printlogo


کد خبر: 127120تاریخ: 1393/7/28 00:00
حضور تا کرانه‌های مدیترانه
بررسی بازیابی قدرت منطقه‌ای ایران بعد از یک قرن

رضا حیدری:‌تحلیل و مطالعه تاریخ ایران بسیار جالب توجه بوده و هست؛ ایران با بیش از 7 هزار سال تمدن و به دلیل شرایط خاص محیطی خود کانون بسیاری از تحولات بزرگ تاریخی و سیاسی بوده است. با هخامنشیان، اولین امپراتوری تاریخ در این منطقه به‌وجود آمد که به نوبه خود سبک جدیدی از حکومتداری در تاریخ محسوب می‌شود تا دستاوردهای تمدنی مختلفی که در جغرافیای امروز منطقه شکل گرفته و مردم ایران نقش شگرفی در آن ایفا کرده‌اند.
به دلیل شرایط نامتعادل محیطی، بالطبع تاریخ ایران هم دارای فراز و فرودهای بسیار بوده است. گاه زمامداران ایران بر نیمی از جهان متمدن زمان حکومت کرده‌اند و گاه شاهان و سلاطین، کشور پهناور ایران را به مرز فروپاشی و اضمحلال نزدیک کرده‌اند اما زمانی که نبض تاریخ را می‌گیریم و به تاریخ تمدن ایران چه قبل و چه بعد از اسلام نگاهی می‌اندازیم آنچه استنباط می‌شود «ثقل» بودن ایران در تحول معادلات منطقه است. تاثیر‌گذاری، چانه‌زنی و حکمرانی بر سرزمین‌های دور و نزدیک از دیرباز ویژگی تمام زمامداران و حکومت‌های ایران بوده است. از این رو هیچ‌گاه ایران به صورت مطلق از معادلات منطقه قابل حذف نبوده است؛ حتی در بدترین روزگار قاجاریان! اما چه شد که در یکصد سال پیش به آرامی ایران به انزوا کشیده شد؟ چرا دیگر نتوانست نقش تاریخی خود را ایفا کند؟ چه عوامل داخلی و خارجی در این ضعف تاثیر داشته‌اند؟ اینها سوالات کلی اما کلیدی هستند که می‌تواند جواب‌های گوناگونی داشته باشد اما سوال اصلی اینجاست که آیا ایران در معادلات منطقه‌ای جای ندارد؟ اگر تاثیر‌گذار است مزیت نسبی آن چه بوده و هست؟
برای فهم و پاسخ به پرسش‌ها نگاهی اجمالی به تاریخ می‌تواند بسیار ما را یاری کند. در واقع می‌توان برای تاریخ ایران در دوره معاصر و به صورت کلی 2 برش دوگانه قائل شد:
1-دوره صفویه تا پایان آن
2-پس از صفویه تا پایان پهلوی دوم
1- در دوره اول ایران به همراه عثمانی بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین کشورهای غرب آسیا را تشکیل می‌دادند و زیست سیاسی را نمی‌توان بدون این دو برای دیگران متصور بود. هر یک از این دو به هر نحوی دنبال گسترش فضای حیاتی و تحمیل ایدئولوژی حکومتداری خود (سنی‌گری‌ـ‌شیعه‌گری) بر دیگری بودند. هر چند آتش‌افروزی آن توسط ترک‌های عثمانی صورت گرفت اما پس از چند بار پیروزی و شکست، نوع تعامل این 2 کشور به ثبات نسبی ‌رسید و به جای تقابل مستقیم با یکدیگر به صورت نیابتی به گسترش اندیشه‌های رسمی خود در سایر بلاد ‌پرداختند.
2- در دوره دوم و پس از فروپاشی صفویه تا استقرار قاجار، ایران محل درگیری و نزاع اقوام و گروه‌های متفاوت شد. در این دوره هرچند ایران هنوز نقش قدرتمند خود را ایفا می‌کند و آغامحمدخان قاجار (موسس سلسله قاجاریان) لشکرکشی بزرگی را علیه حاکم گرجستان که تحت حمایت روس‌ها بود انجام می‌دهد و او را مجدد به فرمانبری از ایران وادار می‌کند اما بعد از این تاریخ است که سیر افول حکومت در ایران شروع می‌شود و بعد از شکست‌های ایران از روس این روند تسریع می‌شود تا جایی که ایران نه‌تنها به عنوان بازیگر منطقه مطرح نیست بلکه خود به ابزار قدرت‌های تازه‌ظهور یافته غربی بدل می‌شود و این افول تا نزدیکی زوال ایران در جنگ‌های بین‌الملل اول و دوم کشیده می‌شود. هرچند بعدها ساختارهای کشور مستحکم و ایران تا حدودی منسجم می‌شود اما به دلیل اینکه این استحکام ساختاری خودبنیاد و بر پایه نهادهای بومی و مردمی صورت نگرفته بود بلکه به دلیل وابستگی به چند قدرت خارجی بویژه آمریکا صورت پذیرفته بود از درون مورد خدشه و تزلزل قرار گرفت و ایران این بار و به خواست ملت دچار تغییر و تحول اساسی از درون شد که جمهوری اسلامی ایران همان مولود مبارک اراده مردم ایران برای ایفای نقش قدیم خود در معادلات جدید نظام جهانی بود.
