این روزها بحث جلوگیری از تبلیغات تلویزیونی برخی فیلمها از شبکههای تلویزیونی دوباره از سرگرفته شده است، فیلمهایی که شاید نگارنده به برخی از آنها نگاه موافقی هم ندارد اما واقعیت این است که هیچ برخوردی برای بخش خصوصی سینما رنجآورتر از بستن راههای تبلیغ فیلم او نیست. این موضوع مثل بودن یا نبودن خورشید در ادامه حیات است، بهعبارتی امروزه کالای بدون تبلیغ یعنی شکست از پیش معلوم. هنوز هم بهترین و موثرترین وسیله تبلیغ رسانه ملی است و چند پله پایینتر تبلیغات شهری است. به گزارش سینماپرس، محمدتقی فهیم در ادامه یادداشت خود آورده است: اینترنت و محیط وب هنوز در کشور ما محل مطمئنی برای جلب نظر به کالاها نشده، چه رسد به فیلم سینمایی که همه میدانند چندی دیگر بهراحتی و مفتی در همین محیطها دیده خواهد شد! بنابراین ندادن امکان تبلیغ به یک فیلم، یعنی کشتن آن در نطفه. بیبرو برگرد کارش تمام است. شاید این قطعیت درباره فیلمهای جذاب و پرکششی که معرفی و ثبت خود را از ناحیه دهان به دهان ترویج میکنند، صدق نکند یا حداقل جایگاه قدرتمند تبلیغ تلویزیونی برای چنین فیلمهایی تعدیل شدهتر ارزیابی شود، ولی درباره فیلمهای معمولی و زیر متوسط، اساسا نداشتن امکان معرفی از سمت تلویزیون، آسیب اقتصادی مبرهنی متوجه فیلم خواهد کرد. حالا با توجه به شعارهای دهانپرکن حمایت از بخش خصوصی و کنار کشیدن دولت از تولید و... چنین رفتارهایی با موجودیت ضعیف و لاغر بخش خصوصی سینما چه معنایی دارد؟ آن هم در شرایطی که شاهدیم در لایحه بودجه ارائه شده به مجلس، فقط ۶ میلیارد افزایش، سهم سینماست. منهای سیرصعودی هزینههای تولید و تورم حاکم، بالارفتن کمیت فعالان صنف و کلا تکثر خانواده سینما هم معضلی است بنابراین منطق و مصلحت حکم میکند که بخشی از فشارهای در راه، به دوش بخش خصوصی گذاشته شود ولی با وضع حاضر و چگونگی رفتار با آورندگان سرمایه به سینما، کدام عقل سلیمی تن به این مرارتها خواهد داد؟ دریک کلام این سقف بودجه سینما با این رفتارهای چندگانه با بخش خصوصی قابل جمع نیست. بحرانافکنی و آشوبزدن به فضای سینمایی که امروزه بیش از همه در تنگنای اقتصادی بسر میبرد، عاقلانه نیست. باید مدیریت کلان سینما پیش از هر فعلی به چارهجویی برای حل وضعیت موجود برآید. دولت جدید بیش از قبلیها، شعار بسترسازی ورود بخش خصوصی به سینما را سرلوحه حضور خود قرار داده است. همواره گفتهاند و درست و اصولی هم هست که دولت مبادرت به بسترسازی کند و به جای سرمایهگذاری در خط تولید، داشتههای خود را به سمت زیرساختها ببرد. زیرساختها هم که فقط سالنسازی نیست (همین هم که معلوم نیست در چه مراحلی است)، برنامهریزی، حمایت و حاکم کردن ضوابط هم بخشی از آماده کردن ورود مسیر برای سرمایهگذاران خصوصی است. این بخش باید احساس امنیت کند. باید مطمئن شود که زیرسایه قانون، از امکانات مساوی برای فعالیت سالم برخوردار است و خیلی بایدهای دیگر که تا عملی نشود، شعارهای توخالی محسوب خواهد شد. به قول یکی از بزرگان «اندیشیدن تا زمانی که با عمل همراه نباشد خلاقانه نیست» حالا در اینجا که فقط شعار است نه اندیشه. از سوی دیگر وزارت ارشاد بالاخره در یک نقطهای باید جایگاهش پذیرفته شود. هراتفاقی که لازم است بیفتد باید در وزارت ارشاد بیفتد. ضعفهای مبتلا به این دم و دستگاه باید شناسایی و به قوت تبدیل شود. ضوابط حاکم شود. سلیقهها و نظرات شخصی– نهادی باید برچیده شود. اینکه نمیشود یک وزارتخانهای با این همه هزینه برای ملت، خروجیاش در چند جا وتو شود، این یعنی چی؟ واقعا این چه سازوکاری است که یک فیلمساز مدتها تن و بدنش بلرزد که چگونه از سدها و موانع شوراها و اتاقهای تصمیمگیرنده عبور کند، تازه بعد از این، او باید وارد نبرد نابرابری شود که رمقی برایش باقی نماند تا به فکر کار بعدی باشد. امروزه همه صنوف سینمایی پذیرفتهاند که باید مطابق دستورات و آییننامهها و مصوبات وزارت ارشاد کار کنند و فیلم بسازند اما درست نیست که در ادامه به هر سازی برقصند. این یک هشدار جدی به آنهایی است که از امکانات عمومی دراختیارشان به مثابه سازهای شخصی برای رقصاندن شهروندان استفاده میکنند. چنین عملکردهایی نمیتواند از ناحیه دلسوزی برای سیستم سیاسی و نظام اجتماعی صورت بگیرد. به جای این تحرکات سلیقهای- شخصی، اصول میگوید که منفذهای بروز و ظهور و خروجیهای ناصواب گرفته شود. روشهایی را درپیش نگیریم که هر چند روز با فیلمی، فضایی ناراضیتراش شکل بگیرد.