سیدهآزاده امامی:در علم منطق و در مبحث مغالطات از مغالطهای بحث میشود تحت عنوان مغالطه «عدم تکرار حد وسط». از آنجا که معتبرترین شکل استدلال «قیاس» است و محور اصلی قیاس نیز «حد وسط»، منطقدانان بر این باورند که کوچکترین خللی در «حد وسط» موجب اخلال در کل قیاس و ساقط شدن آن از درجه اعتبار خواهد شد. این مغالطه دو شق اصلی دارد که یکی از آنها در حالتی است که «حد وسط» مشترک لفظی باشد و در صغری و کبرای قیاس به یک معنا به کار نرفته باشد که در این صورت نتیجهای دست خواهد داد گذشته از مخدوش و نامعتبر بودن، بعضاً مضحک و خندهآور! مثلاً این نمونه: «اوباما رئیسجمهور آمریکاست؛ رئیسجمهور آمریکا هر 4 سال یکبار انتخاب میشود؛ پس اوباما هر 4 سال یکبار انتخاب میشود»! از قضا این روزها صحنه سیاسی کشور شاهد وقایعی است از جنس مغالطه فوق اما متأسفانه هدفدار و به منظور از میدان به در کردن منتقدان دولت و خصوصاً بالا بردن هزینههای سیاسی نقد توافق ژنو! از همان آغازین روزهای اعلام این توافق و به موازات روشنگری مستدل و دلسوزانه منتقدان، جریان موافق که مشتی بهغایت تهی از استدلال در دفاع از توافق داشت و به درستی خود را در عرصه رقابت منطقی از پیش باخته میدید، بازی غیراخلاقیای را آغاز کرد که به موجب آن بهزعم خود با توسل به اتهامها و اهانتهای ناجوانمردانه درصدد حذف منتقدان برآمد؛ از جمله این اتهامها که به شوخی کودکانهای میماند اینکه این جریان با قیاس ناصواب انتقاد منتقدان و خیمهشببازی رسوای اسرائیل در مخالفت صوری با توافق، به چنین استنباط خندهآوری رسید که پس «منتقدان و اسرائیل همصدا هستند»! و از این قسم قیاسهای معالفارق که از آن، خنده آید خلق را!
فساد این نتیجه- گذشته از همه واقعیتهای بدیهی که حتی مدعیان آن نیز خود وجداناً به آن معترفند- به همان مغالطه یادشده بازمیگردد و عدم معنای واحد حد وسط- «عدم رضایت»- در دو سوی معادله. جماعت منتقد اگر نقدی به توافق دارد ناظر به «سطح مطلوب» فناوری هستهای برای کشور است، سطحی که به موجب آن صفر تا 100 این فناوری استراتژیک که به همت والای دانشمندان جهادگر و شهدای دانشمند ملت به دست آمده است، حفظ و تمام نیازهای آتی کشور از رهگذر این توان ملی و فناوری بومی تأمین شود و شرایطی رقم نخورد که سرمایهای را که به بهایی گزاف به چنگ آوردهایم به ثمن بخس واگذاریم و هنگام احتیاج خدایناکرده دست نیاز به سوی هر کس و ناکسی دراز کنیم و آنچه را خود به تمامه داشتیم، به لابه و التماس از بیگانه تمنا کنیم!
در واقع حرف منتقدان این است که «چرخه کامل سوخت» و «غنیسازی در مقیاس صنعتی» حق مسلم ما است، یعنی آن سطحی از فناوری که جوابگوی تأمین 190 هزار سو نیاز کشور برای تولید برق هستهای باشد و سطحی که قادر به تأمین سوخت 20 درصد برای تولید رادیوداروهای مورد نیاز حدود یک میلیون بیمار خاص و مصارف دیگر باشد.
با این حساب مسلم است که چرخش تعداد معدودی سانتریفیوژ در قیاس با نیازهای قطعی کشور رضایتبخش نباشد. چه اینکه آنچه از فحوای توافق برمیآید متأسفانه حکایت از قناعت دولت به مقیاسی مینیاتوری از فناوری هستهای دارد البته همین سطح محدود هم کفایت میکند برای آنکه قسم آقایان در مورد «چرخش سانتریفیوژها» راست باشد!
