printlogo


کد خبر: 129675تاریخ: 1393/9/12 00:00
محمدحسین جعفریان، کارگردان مستند «چه کسی ما را کشت؟» در گفت‌وگو با «وطن امروز»:
کمال خرازی پاسخگو نبود!

مرتضی اسماعیل‌دوست: فیلم مستند «چه کسی ما را کشت؟» ساخته محمدحسین جعفریان، به واکاوی شهادت بزرگوارانی در کنسولگری ایران در مزار شریف می‌پردازد  و فیلمساز با توجه به آشنایی با محیط جغرافیایی منطقه و با تلاشی ارزنده به سراغ شخصیت‌های متعدد سیاسی برای رسیدن به پاسخی از عنوان مورد اشاره‌اش رفته است. پرداختی که ناخواسته به زاویه‌ای از سیاست گسیل گردید و شائبه‌هایی مختلف را سبب شد. از این رو بهتر دیدیم که نگاهی دوباره به اثر داشته باشیم و این بار با خالق آن به گفت‌وگو بپردازیم. محمدحسین جعفریان پاسخگوی سوالات بسیاری بود که شاید نتوان همه را در این پرداخت به رشته تحریر درآورد.
 با توجه به موضوع ملتهب کشتار دیپلمات‌ها، چه انگیزه‌ای نزد شما موجب گام نهادن در این مسیر شد؟
من از سال 1389 که قرار شد برای حوزه هنری در خراسان جنوبی، فیلمی درباره شهید ناصری بسازم، درگیر این کار شدم و دیدم که می‌توان کمی فراتر از پرتره عمل کرد و یکسری دغدغه‌ها را اجرایی کرد. از همان موقع نیز هشدار دادم که پرداخت به این موضوع ممکن است موجب مشکلاتی شود اما دوستان حوزه حمایت کردند و شاید نمی‌دانستند که نتیجه کار چه خواهد بود. من شروع به فیلمبرداری از گفت‌وگوهای صورت‌گرفته با خانواده شهید ناصری و دوستان ایشان کردم و با تنها بازمانده این واقعه که آقای شاهسون بودند، راهی افغانستان برای روایت نحوه شهادت آن عزیزان شدم. اینها ادای دینی بود که سال‌ها نسبت به شهیدانی که دوستان من بودند، احساس می‌کردم و امیدوارم مورد قبول واقع شود.
 به نظر می‌رسد ایده اولیه از چهره‌نگاری شهید ناصری، بهانه‌ای برای پرداخت به موضوعی حساس از چرایی شهادت آن عزیزان بوده است.
سال‌های زیادی، واسطه فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان بودم و 3،2 روز قبل از شهادت دوستانم به ایران آمدم. از این نظر نکاتی را می‌دانستم که شاید خوشایند خیلی‌ها نبود. اما من وظیفه‌ای در خود احساس می‌کردم که حتما باید این کار را با همه مشکلات به سرانجام برسانم، چرا که سال‌ها از این ماجرا می‌گذشت و هیچ اشاره‌ای به این جریان نشده بود. پرداختن به شهید ناصری، این سوال را برای مخاطب ایجاد می‌کرد و عاقبت به آنجا می‌رساند که چطور شد این عزیزان به شهادت رسیدند و اگر فیلم به این سوال پاسخی نمی‌داد، نمی‌توانست جالب باشد. در سال‌های مختلف، فیلم‌های بسیاری درباره اخلاق و شیوه انسانی شهیدان بزرگواری ساخته شد، مانند فیلم زندگی شهید کاوه که بخشی از زندگی ایشان را تصویر می‌کند و هنگام شهادت ایشان به پایان می‌رسد اما ما در شهادت اعضای کنسولگری با ابهاماتی دچار بودیم و می‌بینیم مثلا آدم شگفت‌انگیز و مخلصی چون شهید ناصری، چقدر راحت به شهادت می‌رسند، با توجه به اینکه سال‌ها از جنگ گذشته است و ایشان در پی کارهای فرهنگی همچون عرضه کتاب و برنامه‌های شبکه تلویزیونی هستند و ناگهان آن مساله پیش می‌آید. از طرفی برای 8 شهید دیگر هم هیچ مستند جدی کار نشده بود. درباره موضوع مطرح شده از سوی شما هم باید بگویم که من فکر نمی‌کردم فرصتی دوباره برای پرداخت به این ماجرا داشته باشم و دیدم به بهانه شهید ناصری می‌توان یکسری کارها کرد.
