جهان در حال گذار از یک مرحله انتقال تاریخی است. در حالی که رویدادهای عظیمی در حال وقوع است، از جمله جنگ داغ در خاورمیانه، آغاز جنگ سرد دوم، احتضار اقتصادی قدرتهای غربی و ظهور قدرتهای اقتصادی جدیدی همچون چین، هند، برزیل و... در میان تمام این اتفاقات، ما ناگهان شاهد یک اقدام غیر منتظره از طرف دولت اوباما هستیم که صحبت از عادیسازی روابط با کوبا کرده است. این حرکت بسیاری از تحلیلگران را گیج و مبهوت به این سوال واداشته که: چرا دولت اوباما دست به چنین حرکتی زده است درحالی که بهطور مثال تحریمهای جدیدی را علیه روسیه وضع کرده؟ آیا ایالات متحده در مقابل یک کشور کوچک قاره آمریکا تسلیم شده است؟ آیا این نشانه ضعف آمریکا است یا شاید نشاندهنده بشردوستی ایالات متحده؟ اوباما همچنان که به پایان دور دوم خود نزدیک میشود، دست بهکار اجرای یکی از رادیکالترین تغییراتی شده است که توسط دولت وی مطرح شده است. اگرچه صفت رادیکال مربوط به ابزار است و نه مقصود، ولی باز هم این حرکت انتقاد شدید مجالس نمایندگان و سنا را که در کنترل جمهوریخواهان قرار دارد، برانگیخته است. جمهوریخواهان اغلب سیاستهای مستقیم و خشن را برای سیطره بر جهان توجیه و بهکار میبرند. دموکراتها، بهعنوان حزب مخالف، سیاستهای غیرمستقیم و بهظاهر آزادیخواهانه را مطرح و بهکار میگیرند. یکی مانند ببری درنده است که غرشکنان به طعمه خود حمله میکند؛ دیگری بسان روباهی مکار است که تلاش میکند طعمه را فریب دهد و از موضعی غیرمنتظره بدان حملهور شود. بازگردیم به مساله کوبا؛ جمهوریخواهان، در امتداد خوی کلی خود که در بالا اشاره شد، تمدید مجدد 6 دهه تحریم علیه کوبا را ترجیح میدهند. آنها میخواهند از طریق اعمال قدرت، چه نظامی و چه سیاسی، با به نمایش گذاشتن استمرار و پیروزی آمریکا، قدرت و نفوذ هژمونی خود در دنیا و بهطور اخص در منطقه قاره آمریکا را تضمین کنند اما دموکراتها به راهکاری که ممکن است موثرتر باشد برای رسیدن به همین هدف میاندیشند. مسلما سیاستی که پس از 6 دهه هنوز بینتیجه مانده قابل بازبینی است ولی این بازبینی، از نظرگاه حزب دموکرات، در وسیله است و نه هدف. نگاهی از نزدیک به سخنان اوباما مدرکی واضح برای این دیدگاه است:«بهعنوان مهمترین تغییر در سیاست ما پس از بیش از 50 سال، ما به رویکردی تاریخ مصرف گذشته که چندین دهه عاجز از برآوردن منافع ما بوده، پایان میدهیم و در عوض شروع به عادیسازی روابط این دو کشور میکنیم.» مقصود نهایی در همینجا بیان شده است؛ ایالات متحده سیاستی شکست خورده را که بنا بود انقلاب کوبا را از پا درآورد رها میکند و در عوض یک سیاست بهظاهر دوستانه را در پیش میگیرد که هدف از آن بازگرداندن کوبا به دوران قبل از انقلاب است. بلافاصله این پرسش مطرح میشود که: چگونه یک چنین تعویض دشمنی آشکار با ظاهری دوستانهتر میتواند انقلاب کوبا را معکوس کند و منافع آمریکا را تامین نماید؟ پاسخ این سوال در 2 جمله زیر نهفته است که از همان سخنرانی اوباما استخراج شدهاند: «... ما دستاندرکار اقداماتی هستیم برای افزایش مسافرت، تجارت و جریان اطلاعات به و از کوبا... من درباره موانعی که برای آزادی بر سر راه مردم عادی کوبا است خودم را فریب نمیدهم.» این در حقیقت چیزی نیست مگر اشاره به مدل ونزوئلا. چه ابزاری میتواند برای شکاف یک جامعه کارگری کارآمدتر باشد مگر ظهور یک طبقه متوسط بزرگ با وابستگیهای اقتصادی و همینطور عاطفی، به چنگالهای هژمونی ایالات متحده؟ کوبا در برابر فشارهای دهشتناک یک قدرت معاند امپریالیستی، مدتی است که ناچار شده پایبندی به اصول انقلابی را سست کند و درجهای از مالکیت خصوصی را مجاز گرداند تا بتواند به منابع ارزی که بشدت نیازمند آن است و عمدتا از درآمدهای توریسم حاصل میشود دستیابد. عادیسازی روابط از نوع افزایش مسافرت، تجارت و جریان اطلاعات، نه تنها طبقه متوسط جدید کوبا را مرفهتر میکند، بلکه همچنین ارتباط آنها با اقتصاد آمریکا را مستحکمتر میکند. در همین حین، نابرابری اقتصادی که در پی آن در کوبا ایجاد خواهد شد، باعث میشود تا بخش خصوصی در نظر طبقه کارگر جذابتر جلوه کند و نتیجتا این فرآیند منجر به افزایش و گسترش بذر «لیبرالیسم»، «فردگرایی» و «سرمایهداری» خواهد شد تا نهایتا اذهان مردم کوبا برای پذیرش «جهانی شدن» آماده شود. تردیدی نیست چنانچه این سیاست همانطور که طرحریزی شده پیش برود، اکثریت مردم کوبا، درست همانند مردمان اروپای شرقی، ضررهای هنگفتی از ناحیه شیوه زندگی، حقوق و آزادیهایشان خواهند دید. اتاقهای فکر ایالات متحده، شکاف و درگیری ملی مشابه ونزوئلا و انقلابهای مخملی مشابه کشورهای شوروی سابق را برای کوبا در نظر میپرورانند. حتی اگر کوبا سوسیالیسم را رها کند و نوکری آمریکا را بپذیرد، هیچیک از مشکلات بزرگتر ایالات متحده حتی ذرهای تخفیف نخواهد یافت. مدل اقتصادی نولیبرال در ایالات متحده و همه جای دیگر، فاجعه بار بودن خود را ثابت کرده است.
منبع: اندیشکده تبیین