printlogo


کد خبر: 129405تاریخ: 1393/9/8 00:00
چند سطری درباره الیزابت استیونسون گاسکل

الیزابت استیونسون گاسکل، رمان‌نویس و نویسنده داستان‌های کوتاه بریتانیایی دوران ویکتوریاست. داستان‌های او تصاویری واقعی از جزئیات لایه‌های زندگی افراد جامعه آن دوران بویژه فقرا به دست می‌دهد. گاسکل همچنین اولین فردی بود که زندگینامه شارلوت برونته را نوشت.  الیزابت استیونسون 29 سپتامبر 1810در چلسی لندن متولد شد. مادرش 13 ماه بعد از دنیا رفت و پدرش که نمی‌توانست به‌تنهایی از او مراقبت کند، او را نزد خاله‌اش فرستاد. کسی که الیزابت همیشه او را بهتر از مادر می‌خواند. الیزابت در خانه زیر نظر خاله و و هرازگاهی معلم‌های خصوصی تحصیل کرد و سپس درسال 1821 به مدرسه ساندی و سال بعد به مدرسه بارفورد وارویک شایر فرستاده شد. برادر الیزابت جان استیونسون که سال 1820 به نیروی دریایی تجاری پیوسته بود همیشه برای خواهرش نامه می‌فرستاد و با داستان‌هایش قوه تخیل او را تحریک می‌کرد، هم او بود که بعدها الیزابت را به داستان‌نویسی تشویق کرد. اما سال 1828 برادر الیزابت در سفری که به هند داشت ناپدید شد و این موضوع پدر الیزابت را به افسردگی عمیقی کشاند. الیزابت برای مراقبت از او به لندن رفت و تا سال 1829 که پدرش فوت کرد آنجا ماند. او سال 1832 با ویلیام گاسکل سیاستمدار آشنا شد و ازدواج کرد. هر دوی آنها عاشق ادبیات و موسیقی بودند. اگرچه در ظاهر با هم بسیار فرق داشتند؛ الیزابت قدی متوسط داشت و کمی فربه، خوش‌صحبت و خوشرو بود اما ویلیام قدبلند، لاغر و تند و تیز بود، با هم بسیار صمیمی بودند و طی چند سال پیاپی صاحب چند فرزند شدند. در سال 1837 اشعار گاسکل در مجله بلکوود به چاپ رسید. دوستانش با خواندن آن اشعار او را بسیار تشویق کردند که بیشتر بنویسد اما او چون مجبور بود از فرزندانش مراقبت کند نمی‌توانست. الیزابت بعدها عضو انجمن طرح‌های منفعتی منطقه شد و به توزیع بلیت‌های سوپ، غذا و لباس برای فقرا پرداخت و از دیدن آن همه فقر در منچستر واقعا شوکه شده بود. او همانند شوهرش در خیریه‌های متفاوت مشغول فعالیت بود و در این زمان احساس کرد که دیگر می‌تواند شروع به داستان‌نویسی کند و اولین رمان خود، مری بارتون، داستانی از زندگی در منچستر را نوشت که در سال 1848 به چاپ رسید. او در این رمان زندگی سخت مردم شهرهای صنعتی را به تصویر کشید. مدتی بعد روزنامه گاردین منچستر، گاسکل را متهم به انتقاد غیرمنصفانه از کارفرمایان کرد اما داستان از سوی چارلزدیکنز، جان راسکین و ویلیام تاکری تحسین شد و چارلز کیگزلی در مجله فریز، خواندن کتاب را به طبقه تحصیلکرده توصیه کرد.  کلر تومالین، نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی که امروز در لندن زندگی می‌کند و 81 سال دارد درباره الیزابت چنین می‌نویسد: «او با تحصیلاتی نه بیشتر از دختران دوران خودش، و ازدواجی در سن 21 سالگی و 7 بار بارداری و به دوش کشیدن وظایف خانه‌داری و اجتماعی به عنوان همسر یک سیاستمدار و مراقبت از فرزندانش و البته سفرهایش برای دیدن زندانیان و انجام کارهای بشردوستانه و به نفع فقرا، با تمام این کارها، او در سن 36 سالگی به نویسنده‌ای بسیار موفق و محترم تبدیل شد و در این حرفه خوش درخشید.  