 اما این نحوه برخورد در اجرا به دوگانگی روایی مبدل شده و رسیدن به نتیجه‌ای مطلوب را از هر دو بخش ساقط کرده است.
اگر کسی مستندساز باشد، به‌خوبی از معذوریت‌های این کار آگاه است. من نمی‌توانم به‌راحتی برای سوژه‌ای حساس، تهیه‌کننده پیدا کنم و باید حرفم را به نحوی بزنم. ما برای حلال کردن بودجه صرف‌شده در هر زمینه باید تلاشی صورت دهیم. من مدعی برای نتیجه ساخت این اثر نیستم اما می‌دانم این فیلم می‌تواند محرک بسیاری از فیلمسازان باشد که مردد از اجرای برخی سوژه‌های انتقادی هستند و از طرفی دعوتی است برای مراکز مستندسازی که بدون هراس از موضوع به حمایت فیلمساز بپردازند و بدانند که اگر نگاه سالمی پشت کار باشد و غرضی نباشد، حتما نتیجه مطلوبی در پی خواهد داشت. در پاسخ نقدتان درباره دوگانگی روایت باید توضیحاتی بدهم. در ابتدای کار فیلم کمی کند پیش می‌رود و در ادامه با توجه به شیوه تدوین، سعی شده دیالوگ‌ها کوتاه شود چرا که می‌دانستم این کندی باعث می‌شود که کشش لازم پیش نیاید و اگر موضوع به‌عنوان ریتم کار در نظر گرفته شود، این مساله تغییر می‌یابد.
 زاویه دوربین شما در این مستند به سمتی از جناح خاص هدایت شده و علامت سوالی از جناح دیگر شکل می‌دهد. تا چه حد با نگره‌ای سیاسی به این موضوع پرداختید؟
من اصلا جناحی نیستم و راحت بگویم که با توجه به دانسته‌هایم درباره منطقه افغانستان، افرادی از هر دو جناح در این مساله اشتباه داشته‌اند. در همین چند روزه بعد از نمایش  فیلم، برخی دوستان با من صحبت کردند که شما تلقی سیاسی داشته‌اید و موجب خرسندی جناحی و نگرانی جناحی دیگر شده‌اید. در صورتی که من تنها خواستم فیلمی بسازم و در آن بسیاری از موارد پرداخت به شخصیت شهید ناصری و دوستان دیگر را نشان داده‌ام و نیز درباره جایگاه طالبان در منطقه و اینکه مساله طوری طراحی شده بود که به جنگی جدید کشیده شود، صحبت کردم، مساله‌ای که با توجه به هوشیاری ایران به سمتی دیگر هدایت شد. متاسفانه برخی فقط با نگاهی سیاسی و از جانب جناح خود به مساله پرداختند و چند دقیقه از کل فیلم را مورد قضاوت ناصحیح خود قرار دادند. امیدوارم این همه گرایشات سیاسی در قضاوت ملاک قرار نگیرد.
 به نظر می‌رسد فیلم پاسخ قطعی از چرایی ماجرا نمی‌دهد و به طرح سوال اکتفا می‌کند. حالا از زبان شما بشنویم که واقعا چه کسی آنها را کشت؟
من به طور دقیق در فیلم می‌گویم که کار پاکستانی‌هاست. حتی در جریان گفت‌وگوها به نام ملا یارمحمد می‌رسیم اما از بابت تصور من از جریان چرایی ماجرا باید از دو جایگاه مختلف مستندساز و کارشناس سیاسی به شما پاسخ دهم. به‌عنوان یک فیلمساز باید موارد جست‌وجوگر خود را به تصویر می‌کشیدم و خوب می‌دانید که باید برای ارائه روایت، آدم‌های عینی را در قالب تصویر نشان داد. آنها که از شرایط دیپلماسی آگاه هستند، به‌خوبی می‌دانند که شخصی مانند ژنرال حمید گل چه جایگاهی در پاکستان دارد و پیدا کردن ایشان جهت گفت‌وگو چقدر دشوار است. در بخش مربوط به ایران، یک پای ماجرا آقای علاءالدین بروجردی بود و در مقابل وزیر وقت دولت اصلاحات قرار داشت. ما برنامه‌ریزی کرده بودیم که هریک از این بزرگواران می‌آیند و حرف‌های خود را می‌زنند اما پس از مدتی انتظار دیدم از طرف آقای خرازی، علاقه‌ای جهت گفت‌وگو وجود ندارد و متاسفانه حتی رفتار بدی از سوی رئیس دفتر ایشان صورت گرفت. این عدم حضور از سوی یک طرف قضیه باعث شد گفته‌های آقای بروجردی در فیلم، یکجانبه تلقی شود. در صورتی که من اصلا دنبال ایجاد ترکیبی سیاسی نبودم و می‌خواستم تنها حقایق ماجرا روشن شود.
