مرتضی اسماعیلدوست: سریال پردهنشین، داستانی است در راستای نگاهی اخلاقی که با پرداختی دراماتیک از سوی فیلمساز، تبدیل به اثری باورپذیر نزد مخاطب شده است. قصهای از دیروز از هم گسیختگی تا امروز گرهگشایی که با پیکری برآمده از آستان دین به سرانجام میرسد. هدی با نقشآفرینی ویشکا آسایش در پی تصاحب ارثی به جا مانده از پدر وارد ایران میشود و درمییابد اراضی فوق بهطوری ناخواسته به وقف حوزه علمیه درآمده است. در این میان خردهروایتهایی معنادار از رخدادها و چینش درست عناصر دراماتیک، سریال را به مسیر درستی هدایت میکند. سریالی که با توجه به منفذهایی که در ساختار فیلمنامهاش میتوان یافت اما در مقایسه با انبوه سریالهای ساخته شده در سالهای اخیر، نشان از نوعی موفقیت برای گروه سازنده دارد. به نحوی که زاویه دوربین به نگاهی هدفمند از قابهایی ساده و متناسب با بافت داستان میرود و دکوپاژ کارگردان بدون جلوهسازی به نماهایی نسبتا طولانی و ثابت از موقعیتهای روایی خلاصه میشود. همچنین طراحی صحنه با هوشمندی به رگههایی از آثار علی حاتمی گرایش دارد، به نحوی که صحنهآرایی فضا با تبعیت از بافتی سنتگرایانه به سمتی از اصالت فرهنگ اسلامی- ایرانی ما درآمده و شکلی طراحی یافته از فضایی هنرمندانه دارد. پرداخت شخصیتهایی ساده و ملموس از جنس مردمی و بازیهای ارزنده از سوی فرهاد آئیش در نقش روحانی محترمی همچون
حاج آقا شهیدی و نیز آشنازدایی از چهرهای شناختهشده در قاب تصویر همچون هومن برقنورد در تثبیت نقش روحانی دیگری با نام حاج رحیم مهدوی، همگی میتواند ناشی از هدایت درست سازنده اثر باشد. همچنین پرداخت شخصیتی دوگانه از احوال هدی انصاری در مرزی متمایز از کینهجویی و رسیدن به آرامشی بر مدار کمالجویی از دریچه مناسبی روایت میشود. هدی در مسیر آرزوهایی مادی و عقدهگشاییهایی غیرانسانی، راه به حوزهای معرفتشناسانه میگذارد و در این میان نسیم روحانیت است که به نفسهایی تازه راه مییابد و در نهایت باوری بهاری را در نهان دلی صیقلیافته از یاد حسینی میرساند. پردهنشین در مواجهه با شخصیتپردازی مناسبی از قشر روحانیت، میتواند به بخش اعظمی از همذاتپنداری واقعگرایانهای از این نهاد مهم مردمی نزدیک شود. بدین نحو که حاج آقا شهیدی به عنوان روحانی معتمد محل و مردی سادهزیست در بطن جامعه به خوبی توصیف میشود. همچنین داستانهای فرعی نقشبسته در هسته اصلی روایت به هم تنیده شده و پیوندی معقول از شاکلهای منسجم مییابد. سازندگان این سریال به ساختاری نظاممند از به هم پیوستگی مولفههایی منفرد رسیده که در راستای ایده مرکزی حرکت میکنند. داستانی در جهت همراهی نوایی برآمده از جان نیاز به رخصت نگاهی که نشان به بالای رسیدن دارد و در این میان عاشورا توانسته است نقطه تلاقی قلبهایی تپنده در عشقی ریشهدار باشد. آنجا که خطبهها و مداحیهایی در راستای اهلبیت به جان مخاطب و کاراکتری چون هدی مینشیند و نگاهی در جهت زلالسازی باورش بهجا مینهد. شخصیتهایی جدا افتاده از آستان شریعت چون محمدحسین، پسر گمراه حاج آقا شهیدی میتواند نمونههایی از غفلت جسم از فطرتی روحانی باشد و کارگردان توانسته است با ترکیب نماهایی معلق میان انتخابهایی غیرهمسان، به جغرافیای فکری مسالهدار از این شخصیتهای متفاوت نزدیک شود. روحانیت انعکاس یافته از دریچه قاب پردهنشین کاملا در راستای شخصیتهایی فعال با حیات مردمی بوده و متصل به شریان جامعه امروزی است که دغدغههای تعلق خاطر به نهاد خانواده در آن موج میزند. بهروز شعیبی سعی کرده نگاههایی مختلف را در بافت پرداخت روایی خود قرار دهد. مفاهیمی عمیق که هرچند پرداختی گذرا بر آن شده است اما مقدمه سطرهای دیگر از مقولاتی چون حقالناس، وقف، تقواگرایی، اخلاقمداری، مردمداری و نیز آقازادگی خواهد بود. دیباچه مهر در پردهنشین، سخن از صیقل یافتن دلی مادیپسند از هدی به نگاهی ارادتمند در پایان سریال دارد که از پس روزهایی بیگاه به بازجویی روزگاری رسیده که ترجمانی از دم مولانا است و چنین است که «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش». سریال در قسمتهایی نسبتا محدود سعی کرده به ارائه سبک فراموش شدهای از سنت ارزنده زندگی ایرانیان درآید که همراه با شریعتی ناب از اسلام گوارای حقیقت است و درس سادهزیستی شخصیتی چون حاج آقا شهیدی منطبق با نمونه عینی از تقوایی بیریا و خالص انسانی است. سریال پردهنشین تلاشی است از توجهیابی عموم اقشار ملت به جایگاه قانون و تبعیت از احکامی که برآمده از دینی پایدار است و در این میان حتی روحانی قابل اشارهای چون حاج آقا شهیدی نیز خود را ملزم به قانونمداری میداند. براین اساس توجه به پردههایی متعدد از صورتهای زیبای انسانیت در سریال پردهنشین نشان از همت و توجه سازندگان آن در راستای اثری ارزنده و قابل قبول دارد.