مضاف بر آنکه «لغو تحریمها» که مقصود اصلی مذاکرات بوده است، ضمن این توافق به هیچوجه محقق نشده و تحریمها در حالی همچنان به قوت خود باقی است که سطوح بسیاری از فناوری هستهای به سودای رفع تحریمها متوقف شده و تنها مبلغ ناچیزی از دارایی خودمان چونان صدقهای در ازای آن پرداخت شده است!
حکایت مخالفت صوری رژیم نامشروع صهیونیستی اما بالکل موضوع دیگری است، گذشته از آنکه در هر مذاکرهای بویژه در مذاکره بین دو طرفی که منافعی کاملاً متعارض دارند، تاکتیک منطقی قابل قبول ایجاب میکند هر یک از طرفین با اعلام نارضایتیهای مکرر و ترسیم انتظارات حداکثری، امتیازات بیشتری به چنگ آورده و تعهدات کمتری بپذیرند (راهبردی که متأسفانه در رویکرد تیم مذاکرهکننده ما جایگاه چندانی نداشته و به عوض آنکه از ظرفیت منتقدان در این راستا بهره گرفته شود، با برچسبزنیهای ناروا سعی در خاموش کردن صدای منتقدان شده است!) این موضوع هم اتفاقاً در همان پارادایم قیاس وضع موجود شده به سبب این توافق با «وضع مطلوب» صهیونیستها تعریف میشود و تمام نکته در همان «وضع مطلوب» نهفته است. برای رژیم صهیونیستی که سالهاست به هر دری میزند- از پروندهسازی و غوغاهای رسانهای گرفته، تا خرابکاری امنیتی و ترور دانشمندان هستهای و تهدید نظامی و...- تا فناوری راهبردی هستهای را در این سرزمین ریشهکن کند، چرخش حتی یک سانتریفیوژ هم گران میآید، آن اندازه که به تعبیر اوباما اگر میتوانست تمام پیچ و مهرههای صنعت هستهای ما را باز میکرد و اگر نکرده نه بدان دلیل که «نخواسته»، بل بدان سبب بوده که «نتوانسته» و نهتنها سانتریفیوژها و صنعت هستهای را که اگر به اراده آن رژیم نامشروع میبود یک روز حیات مبارک نظام مقدس اسلامی را نیز برنمیتابید، با این اوصاف و در قیاس با چنین غایتی بدیهی است که حتی یک سانتریفیوژ فعال هم قابل تحمل نباشد، چه رسد به ابعاد آزمایشگاهی مندرج در توافق ژنو که هر چه باشد بالاخره نام «فناوری هستهای» را دارد و مهمتر از آن پتانسیل توسعه تا مقیاس صنعتی!
بهطور خلاصه، منتقدان بهخاطر مقایسه این توافق با حالت ایدهآل (غنیسازی صنعتی) از آن رضایت ندارند، طرف اسرائیلی هم بهخاطر مقایسه با حالت ایدهآل مدنظر خودش (برچیده شدن کامل غنیسازی) از آن رضایت ندارد، چون ایدهآلهای ما متفاوتند، پس عدم رضایت 2 طرف معنای واحد ندارد. با این حساب وقتی «عدم رضایت» هر یک از طرفین این دعوا در نسبت با «وضع مطلوب» خود که فاصله بین آنها به بیکرانهای میماند که میان ۲ بینهایت مثبت و منفی گسترده است، تعریف میشود، یککاسه کردن «عدم رضایت» منتقدان دلسوز توافق ژنو در داخل کشور با «عدم رضایت» رژیم قصاب و غاصب صهیونیستی و اخیراً نیز ارتجاع بیمقدار عربی و تلقی «معنای واحد»ی از آن دو و سپس استنباط چنان نتیجهای، صرفاً یا از سر جهل و بیخبری تواند بود یا غرضورزی و بیانصافی! و این گذشته از آن است که همصدایان با اسرائیل را از آنان که نتانیاهو «سرمایههای اسرائیل در ایران» نامیدشان میتوان شناخت و از آنان که با فریادهای «نه غزه نه لبنان» به این سخن لبیک گفتند. آنگاه خود منصفانه به قضاوت نشست که این قبیله با «دلواپس»ها قرابت دارند یا «دلآرام»ها...؟!