3- جمهوری اسلامی به دلیل اینکه با تاکید بر ارزش‌های اسلامی، نهضت خود را آغاز کرده بود دارای پشتوانه‌های علمی و فلسفی لازم برای شکل‌دهی به یک نظم جدید حکومتداری بود. تئوری ولایت فقیه حضرت امام(ره) که از بطن اندیشه سیاسی اسلام استخراج شده بود و قیام‌های مردم در دوره‌های قبل مانند مشروطه، توتون و تنباکو و... همه نیروهای متراکم‌شده‌ای را تشکیل داده بود که موجب شد نهضت مردمی ایران در حین حرکت، پایه‌های حکومتداری خود را ایجاد، اثبات و در نهایت استوار سازد. در واقع یک وجه تفاوت انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلاب‌ها همراه داشتن و به اجرا گذاشتن سیستم حکومتداری مختص خود بود که موجب شد این انقلاب به سرعت مستحکم و مستقر شود. انقلاب ایران به دلیل اینکه با تاکید بر ارزش‌های اسلامی به وقوع پیوسته بود مورد تایید مردم و نیروهای فکری کشورهای منطقه بود، چرا‌که اسلام، وجه اشتراک بسیار بزرگی برای تمام مردم منطقه محسوب می‌شد. همین عامل هم منجر شد صدور خواسته و ناخواسته انقلاب تسریع شود. پسوند اسلامی انقلاب ایران موجب می‌شد حالت قابل انعطاف خود را حفظ کند و سایر کشورهای منطقه بتوانند برداشت‌های مثبت از آن داشته باشند و به راحتی از آن الگوبرداری کنند؛ امری که در بیداری اسلامی نمود عینی پیدا کرد.
4- ذات انقلاب اسلامی ایران از یک سو و از سوی دیگر اشتباهات کشورهای استعماری در منطقه موجب شد همگرایی آنها با انقلاب اسلامی بیشتر شود. در این کشاکش جنگ 8 ساله مزید بر علت شد که هرچه سریع‌تر پیام انقلاب اسلامی صادر شود. در واقع جنگ 8 ساله به سرعت موجب شد ظرفیت‌های انقلاب اسلامی به منصه ظهور برسد. ارتباط‌گیری و شکل‌دهی به نیروهای مقاومت در منطقه و حمایت از گروه‌های جهادی همگی در بازه 8 سال جنگ صورت گرفت. سپاه بدر و مکاتب حزب‌الله عراق که امروز به عنوان یکی از بازوهای اجرایی انقلاب اسلامی در عراق مطرح و به یکی از نیروهای اصلی محور مقاومت تبدیل شده مولود جنگ 8 ساله است. سپاه بدری که از نیروهای عراقی تاسیس شد و علیه صدام در جنگ حضور داشت. این تاثیر‌گذاری در جنگ کاملا روی مجاهدان افغانستان، حزب‌الله لبنان و حماس مشهود بود. در واقع جنگ موجب نزدیک شدن نیروهای محور مقاومت به صورت منسجم‌تر شد، چرا که اگر تا دیروز انقلاب اسلامی توانسته بود به صورت ذهنی نیروها را گرد عالم سیاست جمع کند در زمان جنگ این تجمیع نیروها به صورت عینی‌تر صورت پذیرفت. این نیروها پس از جنگ 8 ساله مورد حمایت مادی و معنوی انقلاب اسلامی ایران قرار گرفتند و به یکی از ابزارهای غیررسمی اما توانمند ایران در کشورهای منطقه بدل شدند که می‌توان در صورت لزوم و در زمان مقتضی از توان آنان استفاده بهینه کرد. این استفاده درست و بجا را می‌توان در برخورد نیروهای محور مقاومت در تثبیت قدرت قانونی بشار اسد و عدم سقوط دمشق و بغداد دید. نکته‌ای که حائز اهمیت است و باید به آن دقت کرد این است که نیروهای جهادی مقاومت در منطقه وصله‌های نچسب به حکومت‌ها و مردم منطقه نبودند. به بیان دیگر نیروهای مقاومت مانند حزب‌الله لبنان، مکاتب حزب‌الله عراق، مجاهدان افغان و به تازگی بسیج مردمی سوریه همگی در مقابل تجاوز به کشور خود و در یک پاسخ ذاتی به آن به‌وجود آمده و از طرفی از بطن مردم کشورهای خود برخاسته‌اند، از این رو است که از پشتوانه مردمی خوبی برخوردارند و حمایت می‌شوند. این 2 تفاوت عمده نیروهای مقاومت منطقه با گروهک‌های به اصطلاح اسلامگرا مانند داعش و القاعده و طالبان است، چراکه در تاسیس گروهک‌های تروریستی دست کشورهای فرامنطقه‌ای مشهود است و در این بین داعش نمونه عینی این دخالت‌هاست، چرا که نه‌تنها در پاسخ به یک دلیل ذاتی و حیاتی به وجود نیامده است بلکه حتی جنگجویان آن نیز از کشورهای دیگر آمده‌اند و نیازی به توضیح هم نیست که تمام اقدامات آنها علیه مردم منطقه بوده است.
