printlogo


کد خبر: 129586تاریخ: 1393/9/10 00:00
مذاکره و مغالطه!

سیده‌آزاده امامی:‌در علم منطق و در مبحث مغالطات از مغالطه‎ای بحث می‎شود تحت عنوان مغالطه «عدم تکرار حد وسط». از آنجا که معتبرترین شکل استدلال «قیاس» است و محور اصلی قیاس نیز «حد وسط»، منطق‎دانان بر این باورند که کوچک‌ترین خللی در «حد وسط» موجب اخلال در کل قیاس و ساقط شدن آن از درجه اعتبار خواهد شد. این مغالطه دو شق اصلی دارد که یکی از آنها در حالتی است که «حد وسط» مشترک لفظی باشد و در صغری و کبرای قیاس به یک معنا به کار نرفته باشد که در این صورت نتیجه‎ای دست خواهد داد گذشته از مخدوش و نامعتبر بودن، بعضاً مضحک و خنده‎آور! مثلاً این نمونه: «اوباما رئیس‌جمهور آمریکاست؛ رئیس‌جمهور آمریکا هر 4 سال یکبار انتخاب می‎شود؛ پس اوباما هر 4 سال یکبار انتخاب می‎شود»! از قضا این روزها صحنه سیاسی کشور شاهد وقایعی است از جنس مغالطه فوق اما متأسفانه هدفدار و به منظور از میدان به‎ در کردن منتقدان دولت و خصوصاً بالا بردن هزینه‎های سیاسی نقد توافق ژنو! از همان آغازین روزهای اعلام این توافق و به موازات روشنگری مستدل و دلسوزانه منتقدان، جریان موافق که مشتی به‌غایت تهی از استدلال در دفاع از توافق داشت و به درستی خود را در عرصه رقابت منطقی از پیش باخته می‎دید، بازی غیراخلاقی‎ای را آغاز کرد که به موجب آن به‎زعم خود با توسل به اتهام‎ها و اهانت‎های ناجوانمردانه درصدد حذف منتقدان برآمد؛ از جمله‎ این اتهام‎ها که به شوخی کودکانه‎ای می‎ماند اینکه این جریان با قیاس ناصواب انتقاد منتقدان و خیمه‎شب‎بازی رسوای اسرائیل در مخالفت صوری با توافق، به چنین استنباط خنده‎آوری رسید که پس «منتقدان و اسرائیل همصدا هستند»! و از این قسم قیاس‎های مع‎الفارق که از آن، خنده آید خلق را!
فساد این نتیجه- گذشته از همه واقعیت‎های بدیهی که حتی مدعیان آن نیز خود وجداناً به آن معترفند- به همان مغالطه یادشده بازمی‎گردد و عدم معنای واحد حد وسط- «عدم رضایت»- در دو سوی معادله. جماعت منتقد اگر نقدی به توافق دارد ناظر به «سطح مطلوب» فناوری هسته‎ای برای کشور است، سطحی که به موجب آن صفر تا 100 این فناوری استراتژیک که به همت والای دانشمندان جهادگر و شهدای دانشمند ملت به دست آمده است، حفظ و تمام نیازهای آتی کشور از رهگذر این توان ملی و فناوری بومی تأمین شود و شرایطی رقم نخورد که سرمایه‎ای را که به بهایی گزاف به چنگ آورده‎ایم به ثمن بخس واگذاریم و هنگام احتیاج خدای‎ناکرده دست نیاز به سوی هر کس و ناکسی دراز کنیم و آنچه را خود به تمامه داشتیم، به لابه و التماس از بیگانه تمنا کنیم!