 اما شما می‌توانستید به نحوی دیگر و با استفاده از اشخاص دیگری به سمت قضاوتی کامل‌تر بروید.
من اصلا دنبال قضاوت نبودم. تنها می‌خواستم که حقیقت از طرف خود شخصیت‌ها مشخص شود. من چه باید می‌کردم تا طرف دیگر قضیه وارد ماجرا شود؟ در صورتی که هیچ تمایلی از آن سو جهت گفت‌وگو نبود. من به عنوان سازنده کار وظیفه داشتم به این دوستان مراجعه و درخواست همراهی کنم. مشکلات بسیاری بود و رفتار خیلی بدی با من در ساخت این مستند شد و خیلی از همین آقایان به من گفتند که از ساخت فیلم منصرف شوم. من بسیاری از مسائل را نمی‌توانستم در فیلم بگویم و حالا در اینجا مطرح می‌کنم که هر دو نفر از آقایان بروجردی و خرازی، تمایلی به ساخت این اثر نداشتند. من شیوه‌های مختلفی را برای حضور وزیر اسبق امور خارجه در فیلم پیشنهاد دادم و حتی صحبت‌های یکطرفه آقای بروجردی را که در واقع توپ را به زمین طرف دیگر می‌فرستد، برای رئیس دفتر آقای خرازی پخش کردم تا شاید در مقابل، حرف‌های منطقی خودشان را بزنند. ولی متاسفانه وعده‌های چند باره، ثمر نیافت. به نظرتان من چه باید می‌کردم؟ و باید فیلم‌های گرفته شده و تعداد زیاد مسافرت‌ها برای این فیلم را کنار می‌گذاشتم؟ این دوستان زورشان به ریش‌سفید خود نمی‌رسد و من را مورد پرسش قرار می‌دهند. حتی یکی از افراد رسانه‌ای آن جناح به من گفت تو حتی در صورت ضرر مالی، نباید این کار را ادامه می‌دادی! درباره نگاه دیگرم به عنوان فردی مطلع در ماجرای افغانستان این را بگویم که افرادی از هر دو گروه دچار اشتباه شدند و حداقل باید با پذیرش این سهل‌انگاری، از خانواده‌های عزیزان حادثه عذرخواهی می‌کردند چرا که دیپلمات‌های ما با توجه به خطر مشخص از سوی نیروهای پاکستانی، باید از آن محیط دور می‌شدند.
 پس از پخش فیلم «چه کسی ما را کشت؟» چه واکنش‌ و برخوردهایی با شما صورت گرفته است؟
من در یک روز سپری‌شده از پخش فیلم تاکنون 73 مورد تماس دریافتی از افراد مختلف درباره این فیلم داشته‌ام. یکی از موارد، تماس مسؤولی ارزنده بود که بیش از یک ساعت به طول انجامید و با توجه به گرایش متفاوتی که با هم داشتیم، ایشان با توجه به ذات سینما، چنین روایتی را پذیرفت. اما متاسفانه برخی از مسؤولان به جایگاه مستند پی نبرده‌اند. اگر افراد مختلف دچار نگاهی آتشین نباشند، موضوع مورد بحث آنچنان ملتهب نیست که دامن زده شود. من پس از پخش فیلم در میان مردم عادی بدون قضاوت سیاسی و با نگاه‌های خوشایندی مواجه شدم. امیدوارم مسؤولان نیز به اهمیت سینما پی ببرند و از گفتن حقایق دوری نکنند و بدانند که جز دوربین خداوند، دوربین‌های دیگری نیز می‌توانند آنها را رصد کنند.


Page Generated in 0/0059 sec