5- اما کوتاه سخن اینکه، حذف صدام و حضور نظامی آمریکایی‌ها در منطقه، منجر به این شد که انسجام نیروهای مقاومت بیشتر، هماهنگی آنها بالاتر و ارتباط‌گیری آنها سریع‌تر شود. از این زمان به بعد است که جمهوری اسلامی ایران به صورت رسمی از نیروهای مقاومت در منطقه به عنوان ابزار فشار در چانه‌زنی سیاسی استفاده می‌کند. در واقع پس از این زمان نیروهای مقاومت که دارای پشتوانه مردمی کافی هستند و از سوی دیگر توانمندی لازم را در حفظ کیان کشور خود هم نشان داده‌اند نقش خود را به عنوان نیروهای فشار از دست داده و به سوی ایفای نقش بازیگری سیاسی در سرنوشت کشورهای خود رفته‌اند. این را می‌توان در قدرت یافتن نوری مالکی در عراق، حضور عبدالله عبدالله در انتخابات سیاسی افغانستان و حزب‌الله لبنان در پارلمان آن کشور مشاهده کرد که باید مهندسی آن را در اتاق‌های تهران دانست.
6- از این رو باید گفت ایران به دنبال تجمیع و کانالیزه کردن قدرت‌های پخش شده خود به سوی نهادهای قدرت است. در واقع سرمایه‌گذاری 30ساله جمهوری اسلامی ایران در منطقه به صورت دیپلماسی عمومی و حمایت از نیروهای مقاومت صورت گرفت اما در حال حاضراقدامات جمهوری اسلامی ایران به‌صورت آشکار، نشان از تغییر استراتژی خود در قبال نیروهای مقاومت و حمایت و کانالیزه کردن پتانسیل‌های آنها به‌صورت دیپلماسی کلاسیک و دیپلماسی قدرت است. این امر را می‌توان در بازی سیاسی نیروهای محور مقاومت در کشورهای عراق، افغانستان، لبنان و حتی با کمی تسامح در سوریه دید که چطور گروه‌های جهادی محور مقاومت از حالت گروه فشار خارج و به سوی به دست‌گیری نهاد‌های قدرت در کشورهای خود حرکت کرده‌اند. از این رو باید گفت اگر تا دیروز تمام قدرت و ابزار چانه‌زنی جمهوری اسلامی ایران نیروهای جهادی در منطقه بود، امروز با تجمیع توان آنها و حمایت‌های صورت گرفته این دولت‌های مقاومت هستند که در منطقه شکل گرفته‌اند و زین‌پس تمام ابزارهای رسمی و غیررسمی دولت‌های منطقه قابل استفاده برای جمهوری اسلامی ایران است. شاید در این بین سوریه کمی از استراتژی جدید ایران عقب مانده بود که آن‌هم به دلیل حضور عناصر داعش تسریع شد و دیگر باید سوریه را هم به مجموع برگ‌های ایران در معادلات بسیار پیچیده منطقه اضافه کرد.
از این رو باید گفت ایران به کالبد خود بازگشته است اما به روشی متفاوت. امری که بیش از صد سال از آن خبری نبود. شاید این جمله حسنین هیکل، روزنامه‌نگار شهیر مصری تاییدی بر همین امر باشد: «ایرانی‌ها 2 بار به مدیترانه آمدند؛ بار اول در دوره هخامنشیان و با زور اسلحه و قوای نظامی. آن بار دوام زیادی نیاوردند، چرا که فقط سرزمین‌ها را تسخیر کرده بودند و بار دوم در دوران انقلاب اسلامی، این دفعه اما ماندگارند، زیرا بر دل‌ها حکومت می‌کنند».


Page Generated in 0/0086 sec