در واقع حرف منتقدان این است که «چرخه کامل سوخت» و «غنی‎سازی در مقیاس صنعتی» حق مسلم ما است، یعنی آن سطحی از فناوری که جوابگوی تأمین 190 هزار سو نیاز کشور برای تولید برق هسته‎ای باشد و سطحی که قادر به تأمین سوخت 20 درصد برای تولید رادیوداروهای مورد نیاز حدود یک میلیون بیمار خاص و مصارف دیگر باشد.
با این حساب مسلم است که چرخش تعداد معدودی سانتریفیوژ در قیاس با نیازهای قطعی کشور رضایتبخش نباشد. چه اینکه آنچه از فحوای توافق برمی‎آید متأسفانه حکایت از قناعت دولت به مقیاسی مینیاتوری از فناوری هسته‎ای دارد البته همین سطح محدود هم کفایت می‎کند برای آنکه قسم آقایان در مورد «چرخش سانتریفیوژها» راست باشد!
مضاف بر آنکه «لغو تحریم‎ها» که مقصود اصلی مذاکرات بوده است، ضمن این توافق به هیچ‎وجه محقق نشده و تحریم‎ها در حالی همچنان به قوت خود باقی‎ است که سطوح بسیاری از فناوری هسته‎ای به سودای رفع تحریم‎ها متوقف شده و تنها مبلغ ناچیزی از دارایی خودمان چونان صدقه‎ای در ازای آن پرداخت شده است!
حکایت مخالفت صوری رژیم نامشروع صهیونیستی اما بالکل موضوع دیگری است، گذشته از آنکه در هر مذاکره‎ای بویژه در مذاکره بین دو طرفی که منافعی کاملاً متعارض دارند، تاکتیک منطقی قابل قبول ایجاب می‎کند هر یک از طرفین با اعلام نارضایتی‎های مکرر و ترسیم انتظارات حداکثری، امتیازات بیشتری به چنگ آورده و تعهدات کمتری بپذیرند (راهبردی که متأسفانه در رویکرد تیم مذاکره‎کننده ما جایگاه چندانی نداشته و به عوض آنکه از ظرفیت منتقدان در این راستا بهره گرفته شود، با برچسب‎زنی‎های ناروا سعی در خاموش کردن صدای منتقدان شده است!) این موضوع هم اتفاقاً در همان پارادایم قیاس وضع موجود شده به سبب این توافق با «وضع مطلوب» صهیونیست‎ها تعریف می‎شود و تمام نکته در همان «وضع مطلوب» نهفته است. برای رژیم صهیونیستی که سال‎هاست به هر دری می‎زند- از پرونده‎سازی و غوغاهای رسانه‎ای گرفته، تا خرابکاری امنیتی و ترور دانشمندان هسته‎ای و تهدید نظامی و...- تا فناوری راهبردی هسته‎ای را در این سرزمین ریشه‎کن کند، چرخش حتی یک سانتریفیوژ هم گران می‎آید، آن اندازه که به تعبیر اوباما اگر می‎توانست تمام پیچ و مهره‎های صنعت هسته‎ای ما را باز می‎کرد و اگر نکرده نه بدان دلیل که «نخواسته»، بل بدان سبب بوده که «نتوانسته» و نه‎تنها سانتریفیوژها و صنعت هسته‎ای را که اگر به اراده آن رژیم نامشروع می‎بود یک روز حیات مبارک نظام مقدس اسلامی را نیز برنمی‎تابید، با این اوصاف و در قیاس با چنین غایتی بدیهی است که حتی یک سانتریفیوژ فعال هم قابل تحمل نباشد، چه رسد به ابعاد آزمایشگاهی مندرج در توافق ژنو که هر چه باشد بالاخره نام «فناوری هسته‎ای» را دارد و مهم‌تر از آن پتانسیل توسعه تا مقیاس صنعتی!
به‌طور خلاصه، منتقدان به‌خاطر مقایسه این توافق با حالت ایده‌آل (غنی‌سازی صنعتی) از آن رضایت ندارند، طرف اسرائیلی هم به‌خاطر مقایسه با حالت ایده‌آل مدنظر خودش (برچیده شدن کامل غنی‌سازی) از آن رضایت ندارد، چون ایده‌آل‌های ما متفاوتند،  پس عدم رضایت 2 طرف معنای واحد ندارد. با این حساب وقتی «عدم رضایت» هر یک از طرفین این دعوا در نسبت با «وضع مطلوب» خود که فاصله بین آنها به بی‎کرانه‎ای می‎ماند که میان ۲ بی‎نهایت مثبت و منفی گسترده است، تعریف می‎شود، یک‎کاسه کردن «عدم رضایت» منتقدان دلسوز توافق ژنو در داخل کشور با «عدم رضایت» رژیم قصاب و غاصب صهیونیستی و اخیراً نیز ارتجاع بی‎مقدار عربی و تلقی «معنای واحد»ی از آن دو و سپس استنباط چنان نتیجه‎ای، صرفاً یا از سر جهل و بی‎خبری تواند بود یا غرض‎ورزی و بی‎انصافی! و این گذشته از آن است که همصدایان با اسرائیل را از آنان که نتانیاهو «سرمایه‎های اسرائیل در ایران» نامیدشان می‎توان شناخت و از آنان که با فریادهای «نه غزه نه لبنان» به این سخن لبیک گفتند. آنگاه خود منصفانه به قضاوت نشست که این قبیله با «دلواپس»ها قرابت دارند یا «دل‎آرام»ها...؟!
 


Page Generated in 0/0066 sec