سلسله نشستهای ادبیات داستانی گروه داستان شهرستان ادب در موسسه فرهنگی- هنری شهرستان ادب با عنوان «جوهر رمان در نسبت با جامعه و انسان ایرانی» با حضور شهریار زرشناس، روزنامهنگار و فعال فرهنگی برگزار شد. در ابتدای این نشست شهریار زرشناس، پژوهشگر در مسائل دینی و فلسفه غرب درباره محورهای اصلی ادبیات مدرن گفت: در درجه اول باید نسبت رمان با اجتماعیات را در غرب مدرن بررسی و تحلیل کنیم، زیرا این مساله به ما کمک میکند که بدانیم رمان در عهد خودش چه نسبتی با اجتماع و اجتماعیات خود داشته است. به گزارش تسنیم، این استاد دانشگاه با اشاره به این مساله که همیشه نسبت رمان با اجتماع محل مناقشه بوده است، اظهار داشت: رمان ساختار نیست بلکه سیستم و ماهیتی است که اومانیسم در آن ریشه دارد که همگان اعتقاد دارند رمان با سروانتس آغاز میشود اما به عقیده من رمان با او آغاز نمیشود بلکه سروانتس تنها نقطه عطف در شروع رمان به حساب میآید. زرشناس در ادامه تصریح کرد: ظهور بشر مدرن بیشتر فردی است تا جمعی و این اتفاق در فضاهای لیبرالی رشد میکند، از همین رو رمان صورت ادبی مدرنیته است. وی با اشاره به این موضوع که تعهد در ادبیات مدرن همیشه وجود داشته است و ادبیات غیرمتعهدانه دروغ لیبرالهاست، گفت: بدون شک تعهد در شاکله ادبیات مدرن وجود دارد و به گمان من تعهد اقتضای هر آدمی است. اگر بخواهم درباره ظهور ادبیات غیرمتعهد در اندیشه غربی بگویم این ادبیات در اواخر قرن نوزدهم در دوران اوج رئالیستها و ناتورالیستها و حتی قبل از آن در ادبیاتی که نئوکلاسیکها در قرن هفدهم نماینده آن بودند ظاهر گشته است اما باز همواره عناصری از تعهد در داستان نویسندگان وجود داشته است. زرشناس در ادامه گفت: همیشه تعهد را در نویسندگان میبینیم. حتی اگر خودشان تمایل به این تعهد هم نداشتند باز تعهد در آثار آنان ظاهر میشد، همانند آثار نویسندگانی چون چارلز دیکنز در کتاب اولیور توئیست یا تولستوی که همیشه تفکر و اندیشهای از اجتماع در آثار او موج میزند و داستایوفسکی که دغدغههای اندیشمندانه و متفکرانه داشته است و به همین علت درک و فهم آثار او سخت است. به گفته زرشناس، ادبیات مدرن آینه تمام نمای اجتماع مدرن است که نمیتواند نسبت به اجتماع بیتفاوت باشد و این ادبیات همیشه متعهد است زیرا تعهد درونمایه جدی زندگی محسوب میشود اما در اوایل قرن بیستم جریانی ظهور میکند که مساله تعهد را به چالش میکشد. این روزنامهنگار و فعال فرهنگی افزود: در قرن بیستم ادبیات جنگنده و به نوعی رزمنده وارد شد که با نظام سرمایهداری لیبرالی غرب ظاهر گشت و آنان اعتقاد داشتند باید آرمانگرایی را نابود کرد. این جریان ادبیات آرمانگریز از سال 1950 به بعد با جورج اورول ظهور پیدا میکند و عدهای بر این باور هستند که این نویسنده قلعه حیوانات را سفارشی نوشته است تا انقلاب روسیه را به زیر بکشاند. زرشناس با اشاره به اینکه ادبیات باید آرمانگرا باشد، ادامه داد: اگر بخواهیم در این رابطه به پیشینه ادبیات ایران بنگریم، وجود سعدی در ادبیات ما فوقالعاده ارزشمند تلقی میشود زیرا سعدی ارزش تام و تمام استانداردهای ادبی ما است. وی تصریح کرد: اما زمانی که استعمار غرب مدرن سراغ ما میآید سیطره فراماسیون غربزدگی شبهمدرن بر ما سایه میافکند که کاملا پیشینه تاریخی ادبیات ما را منقطع میکند. فراماسیون غربزدگی شبهمدرن ایران ماهیتی مرکب دارد. حضور و سیطره استعمار غرب مدرن بر ایران در دوران قاجار سبب شد که سطح و شؤون ناقص از مدرنیته در مقام صورت عالم تاریخی ایران پس از اسلام در قرن سیزدهم هجری قمری را ماده خود قرار دهد که حاصل آن هم غربزدگی شبه مدرن ایران بود.
غربزدگی شبهمدرن در ایران تقلید سطحی است
زرشناس افزود: غربزدگی شبهمدرن در ایران نوعی تقلید سطحی و ظهور ناقص مدرنیته محسوب میشد. فراماسیون غربزدگی شبهمدرن ایران از لحظه تولد بحرانزده و تقلیدی بیمایه از مدرنیته و عالم غرب مدرن بود. وی ادامه داد: مدرنیته یک امر جهانی است که ابزار آن تکنولوژی محسوب میشود که سهم ایران از آن غربزدگی شبهمدرن است. این ادبیات شبهمدرن در ذیل فراماسیون ایرانی شکل پیدا میکند که البته این موضوع در ادبیات چندین گرایش دارد که گرایش رئالیسم معطوف به ادبیات کارگری در آثار احمد محمود دیده میشود، ادبیات رئالیستی روستایی در آثار محمود دولتآبادی، گرایشات رئالیستی– سیاسی در آثار بزرگ علوی، هوشنگ گلشیری و ادبیات سانتیمانتال (عامهپسند) در آثار علی دشتی و... دیده میشود.
ادبیات غربزده شبهمدرن سکولاریسم بود
به گفته وی، ادبیات غربزده شبهمدرن سکولاریسم و اومانیسم بود، وقتی سکولاریستی باشد یعنی ضددین، ادبیاتی است که ماهیتش بهسخره گرفتن روحانیت و ضد شعائر دینی است. ادبیاتی که اصلا پایبند اخلاق نیست و سیاهانگاری و مایوس بودن را در جامعه ترویج میکند. ادبیات غربزدگی شبهمدرن هیچ چشماندازی ندارد. زرشناس گفت: وقتی به آثار هدایت نگاهی بیندازیم، میبینیم داستانهایش تماماً ناامیدی و مایوس بودن از زندگی است، در داستان او راهگشایی وجود ندارد زیرا این ادبیات در بنبست است، این ادبیات افراد را دعوت به آرمانگرایی نمیکند، در این ادبیات قهرمان پیدا نمیکنیم، هیچگونه تغییر وضع موجود نیست و زبان رکیک و صریح دارد. آنها این رکیک بودن را عین واقعیت میدانند در حالی که این واقعگرایی نیست.