سال 1850 چارلز دیکنز دست به نشر مجله‌ای زد و از الیزابت گاسکل دعوت به همکاری کرد. الیزابت چند داستان کوتاه از جمله لیزی لی– درباره بدکاره‌ای در منچستر– نوشت که به چاپ رسید و بزودی داستان‌های کوتاه زیادی در مجله دیکنز به چاپ رساند. در همان سال او با شارلوت برونته آشنا شد و به دوستان بسیار صمیمی تبدیل شدند. همچنین با فلورانس نایتینگل آشنا شد و همیشه او را به خاطر وظیفه‌شناسی و مهربانی‌هایش می‌ستود. سپس بین سال‌های 1851 تا 1853داستان کرنفورد را به رشته تحریر درآورد. سال 1853 داستان روت– که ماجرای خیاطی 15 ساله بود و اغفال شده و صاحب پسری نامشروع شد- را نوشت. او در این رمان تزویر و ریاکاری موجود در جامعه را به تصویر کشاند.  سپس در سال 1855 «شمال و جنوب» را نوشت که چهره دلسوزانه‌تری از یک صاحب کارخانه نشان می‌داد.  سال 1855 شارلوت برونته فوت کرد و پدرش از الیزابت خواست که زندگینامه دخترش را بنویسد و طی دوسال با جمع‌آوری نامه‌های شارلوت و اطلاعات دیگر از زندگی شارلوت «زندگی شارلوت برونته» را به چاپ رساند. این کتاب وقتی چاپ شد بحث و گفت‌وگوی بسیاری به همراه داشت و اعضای خانواده از تصویری که از برانول برونته، برادر شارلوت، ارائه شده بود ناراحت شدند و نسخه‌های فروخته‌نشده را از بازار بیرون کشیدند و یک نامه عذرخواهی رسمی نیز در مجله تایمز چاپ شد. با این حال الیزابت همیشه معتقد بود او تمام حقایق را نوشته است. الیزابت گاسکل به کار خود در مجله چارلزدیکنز با نوشتن داستان‌های کوتاه دیگر ادامه داد. سپس با مجله کورن هیل به سردبیری ویلیام تاکری شروع به همکاری کرد. او در این زمان دیگر بسیار مشهور شده بود اما همیشه خودش می‌گفت هیچگاه به دنبال شهرت نبوده است و اینکه برایش اهمیتی ندارد و شهرت هیچ‌گاه ماندگار نیست. فوریه 1863 رمان «عشاق سیلویا» را نوشت که خودش معتقد بود غمگین‌ترین داستانی است که تاکنون نوشته است. سپس از سال 1864 شروع به نوشتن رمان «زنان و دختران» کرد و داستان در سال 1866 به بخش‌هایی پایانی رسید اما قبل از اینکه کاملا تمام شود الیزابت گاسکل دچار حمله قلبی شد و فوت کرد. در واقع بخش پایانی داستان- که شخصیت مرد «راجر» قبل از اینکه به آفریقا بازگردد تلاش می‌کند با مولی (شخصیت زن) که عاشق یکدیگر بودند صحبت کند- به دنبال فوت الیزابت ناتمام می‌ماند اما یکی از دوستان الیزابت گفته بود که او می‌خواست این دو شخصیت داستانش را به هم برساند. بعدها در فیلم تلویزیونی اقتباسی شبکه بی‌بی‌سی نشان داده شد که راجر نمی‌تواند بدون صحبت کردن با مولی برود، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد، مولی می‌پذیرد و پس از ازدواج هر دو به آفریقا می‌روند.
 


Page Generated in 0/0065 sec