقیقت ظهور مییابد و پردهها از جلوی دیدگان آدمی کنار زده میشود. در این هنگام انسانها از حقیقت امر آگاه میشوند که چگونه مشاغل دنیوی آنان را از خدا باز داشته است، و چهبسا از سعادت ابدی محروم و گرفتار عذاب جهنم شدهاند. [المیزان: 15/128 ـ 129] آیا چنین روزی ترس ندارد و قلوب و چشمها منقلب نمیشود؟ چنین روزی فقط قلب سالم که قلب منیب است، بهکار میآید. خلاصه ما در صحنه قیامت، قلبمان را به میدان میآوریم، بنابراین لازم است پیرامون قلب خود مطالعه کنیم، خودمان را میشناسیم، آنگاه میتوانیم آن را معالجه کنیم. پس مطالعه و معالجه قلب شرط مهمی در انسانشدن ما و جلوگیری از نفوذ شیطان در قلب ما و جلوهگریهای نفس است.
پایان کلام اینکه قلب حقیقت وجودی ماست، هرچه زبان ما به کار باشد و ظاهر وجودی ما نشان از ایمان داشته باشد، ایمان به قلب وارد نشود، فایدهای ندارد. بلکه خطرش بیشتر است: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» [حجرات: 14] «بادیهنشینان میگویند: ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردهایم، بلکه بگوییم اسلام آوردیم. و هنوز ایمان در قلبهای شما وارد نشده است.» باید ایمان در قلب وارد شود. اگر وارد قلب شد، کارهای ما هم عمل صالح میشود، زیرا فقط برای خداست. پس اگر بخواهیم از نفاق رهایی یابیم، اول باید مطالعه جدی و گستردهای پیرامون قلب خود داشته باشیم، جداً تفکر کنیم. دوم تلاش کنیم قلب خود را معالجه کنیم، ایمان را در آن بنشانیم و شیطان و نفس را از آن بیرون کنیم. آنگاه به اذنالله نفاق از قلب ما بیرون میرود و قلب راه بندگی و ایمان را طی میکند و قلب، سلیم و منیب میشود.