علی بخشایش: در تمام دوران «پساوستفالیایی» در روابط بینالملل، ارزش اصلی برای تمام واحدهای نظام بینالمللی یا همان «دولت - ملتها»، استقلال و حاکمیت ملی بوده است اما گویا در دورانی که متفکران غربی آن را عصر «جهانی شدن» میخوانند، بعضی چیزها در نظام بینالملل تغییر یافته است.
برخی از این متفکران بر این باورند مفهوم و ابزارهای جهانی شدن، به مرور حاکمیت را از دولتها میگیرد. روابط «زیرکشوری» جای روابط «بینکشوری» را میگیرد و ارتباطات بین سازمانهای اجتماعی که تحت نظارت دولتهای متبوعه نیست، ملغمهای از «حاکمیت» و «بیحاکمیتی» را برای دولتها بهبار میآورد.
یکی از ابزارهای جهانی شدن، «شبکههای اجتماعی» هستند. شبکههای اجتماعی در نوع خود فرصتی برای تسهیل ارتباطات، رشد فرهنگها و تعامل آنها و گسترش مهارتها هستند اما از دیگر سو، فضایی مجازی را فراهم میآورند که ساکنان آن از قواعدی متفاوت با قواعد جامعه واقعی پیروی میکنند. گاه زمان و حجم فعالیت کاربران در این شبکهها به حدی زیاد میشود که بخش عمده زندگی آنها در این شبکهها میگذرد.
از سوی دیگر، شبکههای اجتماعی امروز همراه افرادند. این روزها تقریبا هر شهروندی از طبقه متوسط، دارای یک گوشی تلفن همراه است که در آن به اقسام شبکههای اجتماعی دسترسی دارد. این شبکهها همچون یک دوست در کنار کاربران هستند و باعث میشوند آنها در کنار هویت واقعی خود، یک هویت مجازی داشته باشند؛ هویتی که عموما متفاوت از هویت واقعی افراد است. جدا از مضرات روانی چنین رفتاری، در جریان تعامل با دیگران در شبکههای اجتماعی، نظام ارزشی فرد دچار دگرگونی میشود که این دگرگونی الزاما در راستای نظام ارزشی ملی – دینی نیست.
بهطور مثال، در چنین شبکههایی روابط بین محرم و نامحرم از یک الگوی بسیار باز و بیمبالات پیروی میکند یا بازار حمله آشکار به مفاهیم دینی در آنها بسیار داغ است. بهمرور، شخص با حضور در چنین فضایی، به نُرمهایی عادت کرده و آنها را چون هنجار و قاعده میپذیرد و دیر نیست این قواعد برآمده از ساختار مجازی، بر قواعد واقعی جامعه سایه افکند.
سایه افکندن قواعد شبکههای اجتماعی بر تفکرات و رفتار طبقه متوسط جوامع جهان سوم که موتور محرکه توسعه آنها محسوب میشوند، بهطور بالقوه یک تهدید است. چنین تهدیدی میتواند تا مرحله «تهدید امنیتی» پیش رود.
***
شبکههای اجتماعی خواصی منحصر بهفرد دارند که هیچ نهاد اجتماعی دیگری دارای چنین خصوصیاتی نیست:
- هویت مجازی به افراد این امکان را میدهد که نقشهای متعدد داشته باشند و فعالیتهای متعددی نیز در نقش کاربر نشان دهند. چنین امکانی در جامعه واقعی تقریبا وجود ندارد.
- یک نفر با اداره دهها بلکه صدها صفحه در شبکههای اجتماعی، قابلیت آن را دارد بسیار بیشتر از نقشی که در جامعه واقعی میتواند ایفا کند، نقش بر عهده بگیرد. بر فرض اگر یکباره صدها صفحه در یک شبکه اجتماعی روی یک موضوع خاص شروع به تبلیغ کنند، امکان راه افتادن یک موج در فضای مجازی دور از ذهن نیست. پشت چنین موجی میتواند تنها یک یا چند نفر در فضای واقعی حضور داشته باشند.
- فضای مجازی قابلیت رهبریپذیری پایینی دارد برعکس جامعه واقعی که رهبریپذیر است. در چنین فضایی حرکات اجتماعی «بیسر» قابل شکلگیری است؛ حرکاتی که فاقد رهبری مشخص است. در دوران انقلابهای عربی، هم در تونس و هم در مصر، نقش شبکههای اجتماعی در شکلدهی اجتماعات سیاسی روشن بود. هیچکدام از این حرکات رهبری مشخصی نداشتند و شاید یکی از دلایل اینکه در میدان واقعی خیلی زود از مسیر اولیه بازگشتند، همین فقدان رهبری در فضای واقعی بود. اگر دقت شود، در مصر، قدرت سیاسی اکنون به کسانی رجعت یافته که پیش از انقلابهای این دو کشور در قدرت حضور داشتند.
- در فضای مجازی، طبقه متوسط حرف اول و آخر را میزند و انگارههای خود را چون انگارههای تمام طبقات فضای واقعی جامعه القا میکند. اگر دقت شود، نتایج بسیاری از نظرسنجیها در فضای مجازی با نتایج همان نظرسنجیها در جامعه واقعی تفاوت معناداری را نشان میدهد.
***
وقتی فضای مجازی با چنین مشخصات و مختصاتی قواعد خود را به جامعه واقعی تزریق میکند - بهمرور و لاجرم - ساختار جامعه دچار تغییراتی میشود؛ حتی شاید یک مساله مهم در چنین شرایطی، تغییر «فرمولهای شناختهشده جامعهشناسی سیاسی» باشد. در چنین شرایطی است که شبکههای اجتماعی در همه چیز نقش پیدا میکنند؛ از مراسم عزاداری مذهبی گرفته تا انتخابات و استیضاح وزیر و توافق هستهای. آنگاه است که یک موجآفرینی هدفمند در فضای شبکههای اجتماعی که با اندکی هوش و جسارت قابل حصول است، میتواند اهداف سیاسی مشخصی را پیگیری کند.
در همین هفتههای اخیر، ماجرای اسیدپاشی توسط همین شبکهها از یک مساله «امنیت محلی» تبدیل به مساله «امنیت ملی» شد و همچنین تلاش شد مراسم ترحیم یک خواننده مرحوم محبوب مورد استفادههایی خاص قرار بگیرد.
رفتارشناسی شبکههای اجتماعی نیازمند تحلیل جامعهشناسانه است. اگر این تحلیل، امروز انجام نشود و تدبیر لازم برای خنثیسازی تاثیرات منفی این پدیده نوظهور مورد مداقه قرار نگیرد و صرفا به رفتارهایی چون فیلترینگ دل خوش شود، ممکن است تبعاتی بهوجود آید که در برخی برههها، قابل کنترل نباشد.
آیا آژانسهای جاسوسی دشمن نمیتوانند از طریق موجآفرینی در شبکههای اجتماعی به حاکمیتهای مستقل ضربه بزنند؟ اگر میتوانند – که میتوانند – چگونه باید با آنها مقابله کرد؟ عدم پاسخگویی به چنین سوالاتی تنها منجر به انفعال خواهد شد.