حسین جوادی: فوتبال پدیده عجیبی است، وقتی سرنخ یک پیروزی را مثلا در داربی پایتخت دنبال میکنید فارق از تمام حرفهای فنی به نکتهای دست پیدا میکنید که پیشتر از چشم خیلیها دور بوده و آن چیزی نیست جز غلبه بر جاذبه. کنشی که در فوتبال هواداران را چنان به وجد آورده چسبیدن توپ به تور است ولی باید کمی به عقبتر بازگردیم و در صحنههای هیجانانگیز آنجایی که آدرنالین خون بالا میرود به جستوجوی یک سلحشوری بینقص برسیم... درست مثل دو ضربه سری که تکلیف داربی تهران را مشخص کرد، تکلیف امیر قلعهنویی و رکورد «داربیباز» بودنش را. چیزی که امیر را «نباز داربی» کرده بود ترس در وجود بازیکنان سرخ و احتیاط از زمین خوردن و کشیده شدن توسط نیروی زمین بود اما این بار 2 ضربه سر خوشبختی را به سمت مربیای سوق داد که کمتر کسی باور داشت تا او چنین با لشکر نصفه و نیمه از پس استقلال سیهپوش برآید. ضربه اول بعد از قیچیبرگردان مهدی طارمی بود، پسری که در یک تعویض دیرهنگام در بازی ظاهر شد و خیلی جسورانه بعد از اینکه ضربه آکروباتیکش به تیر دروازه فروزان خورد با شهامت برخاست و با نواختن یک ضربه سر کاپیتان پرسپولیس را مجبور به هنرنمایی در شش قدم کرد.
محمد نوری بعد از آن گل فانتزیاش که توسط کمک داور بیرحمانه در داربی 69 آفساید اعلام شده بود چند سالی عملا هیچ توفیقی در شاد کردن هواداران نداشت تا اینکه داربی 79 همه چیز را برایش تغییر داد.مبدا این خوشحالی پاس با یک ضربه سر بود و محمد نوری تنها کافی بود یک بغل پای کلاسیک را بنوازد البته بعد از یک بغل پای استادانه بدون اینکه مغزش فرمان بدهد پیراهنش را بیرون درآورد و کارت گرفت! این رفتار نوری چیزی جز خلاص شدن از دست فشارهای روانی نبود ولی چیزی که اهمیت داشت ضربه سر طارمی بود که بدون گزاف باید دربارهاش نوشت این ضربه سرآغازی بود بر حملات بیامان پرسپولیس.
درخشان درست مثل خیلی از هواداران (مثل همکار ما در حین تماشای بازی که بعد از گل نشدن برگردان طارمی با فریادی بلند اتاق را ترک کرد) تنها به فکر مچاله کردن استقلال از طریق گلهای خارقالعاده بود، قیچیبرگردان، دریبل کردن 6-5 مدافع استقلال یا استارتی ناگهانی از سوی بازیکنان و جا ماندن صف طویل بازیکنان حریف و از این قسم گلها... ولی طارمی ضربهای را دوباره بعد از زمین خوردن نواخت که ما را به یاد آن لحظه زمین خوردن خداداد عزیزی در ملبورن و پاس طلاییاش به باقری انداخت، پاسی که خیلی از پیروزیهای ایران را حتی در طول جامجهانی پایهگذاری کرد. گذشتن از کنار چنین لحظهای خیانت به زیبایی فوتبال است. در آن روز خداداد بر ترس و جاذبه غلبه کرد تا استرالیا از درون وا نهد و بعد هم آن گل شیرین تساوی که موجب صعود به فرانسه شد. ضربه سر مهدی طارمی هم دقیقا در زمانی نواخته شد که پرسپولیس تا گردن در باتلاق بحران مدیریتی فرورفته بود، ضربه سری که درخشان را بیمه کرد. شاید گذشتن از کنار چنین ضربه سری کاملا بیانصافی است و تنها به تماشای گل محمد نوری نشستن.
دومین ضربه سر را کسی به تور استقلال نواخت که در میان مدافعان خشن و برجقامت این تیم چیزی حدود یک متر و شصت سانتیمتر ارتفاعاش بود!
امید عالیشاه مهره جوانی که توسط علی دایی شکار شد و در دوره درخشان محکوم به کودتا و خراب کردن بازی علیه تیمش شده بود به یکباره سبب نجات مربیاش شد، البته عالیشاه باز هم خون به مغرش نرسید و حتی باید گفت خونی که به مغز نوری رسیده بود یکدهم آن نیز از مویرگهای عالیشاه عبور نکرده بود چون او هم پیراهنش را بیرون آورد و هم زیر پیراهنی قرمز. تا جایی که محمود خوردبین، سرپرست همیشه «خسته» سرخها که همیشه دوست دارد جای نرم و گرمش را در روی نیمکت حفظ کند این بار در معدود دفعات به سمت عالیشاه رفت، امید که تازه فهمیده بود اخراج شده روی زمین پهن شده بود که خوردبین با دست اشاره کرد او را از زمین بیرون ببرید! عالیشاه خطرناکترین عنصر پرسپولیس بود چون با اخراجش این امکان را برای شاگردان قلعهنویی فراهم میکرد که هم به گل تساوی برسند و هم اینکه شاید به پیروزی! ولی خب او خوششانس بود که ضربه سرش در تاریخهای داربی ماندگار شد و او نیز با آن قد و قامت کوتاه چنان بر جاذبه زمین غلبه کرد که هیچ چیز جلودارش نبود.
نوشتن از حمید رضا سیاسی در این مقاله کار چنان معقولی نیست ولی حرفهای عجیب رئیس هیات مدیره بعد از پیروزی مهم در داربی نشان میدهد او نیز میخواهد بر جاذبه غلبه کند ولی به سبک و سیاق خودش! غلبه کردن بر جاذبهای که به نفع پرسپولیس به تحرک افتاده چیزی شبیه خودکشی است. سیاسی که همیشه از ادبیات غیرحرفهای خود در حوزه مدیریت استفاده میکند این بار نیز میخواهد خودش را شجاع نشان داده و اعلام کرده استعفا میکند، البته وقتی این مقاله به زیر چاپ رفته جلسه اعضای هیات مدیره پرسپولیس برگزار شده ولی باز هم چشم کسی آب نمیخورد که او به راحتی کنار بکشد چون در حرفهایش بوی پارادوکس به مشام میرسد؛ او میگوید استعفا میدهد ولی اگر باز هم اعضای هیات مدیره بخواهند او به پست خود باز میگردد و نکته جالبتر اینکه میگوید پاداشی برای پیروز شدن در این نبرد مهم در نظر نگرفته ولی بازیکنان پرسپولیس را بیاجر نمیگذارد! سیاسی از همان ابتدا هم میخواست بر جاذبهای غلبه کند ولی با کدام نیرو معلوم نیست؟!